سوتی لند😅😉 @sooti_lande Channel on Telegram

سوتی لند😅😉

@sooti_lande


به سوتی خونه خوش اومدین

خاطرات و سوتی های خنده دارت را برامون بفرس بخندیم 😁
@sooti_befresttt

سوتی لند (Persian)

با خنده و شادی به سوتی لند خوش اومدید! این کانال تلگرامی مکانی است که شما را به یک سفر خنده دار و خوشحالی دعوت می‌کند. در اینجا، شما می‌توانید خاطرات و سوتی‌های خنده دار خود را با دیگران به اشتراک بگذارید و با هم به خنده بپردازید. همچنین، از محتوای جذاب و سرگرم‌کننده این کانال لذت ببرید. بنابراین، اگر دنبال یک مکان برای لحظات خنده و سرگرمی هستید، حتما به سوتی لند ملحق شوید! برای عضویت و شرکت در جشن خنده، به ما در @sooti_befresttt بپیوندید!

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:50


دهه شصتی هستم
یادم میاد دوران راهنماییم مامانم با دمپایی سر بسته که الانا توی توالت میپوشن 
اونو پوشید و یه جوراب سیاه که قسمت پاشنه اش کااااااملا پاره بود  و کل پاشنه اش معلوم بود
هر دفعه مادرا میاومدن ، مدیر بچه رو میبرد دفتر و کل ریز نمراتشو مینوشت میداد دست مادر و مادرم میبرد برای پدر گرامی ..

حالا این بماند ، دیدم مامانم اومدا و دوستام صدا زدن فلانی مامانت اومده ...
من از همان دور پاهاشو دیدم ..دوییدم رفتم توی توالت  تا وسط های زنگ اون تو موندم از ترس و خجالت بیرون نیومدم ..
آخ بگم از وضعیت خراب اون توالت🤢🤢....
اون موقع ها هم خجالت میکشیدم هم میترسیدم ..
خاطره ام شاید خنده دار نباشه ولی خیییلی حرف توش داره
اینکه چقدرررر بهمون استرس میدادن واسه چه چیزهایی میترسیدیم چه چیزهایی در بهترین زمان زندگی برامون مهم بود که الان بی ارزشه ...
چه چیزهایی برامون بیارزشه که الان مهمه
الان مادرم تاج سرمه برام مهم نیست چه سر و شکلی باشه برام مهم نیست بیسواد باشه الان نگاه کردن به صورت قشنگش برااام باارزش تراز  همه چیزای دنیاست ....

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:47


سلام

منم یه خاطر بدی دارم از دوران جونیم اگه دوست داشتید توی کانالتون بزارید محض تجربه شاید به درد یه نفر خورد

چند سال پیش با یه پسر دوست شدم از سر کنجکاوی ، فکر میکردم واقعا دوستم داره
اونم جوری خودشو نشون میداد که هر کی جای من بود شاید گول میخورد منم دختر با دوتا دوست دارم خر میشدم

تورو خدا به دختراتون محبت و توجه کنید که اگه کسی گفت دوستش داره باور نکنه که واقعا دوسش داره شاید نیت قصد دیگه داره
ولی اون فقط واسه نیازش دنبال رابطه با من بود
یه چند بار که رفتم بیرون که خدا بهم رحم کرد سریع قصدشو فهمیدم ، افسردگی شدید گرفته بودم حالم خیلی بد بود به هیچ کس اطمینان نداشتم
سر کاراش و حرفاش باعث شده بود شب و روز کارم گریه باشه ، فکر میکردم همه همین جورن
که خدا یه نفر سر راهم قرار داد و زندگیمو به کل عوض کرد
تورو خدا دخترا به هرکس اطمینان نکنید
حواستون به خودتون باشه

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:42


میخواستم خاطرت از زایمان اولم بگم 
من توی سن 22 سالگی زایمان کردم اونم طبیعی  که شوهر  شب کار بودش
تا ساعت  10 صبح هم سر کار می‌گرفتش  
صبح که از خواب بیدار میشم میبین یه جوری حالم به مامانم میگم که فکر کنم  وقت زایمانم شوده
مامانم هم میگه  نه این مادر درد هستش گفتم باش
مامانم هم میرن صحرا  بعد گفت اگه دردت بیشتر شودش برو پیش زنداداشات 
آقا من از شیش تا نهُ صبح صبر کردم دردم بیشتر شودش  بعد رفتم پیش زندانش اولیم گفتم بهش گفت من  سزارین بودم نمیدونم
رفتم پیش دومی زنداداشم گفتش من سزارین بودم نمیدونم آقا رفتم پیش سومی که طبیعی زایمان کردش اونم گفت یادم نمیاد دردم چطور بودش  😔😔
منو میگی خیلی از دستشون نارحت شودم  رفتم وسایلم رو جمع کردم  تاکسی زنگ زدم رفتم بیمارستان  
وقتی رفتم  پیش ماما ها وقتی نگام کردش  گفت خانم سر بچت تو دستم چقدر دیر آمدی 
هیچی سرتون رو درد نیارم پسرم ساعت 11 دنیا اومدش بعد زنگ زدم لباس بچه بیارن بچه به دنیا آمدش 
منم 😄😄😄😄  بعد اون همه میگفتن چه دلی شیری داری خودت پاشدی رفتی بیمارستان بدونه اینکه کسی بیاد پیشت😁

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:40


سلام

توی دوران مدرسه معلممون همیشه برگه های امتحانی رو میزاشت توی کمدی که توی کلاس بود..
یبارم‌ من و دو تا دیگه از رفیقام امتحان رو خراب کرده بودیم و دنبال راه چاره میگشتیم 🙈🙈🙈
خوراکی هامونو  دادیم به مبصر سالن تا نگهبانی بده که کسی نیاد توی کلاس...
بعد منو دوستام رفتیم توی کلاس و جوابای درست رو تو برگه نوشتیم.
بماندکه با چه ترسی این کارو کردیم😂😂

اما حالا خودم دبیر هستم و نمیدونم شاگردام با من این کارو میکنن یا نه😫😫

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:39


چند سال پیش بابام برای کاری از شهر خودمون میره شهری دیگه که سه تا از پسر عمه هام اونجا دانشجو بودن وخونه مجردی داشتن
ماه رمضون بوده و بابام کارش تا شب طول میکشه و پسر عمم دعوتش میکنه که بره خونه اونا وفردا صبح برگرده شهرمون
آقا اینا کلی بابامو تحویل میگیرن و برا سحر برنج میپزن
آخر شب یکیشون میاد غذا رو نگاه میکنه میبینه نپخته اونم دم کنی میزاره در قابلمه و میخوابه
اینا سحر بلند میشن غذا میکشن برا بابام و هر کار میکنن بابام نمیخوره🤔 و میگه من نون و پنیر میخوام
خلاصه وقتی خوردن تموم میشه میبینن پسر عمه کوچیکتره شورتش😱 رو گزاشته به جا دم کنی😂😂

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:37


من با شوهرم همسایه ایم خونه هامون خیلی نزدیک هم بود برا عروسی میگفتن مث قدیما عروس رو پیاده می‌بریم 😐😐😐
منم به شوهرم گفتم نه باید با ماشین باشیم عروسی ما با مهمونی مکه پدرشوهرم یکی بود
یعنی پدرشوهرم از مکه اومده بود قرار شد هم مهمونی بگیرن هم عروسی🥴🥴
خلاصه شوهرم گفت پس گل نزنم منم جلو فامیل ابرو داشتم گفتم نه زشته حالت بماند که بازم چشم و گوش بسته بودم از خیلی چیز ها گذشتم نه آتلیه ای بود و نه چیزی
خلاصه شب که شوهرم اومد دم آرایشگاه منم خوشحال که اااا باریک الله ماشین رو گل زده و خوش و خرم و رفتیم عروسی تموم شد
آخر شب خواهرم و داداشام به خاطر که من دلم نشکنه راهم نزدیکه دنبال ماشین ما اومدن تا بریم یه تابی بخوریم
پسرداییم هم با خانومش بود تو راه اینا به ماشین ما نزدیک‌ میشدن تا گل هارو بکنن 
خلاصه موفق شدن ها گل هارو کندن و چند تاشو پرت کردن طرف ما تو ماشین عروس ولی بگید چی شد هیچی من دیدم این گل ها اصلا به گل ماشین عروس نمیخوره🙈🙈🙈🙈😢😢😢😢
پس اینا چرا اینجورین گل رز با ۱ متر ساقه
خلاصه بعد کاشف به عمل اومد که اینا برداشته بودن دوتا دسته گل های حاجی رو زده بودن با چسب جلو ماشین تا دهن من بسته بشه 😳😳😳😳
بله دوستان گلم اینم شد خاطره ی ما البته اگه عروس خانومای الان بودن کار به طلاق می‌کشید ولی من به سادگی از این موضوع گذشتم
نمیدونم شاید به نظر شما اشتباه کردم که دعوا راه ننداختم هان😝😝😝
فکر نکنید عروسیم عهد بوق بوده ها سال ۸۹ بوده
ولی گذشت کردم

سوتی لند😅😉

17 Jan, 17:35


سلام سلام
سوتی من واسه نیمه شعبان سه سال پیشه 🌕🌕🌕

اون موقع من پیش‌دانشگاهی بودم خیلی کنکور روم فشار آورده بود از ازدواج و خاستگارم فراری
یه روز داییم یه بن خرید جهیزیه داشت داد به مامانم که برا من بخره منم جیغ وداد وفریاد که نمیخوام

خلاصه نیمه شعبان خونه مامانم بزرگم مراسمه و حجله و اذین بندیه بعضی از آشناها شبو اونجا میخابن
شب من و بابام اومدیم خونه مامانم صبح اومد یواشکی به بابام گفت من دارم میرم جهيزيه بخرم منم تو نماز شنیدم تا مامانم رفت جییییییییغغغغغغ و داد بابام بردم خونه مامانیم دیدم یه نفر خوابيده هم استایل مامانم افتادم روش حالا نزن کی بزن یهو زنداییم بیدار شد گفت چیکار میکنی این که مامانت نیس😬😬😬
طفلی عمه مامانم بود کلی ازم کتک خورد (خواستگار سمجی هم بود که بعد از اون کتک بازم پیگیر بود)🤣😂😂
الان مامان بزرگم رابطشو با خانواده شوهرش بهم زده به مامانم میگم عمتو زدم میگه همشونو میزدی😂😂

سوتی لند😅😉

16 Jan, 19:17


یه خاطره از نامزدی خواهرم بگم
این خاطره بر میگرده به سی سال پیش که من بچه بودم و خواهرم نامزد بود( عقد کرده بود) 
اون موقع ها دختر و پسر همدیگرو زیاد نمیدیدن
اگر هم میدیدن توی جمع در حد سلام و علیک بود
خواهر منم که موذب بود ، دامادمون همسایمون بودن فامیلمونن هستن که ایشون یه روز اومد خونمون و بجای اینکه خواهرمو ببینه اومد یه ساعتی با بابا بزرگ و مادر بزرگم نشستن و رفتن
منم بچه بودم توی حیاط مشغول بازی بودم که داماد داشتن تشریف میبردن خواهرمم داشتن از چشمه میومدن  که توی حیاط همدیگرو دیدن

بیچاره خواهرم فقط یه کلمه به شوهرش گفت مهمون باش اونم گفت ممنون و خدافظی کرد و رفت .....
آقا من شنیدم به خواهرم گفتم میرم به همه میگن تو با داماد حرف زدی 😂😂
واای بیچاره خواهر ساده من ترسید میگفت تو رو خدا نگو به کسی نگو من با داماد حرف زدم
منم بلا تا سه چهار روز اذیتش میکردم باج میگرفتم ازش و تمام کارامو میدادم انجام میداد تا به کسی نگم 😂😂😂😂

