Le dernier contenu partagé par مدیریت زمان وتقویت مغز sur Telegram
مدیریت زمان وتقویت مغز
24 Aug, 16:31
2,931
💢در زمان تغییرات سازمانی به جای تاکید بر دستورالعملها، بر ایجاد اعتماد در کارکنان تاکید کنید تا آنها به نتایج تغییر اعتماد کنند. تنها در صورت اعتماد است که از مقاومت کارکنان کاسته می شود.
🔸 عامل اصلی کامیابی در هر کار مخاطره آمیز، وجود آرمانی مشترک در بین کارگزاران است آنچه کارکنان بیش از چیزهای دیگر از رهبران می جویند، آرمان و جهت گیری، هدف نهایی و عزم، اعتماد و صداقت است.
🔹رهبران امروز شرایطی ایجاد می کنند که همه کارکنان در هر رده توان افزا شده و قدرت رهبری پیدا کنند و در آرمان سازمان شریک شوند و در نتیجه بتوانند تصمیم های درست بگیرند.
🔹 رهبر باید نماد آرمان باشد و همکاران خود را چنان توانمند کند که در هر کار آرمان را در نظر داشته باشند و آن را پیاده کنند، آرمان باید با واقعیات پیوند داشته باشد، به طوری که مبنای تصمیم گیری ها گردد.
🔹 رهبران، آرزوها را واقعیت می بخشند. همه رهبران توان تبدیل آرمان به واقعیت را دارند. جک ولش مدیرعامل وقت جنرال الکتریک معتقد است: «مدیران پیشین گمان می کردند به این دلیل مدیر شده اند که اطلاعات و آگاهی آنها بیش از کارکنان است. اما مدير آینده چنین تصوری ندارد، مدیریت او برپایه اشتراک در اصول ارزشی، اشتراک در واقع بینی و اشتراک در آرمان است.»
🔹 مسئولیت رهبر، تبدیل آرمان به واقعیت است. زمانه به رهبرانی نیاز دارد که با آفرینش آرمان و سپس تبدیل آن به واقعیت، رؤیاها را زنده کنند.
✳️ برآوردن رؤيا پنج مرحله دارد ◾️انتقال وهمه فهم کردن آرمان ◾️گزینش وسواس گونه ◾️خشنودی ساختن ◾️باز آموزی ◾️سازماندهی دوباره
نقشهای بین فردی، نقشهایی را شامل میشود که در ارتباط و تعامل با افراد درون سازمانی و برون سازمانی هستند. مشاغل مدیریتی از شغلهایی است که به افراد زیادی برای اجرا و مشارکت نیاز دارد. بر اساس تحقیقات مدیران حدود ۶۶ تا ۸۰ درصد زمان خود را در شرکت دیگران میگذرانند و اغلب ۲۰ درصد زمان را به تنهایی و به دور از ارتباط با دیگران به انجام کارهای مدیریتی مشغول میشوند. بر اساس گفته لیندا هیل، بیشتر مدیران کارهای خود را به کمک نقشهای بین فردی از طریق تعامل انجام میدهند. هنری مینتزبرگ سه نوع مدیر برای نقشهای بین فردی معرفی میکند:
۱. مدیر پوشالی
مدیران در هر سطح سازمانی در نقش مدیر پوشالی هستند. آنها به دیدار بازدیدکنندگان سازمان میروند، نماینده سازمان در فعالیتهای مختلف هستند، برای مردم سخنرانی میکنند و پیامرسان سازمان هستند. برای مثال رستوران فیلا برای افتتاح شعبه جدید خود، اطلاع داد که به ۱۰۰ نفر مشتری اول به رایگان غذا خواهد داد و به همین دلیل در روز افتتاحیه، جمعیت بسیاری در بیرون از رستوران منتظر بودند تا جز ۱۰۰ نفر اول باشند.
مدیر رستوران، دن کتی از شب قبل همراه با مشتریها در بیرون رستوران منتظر ماند تا با مشتریان ارتباط برقرار کند و با آنها صحبت کند. این اتفاق نشان میدهد که دن کتی هم یک مدیر پوشالی است. در سطوح پایین سازمانی، مدیران عملیاتی معمولا در نقش مدیر پوشالی قرار میگیرند.
مدیران پوشالی ورود نیروهای جدید به سازمان را تبریک میگوید، رسیدن به اهداف را جشن میگیرند، به کارمندان پاداش میدهند و سازمان را به بازدیدکنندگان معرفی میکنند.
