منم بی اختیار ناله میکردم و کیف میکردم و سرشو گرفته بودمو بیشتر به کـــــسم فشار میدادم و وسطش فرهاد میگفت : جووووونم دوس دای عزیزم ؟؟؟ آرههه ؟؟؟ منم میگفتم : آره... دووووس دارم ... میخوووووام و اونم وحشی تر میخورد میدونستم دیر ارضــــا میشم پس نگران نبودم ( خود ارضـــــای خوبی بودم ) بلند شد و لباساشو در آورد ...
کــــــیرش خیلی جذاب بود و حسابی شــــــق شده بود و با لبخند گفت : میخوری ؟ چون دفه اولم بود نمیخواستم زده بشه واسه همین گفتم نه ...یه چشمک زد و اومد روم خابید و جوری کــــیرشو تنظیم کرد که لای کــــــسم قرار گرفت و داغیش داشت آتیشم میزد و سراسر عشق و حال میشدم توی صورتم نگاه کرد شروع کردیم به لب دادن و همزمان دیدم که کـــــیرشو وسط پاهام عقب و جلو میکنه و منم حسابی حال میکردم خیلی دلم میخواست میکرد تو کـــــسم اما خب دختر بودمو نباید خودمو به راحتی به گا میدادم اما خب کـــــونم هیچ اشکالی نداشت انگار اونم متوجه شد و گفت : عزیزم اجازه میدی بکـــنمت ؟ گفتم : از کـــــونم آره ولی از جلو نه اومد یه چشـــــم کشداری گفت و اومد پایین و رفت یه کرم آورد و یکمشو مالید سر کــــــیرش و منم با حالت سگی بودم و یکمشو مالید به کـــــونم و دستشو یذره کرد تو کـــــونم که یه آخ کوچولو گفتم و باخنده گفتم : جااااانم بدجور حالت خرابه ... اومد روم و دیدم کــــــیرشو آروم آروم داره میکنه تو کـــــونم و درد داره همه جامو میگیره انقد بهم حال داده بود که دردش مهم نبود و هر دفعه که کـــــیرش میرفت تو کــــــونم منم آخ و واخ میکردم و فرهادم دم گوشم میگفت اووووم چیه خانومی ... جوووووونم داری کیف میکنی ... استادت داره میـــکنتت کـــیر استادت تو کــــــونته اووووف و منم با این حرفا نالمو بیشتر میکردم
وقتی کــــــیرش رفت تو شروع کرد اروم تلمبه زدن و منم با صدای نازک شــــــهوت فرهادو بیشتر میبردم بالا و خودمم که دیگه تو اوج بودم فرهاد تلمبه میزد و با یه دستش میزد رو باسنم و میگفت : دوس داری خوشگلم دوس داری بــکنمت ... آرههههه این کـــــون کردن هم داره آرههههه ... آهههههه و دستشو بیشتر میزد رو باسنم و کـــــیرشو تند تر میکرد تو کــــــونم حالتو عوض کردیم و اومد روم خوابیدو و سینه هامو گرفت تو دستاشو شروع کرد به مالیدن و تلمبه هاشو بیتشر کرد ... صداش وحشیانه خونه رو پر کرده بود .و منم زیر لبی میگفتم : وایییییی چه حسیه اوووووم میخوام همش اینطوری باشه و اونم میگفت همش همینطوریه جونم ... حسابی داری باز میشی ... اوفففففففففففف میدونستم حالاس که ارضــــــا بشم صدامو دادم بالا و گفتم : جااااااان تند تر تند تررررررر منو بگا ... منو بکنننننن آخخخخخ فرهااااااد عزیزم تند ترررررر دادم زیر کـــــیرت جون میدمممم و اونم خیلی تند منو میکرد لحظه ارضــــا شدنم بود و با یه لرزش ارضـــــا شدم فرهاد کــــــیرشو در آورد و گفت میمالیش ؟ گرفتم تو دستمو شروع کردم به مالیدن و دیدم چند لحظه بعد آبش ریخت روی سینه هام واقعا دیگه حال نداشتیم و ده دیقه کنار هم خوابیدیمو و من بلند شدم با یه دستمال خودمو تمییز کردم و لباس پوشیدم فرهاد هم شرتشو پوشید و اومد کنارمو گفت : خیلی حال دادی خوشگل خانوم منم خنده ای کردم و گفتم : شما که بیشتر حال دادی استـــــــاد ... خندید و بعد از رو بوسیو این حرفا کتابو برداشتم و رفتم خونه..
الان سه ماهه از این قضیه میکذره و من هنوزم با استاد خوشگلم در ارتباطم و هر از گاهی با هم ســــــکـــس داریم و چند هفته پیش هم از شدت حــــــشر پردمم زده شد اما خب به ســــکـــس باهاش می ارزید... امیدوارم نصیب شمام بشه از این استادا....
✾┄┄┄┅┅┅❅🕊❅┅┅┅┄┄┄✾
ʝօἶղ➼ @SOLTAN_soltan0358
ʝօἶղ➼ @SOLTAN_soltan0358
✾┄┄┄┅┅┅❅🕊❅┅┅┅┄┄┄✾