سوتی لند😅😉

16 Jan, 19:16


میخام یه سوتی بگم از زمان بچگیم ...
ابتدایی بودم توی مدرسه دوستم یه تل به من هدیه داد تل از جنس پلاستیکی رنگ مشکی که دندونه های ریز داشت بازش میکردی نمیشکست
من اونقدر ذوق داشتم 😍شب اول  میخواستیم بخوابیم برقم رفته بود بابامم شیفت شب بود
ما چون برق نبود مامانم زود جامونو انداخت گفت بخوابیم
من کنار تخت روی زمین خوابیدم برای اینکه تلم خراب نشه گذاشتمش زیر تخت ....
همین که خوابم برد دیدم مامانم سروصدا که پاشین زیر تخت مار هستش 😱😫
منو خواهرام با داداشام پا شدیم رفتیم بیرون از اتاق ...
مامانم رفت سرکوچه دو تا از همسایه ها رو صدا زد
اون دو تا مرد چوب گرفتن دستشون اومدن گفتن کو؟ کجاس؟؟
مامانم نشون داد اونا هم با چوب میزدن رو تل و چون سبک بود می پرید بالاااا
مامانم داد میکشید میگف بزن توی سرش
اون آقا محکمتر میزد
یهو یادم افتاد اون تل بدبخت منه😱که  توی تاریکی میزنن توی سرش
بعد که اون دو تا قهرمان فهمیدن ، کلی خندیدیم نصفه شبی🤣🤣

سوتی لند😅😉

16 Jan, 19:14


سلام

من خودم واسه همه آمپول میزنم یعنی دوره تزریقات رفتم
یه بار خودم آمپول داشتم شوهرم میگفت تو که واسه همه آمپول میزنی بیا منم برات بزنم

چشتون روز بد نبینه 😢بدون اینکه الکل بزنه و یه بسم الله بگه ، منم در حال خندیدن آمپول رو فرو کرد تو باسنم😫😫
حالا من گفته بودم توی ربع چهارم بزن ولی اون پایین پایین زده بود
من رسما تا یه ماه لنگ بودم😭 و کل باسنم کبود شده بود🥴🥴
حالا واسه همه هم تعریف میکردو میخندید😂😂

سوتی لند😅😉

16 Jan, 19:13


سلام

یه بار اومدم عدس پلو بپزم آب عدس رو ریختم توی لیوان گذاشتم رو میز ناهار خوری که بعدا بدم بچم بخوره
یه لحظه برگشتم دیدم شوهرم نشسته سر میز و قند توی دهنش داره میخوره آب عدسو ...
بهش گفتم چیکار میکنی ، خوب که خورده میگه چایت چرا یه مزه بدی میداد   
یعنی حتی نفهمیده بود آب عدسه و همشو با قند خورده بود  😐😳😂😂

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:54


سلام

پدربزرگم فوت کرده بود و دو ماه گذشته بود ولی هنوز مامانم و خاله ها و بابام لباس مشکیشونو بیرون نیاورده بودن منم که بیرون میرفتم لباسام اکثرا مشکی و بعضی وقتا تیره بود
بعد از دو ماه همه خاله ها رو دعوت کردم تا لباساشونو بیرون بیارم
برای اینکه گریه نکنن و لباساشونو زودتر بیرون بیارن گفتم ای بابا مشکی نپوشین دیگه منم مجبورم مشکی بپوشم(با خنده)
یهو مامانم بین اون همه ادم گفت تو که فقط شورتت مشکیه😐😐😐(آخه توی خونه مثله سابق لباس میپوشیدم فقط بیرون مشکی میپوشیدم)
هیچی دیگه خیلی محترمانه گم شدم اتاقم😶
اونام خودشون لباس مشکیشونو بیرون اوردن ولی من این وسط شرفه نداشتم رفت زیر پام😑😐

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:52


سلام

یه بار نشسته بوديم توی ماشين و شوهرم از من خجالت ميكشيد كه صندلى رو بخوابونه راحت باشه چون هيكليه بايد حتما صندلى رو بخوابونه....
بعد من دیدم اینجوریه ، نشستم پشت سر باباش و مادرش نشست پشت سر شوهرم ...
منم اصلا حواسم نبود به شوهرم گفتم صندليتو بخوابون یكم
يهو گفت نه راحتم گفتم ميدونم ناراحتى منم كه پشتت نيستم مامانت پشتته راحت بخواب روش😑😑😑😶😶
يعنى سكوتى ماشينو گرفت از سكوت قبرستون بدتر بود🙈🙈

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:48


سلام

جاری جان یه شب شام خونه ما بود همسرم زنگ زد فردا جمعه هست کارهاتو بکن بریم یه جا تفریح ....
گفتم باشه که جاری که متوجه شد گفت چه خوب بگو ماهم میایم😍😍
همون طور در حال صحبت گفتم زنداداش میگه ماهم میایم همسرم گفت چه خوب☺️☺️
جاری جان توی همون حال گفت بگو برای نهار چی درست کنیم گفتم نمی‌دونم خودش نظر داد جوجه خوبه همسرم گفت باشه تهیه میکنم

جاری دوباره گفت من که این جا هستم تا برم خونه دیر میشه شما برای ما هم خرید کن بار بعد که رفتیم تفریح من همه چی میارم😂😂😂
گفتم باشه☺️☺️ فردا ظرف و غذا وسایل چای زیر انداز به اندازه خودمون و خانواده جاری برداشتم اونم فقط یه ظرف میوه خوشگل آورده بود کنار دستش گذاشت نشست مثل مهمون 😎😎😎
غروب برگشتیم گفت قرارمون هفته آینده من نهار میارم
خلاصه ده سالی میشه که هفته آینده هنوز نیومده 😂😂😂😂😂😂

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:46


سلام

من حدود ۱۵ ساله گواهینامه دارم ...
از چند سال قبلش هی میگفتم و شوهرم میگفت گواهینامه واسه زن فایده نداره🤨 دیگه با هزار ترفند یواشکی رفتم ثبت نام کردم و دوره رو گذروندم ، امتحان آیین نامه رو بار اول قبول شدم
زنگ زدم شوهرم گفتم ماشینو بیار یکم تمرین کنم دارم میرم واسه امتحان شهر🤪 ولی تا بیاد به خودش بجنبه من امتحان شهرمم دادم و قبول شدم
وقتی شوهرم رسید تموم شده بودم باورش نمیشد آخه خودش چهار بار آیین نامه رو رد شده بود ، چندبارم شهرش رو😂😂😂
بعدش از حرصش نمیذاشت سوار ماشین بشم ،به زور مینشستم ،تا اینکه چند بار توی فوتبال پاش شکست مجبور شد بزاره من بجاش بشینم وقتی دید رانندگیم خوبه دیگه ماشینو بهم میداد😊

ولی الان بعد ۱۵ سال که رانندگی میکنم وقتی کنارمه هی غر میزنه اعصابمو داغون میکنه🤨 میگه آروم برو ،از این ور نرو ،از اون ور برو ،حالا وایسا حالا برو😐 بهش میگم فکر میکنی بلد نیستم خودم؟ وقتی تو نیستی پس چکار میکنم🤨
کاش یکم آقایون به خانماشون بیشتر اعتماد میکردن🤔

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:44


چند سال پیش ک مجردبودم من زانوی راستم آسیب دید هر جا دکتر شهر خودمون رفتم فایده نداشت
آخرش با پدر گلم رفتیم تهران ...
اونجا یه آقای دکتری بود ک خیلی مغرور بود کلی قیافه گرفته بود😒😒منم خیلی استرس داشتم
بهم گفت بشین روی تخت پاهاتو آویزون کن منم با کلی خجالت گفتم چشم😏😞
اونم با کلی کلاس و قیافه گرفتن اومد طرفم
یدونه چکش مخصوص هست که میزنن روی زانو ببینن عصبش چجوره
هیچی خم شد چکش زد ب زانوم یدفعه زانوم همچین اومد بالا که خورد توی صورتش 😂😂😂🤣🤣🤣🤣
وای منکه همونجا غش کردم از خنده
پدر گلمم که رفت از اتاق بیرون فقط از بیرون بهم اشاره میکرد نخند😬
در صورتی که ازخنده زیاد خودش صورتش کبود شده بود منم بزور خودمو نگه داشتم
دکتر کلی عصبی ضایع شد😡😏اومد اون یکی پامو چکوش بزنه با فاصله ایستاد
وقتی زد اصلا پام تکون نخورد🤪😜😜
دوباره قیافه من پدر گلم اینجور🤣🤣🤣🤣😂😂😂
اونم عصبی گفت برید پیش یه متخصص دیگه
من نمیدونم مشکل پات چیه
ما هم اینجور از مطب زدیم بیرون☹️😕🙁
برگشیم شهر خودمون
هنوز ک هنوزه بعد چند سال یادش میکنم کلی میخندم 😂
امیدوارم خوشتون اومده باشه و یه لبخند روی لباتون اومده باشه البته باید اونجا بودین صحنه رو میدیدین
از قدیم گفتن ، شنیدن کی بُوَد مانند دیدن😉😉

سوتی لند😅😉

16 Jan, 18:42


سلام

چن وقت پیش رفتم باغ بانوان ورزش صبحگاهی و با یه خانوم دوست شدم ☺️☺️
گفتم اسمتون چیه گفت شهرزاد گفتم وای چه اسم قشنگی اصلا بهتون نمیاد این اسمتون باشه
فکردم صدیق خانومی بتول خانومی چیزی باشه🤪😂
تازه بعد که رفتم خونه یادم اومد چی گفتم 🙈

حالا هی به خودم میگم این چه حرفی بود زدی لال میشدی جمله آخرو نمیگفتی
حالا دارم فکر میکنم باز دیدمش چجوری جمش کنم 🙄🤔😅
لال شم یا برم بازم ازش تعریف کنم😂😂

سوتی لند😅😉

15 Jan, 17:53


🙏من کودکی پردردسری برای بقیه و لذت‌بخشی برای خودم داشتم.😜توی مدرسه ما یه معلمی داشتیم همیشه منو میفرستاد دفترمیگفت بانماینده برو دفتر. یه روز نمایند نیومده بود و من سرکلاس داشتم خوراکی می‌خوردم معلممون فهمید گفت پاشو برو دفتر بگو من سرکلاس خوراکی خوردم و معلم منو انداخته بیرون‌.من درو باز کردم یه کم که رفتم جلو مدیر از دفتر اومد بیرون منو دید گفت چی شده دوباره چیکار کردی؟ منم گفتم هیچی یه‌ کم دل‌درد داشتم خانم ‌گفت برو از دفتر چایی نبات بگیر بخور حالت خوب بشه...اونم گفت آخیییی عزیزم..‌ رفتم دفتر برام چای نبات ریخت تازه چایی زعفرونی هم بود دو تا مسکن هم بهم داد و خوردم بعد رفتم سرکلاسم... معلم پرسید مدیر چی گفت؟ گفتم هیچی گفته دیگه تکرار نشه بار آخرت باشه 😂😂😂

سوتی لند😅😉

15 Jan, 17:49


همسرم رفته بود نماز جمعه ومن داشتم درمورد خواهرشوهرم پیش دوستم غیبت میکردم
جاااااااتون خالی😆
یه جواب خانومانه مهربون و نااااااز به همسر عزیزتر از جانم میدادم... یه بدو بیراه آبدارم بر اموات خواهرشوهرم می‌فرستادم برای دوستم😁
دوستم پیام داد که رو ندیا بهشون وفلان
منم گفتم نههههه حواسم هست الان رو بدم جهیزیه ی اون عفریته خانومم  من باید بدم😆
ناگهان دیدم پیام رو برای همسرم فرستادم 😈
دیگه نمیدونستم باید چکارش کنم
قلبم اومد توی دهانم ولی هنوز زندم🤪🤪🤪🤪🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سوتی لند😅😉

15 Jan, 17:48


سلام بحث خاطرات عروسی شد منم یکی بگم ، واسه عروس کشونی ملتو میبینی همه روز عروسیشون گریه زاری راه میندازن! اما من ایییییینقدررر خوشحال و شنگول بودم ومیخندیدم سرمو از شیشه ماشینمون درآورده بودم باگل ودستمال کاغذی می رقصیدم  بعدکارم بااین چیزاراه نمیفتاد که😃دستمالم پخش می کردم بین اونایی که اومده بودن دنبال ماشینمون🙈😂  جالبش اینجاست که خونمون شهرستان بودوچند ساعت با خونه پدریم فاصله داشتیم ولی من ریلکسسس نه ناراحتی نه چیزی به مامانمم میگفتم ولش کن بااااابااااخودتو ناراحت نکن🤪🤪🤪🤣🤣