۲. مدیر رهبر
رهبری یکی از وظایف اصلی مدیریت است و یکی از اساسیترین نقش مدیران در اصول مدیریت شناخته میشود. با اینحال رهبری خیلی فراتر از وظیفه مدیریتی است. مدیران در نقش رهبر ظاهر میشوند تا کارهای سازمان را پیش ببرند، بر کارکنان تاثیر بگذارند و به آنها انگیزه دهند که بتوانند وظایف مدیریتی خود مثل کنترل، استراتژی، توسعه، برنامهریزی و سازماندهی را اجرا کنند.
اصلیترین وظیفه رهبران این است که برای سازمان هدف و مسیر مشخص کنند. آنها با بررسی چشماندازها، تدوین استراتژیها و انگیزهبخشی به کارکنان برای سازمان، هدف و مسیر مشخص میکنند. برای مثال رز ماری براوو در سازمان بربری، چشمانداز استراتژیکی را تدوین کرد و آن را به عنوان یک برند جدید سازماندهی کرد. او این کار را با مشارکت کامل کارمندان خود انجام داد.
۳. مدیر اجتماعی
مدیران اجتماعی با افراد خارج از واحدهای خود یا سازمان مانند خریدارن، تامینکنندگان و شرکای استراتژیک ارتباط برقرار میکنند. مهمترین هدف مدیران اجتماعی ساختن شبکهای قدرتمند از ارتباطات و افراد است. مدیران با کمک روابط اجتماعی و همکاری با دیگران میتوانند به اطلاعات ارزشمندی دست پیدا کنند و به طور کلی اجازه ندهند تا کاری در سازمان انجام نشده باقی بماند.
بر اساس تحقیقات لیندا هیل، ساختن شبکهای قدرتمند از ارتباطات از مهمترین وظایف مدیران است که با آن روبهرو میشوند.
💢 بهترین راه برای تبدیل شدن به یک مدیرصاحب نفوذ ✍️ نیک مورگان
نویسنده کتاب نشانههای قدرت میگوید «به دست آوردن قدرت نفوذ بر دیگران در محل کار مدرن و امروزی بسیار دشوار است. وجود حجم بسیار بالای اطلاعات در دسترس همگان و سرعت زندگی دیجیتالی (منجر به کوتاهی فاصلهها) شده است. با این حال فشار موجود در محل کسبوکار برای گرفتن نتیجه، اهمیت داشتن توانایی نفوذ بر دیگران را دو چندان میکند
1️⃣ ایجاد ارتباطات: کلارک میگوید در یک سطح اساسی یکی از دلایلی که مردم برای شما کاری انجام میدهند یا ایده شما را پشتیبانی میکنند یا با بودجه مورد نظرتان موافقت میکنند این است که شما را دوست دارند. برای رسیدن به این نقطه شما نیاز دارید که یک ارتباط کاری خوب با همکارانتان برقرار کنید.
2️⃣ قبل از تلاش برای متقاعد کردن گوش دهید: بهترین راه برای اینکه همکاران از شما و موضوعات مورد نظرتان پشتیبانی کنند این است که آنها احساس کنند شما شنونده نظرات آنها هستید. پس از همکارانتان درخواست کنید که دیدگاهها و توصیهها خود را با شما در میان بگذارند.
3️⃣ مراقبت از زبان بدن: مورگان میگوید مردم بهطور مداوم در حال ارزیابی این هستند که آیا به شما اعتماد کنند یانه ؟ ما سخت تلاش میکنیم که تا جواب این سوال را پیدا کنیم که افراد دوست ما هستند یا مخالف ما ؟ زبان بدن شما در درستی شکل انتقال پیام مدنظر شما، نقش بسیار مهمی دارد. همان اندازه که درست ایستادن، عقب دادن شانهها و با مخاطب خود با سر بالا گفتوگو کردن نشانه اعتماد به نفس، فرماندهی و احاطه شما بر موضوع مورد گفتوگو است، برعکس با سر پایین وبا چشمهای دوخته شده به پاهای خود صحبت کردن در جلسات کاری پیام متضادی را به مخاطب انتقال میدهد.
4️⃣ توسعه تخصص: کلارک میگوید، راه دیگر برای افزایش نفوذ در محل کار این است که در صنعت یا سازمان خود بهعنوان یک متخصص شناخته شوید. این توانمندی یک شبه اتفاق نخواهد افتاد، اما شما میتوانید برای توسعه تخصص و مهارتهای حیاتی کسبوکار اقداماتی انجام دهید.
