شرم کن ای زن چرا پوشیده مو های تو نیست
گفت زن ای شیخ چشمت را بپوشان موی من
میشود پنهان خودش وقتی تماشای تو نیست
گفت شهری را به دامان گناه انداختی
از نگاه خلق پنهان موی پیدای تو نیست
گفت شیخا حافظ چشمان خود باشی بس است
چون گناه چشم های دیگران پای تو نیست
گفت فردا نیز لابد لخت و عریان میشوی
وقتی از موی رها امروز پروای تو نیست
گفت از من سفره بیچاره گان عریان تر است
پس چرا آنجا خبر از چشم بینای تو نیست
گفت تار موی تو دزدیده دین خلق را
در امان ایمان شان از چنگ اغوای تو نیست
گفت پس آن دین و ایمانی که دزدش تار موست
انقدر سست است که محتاجی به بلوای تو نیست
#fact
@Varzeshmg