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:20


یکدفعه با اتومبیل نازنینم مالیدم به یک پرایدی. اومدم خونه شوهرم گفت این چیه تو سپرت؟😳 گفتم هیچی🥲 رفتم دیدم پلاک اون یکی ماشینه کنده شده رفته تو سپر ماشینم🙃 ، خوب ماشینشو بد جایی پارک کرده بود مگه نه؟

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:12


سلام ..
سوتیم مال زمانیه که تازه دانشگاه ها حضوری شد دوباره🙂
دانشجو پزشکی بودم و تو آزمایشگاه داشتیم روی چیزی آزمایش میکردیم ..
چند تا گروه بودیم😂
که باید روی پُرز های یه برگ آزمایش میکردیم !
وقتی که تموم شد استادمون گفت حالا برید پُرز های برگ های گروه دیگه رو هم ببینید ..
منم خجالتی رفتم اون سمت یه پسره تو گروه اونا بود برگشت سمت من !
منم هول شدم گفتم میتونم پُرز هاتونو ببینم ..😂😔
پسره هم لبخند ژوکوند زد گفت بفرمایید ....
خلاصه که آب شدم از خجالت...
ظاهرمن : 🙂
باطن من : 😂😂😂🤣🤣🤣😭😭
پسره : 😂🙂🙂

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:09


چهلم یکی از اقواممون بود بعد منم با مامانم رفته بودم و ب خانوما نگا میکردم یه خانومه خیلیی گریه می‌کرد اصن تو حس و حال خودش بود بعدبچش یه بطری نوشابه اورد گف باز کنه براش این زنه هم بطریو گرف همینکه سرشو چرخوند یهو تمووم نوشابه بخاطر اینکه قبلش تکون داده شده بود ریخت رو سرو صورت زنه وایی من اونجا مرده بودم ازخنده اصن ی وضعی بود😂😂💔

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:07


میخام یه خاطره تعریف کنم☺️ دوران دبیرستان بودیم رفیقم با دوست پسرش تو کوچه‌ی بغلی مدرسه قرار داشت ماهم فضووووول رفتیم رو شوفاژ مدرسه ایستادیم که ببینیم که اینا چیکار می‌کنن .اقا این شوفاژه اومد پایین😐😱 کل طبقه رو آب برداشت 😢 هیچی دیگه همه رفتن خونه ما چند نفر عین کوزتا پاچه دادیم بالا با تی و جارو سطل و اینا آبو گرفتیم🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀😩😩😩 اصلا نمیدونین چه وضعی

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:05


آقا من ی دختر خالە دارم، اون زمان پازده سالش بود ولی یه جورای خیلی ساده بود، یادمه ابرو کوتاه مد شده بود، اونم رفتە بود حمام و با تیغ نصف ابروهاشو زده بود،😱حالا خیلیم ابروهاش کلفت بوداااا....😂😂😂😂
هیچی خالم تا ابروهاش در اومدن هر روز کتکش میزد بیچاره رو😐😂

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:03


یه سال از تهران عمه شوهرم همراه با خانواده ش از دختروپسر و همسر اومدن خونمون چون دیر وقت بود به زور گفتم شب بخوابن هرچند جای زیادی نداشتم  ،بلاخره شب عین خیار مجلسی کناربه کنار هم تو پذیرایی خوابیدن🥴 اون شب هر کاری کردم از خستگی خوابم نمیبردسحر بود، دیگه اذان صبح رو که شنیدم گفتم نمازم رو بخونم که اگر خوابم ببره نمازم قضا میشه، وضو گرفتم و رفتم چادر نمازم رو بپوشم، چادر منم رنگش سفیده و از زیر چانه تا پایین دوخته و بسته س. رفتم تو چادر راهِ بازهِ صورت رو گم کردم .و هی تو هوا دست و پا میزدم🤦 با صدای جیغ عمه و بچه هاش از جا پریدم نتونستم  جلوم رو ببینم پا گذاشتم رو شکم  شوهر عمه شون 😝اونم از جا پرید  و گفت یا ابوالفضل  روح👻🥶😱
گفتم نه بخدا  منم نترسید😰😝😝😂 بلاخره چادر رو سرم کردم و کلی معذرت خواهی کردم، شوهرم لامپا رو که روشن کرد بعدش کلی خندیدیم قصیه رو که تعریف کردم بدبختا خیلی ترسیده بودن ولی خیلی خندیدیم  شوهر عمه شون به شوخی گفت خب ما که داشتیم میرفتیم خودتون اصرار داشتید بمونیم🥴  این کارا لازم نبودا😁😁
دیگه از اون سال  هر کجا همدیگر رو میدیدیم به همه میگفتن خونه اینا روح داره شب نمونید🥴🥴👻😁

سوتی لند😅😉

02 Jan, 18:00


من خواهرم خیلی جیش میکرد از منم سه سال بزرگتره...
یعنی تا راهنمایی جیش میزد مامانم ک ملافه هارو می‌شست هرکی میدید می‌فهمید یکی جیش زده همیشه ام برای حفظ آبرو خواهرم میگفت من جیش زدم!!!در صورتی ک من اصلااااا جیشو نبودم...
حالا ی شب ک ما فرداش مهمون داشتیم هم خواهرم جیش زد مامانم آروم ب فامیلا گف کار من بوده منم می‌فهمیدمااااا نمیدونم چرا نمیگفتم تو اون مهمونی ی عالم دختر هم سن و سالمون بودن رفتم طبقه بالا دیدم خواهرم دورشون کرده از جیش زدن من تعریف میکنه....
من میخوام بمیرم واس بچگیاااامممم

سوتی لند😅😉

02 Jan, 17:58


😌میخام یه ضایع بازی از نوجوانیم بگم آقاراهنمایی بودم برام تولد گرفته بودن منم خیلی جوگیر حالا تصور کنید چه تیپی زدم😏 با کلی سیبیل وابرو رژلب زدم و با کلاه آفتابی و عینک دودی اومدم جلوی مهمونها😎. مهمونها نشناختن دنبالم می‌گشتن می‌گفتن پس زهرا کجاس؟🧐🤨 یعنی یادم میاد میمیرم از خنده فیلمش رو هم دارم خدا رحم کرده شوهرم هنوز ندیده😞😖

سوتی لند😅😉

01 Jan, 20:00


یادمه بچه که بودم شبای بیست ودوم بهمن که مردم میزدن توکوچه والله اکبرمیگفتن منم همیشه میرفتم.البته بهتون بگما من سنم زیادنیست 🙈🙈فقط۳۰سالمه😌🧿🙈.یکی ازهمین شبا که من میخواستم برم بیرون مامانم دندونش دردمیکرد و بابا سرماخورده بود هرکدوم زیریه پتو بودن هیچکدوم نمیتونستن منوببرن منم خودم جوگیرشدم وتنهایی رفتم در خونه روهم بازگذاشتم که اومدنی یواشکی بیام داخل که کسی نفهمه بیرون بودم. چشمتون روز بد نبینه وقتی برگشتم دیدم دزد اومده توحیاطمون و سیلندرای گازمون روبرده درخونه روهم جفت گذاشته رفته😱😱.هیچی دیگه فرداش همه فهمیدن وازاون موقع تاحالا شبای بیست و دوم بهمن میگن سالگرد دزدی از خونمونه وبه شاهکارمن میخندن😂😂

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:51


چند سال پیش رفته بودم مصاحبه واسه استخدامی ،خلاصه باید چادر سر میکردم و آرایشم نمیکردم با چه مکافاتی چادر سر کردمو واسه اولین بارم آرایش نکردم بیرون رفتنی... خلاصه نوبت من شد رفتم داخل ازم سوالای زیادی کردن تا اینکه پرسیدن که نماز جمعه میری؟منم با قاطعیت کامل گفتم:بله😊گفتن:کجا میری؟ منم گفتم خب مسجد دیگه 😒 حالا پیش خودم میگفتم چه سوال چرتی🤨تا برم خونه متوجه نشدم اصلاً تا اونروز نمیدونستم...😅رفتم خونه به همه تعریف کردم همه از خنده ریسه میرفتن 🤣 تازه اونجا فهمیدم که چه گندی زدم 🥴باید میگفتم تو مصلا🤦
آخرشم قبول نشدم رد شدم😎😅😅

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:47


اعتراف میکنم که وقتی تازه عروس بودم یدونه از این میز گچی‌ها که پایه ش مجسمه است داشتیم. ی بار حواسم نبود افتاد زمین و میزش شکست🤦‍♀. با چسب چسبوندمش و روش یه چیز سبک گذاشتم که دیده نشه و زیادی سنگین هم نباشه.عقل سلیم هم گفت که به شوهرم نگم.😎یکماه بعدش شوهرم اومد فرش رو درست کنه این میز افتاد و درست از همون جا شکست!!!!
کلی شوهرم رو دعوا کردم که هر روز یه چیز رو خراب می‌کنی و می‌شکونی🤪

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:46


اینبار میخوام سوتی دختر داییم رو تعریف کنم 😝😝 آقا ما یه سری با خانواده داییم واسه عید رفتیم شمال ۴_۵ تا خانوم بودیم و هرکس یه کاری انجام میداد کارهای همه تموم شد و فقط موند جارو زدن که دختر داییم باید جاروبرقی میکشید خونه رو، ما تو آشپزخونه نشستیم چایی بخوریم اینم اومد جارو کنه، همه جا رو کشید و خم شد که زیر کابینت رو بکشه دید نمیشه، نشست رو زانوهاش ما هم اصلا نگاهش نمیکردیم داشتیم حرف میزدیم یهو دیدیم خواهرم از شدت خنده سرخ شده و انقدر میخندید که هرچی میپرسیدیم چی شده نمیتونست حتی حرف بزنه🤣🤣🤣🤣 نگاه کردم دیدم این دختر داییم سختش بوده زیر کابینت رو بکشه همونجوری نشسته میله جارو برقی رو از خرطومی جدا کرده و خم شده با اون میله که عملا دیگه به هیچ جا وصل نبود شروع کرده به کشیدن زیر کابینت ها منم که اینو دیدم بدتر از خواهرم شروع کردم به خندیدن🤣🤣🤣🤣 دیگه توجه مادر و زنداییم جلب شد و اونا هم متوجه سوتیش شدن اون بنده خدا هم با شدت و جدیت مشغول کارش بود و عصبانی شده بود که چرا مکش جارو کمه خلاصه بعد کلی خندیدن مامانم که بالاخره تونست حرف بزنه بهش گفت عزیزم چیکار میکنی؟اونم عصبانی گفت عمه جاروتون خرابه نمیکشه مامانم گفت عمه جان چجوری باید بکشه زبون بسته😂😂😂 حالا اون که خودش هنوز نفهمیده بود جریان چیه هی یه نگاه به ما میکرد یه نگاه به خرطومی جارو که اون طرف افتاده بود یه نگاه به میله تو دستش😂😂😂😂تازه متوجه سوتیش شد🙈🙈🙈

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:40


من دیروز رفتم عطاری برای خواهرم نوره یا همون واجبی بخرم ..یه آقای جوانی بود منم هول شدم گفتم این نوره ها برای چند سری میشه استفاده کرد .آقاهه چشماش ۴ تا شد😳😳 گفت بستگی داره چقدر پر مو باشن.😱😱 من و بگی از خجالت زود حساب کردم و الفرار🏃🏃