5️⃣ نقشه راه استراتژیک: هنگامیکه زمان قدرت نفوذتان برای ترویج ابتکار و ایده خاصی که بهوجود آوردهاید فرا میرسد باید یک فرد استراتژیست باشید. توجه داشته باشید که اینجا جنگ بازی موقعیت است، موقعیت چه کسی ممکن است بهوسیله برنامههای شما تهدید شود و چگونه میتوانید آنها را همسو و در راستای اهداف ویژهای که طراحی کردهاید به حرکت درآورید ؟
6️⃣ به مردم آنچه میخواهند ارائه دهید: شما میتوانید بهوسیله شرح صادقانه مساله بهعنوان یک مزیت برای افرادی که میخواهید در کنار شما باشند، نفوذ خود را روی یک مساله خاص افزایش دهید. نیازها، دیدگاهها و سلیقه هر ذینفع را در نظر بگیرید. مورگان میگوید کشف کنید، افراد نیاز به شنیدن چه چیزی دارند و چه چیزی توجه آنها را جلب میکند.
👈کتی فایوک در کتاب ارزشمند خود به نام «53 اصل استخدام بهترینها» مینویسد:
👈خیلی از ما وقتی میخواهیم کارمند جدیدی استخدام کنیم، به خصوص زمان استخدام فروشندگان و بازاریابهای جدید، پیش خودمان میگوییم: راستی، ما یک محیط کار پرفشار داریم! پس باید مطمئن شویم کارکنانی که استخدام میکنیم، تحمل زیادی برای استرس و فشار عصبی دارند
👈در این شرایط، معمولا تصور میکنیم یکی از بهترین روشها برای استخدام کارکنان جدید این است که ضریب و نقطه تحمل آنها را در جلسه مصاحبه آزمایش کنیم
👈برای مثال، برخی از مدیران، به شکل تند و بیادبانهای با متقاضی شروع به مصاحبه میکنند تا تحمل و رفتار او را تحت فشار و استرس در کار روزمره اندازهگیری کنند
👈یا برخی از شرکتها، عمداً داوطلبان را برای مصاحبه، مدت طولانی منتظر نگه میدارند تا میزان صبر و تحمل آنها را بسنجند
👈این قبیل روشها، یک هشدار خیلی واضح به داوطلبان میدهد: اینجا جای کار کردن نیست!
👈در حقیقت، هر داوطلبی که بعد از همه این رفتارها، باز هم قبول میکند در آن شرکت و با آن مدیر کار کند، یا واقعاً مستاصل و بیچاره است و یا این که تعادل روانی ندارد
👈البته این حرف به این معنا نیست که نباید صبر و تحمل داوطلبان مدنظرمان را بسنجیم، بلکه صرفا منظورمان این است که این قبیل روشها، روش درستی برای این منظور نیستند
👈به نظر من، برای سنجش میزان صبر و تحمل افراد داوطلب میتوانیم این قبیل سوالات را از آنها بپرسیم:
1️⃣موردی را مثال بزنید که همزمان چند پروژه مهم داشتید که زمان اتمام آنها با هم تداخل داشت و فرصت کافی نداشتید. در این شرایط چه کار کردید؟
2️⃣موردی را تعریف کنید که با یک مشتری عصبانی و زورگو روبهرو شدید. پاسخ و رفتار شما چگونه بود؟
3️⃣موردی را مثال بزنید که با رئیستان، همکارتان و یا کارمندتان یک درگیری جدی و شدید داشتید. بگویید چگونه مسأله را حل کردید؟
💢متداول ترین روش برای ارایه پرداختهای تیمی توزیع مجموعه پرداختها بر اساس عملکرد تیم در میان اعضای تیم است.
فرمول پرداخت تیم بر اساس رابطه میان عملکرد تیم که به صورت کیفی و کمی اندازه گیری و ارزیابی میشود و پاداش تدوین میشود. این فرمول اندازه پاداشهایی را که باید میان اعضا توزیع شود را مشخص میکند پاداشها در حوزه هایی مثل: ❇️فروش ❇️تحقق اهداف ❇️تحویل نتایج یک پروژه ❇️خدمت رسانی یا شاخص رضایت مشتری
ارایه میشوند. هدفها مورد توافق قرار میگیرند و عملکرد با اهداف از پیش تعیین شده مقایسه میشود از سوی دیگر ممکن است پاداشها با توجه به یک معیار کلی که مبتنی بر ارزیابی ذهنی تر نقش تیم در عملکرد سازمان است، اعطا شوند.
چه برای زندگی شخصی خود تصمیمگیری میکنید و چه مدیر ارشد یک سازمان هستید یا یک استاندار و رییس جمهور باشید، یکی از مهمترین مهارتها، مهارت تصمیمگیری است. در این میان عادتهایی وجود دارند که قاتلان تصمیمگیری استراتژيک هستند.
