Postagens do Canal 💎TEXT💎

تو ديگر نيستی
مگر به صورتِ شعری در دهان
و لمسِ سرانگشت‌های تمام شده‌ات
در دست‌‌هایمان...

چشمای همیشه گریون دیگه شستن نداره..

امید دراز و عمر کوتاه چه سود؟

من مردگان بیشماری رادیده‌ام که راه می‌رفتند

این‌قدر از دلتنگیت گریه کردم،
که ابرهای آسمون فکر کردن منم ابرم

با کوتاهی موهایش و زیبایی دلش همانند یک نغمه‌ی زیبا در سمفونی عشق، به زندگی من رنگ و بویی تازه می‌بخشید، با لبخندهای شیرینش، هر گوشه‌ای از دنیایم را به روشنی تبدیل میکرد و با چشمان شفافش، هر نگاهی را به عشق ترجمه میکرد و هر روز، در دنیای او غرق می‌شدم.

‌نیستی بر گونه ات یک بوسه ارزانی کنم
دوری ات بغض است و من هی چانه لرزانی کنم

کاش می‌توانستم
کلماتی را اِختراع کنم
که با آن زَخم را بدوزم...

تو را چون جان، به سینه می‌فشارم تنگ

موهای کوتاهت،
مثل خاطره‌ای محو،
در انگشتانم جا مانده‌اند