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:39


سال ۹۶ عید نوروز بود می رفتیم خوزستان با دایی های بابام پلاژ اندیمشک و دزفول جای قشنگیه یه سالن خیلی بزرگ داره و کنار رود خونس و درخت و گل و اینها داره
یه شب که پلاژ بودیم عروس دایی بابام و من کنار هم خوابیدیم یه گوشه تو سالن شب نیاز بهWc پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم بریم...نیلوفر عروس داییم یه کاپشن رنگ فسفری صورتی پوشیده بود خیلی کاپشنش برق میزد منم کاپشنم سیاه بود با ترس و لرز رفتیم wcموقع برگشت نيلو می گفت خدایا سگ در نیاد بهمون ماهم زرنگی کردیم مثلا گفتیم از پشت ساختمون بریم چون سگا همیشه جلوی ساختمون می خوابیدن یهو یکی از سگا پارس کرد نيلو دوتا پا داشت دوتا پا قرض گرفت با کاپشن صورتیش که انگار شب نماهم بود دور تا دور پلاژ می دویید و سگاهم دنبالش منم سگ هارو نمیدیدم فقط کاپشن نیلو رو میدیدم که توی تاریکی داشت می دویید🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
منم وایساده بودم دور فقط جیغ می کشیدم تا اومدن نجاتمون دادن سربازای پلاژ و خانواده و همه رو زابرا کردیم مثلا خواستیم زرنگی کنیم😂😂😂😂😂😂😂

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:36


یبار راهنمایی بودم امتحانات آخر سال بود بعد آخرین امتحان با دوتا از همکلاسیام یکم تو مدرسه موندیم فقط ما سه تا بودیم و مدیر که تو دفتر بود..داشتیم سالن مدرسه رو دور میزدیم که چشممون خورد به کپسول آتش نشانی. به دوستام گفتم بیایین ببینیم چجوری کار میکنه نیومدن گفتن مدیر بفهمه بد میشه ولی من گوش ندادم ضامنشو کشیدم و اهرمش رو فشار دادم چون جلوی پنجره گذاشته بودنش هرچی پودر بود پاشید طرف من..از سرتا پا سفید شده بودم دوستام تا منو اونجوری دیدن زدن زیر خنده..افتادم به التماس که کمکم کنین تمیزش کنم به هر مکافاتی بود تمیزش کردیم داخل جیبامم پر پودر بود 😢

سوتی لند😅😉

01 Jan, 19:29


سلام به همه
خواهرزادم ۱۸ سالشه . رفته دکتر بهش گفتن ریه سمت راستت کار نمیکنه.😭😭😭😭خیلی نگرانشیم. دکتر بهش گفته باید بستری بشی . توی شهر غریب هست.میگه دوهفته دیگه امتحانام تموم کنم میرم واسه بستری.
حرف ما رو گوش نمیکنه..
خیلی میترسیم خدایی نکرده بلایی سرش بیاد .شش ماهه ازدواج کرده.
اگر تجربه ای دارین کمک کنید .
توی منزل سرم و دارو استفاده میکنه ولی فایده نداره.
دوسال پیش داخل خوابگاه مدرسشون مواد شوینده قوی استفاده‌ کردن(مسول خوابگاه) از اون وقت تا الان خیلی اذیته .

سوتی لند😅😉

30 Dec, 17:53


سلام من وقتی بیدار میشم طول میکشه ویندوزم بالا بیاد. یادمه یبار فکر کنم ۱۲_۱۳ سالم بود شیفت صبحی بودم از خواب بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم سر کوچه تا سرویس بیاد. بعد از چند لحظه دیدم بابام اومد دنبالم گفت دختر حسابی نصف شبی اینجا چرا اومدی؟
تازه دیدم ساعت 2 نصف شبه😐 خاک به سرم خوب شد ندزدیدنم🤦‍♀

سوتی لند😅😉

30 Dec, 17:51


.یادمه پیش دبستانی بودم مدرسمون حیاط پشتی داشت بعد منو دوستم ک مستاجرمون بود هم کلاسی بودیم زنگ آخر رفتیم پشت حیاط شروع کردیم حرف زدن فک کنین چقد سرگرم حرف زدن بودیم👭 ک زنگ خورد نشنیدیم ی موقع اومدیم تو حیاط ک هیچ کس تو مدرسه نبود مستخدم داشت حیاطو جارو میکرد ماهارو دید گفت اینجا چیکار میکنین منو دوستم فقط گریه میکردیم😭 سرویسمون مینی بوس بود اون رفته بود دم خونمون دید ماها اصلا تو ماشین نیستیم باز مامانم ک ترسیده بود بدو بدو اومده بود مدرسه دید ما اونجاییم مارو آورد خونه.🤣🤣

سوتی لند😅😉

30 Dec, 17:47


سلام😍یادمه اوایل عقد که خونه مادرشوهرم بودم باقالی گذاشته بود بپزه منم حواسم نبود سوخته بود جالب اینجاست بو میکشیدم میگفتم کی قهوه درست کرده چه بوی خوبی😂😂

سوتی لند😅😉

30 Dec, 17:47


ما رفته بودم داروخانه داشتن گوش یه بنده خدایی رو سوراخ می کردن من انقدر خندیدم از ادا اطفارش فرداش با شوهرم رفتیم ماهی گیری قلاب اولو که انداخت دیدم یک چیزی رفت تو گوشم😐 دیدم سر قلاب ماهیگیری شوهرمه انقدر داد زدم ، خلاصه به اون وضع رفتیم بیمارستان تا قلابو از گوشم در بیارن هر بیمارستانی رفتیم اول پرستارا کلی خندیدن حق دارم که با شوهرم دیگه ماهی گیری نرم. ولی واقعا از هر کی ایراد بگیری سرت میاد🤦‍♀

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:04


⁉️سرنوشت دلار و طلا چی میشه?
⁉️سرنوشت بازار
کریپتو چی‌میشه؟
⁉️آیا میتونم سرمایه ام چند برابر بکنم?


این کانال پاتوق پولدارایِ ایرانه نیاز نیست واسه عضویت هزینه ای بپردازی تو مملکتی که رو بازارهای مالی میچرخه باید بدونی چه خبره‼️👇

💲 @Daramd_dollari

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:04


🤗من همیشه با پسرم توی خونه بازی میکردم مینداختمش بالا میگرفتمش کلی میخندید ی روز رفتیم خونه برادرشوهرم بچش یه سال بود جلوی باباش انداختمش بالا محکم سرش خورد ب سقف داغون شد کلش😩🤦‍♀😭 همچین چپ‌چپ با شوهرم منو نگاه میکردن ، خب من چ کار کنم سقف خونشون کوتاه بود منم عادت به سقف خونه خودمون داشتم محاسباتم فقط یه کم غلط بود آدم وقتی ریاضیش ضعیفه باید بمیره آیاااا؟؟؟؟ والاااا

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:03


سلام یبار توی خابگاه آبگوشت درس کردم زودپزو تو کابینت گذاشتم تا برم دانشگاه و برگردم اصلن یاااادم رفت بعد چند روز یه بوی گندییی🤢 همه‌ی خابگاه رو پر کرده بود هیچکسی هم نمیدونست چیه بعد کلی جستجو از جانب تاسیسات و نگهبانی و بهداشت دیدن بواز زودپز منه😷، منم خودم زدم به اون راه که کی زودپز منو برداشته؟؟ هان؟؟😐😒😣😣😣

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:01


چن سال پیش رفته بودم خونه‌ی خالم، خالم گفت مواظب بچه‌هاتون باشید فلانی(منومیگفت) مث شتر شاه راه میره مواظب باشیدلهشون نکنه😑 منم انقدر بهم برخورد همه وسایلم رو جمع کردم برم خونمون،گفتم من مث شتر راه میرم😒 چشمتون روز بدنبینه صااااف رفتم توی سینی چای و میوه ها و پارچ آب و همه چیز رو چپه کردم همه انقدرر خندیدن خودمم مردم از خنده!!!! واقعا این خاله ما چه آدم شناسه‌هاااا

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:01


🍵 فال بی بی مریم 🍵

🔆متولدين هرماه براي اولين بار ميتونيد فال خودتون رو به صورت دقيق بخونید

📿ابتدا نيت كنيد و ٣ صلوات بفرستيد📿
🏺فروردين
🏺ارديبهشت
🏺خرداد
🏺تير
🏺مرداد
🏺شهريور
🏺مهر
🏺آبان
🏺آذر
🏺دي
🏺بهمن
🏺اسفند

🎗ماه تولدت روكليك كن و #فالت رو ببين
ارتباط مستقیم با بی بی مریم👇‌‌👇‌‌👇‌‌
☎️ 09301507548
❇️ @Fall_banoooo

سوتی لند😅😉

27 Dec, 19:00


چندسال قبل همون دوران مجردی یا بهتربگم نوجوانی مامان بزرگم جلسه میگرفت توخونش ما نوه‌هام که همیشه اونجاپلاسسس خلاصه یبارکه توی جلسه ماددبزرگم رفته بودیم با دخترخالم و دخترعموم یه گوشه پاسور بازی میکردیم، مادربزرگم متوجه شد اومد کلی دعوامون کرد پاسور منم گرفت گذاش توی جیب مانتوش، وسط مراسم همه داشتن گریه میکردن مادربزرگم طفلک اومده بود دستمالشو از جیبش در بیاره پاسورا اومده بود بیرون ریخته بود وسط مردم😆بنده خدا کلی خجالت کشیده بود،بمیرم خب میخاست به جای نهی از منکر، بدبرخورد نکنه اینم نتیجه‌ش البته چندروز با ما قهر بود🥲🥺

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:57


تعطیلی دوباره مدارس و ادارات به دلیل
بارش برف امشب

من مهندس محمد اصغری هستم متفاوت ترین گوینده اخبار هواشناسی کل کشور و تعطیلی مدارس شما رو دعوت میکنم به تنها کانال هواشناسی ایران تنها کانال من در تلگرام بپیوندید👇👇👇
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
https://t.me/joinchat/AAAAAE_reU-Hvourj4JlCA

🔴جهت دریافت آخرین شرایط جوی و تعطیلی مدارس شهرخود بر روی لینک کلیک کنید☝️

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:57


سلام بچه‌ها🙋‍♀یبار یکی از همکلاسیام بهم گفت منو مثل داداشت‌فرض کن 
گفتم واییییی خدا من دیگه داداش دانشگاهی نمی‌خام
یه لحظه با خودم فکر کردم پس چی میخوامممممم؟؟؟😮😵
پسره بیچاره هیچی نگفت دیگه😂😂😂والاااا😏 تا تقی به توقی میخوره همه خواهربرادر میشن آدم دستوپاش بسته میشه🤪😜😉

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:55


فیلم لو رفته از گوینده سابق صدا و سیما

خودش اعتراف کرد که عکس خودشه
و باهاش مصاحبه کردن تا به شایعات جراحیش پایان بدن👌

☎️ برای سفارش این محصول فوق العاده همین حالا روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/FzuS9

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:55


...روز عقدمون بود و بعد عقد از حرم ما رو فرستادن خونه. منونامزدم زودتر از همه رسیدیم رفتیم تو. هیچکدوم حرفی نمی‌زدیم از هم خجالت می‌کشیدیم من رفتم براش شربت خاکشیر اوردم با شیرینی گذاشتم جلوش گفتم بفرمایید.نامزدم یه نگاه کرد بعد شربت برداشت یک نفس سرکشید منم توی دلم گفتم اوه چقدردوست داشت می‌خاستم بهش بگم یکی دیگه بیارم یکهو هنوز هیچی نگفتم گفت نه‌نه همین کافی بود اما قیافش بیشتر شبیه ناله بود،هیچی نگفتم رفتم توی آشپزخانه بعدا فهمیدم آقا از شربت خاکشیرمتنفره اونم توی رودربایستی‌خورده خخخخخخ حالا بعدش من رفتم توی اتاق لباسم عوض کنم با خودم گفتم درو ببندم؟ نبندم؟ببندم زشته نبندم زشت تره گفتم ولش کن شوهرمه دیگه دررو نمی‌بیندم میرم اون پشت دید نداره اقا رفتم تمام لباسام و کَندم گفتم عرق کردم از صبح خلاصه ما داشتیم کار خودمون رو می‌کردیم و غافل ازدنیا بعدا فهمیدم مانیتورِکامپیوترم روبروی در اتاق و آقایم روبروی مانیتور روی مبل نشسته تصورکن مانیتور براش حکم آیینه رو داشته ومنو میدیده. قشنگگگ فیلم خاک برسری براش اجرا کردم حالا الان میگه مونده بودم ببینم می‌گفتم نه خدایا زشته باز می‌گفتم نه بابا حلال خودمه خلاصه همون روز اولی کاملا خودم رو بی‌آبرو کردم رفت😐😜