۱- عادت خیلی منطقی بودن اگر خیلی منطقی باشید، هیچ ایده خلاقانهای به ذهن شما نمیرسد. اگر بخواهید هر ایدهای که کمی عجیب و غریب است را در همان لحظه اول کنار بگذارید، همیشه به همان گزینههای قدیمی خواهید رسید.
۲- عادت انتخاب اولین راهحل فکر کردن کار انرژی بری است بنابراین مغز ما متخصص کاهش مصرف انرژی است. چه کار میکند؟ یکی از کارهایی که میکند این است که وقتی به اولین گزینه رسید، خاموش میشود و سوت پایان جستجو را میکشد! بدین ترتیب شما با سبد کوچکی از گزینهها روبرو خواهید بود.
۳- عادت فقط یک جواب درست وجود دارد. اکثر ما فکر میکنیم که یک جواب بهینه وجود دارد و ما باید آن را پیدا کنیم. در صورتی که ممکن است سه جواب مطلوب وجود داشته باشد. بنابراین ذهن خود را باز نگاه دارید.
۴- عادت تفکر تک سناریویی همه ما در صحبت میگوییم که دنیا متغیر است اما در عمل، وقتی تصمیم میگیریم فقط بر اساس یک آینده (سناریو)، گزینه برتر را انتخاب میکنیم. در صورتی که باید علاوه بر گزینه برای آینده مورد انتظار، برای آیندههای دیگر نیز گزینههای متناسب در ذهن داشته باشیم.
۵- عادت جمعآوری دادههای خیلی زیاد برخی از ما آنقدر اطلاعات جمعآوری میکنیم، که دچار فلج تحلیلی (Paralysis by analysis) میشویم. کیفیت تصمیمگیری مبتنی بر دادههای خیلی کم و خیلی زیاد هر دو در معرض خطر است.
۶- عادت بیتوجهی به پیامدهای موج دو و سه تفکر کوتاهمدت یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که افراد در فرآیند تصمیمگیری مرتکب آن میشوند. آنها نمیدانند تصمیمی که امروز میگیرند علاوه بر زمان حال بر آینده نیز تاثیر خواهد گذاشت. چیزی که امروز درست و کاربردی به نظر میرسد، شاید نهایتا تصمیم خوبی از آب درنیاید. برای رفع این مشکل از ابزار چرخ آینده استفاده میکنند این ابزار کمک میکند که پیامدهای موجهای بعدی تصمیم امروز مشخص و در نظر گرفته شود.
تئودور کلارک، کارآفرین مطرح آمریکایی در مقاله «رویای یک رهبر عالی» مینویسد: تقاضا برای استخدام رهبران حرفهای که در کارشان عالی هستند، روز به روز در حال افزایش است زیرا شرکتها به این نتیجه رسیدهاند که برای گذر از جهان پرتلاطم امروزی، به رهبرانی هوشمند و آیندهنگر احتیاج دارند که بتوانند شرکتها را به سمت آینده مبتنی بر هوش مصنوعی، ربات و اینترنت اشیاء هدایت کنند؛ جهانی که هیچ شباهتی به جهان امروز ندارد
🔹اما واقعیت این است که یافتن چنین رهبرانی، کار بسیار دشواری است. برای مثال، آمریکا بیش از ۱۶۵ میلیون نفر کارمند دارد. تحقیقات نشان میدهد که هر مدیر به طور متوسط هشت تا ده نفر را مدیریت میکند. این امر بدین معناست که آمریکا به ۱۶ تا ۲۰ میلیون نفر مدیر نیاز دارد که یافتن چنین افرادی، کار بسیار بسیار سختی است
🔹برای همین، بسیاری از شرکتها هنگام استخدام مدیران و رهبران مورد نیازشان، دچار اشتباهات مرگباری میشوند چون اکثرشان هنگام ارزیابی افراد داوطلب، به جای سنجش قدرت رهبری آنها، به این پنج افسانه دقت میکنند:
1️⃣ یک رهبر عالی، تحصیلات دانشگاهی بالایی دارد تحقیقات مختلف نشان میدهد اکثر رهبران بزرگ، تحصیلات دانشگاهی بالا مثل فوق لیسانس یا دکترا ندارند بلکه بیشتر وقتشان را صرف تجربهاندوزی در میدانهای واقعی کردهاند
2️⃣ دانشگاهها مشغول تربیت نسلهای آینده رهبران هستند این موضوع هم واقعیت ندارد چون علیرغم تمام تلاشهای صورت گرفته برای نزدیکی دانشگاهها به شرکتها، دانشگاهها هنوز هم تئوریمحور هستند و در نتیجه توان تربیت رهبران واقعی را ندارند. پس به جای اتکاء به دانشگاهها، باید خودمان رهبران آینده مورد نیازمان را تربیت کنیم