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:52


تقابل خشونت آمیز گرگ در برابر *۴ بز* کنگفو کار
سایه سرخ در برابر خون پوزه

اکران، هم اکنون در سینماهای سراسر کشور


کاری از برادران دالوند(آریا انیمیشن)


پخش از: خانه‌فیلم

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:52


تازه‌عقد کرده بودم.موبوگرام نصب کردم اونم نمی‌دونم چه مرگش بود همه مخاطبان رو که شامل برادرشوهرامم می‌شد عضو کانال cیغه کرد😐یعنی خوده برنامه نمی دونم ویروسی بود چه دردی بود فقط ببینین تصویری ک خانواده شوهر با ورودم داشتن چی بود🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀😩

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:51


🔘 آغاز پیش‌فروش دور چهارم نمایش پرمخاطب «در انتظار گودو»
اینبار در سالن باغ کتاب

🔘 بعد از ۱۷۰ اجرا و استقبال بیش از ۱۵ هزار نفر

/اجرای محدود/

نویسنده: ساموئل بکت
کارگردان: امیرحسین جوانی
مشاور پروژه: سیامک صفری
تهیه‌کننده: سجاد افشاریان

🔺کد تخفیف: godo🔺

خرید بلیط:
تیوال

https://www.tiwall.com/p/waiting.for.godot15 ‌‎

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:50


اون زمانی که هنوز تلفن ها شماره یاب نداشتن هر موقع تو خونه بیکار و تنها بودم شماره شانسی میگرفتم و هر کی جواب میداد. میگفتم سلام از اداره آب تماس میگیرم لطفا چک کنید ببینید آبتون میاد
بنده خداها با عجله  گوشی رو میزاشتن زمین میرفتن چک میکردن و له له کنان میومدن میگفتن بله خانوم آب وصله منم میگفتم خوب تا یک ساعت دیگه قطع میشه و جاش نوشابه میاد😂😂😂
بعضیا فوش میدادن و قطع میکردن🤪🤪🤪
و بعضیا ساده بودن باورشون میشد و میگفتن واقعااا😨😨تا چند ساعت ؟ پس ما بدون آب چکار کنیم؟؟
خدا منو ببخشه بنده هاش هم حلالم کنن

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:47


🎉۷۰ میلیون تومان جوایز شگفت‌انگیز!
روزانه: شارژ و کارت هدیه تا ۵۰,۰۰۰ تومان
💵هفتگی: جوایز نقدی تا ۲ میلیون تومان
🏆ماهانه: جایزه بزرگ ۱۲ میلیون تومان نقدی

📌خیلی ساده:
دوستانتان را دعوت کنید؛ هر دعوت = یک شانس بیشتر!

⌛️فقط تا پایان ماه!
‼️اینجا کلیک کنید!

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:46


منوهمسرم سه ماه قبل ازدواج با هم آشنا شده بودیم اما خانواده‌هامون نمدونستن ما رابطه صمیمانه‌ای با هم داریم.توی اون دوران آشنایی من یه تیکه‌کلام داشتم بایه لحن بچگونه می‌گفتم عاششششقتماع اونم می‌گفت منمااااع‌...حالا روز مراسم خواستگاری من اصلا یادم رفته بود الان خواستگاریه ما مثلا همدیگر نمیشناسیم و اینا. دور تادور خانواده‌ها وایسادن تا همسرم دسته‌گل رو داد دستم با همون لحن همیشگی گفتم عاشقتمااااااا اونم نه گذاشت نه برداشت گفت منمااا
اون لحظه جفتمون میخاستیم مثل دولفین‌ها خودکشی دسته جمعی کنیم🐬

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:38


معاینات سلامتی پس از سرطان
بازیابی شما شایسته مراقبت و نظارت دقیق است

بهبودی پس از درمان سرطان، مسیری است که نیاز به توجه و مراقبت مداوم دارد. انجام معاینات منظم برای پیگیری روند بهبودی و حفظ سلامت کلی شما اهمیت زیادی دارد.

پس از درمان‌هایی مانند شیمی‌درمانی، پرتودرمانی، ایمونوتراپی یا درمان‌های هدفمند، پزشک وضعیت شما را برای بررسی علائم رشد مجدد یا بازگشت بیماری تحت نظر می‌گیرد. این معاینات می‌تواند شامل آزمایش خون، تصویربرداری با اشعه ایکس و سایر تست‌های تخصصی باشد.

اولین جلسه پیگیری معمولاً ۴ تا ۶ هفته پس از پایان درمان برنامه‌ریزی می‌شود. در ادامه، معاینات بعدی در ابتدا هر چند ماه یک‌بار انجام می‌شود و با گذشت زمان، فاصله‌ها بیشتر خواهد شد. در این ملاقات‌ها، ممکن است معاینه فیزیکی، آزمایش خون و در صورت نیاز سایر تست‌ها یا روش‌های لازم برای نظارت دقیق انجام شود.

در گروه مراقبت‌های بهداشتی آجیبادم، تیم متخصص ما خدمات پیگیری جامع را برای بازماندگان سرطان ارائه می‌دهد تا شما با خیالی آسوده و بدنی سالم به مسیر بهبودی خود ادامه دهید.

سوتی لند😅😉

27 Dec, 18:38


مزایای معاینه سالانه برای سالمندان
با افزایش سن، خطر ابتلا به بیماری‌های مزمن مانند بیماری‌های قلبی، دیابت نوع ۲، آرتریت، سرطان و زوال عقل به‌طور طبیعی افزایش می‌یابد. اما خبر خوب این است که با اتخاذ رفتارهای سالم و حفظ آن‌ها، می‌توان کیفیت زندگی را بهبود بخشید و طول عمر را افزایش داد.
مزایای فعال و سالم ماندن در دوران سالمندی عبارتند از افزایش حس رفاه و مشارکت در فعالیت‌های روزانه ، بهبود سرعت بهبودی از بیماری‌ها ، کاهش خطر ابتلا به بیماری‌های مزمن و پیشگیری از زمین خوردن و آسیب‌های مرتبط با آن میباشد.
فعالیت بیشتر می‌تواند تأثیرات مثبتی بر سلامت قلب و عروق، بهبود تحرک، افزایش قدرت بدنی و تراکم استخوان داشته باشد. با این حال، سالمندان باید فعالیت‌ها را با دقت و در چارچوب توانایی‌های خود انجام دهند و تغییرات لازم را برای حفظ ایمنی در نظر بگیرند.

سوتی لند😅😉

14 Nov, 17:41


🏴سرکتاب طالع بینی عشقی و انواع فال کاملا رایگان

🔮زندگیتو شفاف بهت توضیح میدم تا به آرامش دست پیدا کنی اگه درگیر مشکلاتی مانند 👇🏼

مهرومحبت,بخت‌گشایی,بازگشت‌معشوق، جذب جنس‌ مخالف , زبانبند, گشایش‌کار, جذب‌ثروت ,رزق روزی ,دفع‌همزاد, باطل‌ سحر,فروش ملک
مشاوره و نتیجه گیری در کمترین زمان با ضمانت 💯در💯تضمینی

برای دیدن رضایت عضوشید👇🏼👇🏼
²⁴

https://t.me/+B_zZhWG4KQQ5Mzk0

فقط کسانی که  پیام بدن فال رایگان انجام میشه براشون 👇🏼👇🏼

🆔
@elahiraz

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:08


افتضاح ترین سوتیای عمرم واسه شب عروسیم بود وقتی ازدواج کردم ۱۹ سالم بود، عروسیم هرچی پول شاباش می‌ریختن سرم خودم حمله می‌کردم جمع می‌کردم....یعنی خااااک توسرم
سر سفره عقد خواهرشوهرم یادش رفت بگه عروس رفته گل بچینه... دقیقا به زاویه ۹۰ درجه چرخیدم بهش گفتم بگوعروس رفته گل بچینه🤐
دخترعموی شوهرمم باچاقو کیکمون می‌رقصید هی پول میگرفت،توی فیلم مشخصه هی میگم بسه برو پول نداریم:/خدایا چقد مغزم پوک بوده آخه،یعنی الان میگم چجوری روم شده،،البته هی پول می‌خواست چاقو رونمیداد🥴
 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:07


خواهرزاده محترم دو سالشه گوشیمو برداشته بود ب مشاور محترمم زنگ زده بود منم نمی‌دونستم... یکهو عربده زدم... بیا گوشیمو بده برم درس بخونم شب باید به این مرتیکه پ.ف.و.ز جواب پس بدم
هنوز به مرتیکه پ. ف. ز پیام ندادم☺️😑
 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:03


👁️‍🗨️ فال چشم سوم، از اون فالاس که هر کی گرفته، گفته: "عجب! چجوری همشو می‌دونست؟!" 🤯

اگه دوست داری پشت پرده‌ها رو ببینی، از رازهای زندگی آدم‌ها باخبر بشی و دست دشمنات رو رو کنی، این فال دقیقاً همون چیزیه که لازم داری! 😏

دیگه نیازی نیست منتظر بمونی تا ببینی کی راست می‌گه و کی نه! چشم سوم همه چیو واست رو می‌کنه! از فال تا سرکتاب، همه دستشون پیشت رو می‌شه. 😎

💃 همین الان بیا و بگیر، بعدش ببین چجوری رازها دونه‌دونه برات رو میشه! 👀
🔰🔰🔰
https://t.me/+KLg6T_Sqr9hlMjQ0

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:03


من همیشه عادت دارم ب شوخی چیزای خوشمزه رو کنار میگذارم نمی‌ خورم و میگم اینو ذخیره کردم برای روزای سخت. بعد همسرمم عادت شده بود که اینو بگم. یبار توی دوران عقدمون خونه مامانم داشتم توی آشپزخونه اب می‌خوردم همسرم پیش مامانم گفت اب بخور امشب شب سختی داری. حالا منظوری نداشتا خبری هم نبود به هوای عادت من اینو گفت. مامانم هم سعی کرد خودشو بزنه به نشنیدن و آروم از ص حنه خارج بشه:))اینگونه ما آش نخورده و دهن سوخته شدیم🥲😅 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:00


‌‌
🤔 تو هم شکم و پهلوهات گُنده شده ⁉️

📑 یـه ترکیب چربی سوز خیلـی قـوی🔥
بهت آمـوزش دادم ، کـه بـا ۴ تـا گیـاه
دَم دَستی، دمنوشی تو خونه درست
کنـی که چربی هات رو آب میکنـه😎💧

‌‌😍 بزن روی لینک زیـر و عضـو شـو
این نسخـه رو رایگـان یـاد بگیـر 🥳👇🏼
https://t.me/+WWOAgQ3ZT7_aDOrm
‌‌
🔴 راستی ۵ کیلو هم تو ماه لاغرت میکنه😌👆🏼
‌‌

سوتی لند😅😉

13 Nov, 19:00


سلام این سوتی رو دوستم برام گفته از زبون خودش میگم براتون..با مادرم رفته بودیم مدادرنگی بگیره منم برا خودم توی مغازه داشتم میچرخیدم... دیدم مادرم اومد بگه آقا مدادرنگی ۱۲ رنگه‌ی خوب دارین 
گفت مدادرنگی ۱۲ نفره‌ی خوب دارین؟
میگفت صاحب مغازه وهررررچی آدم بود ترکیدن از خنده 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:59


💫 تنها گروه تخصصی بازسازی در تهران

♻️ دارای مجوز از اتحادیه ساختمان

♨️ بازسازی ساختمان تخصص ماست
🔺مسکونی🔺اداری🔺ویلا

‌◇از طراحی تا اجرا در کنار شما هستیم◇

🔘 جهت مشاوره تخصصی با ما تماس بگیرید  :
☎️ 02122291560
📱09122935747
نمونه اعتمادها به عرشاهوم H 👇👇
https://t.me/joinchat/TS3mO8uivaGyPEF7

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:58


این سوتے من برمیگرده به زمانے که مدارس آنلاین بود. من چندسال معلم پیش دبستان وچندسال هم معاون تویکے از مدارس دبستان غیرانتفاعے بودم......
توی واتس آپ معلمین مدرسه یڪ گروه داشتن که اونجا بامدیر ومعلمین تبادل نظرات انجام میشد خلاصه‌
یروز پسر مدیر بامدیرمون بحثش شده بود وگفت که من دیگه تواین مدرسه کار نمے کنم ازهمه خداحافظے کرد ولفت داد.....
منکه مثلا معاون بودم واومدم ابراز ناراحتے کنم نمیدونم چطور دستم به یڪ استیکر اشتباه خورد واستیکر به گروه رفت استیکر هم به ...یرم بود
خلاصه تامتوجه بشم چند تا ازهمکارام دیده بودن که زنگ میزدن مگه چقد خوشحال بودے که این بنده خدا رفته
واے وقتے فهمیدم چے فرستادم هم خندم گرفته بود وهم دیگه روم نمیشد برم مدرسه وبماند با اینکه حذفش کردم بعضے از همکارام که واتس اوچے داشتن براشون پاڪ نشده بود.....🙊😻 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:53


از درست کردن کیک های تکراری و سخت خسته شدی😩

اینجا کلی آموزش کیک و شیرینی میزارم 😍

هم آسونه هم به فر نیاز نداره هم متنوع و

خوشمزه س😳😋


https://t.me/joinchat/AAAAADuuTiQP-ZGjiPfjPg

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:53


یکی از استادامون نفر دوم ارشد دوره خودش بود، بعد با چندتا از دوستامون داشتیم درموردش حرف میزدیم و اینا که چه خر خونی بوده و اینا. یکی از دوستام گفت نفر اولش چه خری بودی دیگه
دوست دیگه‌م برگشت گفت بابای من😂😂 

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:50


⚠️ اگه حال دلت خوش نیست حتماااا این کلیپ رو ببین🙏❤️‍🩹

اینجا بدون هیچ پیش داوری و قضاوت میتونی مشکلاتت رو راحت حل کنی
👌🏻

📌 روانشناس مشکلاتی مانند خیانت،مشکلات خانوادگی،مشاوره ازدواج، تربیت فرزند، استرس، افسردگی و... رو میتونه به صورت ریشه ای حل کنه👌🏻

📲برای رزرو نوبت تلفنی با مشاور متخصص در سراسر ایران، کافیست روی لینک زیر بزنید👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/3dB1F
https://hamkadeh.com/landings/3dB1F
https://hamkadeh.com/landings/3dB1F
دیگه تنها نیستید❤️‍🩹

سوتی لند😅😉

13 Nov, 18:50


شوهرم هروقت تخم مرغ می خوره خارش میگیره باید اب غوره یا اب انار ترش بخوره. به من گفت برو اب غوره بیار ولی منظورش اب انار بوده... من اب غوره بردم ... وای هی همِش میزد هی میگفت این خرابه‌‌‌... حالا من هی میگم مال امساله مال سال قبل ندارم... میگه اخه قرمز نمیشه... میگم اب غوره مگه قرمز میشه
میگه ای وای من فکر کردم اب اناره.... حالا من می خندم میگم اب انار با هم زدن مگه قرمز میشه یا خودش قرمز هست... تازه میگه راست میگیا من نگاه می کنم که چرا هر چی هم می زنم قرمز نمیشه

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:27


سلام خسته نباشید یه سوتی میگم برای منو دخترمه ، اون موقع ها که دخترم کوچیک بودتقریبا سه سالش بود . شوهرم از شرکت مرغ و گوشت می آورد خونه . منم همش به مادر شوهرم میدادم یه دفعه که آورد.. شوهرم گفت دیگه نمی خواد به مادرم بدی بزار بمونه خودمون استفاده کنیم حقوق بابام خوبه خودش میخره منم از خدا خواسته خوشحال گفتم باشه 😂😂به دخترم گفتم به عزیز نگو که بابا مرغ آورده 😂چند بار تکرار کردم به عزیز نگیا مامان بابا مرغ اورده ...زد ما رفتیم پایین خونه مادر شوهرم ...دخترم نه گذاشت نه برداشت مستقیم رفت با زبون شیرین بچگونش گفت عزیز بابا مرغ آورده یه عالمه ولی مامانم گفته به تو هیچی نگم ...منو دارین اون وسط قرمز شدم نمی تونستم حرفی بزنم ...فقط گفتم وااای مامانی من کی گفتم به عزیز نگی 😂😂😂 مادر شوهرمم گفت ما خودمون یه عالمه مرغ داریم مرغ شما رو می خوایم چیکار 😂😂😂 

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:26


یه سوتی دیگه ک خیلی بد بود این بود ک من چند سالی میشه سوارکاری میکنم و اطلاعاتم راجبشون کامل هست ی روز مهمون داشتیم اینم اسب داره منم اومدم مثلا بگم ک خیلی میدونم و اینا گفتم کی ب کی سُمش عوض می‌کنید حالا قیافش😳😂 گفت منظوررت نعلشه گفتم آره اونجا بود ک فهمیدم چ سوتی دادم 

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:22


خونه‌ی مامانم اینا بودیم. همه دور هم بودیم. من وهمسرم وخواهر و پدر ومادرم داشتیم نهار می‌خوردیم. بعد من یک عالمه غذا ریختم واسه همسرم. باخنده گفتم توی جمع بهتر می‌خوره. توی خونمون چون دونفریم خیلی کم می‌خوره. بعد نمی‌دونم چی شد گفتم باید جمعیتمون رو زیاد کنیم. یعنی بعدش فهمیدم چه سوتی دادم. سرخ شدم وعرق کردم. مامام اینا همگی پوکیدن از خنده و من و همسرمم داشتیم آب می‌شدیم. 
ولی خداییش منظورم بچه نبود. منظورم این بود که مهمونی بگیریم و این حرفا.
وایییی هر وقت یادم میفته خجالت می‌کشم 😂😂
 

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:21


من توی مراسم خواستگاری دوست صمیمیم رفته بودم... خانواده خواستگار که اومدن خواهرداماد شیرینی‌ رو داد دست دوستم اون یکی خواهرش هم گل خ استگاری رو داد دست من... بابای داماد خیلی پیر بود اومد منو دوستم رو نگاه کرد تشخیص نداد عروس کیه هم پیشونی دوستم رو بوسید هم پیشونی من 😅😅😅😅پیش خودش گفت اشکال نداره بالاخره یکیشون عروسمه دیگ 😮😮😮😩تا آخرمجلس همه منو نگاه می‌کردن می خندیدن.

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:18


من قبلا توی دکوراسیون داخلی کار میکردم یه روز یه آقایی اومد قیمت گرفت و شاکی شد و دستش رو گذاشت روی کمرش گفت شما از اینجا سر میبرین منم گفتم کم نیارم گفتم نه از پایین تر حتی با چشمم هم اشاره کردم😂😂😂 بعد از این که رفت فهمیدم چیکار کردم😭😭😭 

سوتی لند😅😉

11 Nov, 20:17


یه بار منو دوستام و دختر دایی هام رفته بودم بیرون دور دور ولی هوا خیلی گرم داشتیم تلف میشدیم ک یه ایده خلاقانه به ذهنم رسید اقا بریم پاساژ گردی من لباس انتخاب میکنم (هیچ کدوم پول نداشتیم)و از کولر مغازه ها لذت میبریم ولی گفتم شما بگید لباس بهم نمیاد تا بهونه فرار داشته باشیم خلاصه رفتم تو مغازه این رفیق های من هر لباسی رو ک میپوشیدم میگفتن عه چه بهت میاد وای چه قشنگع وای همینو بردار و ازین حرفا خلاصه دوتا مغازه ک رفتیم داشتن منو زیر خرج میبردن منم دیگه مدل نشدم گفتم حقتونه برید تو گرما تا خفه شید😂😂😂😂😂والا لیاقت ندارن ک😁😂 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:32


سلام ۱۸ سالم بود سال آخر بودم مامانم ناخواسته باردار شده بودو خاهرم رو بدنیا آورده بودمنم روم نمی‌شد ب کسی بگم ک خواهرکوچولو دارم گفتم دوماه از سال تحصیلی مونده ب کسی نمیگم سال بعدم دانشگاهیم همدیگه‌رو نمی‌بینیم یه روز دوستم زنگ زد گفت بیاخونه ما باهمدیگه ریاضی کار کنیم منم رفتم... اتفاقاحرف ازبچه پیش اومد مامان دوستم گفت چندتا خواهربرادرین؟ منم نگفتم که نی‌نی داریم یه‌ساعتی نشستیم مامانم اومد دنبالم مامان دوستم رفت جلوی در وهی اصرااار که بیاین داخل یهو مامانم گفت نمی‌تونم بیام یه‌نوزاد۴۰ روزه دارم شیر می‌خوره نیوردمش حالا من می‌خواستم زمین دهن باز کنه برم توش:/ مامان دوستم بهم گفت پس می‌خواستی سوپرایزمون کنی خلاصه منم دیگ با اون دوستم رفت وآمد نکردم بدترین سوتی عمرمه هنوز یادم میاد خجالت می‌کشم🥲 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:29


سلام وقتتون بخیر باشه چیزی که میخوام بگم سوتی نیست ولی اگه کسی میتونه حتما راهنمایی یا کمک کنه و اینکه یک نفر بود که گفته بودن توی حرم امام رضا خادم هست لطفا اگه میتونه یه زیارت به نیابت از بهادر فرزند عبدالعباس انجام بدن .
شوهر عمه من مرد بسیار مهربون و آرومی بود و به شدت مهمان نواز بودن هفته گذشته خیلی یهویی بعد از خوندن نماز صبحشون فوت کردن و ایشون آرزو داشتن که امسال برن مشهد و یه قُلک گذاشته بودن که روزانه مبلغی رو از حقوق روزانه اشون رو میزاشتن داخلش که جمع بشه و باهاش به زیارت برن ولی متاسفانه عمرشون کفاف نداد و قبل از اینکه این آرزوشون رو بتونن براورده کنن از دنیا رفت من کسی رو نمیشناسم که اهل مشهد باشه یادم اومد که اینجا آخر یه سوتی نوشته بودن خادم هستن اگه براتون مقدور هست یه زیارت براشون انجام بدید
دوستان مشهدی لطفا هر کسی که به زیارت امام رضا رفت و تونست به نیابت از بهادر فرزند عبدالعباس زیارت کنه آخر سوتی و خاطره اش بنویسه لطفا🙏🙏🙏🙏
ممنون میشم اگر هرکسی که در توانش هست بتونه انجام بده این زیارت رو حتی دوستانی که قم هستند اگه شما هم براتون مقدور هست زیارت حضرت معصومه که رفتید به نیابت ازشون زیارت کنید و حتما اگر کسی در توانش بود و زیارت انجام داد ممنون میشم همینجا اطلاع بده
از همینجا از همه دوستانی که زیارت انجام دادند واقعا ممنونم انشاالله که همه دوستان این کانال همیشه شاد و سرزنده و بدون غم باشید

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:28


سلام یه شب من وشوهرم داشتیم شام میخوردیم واتفاقا برق هم نبود زیر نور گوشی  نسشته بودیم در همین وقت برق اومد منم خیلی شیک بلند شدم🚶
لامپ خاموش کردم دوباره اومدم سر سفره نشستم😄😆 شوهرم پرسید چرا🤔🤔🤔🤨 من تازه متوجه شدم گفتم ای وای من فکر کردم خاموشه رفتم روشنش کردم 😊😊 اصلا متوجه تاریکی توی اطاق نشده بودم به من چه همش تقصیر برقه

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:25


...دیروز پسرم که ۱۲ سالش هست مسابقه ی فوتبال داشت از طرف مدرسه.قبل اینکه حاضر بشه هی میرفت دستشویی و میومد و فهمیدم استرس داره.بار اخر که از دستشویی اومد بیرون اومدم بهش بگم پسرم دل پیچه داری؟که یک دفعه گفتم پسرم pریود شدی؟🙈🙈🙈😂😂😂 پسرم هاج و واج نگاهم میکرد و شوهرم از خنده ترکیده بود😂😂😂😂 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:24