3️⃣ رهبری عالی یعنی توانایی بالا در کنترل و اعمال قدرت این موضوع هم کاملا با تعریف رهبری در کسب و کار در تضاد است. وقتی به تجربه شرکتهای موفق نگاه میکنیم، متوجه میشویم که رهبران این شرکتها در این دو رفتار مشترک هستند: اول، تعیین اهداف بلندپروازانه و ترغیب کل شرکت برای حرکت به سمت این اهداف. دوم، توانمندسازی کارمندان به گونهای که خودشان، خودشان را رهبری کنند
4️⃣ رهبری کسب و کار، یک موضوع پیچیده است که یاد گرفتن آن بسیار سخت است من با رهبران مختلفی از کشورها، نژادها و جنسیتهای مختلف کار کرده و متوجه شدهام که آنها رهبری را این گونه آموختهاند: دقت به رفتار رهبران حاضر در شرکت و مطالعه و سرمایهگذاری مستمر روی توسعه شخصیشان
5️⃣ هر کسی میتواند به یک رهبر موفق تبدیل شود هر چند معتقدم یادگیری رهبری کار سختی نیست، اما این موضوع بدین معنا نیست که هر کسی میتواند به یک رهبر موفق تبدیل شود. واقعیت این است که رهبران موفق دارای استعدادهای خدادادی مثل هوش بالا، بینش عمیق، اعتماد به نفس بالا و غیره هستند که به آنها کمک میکند با یادگیری و تقلید از رهبران موفق، به رهبرانی کارآمد تبدیل شوند.
💢چگونه به روش ADKAR تغییرات موفقی را در سازمان ایجاد کنیم؟
مدل تغییر ADKAR که توسط جف هیات، بنیانگذار Prosci، ایجاد شده به سازمانها کمک میکند تا بتوانند تغییرات را مدیریت کنند، نوآوری داشته باشند و کارآمدتر بشوند. تأکید این مدل بر روی افراد سازمان، آگاه و همراه کردن آنهاست؛ چون بدون همراهی افراد، تغییر در یک سازمان موفقیتآمیز نیست.
▪️آگاهی awareness) A)
در قدم اول افراد سازمان باید آگاه شوند که تغییری در راه است. همچنین همه افراد باید بدانند که دلیل این تغییر چیست و چرا ضرورت دارد. در غیر اینصورت افراد بیانگیزه میشوند، در برابر تغییر مقاومت میکنند و احتمال موفقتآمیز بودن تغییر نیز کم میشود.
▪️تمایل desire) D)
در این مرحله باید به افراد توضیح دهید که این تغییر برای آنها چه مزایایی دارد تا تمایل پیدا کنند که بخشی از این تغییر باشند. همچنین باید نظراتشان را بشنوید و نگرانیهای آنها را رفع کنید. اگر افراد باور داشته باشند که این تغییر مفید است، برای آن سخت تلاش میکنند.
▪️دانش knowledge) K)
در این مرحله افراد باید بدانند که تغییر چگونه قرار است انجام شود و دانش موردنیاز برای ایجاد این تغییر را داشته باشند. همچنین باید بدانند که در آینده و پس از این تغییر چه مهارتها و دانش دیگری نیاز دارند و آن را یاد بگیرند. این کار میتواند از طریق آموزشهای رسمی، منتورینگ و ورکشاپها صورت بگیرد.
▪️توانایی ability) A)
در این مرحله افراد باید بتوانند دانش تئوری مرحله قبل را به کمک تمرینها، ابزار و منابع لازم به عمل تبدیل کنند. یکی از جنبههای مهم مدل ADKAR نیز همین ایجاد تمایز بین تئوری و عمل است. این مرحلهای است که عملکرد فرد در آن تغییر میکند.
▪️تقویت reinforcement) R)
در قدم آخر، باید تغییر ایجاد شده را حفظ و تقویت کرد و مطمئن شد که افراد به روشهای قبلی بازنمیگردند. این کار میتواند از طریق ارائه بازخوردهای مثبت، اندازهگیری عملکرد و ... انجام شود. انجام این مرحله اغلب بسیار سخت است، زیرا به محض انجام تغییر، سازمانها به فکر تغییر بعدی میافتند، بدون اینکه زمان موردنیاز برای حفظ و تقویت تغییر قبلی را بدهند.