دایی شوهرم ازمکه اومده بود ولیمه می‌داد ماهم نامزد بودیم با شوهرم و مامانم رفتیم اونا خیلی  باکلاس بودن 
منم سعی می‌کردم خیلی باکلاس غذا بخورم اما غذا خیلی خوشمزه وزیاد بود همسرمم کلی برام کشید بشقابو کشیده بودم لبه‌ی میز تا قاشقو زدم ب کباب زاررررت بشقاب با تمام محتویاتش برگشت روی لباسم بین اون همه آدمممم😣😣😣😣از خجالت نفسم بالل نمیومد

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:23


دختر عموم اونموقع نزدیکای ۷.۸ سالش بود خیلی زیاد درخواست کرد ازش املا بگیرم من برای رفع تکلیف ۲ . ۳ تا جمله بهش گفتم از کتابش نوشت😁
وقتی میخواستم مثلا صحیحش کنم چند تا غلط املایی ازش پیدا کردم :
پرستاران : پستانداران😐 ( پرستارا ناراحت نشید قصدم توهین نیست اون بچه اونجور نوشته بود )
ذرت کبابی : زرت کبابی 😄
حضرت خدیجه : حذرت خلیجه 😢

افسووووس 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:22


ما تازه یک ماهی بود که عروسی کرده بودیم با برادر شوهرم اینا رفتیم مسافرت شوهر من پشت فرمون بود منوجاریمم عقب نشته بودیم برادر شوهرم جلو نشسته بود
همه مشغول بودن یکهو شوهر من به نشانه‌ی بوس لبشو غنچه کرد و منونگا کرد تو اون لحظه جاریم سرشو اورد بالا و حرکت شوهرمو دید گفت واااای واااای شوهرت کارت داره بوس می‌خواد😂
کلی خندیدیم

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:21


با اقوام همسرم اینا توی تل یه گروه داریم. خانواده شوهرم یک شهر دیگه زندگی می کنن. یبار همسرم تنها رفته بود پیششون من چون باردار بودم نرفته بودم بعد اومد توی گروه یه عکس از خودشو مادرش گزاشت درحالیکه می خندید نوشت من همین الان یکهویی. منم عکس رو که دیدم اصلا حواسم نبود توی گروه فرستاده یه لحظه فک کردم تو پی وی برا خودم فرستاده. آخه همیشه از این کارا میکنه. فوری نوشتم چیه رفتی پیش نَنَت حالا خوشحالی...😓همیشه ازاین شوخیها باهاش می‌کنم. یکهو ب خودم اومدم دیدم توی گروهشون پیام گزاشتم چندنفرم دیدن استیکرای خنده فرستادن. ازهولم سریع پاکش کردم. اما دیگ دیر شده بود😞 حالا بدیش این بود ک من هیچ‌وقت توی گروهشون پیام نمی‌دادم یکهو همچین پیامی زدم. دوست داشتم همون جا بمیرم😢 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:20


الان یه سوتی خوندم یاد خودم افتادم ماهم توی عقد بودیم یه شب خونه مادر شوهرم موندم قرار بود آخر شب برم‌. پدرشوهرم خسته بود زودتر رفت بخابه و اما من به اصرار همسرم و مادرش خونشون موندم. صبح پدر شوهرم بنده خدا از همه‌جا بیخبر بدون در زدن اومد توی اتاق طبق معمول هر روز که پسرش رو بیدار کنه که این همزمان بود بابوسه‌ صبحگاهی‌ما😩خدایا تا یه ماه روم نمیشد جلوش آفتابی بشم‌هنوزم یادش میفتم خجالت می‌کشم   
 

سوتی لند😅😉

06 Nov, 18:10


سلام
من یه مشکلی دارم اونم این هست که شوهرم چند سال پیش با یکی دوست شد و با هم شریک شدن و اون شخص کلی از پولشو خورد(پولی که وام بود )
بعد اون دوسه ماهی گذشت دوباره با یکی دیگه دوست شد و اون کل پولشو بالا کشید

بعد اون یه وام دیگه گرفت بعد دو سال و با یکی دیگه شریک شد و اون پولم اون شخص خورد
الانم محل کارش یه وام بهش داده اونو داده طلا و همش با یه دوست جدید در ارتباطه

وقتی با کسی دوست میشه کل وقتشو با اون شخص میگذرونه . مثلا شش عصر از سرکار که میاد میره پیش دوستش تا ۱۲ شب
من موندم چیکار کنم خیلی ناراحتم . وقتی بهش میگم یه خرجی برای خونه بکن میگه وام بگیرم خرج خونه کنم😭😭😭
یه کار اینترتنی هم پیدا کرده میگه بورس انگلیسه اونجا هم خرید فروش میکنه میترسم از کارش یوقت نیفته توی چاه .حرف منو گوش نمیکنه چیکار کنم؟؟؟

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:46


سلام و درود بر همگی

من حامله بودم یک شب خونه مادر شوهرم خوابیدیم دخترم شب رو پتو جیش کرد صبح به همسرم گفتم پتورو ببر توی حمام بشور گفت‌حالا باشه بعد... منم سریع پتورو بردم توی حمام تا بشورم توقع داشتم چون باردارم همسرم کمکم بیاد آخه سختم بود اونم انگار نه انگار نشسته بود پای تلویزیون وصبحونه خوردن بعد ازشستن پتو همسرم‌رو صدا زدم که بیاد پتورو ببره پهن‌کنه همین که اومد توی حمام و در رو بست منم باحرص دستمو مشت کردم زدم پشتش گفتم بیشعور چرا نیومدی کمکم اینقدرم می‌گفتی بچه... الهی این بچه وخودم بمیریم تا تو راحت بشی یکهو که برگشتم پشت سرم دیدم درحمام باز شده مادر شوهرم داره ما رو نگاه می کنه خیییلی خجالت کشیدم😥😥😥 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:45


سلام بچه‌ ها🙋‍♀
توی یکی از این گروهای تلگرام ادد بزن پول بگیر یه چند نفررو ادد کنم اشتباهی رل سابقمم ادد کرده بودم‌ قاطی شمارها‌🤦🏻‍♀️
حالا پیش خودش میگه این چقدر بیکاره چقدر بدبخته 
از اون بدتر میگه این هنوز تو کف منه🙌🫠

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:43


سلام این سوتی نیست ی نظرخواهی هستش

ی مَرد نامردی دوستش رو فرستاده ک برا این اقای نامرد خاستگاری کنه از یک خانوم مطلقه: ب این مضمون ک این پدر این اقای نامردتازه فوت کرده و هنوز چهلمش تموم نشده برا همین نمیتونه فعلا رسمی بیاد خاستگاری زنش رو هم ۱۰ سال پیش طلاق داده و هیچ بچه ای هم نداره

حالا اون خانوم مطلقه اومد از من در
مورد این اقا پرسید در صورتی ک این اقا ۳ تا بچه داره خانومش رو هم طلاق نداده و پدرش هم ۴ سال قبل فوت کرده و منم حقایق رو گفتم

حالا ب نظر شما من این قضیه رو ب خانومش یا برادر خانومش اطلاع بدم!!!
بعد اون دوست این اقا ک براش رفته خاستگاری فامیل ماست ایا ب خانواده ش بگم ک پسرشون داره دختر مردم رو گول میزنه و ب دروغ برا دوستش خاسگاری میکنه در صورتی ک فقط و فقط میخواستن این خانوم رو ببرن خونه و کثافت کاری

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:43


یکی از فامیلامون که مرد مسنی بود رفته بود مکه و خلاصه بعد برگشتن مهمونی داد ... اونروز از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه ... خلاصه ظهر شد و میخاستن نهار بیارن که ایشون برگشت به کل مهمونا گف مرتب و منظم بشینین که نهار میخایم بیاریم بخورین و برید دیگه...
که همه ترکیدن از خنده و خودشم متواری شد تا چندین ماه جلو چشم نمیومد از سوتی که داده بود و خجالت میکشید... خدا بیامرز با ابنکه ده سال از اون ماجرا گذشته همه مهمونی دادنی یادش میکنیم 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:42


سلام به همه
ی سوتی از پدرشوهرم یادم اومد ک برای چند سال پیشه گفتم اینجا تعریفش کنم☺️
ی سری همه فامیل شوهر جان جمع بودن پدرشوهر منم ی آدم بسی بسییییی ساده اس🙃
بعد داشتن بازی میکردن از این بازی ها ک رو پیشونی می‌چسبونن و طرف باید حدس بزنه
بعد نوبت پدرشوهرم شد ورق و چسبوندن و بقیه هم شروع کردن راهنمایی کردن
ی دفه برادر شوهرم گف بابا تو خیلی باهاش حال میکنی😆
(*اون کلمه ک باید حدس میزد یارانه بود *)
بعد بیچاره ن گذاش ن برداشت تو اون همه جمعیت بلند گف مامانت🤨🤐🤭
همه ی وری سر خودشونو گرم کردم ک نخندن😂😂😂
خودتون وضعیت و تصور کنین🤣😂🤣😂🤣 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:40


مامانمم یه سوتی جالب داد یبار یکی از  اقوام دور رو توی بازار دیده بود.. بعد خانمه بهش گفته شنیدی پسرم ازدواج کرده...
مامانمم گفته عههه چه خوووب قبول باشه...
حالا گیج‌تر از مادر من اون خانوم بود که گفته مرسی قربونت قبول حق 🙂🙂🙂🙂
 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:39


سلام

اقا من تو دانشگاه یه دوست از دبیرستانمو دیدم،ایشون اومدن احوال پرسی و اینا.منم که ۶ ساعت بیشتر بود دانشگاه بودم خستهههه اصلا ذهنم گیج بود.بد این دوستم داشت میگفت خوشحال شدم دیدمت،من اومدم همینم بگم گفتم منم دیدمت.خوشحالو جا انداختم😭😂😂همون لحظه هم فهمیدم ولی دیگه چیزی نگفتم خودمم از خستگی در حال سقوطط اقا دوباره حرف زد حرف زد دوباره گفت خب خوشحال شدم دیدمت منم میدونستم چی باید بگم،ولی بازم گفتم منم دیدمت.😭😭دختره دیگه با تعجب نگام میکرد ولی چیزی نگفت گفت اوهووم..اهه دیگه هر وقت از دور میبینمش فرار میکنم😂😭 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:38


تابستونی با مادر شوهر و پدر شوهرم نشسته بودیم دم در خونه یعنی توی پاگرد در رو به کوچه هم باز بود بعد پدر شوهرم بلند شد رفت بالا پشت بوم منو مادرشوهرم موندیم همینجوری حرف می‌زدیم که یهوووو یه چیزی پرت شد توی جوب و ابش پاچید همه جا... من شروع کردم به بدو بیراه گفتن گفتم بچه‌ها هم خرن به خدا عقلشون نمی‌رسه آب جوب کثیفه چرا پرت می‌کنن احمقا و کلی حرفای دیگه...مادرشوهرمم همین‌جوری بالبخند نگاهم میکرد 🙂😊
بعد گفت آقا بود از بالا  پشت بوم انداخت🙂
دیگه فقط  سکوت کردم 😒😥 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:36


خواهرشوهرم سنش بالاست و نوه داره... بنده خدا یکهو ۱۰ تا مطلب آموزشی ماساژ jنسی مردوزن وکلی pوزیشن و... فرستاد توی گروه خانوادگیمون!!اونموقع هنوزقابلیت حذف کردن پست توی گروه نبود فقط مدیرگروه می‌تونست حذف کنه، من اولین نفر دیدم فکرکنم بعد سریع رفتم گفتم همسرم حذفش کنه اما تا حذف بشه فکر کنم همه بیست سی نفر فامیلامون دیدن!! طفلی انقدر جلوی برادراش و دامادا و نوه‌ها خجالت کشیده بود که کلا چندوقت تلگرامش‌رو حذف کرده بودجایی نمی‌رفت. کم‌کم خجتالتش ریخت اومد اما بازم خیلی سر به سرش گذاشتن چون واقعا مطالبش ضایع بود😂
 

سوتی لند😅😉

03 Nov, 18:33


سلام
من یادمه سیزده ساله که بودم چندتا مرغ داشتیم که من خیلی دوستشون داشتم و خلاصه مرغای ما روزی یدونه تخم می زاشتن منم مامانم معلم بود و هروقت می رفت سرکار مرغا رو می کردم داخل یه مشما و تا می تونستم می زدمشون و می گفتم باید روزی دوتا تخم بزارید 😂😂خلاصه منم ازخدا بی خبر نمی دونستم مرغ روزی یدونه تخم بیشتر نمی زاره یه روز ینقدر یکی از مرغارو زدم که تو دستام مرد😂😂اینقدر گریه کردم بعد تازه فهمیدم مرغ یدونه تخم بیشتر نمی زاره 

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:29


فیلم لو رفته از گوینده سابق صدا و سیما 😳

خودش اعتراف کرد که عکس خودشه😳
و باهاش مصاحبه کردن تا به شایعات جراحیش پایان بدن👌

برای سفارش این محصول روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/IuKr6
https://landing.saamim.com/IuKr6

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:29


سلامم
یه روز عمم اومده بود خونمون تا فلشی ک دست بابام داره رو بگیره
این فلش هم تو کامپیوتر داداشم بود مامانم به من گف من تا چایی میدم تو اون فلش رو بردار بیار
منم رفتم بردارم و چون عجله داشتم سریع برداشتم کامپیوتر افتاد
داداشم اومد تو اتاق گفت چکار کردی چقد تو تنبل و بی عرضه ای (داد میزد) منم گفتم عمه ی اشغالته😐🤣
حالا عمم پشت در😂😂😂
گفتم حتما نشنیده ولی بعدش گفت به من چه😔😂تا الان با هزار خجالت نگاش میکنم 

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:28


این مکالمه دیروز من و خواهر هشت سالمه:
داشت زرشک پلو با مرغ می‌خورد کلی برنج ریخته بود جلوش روی سفره بهش میگم عزیزم  فَکِت سوراخه‌هااااا!
میگه اگر فکم سوراخ بود مرغم می‌ریختم🤤
 یه وجب بچه شش متر زبون داره😐😐😐

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:27


سوتی که میخوام براتون بگم
برادرم از سر کار اومد و خسته گرفت خوابید
(اواخر پاییز بود و آفتاب حدود ساعت ۵ غروب میکرد)
چشم که باز کرد دید هوا گرگ و میشِ. به
ساعت نگاه کرد و حول بلند شد لباس پوشید و کفش پاش کرد رفت
رفتیم از تو کوچه آوردیمش😄😄😄😄
فکر کرده بود ساعت ۵ صبحِ و کم مونده سرویس برسه. بدو رفت که از سرویس جا نمونه  😂😂😂😂😂😂😂😂
از اون روزا بیشتر از ۲۰ سال گذشته😍 

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:26


🔮 بازگشت معشوق را در چند ساعت (فوری)
🔮 رضایت ازدواج بی چون و چرا و قطعی
🔮 بازگشت مال از دست رفته
🔮 بدست آوردن پول تا هر مبلغی از موکل(در چند ساعت)

با متخصص یهود

ورود به کانال👇

https://t.me/joinchat/FVEkUfnTZ-4wOGNh

جهت سفارش👇
@ravesheasil

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:26


سوتی من برمیگرده به چندسال پیش که تازه عروس بودم 🫠دوتا خانم توی خیابون افتاده بودن دنبالم ازم خواستگاری کردن٫🤷🏻 منم گفتم که ازدواج کردم و این حرفا😌 خیلی مهربون بودن و یه ذره باهمدیگه همکلام شدیم و صحبت کردیم٫هیچی عاقا سرتو درد نیارم خدافظی کردیم و به مسیرم ادامه دادم 🚶🏻بعد چنددقیقه یه خانم تقریبا مسن از پشت سرم صدام کرد٫ نمیدونم واقعا نمیدونم چی توی سرم گذشت که برگشتم و سریع بهش گفتم من ازدواج کردم😳😳😓
خانمه بنده خدا اول ی قدم رفت عقب😆بعد گفت خوشبخت بشی الهی دخترم 🥰بعدم اسم کوچه رو ازم پرسید😑 وای از حس خجالت و اسکول بودن تمام تنم گُر گرفته بود🫠🥴یادمه هوا سرد بود ادرسو که بهش گفتم شال گردنمو روی صورتم محکم کردمو و تا خونه سرم پایین بود و به حرفام فکر میکردم☹️🤓😝

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:23



🔹 میخوام سید حسینی بهتون معرفی کنم که از شر چشم زخم.. اینها خلاص بشی..

خیلی ها جواب گرفتن کاملا تضمینی.. شرو بلا ازتون دور میکنه...


🚨این کانال سید حسینی با کلی رضایت مردم
https://t.me/+R3nr4QPg79djODdk
https://t.me/+R3nr4QPg79djODdk

☎️اینم شماره مستقیمش همین الان زنگ بزنید

+989922887399
@hoseini_y28

سوتی لند😅😉

25 Oct, 17:22


سلام خوبین مال من سوتی نیست و یه مشکله ممنون میشم دوستان راهنماییم کنین
من مدتیه با اقایی در ارتباطم و قصدشون ازدواجه، از نظر اخلاقی بسیار عالی هستن اما از نظر ظاهر خیلی به دلم نمیشینه و چجوری بگم دلم خوش نیست کنارش، نمیدونم چیکار کنم و کدوم راهو انتخاب کنم. عقلم کامل تاییدش میکنه اما دلم میگه نه این، اون چیزی نبود که میخواستم، یکمم با محل زندگیش مشکل دارم ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم ایشون توی روستا که 10 دقیقه با شهرمون فاصله داره البته روستاشون مثل روستاهای دور افتاده نیست بیشتر شبیه یه منطقه تو شهره از همه نظر، میخوام از دوستان راهنمایی بگیرم که به حرف دلم گوش کنم یا عقلم

ممنون از کانال عالیتون♥️

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:59


من ماشینم پارک کرده بودم بعد یک ماشینی که یه اقا رانندش بود پشت سر ماشین من ایستاده بود که وقتی من از پارک دراومدم بیاد جای ماشینم پارک کنه
یک اقایی هم راننده ماشین جلویی بود اومد بهم فرمون بده که من از پارک دربیام. حالا اون ماشین پشتیه اصلا ماشینش و تکون نمی‌داد که ماشینم بیرون بیاد منم عصبی شدم به این راننده جلویی گفتم این اقا همچین از پشت چسبونده بمن نمی‌ذاره نفس بکشممم😤 هیچی دیگ اقاهه هیچی نگفت سرش و انداخت پایین و رفت بعد فهمیدم چی گفتم احتمالا رفته زمین گاز بزنه😐😂 

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:52


یبار مریض شده بودم یه عفونت وارد بدنم شده بود خواهرشوهرم اینا اومده بودن عیادتم داشتم باهاش حرف می‌زدم.. گفت دکتر دارو بهت چی داد... چند تا اسم داروهام گفتم و آخرشم گفتم یک بسته هم آنتی‌ویروس😐
دیدم یه خنده یه ریزی کرد و گفت ایشالله زودتر خوب بشی...بعد که رفت هی گفتم خدایا آنتی ویروس برای کامپیوتر بود که پس اینو چی می‌گفتن! کلی فکر کردم که یادم اومد مننننننن....چرک خشک کن روووو...آنتی ویروس گفتم😐😐😐😐
 خدایا منو نارنگی کن☹️

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:51


پر از آهنگ قدیمی🎶

🥀
هایده،مهستی،حمیرا
🥀ستار،سوسن،گلپا
🥀عارف،آغاسی،معین
🥀ابراهیم تاتلیس
🥀شوهای قدیمی😍
🥀فیلم های زیرخاکی 👌

یه سر بزن ضرر نداره♥️👇
https://telegram.Me/joinchat/AAAAAEJh-YyoayskeXczwg 3A

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:49


سلام سیزده سال پیش بود 
یکی زنگ می‌زد خونمون هی فوت می‌کرد
7-8 بار زنگ زد بعد دفعه اخر گفت بابا منم دوست پسرت
منم گفتم الان نمی‌تونم حرف بزنم
یکهو یه خانوم از اونور خط گفت عزیزم عموته داره سربه سرت می‌زاره 
دیگه هیچ‌وقت نتونستم توی چشم عموم نگاه کنم🫤🫤🫤🫤

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:48


👙دنیای ارزونی بیکینی و لباس‌خواب اینجاست☝️

💥💥💥

🅾 هرچیزی که فکرشو میکنی ، تو جزیره‌ آدا نصف قیمته ، با گارانتی تعویض😍
👇🏾👇🏾H3
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk

🩱بادی،لباس‌خواب،کاستوم،جوراب،لباس‌زیر👙

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:48


یکبار مهمون داشتم می‌خواستم براشون ژله درست کنم توی گیلاس‌خوری می‌خواستم مدل خوشگل کج ببنده ژله‌هام بعد ظرفامو خیییییلی آروم و با احتیاط کج گذاشتم تو قسمت در یخچال بعد که دررو بستم هر شش تا ظرف به همراه ژله‌هاش جیرینگ صدا داد ریخت😐😐😐 یعنی تا چند دقیقه نشسته بودم فقط نگا می‌کردم نمی‌تونستم کاری کنم انقدر شوک شده بودم کل کف اشپزخونه و لابه لای طبقه‌های در یخچال پر از مایع ژله و چسبنده شده بود😣
اما از اونجایی که من سِرتق تر از این حرفام دوباره درست کردم😏😌😌😌👌
آخرش خوشگل شد😃🥲 

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:46


هم اکنون کانال رسمی استاد شهریار و ابتهاج در تلگرام راه اندازی شد .

اشعار و دلنوشته های اساتید 🍃

اگه ایرانی اصیل و اهل ادب و دانش هستی پیشنهاد میکنم حتما به کانال زیر سربزنی پشیمون نمیشی👌👇

https://t.me/addlist/c0xojNZ8DgM2Mzc0

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:46


🥹 با خاهرم و برادرم رفتیم خونه‌ی عمم من زنگ آیفونشون رو زدم عمم برداشت آیفونو گفت کیهههه؟!
میخاستم بگم ماییم گفتم بفرمااااااااییییید😭😰😰
داداشم و خاهرم که بندری می‌رفتن ازشدت خنده😂
عمم توی خونه تشنج کرده بود😂😂
اینم منم😰😭

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:42


▶️«عثمان » و « علی » مثل خیلی از کودکان کار ، ایران به دنیا اومدن ⁉️...

🔴اما نتونستن درس بخونن و همیشه در سطح خیابون های شهر کار کردن و انواع خطرات رو دیدن ، چون سرپرست مؤثر نداشتن .

🔴با حمایت شما از مرکز حمایت از کودکان کار مهرآفرین در شهر رفسنجان اونها فرصت تحصیل خواهند داشت ...

💳6037991199529904
💳6037991199506100
💳6037991199500038
🔖IR 710170000000216780692009
📞*۷۳۳*۷*۳#
👨‍💻mehrafarinorg.com

⭐️بیائید مهرآفرین باشیم

||اینستاگرام| وب سایت | پرداخت آنلاین

❤️@mehrafarincharity

سوتی لند😅😉

24 Oct, 18:42


وای بچه‌ها من یه چی تعریف کنم وقتی پیش‌دبستانی بودم از طرف مهد مارو بردن اردو کارخونه نوشابه و به هممون نوشابه دادن خوردیم وقتیکه برگشتیم مهد همه جلوی دسشویی صف کشیده بودن منم جیش داشتم بعد اونوموقع بشدت  به مامانم وابسته بودم و دلم براش تنگ شده بود دیدم کسی هواسش نیست آروم از مهدفرارکردم رفتم خونه حالا تا خونمون اون خیابونی که باید رد میکردم یک چهارراه بزرگ داشت وقتی درخونمون زدم مامانم منودید داشت سکتههه می‌کرد مامانم سریع منو برد مهدچشمتون روز بدنبینه مربیهای بیچاره توی کوچه‌ها دنبالم می‌گشتن گریه می‌کردن حالا منم گریهههه ازمامانم جدا نمی‌شدم اما خب اون مربیا دیگ مثل سابق نشدن به شدت می‌ترسیدن من فرار کنم. 

12,659

subscribers

416

photos

113

videos