°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ @shakh_shekan_tak_1 Channel on Telegram

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

@shakh_shekan_tak_1


°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ (Persian)

با خوش آمدید به کانال °ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ، کانالی که ارتباط با ادمین و ارسال داستان را فراهم می کند. اگر علاقه مند به خواندن داستان های جذاب و متنوع هستید، این کانال برای شماست. شما می توانید داستان های مختلف را در اینجا پیدا کرده و با دیگر اعضای کانال به اشتراک بگذارید. ادمین کانال سعی دارد تا محتوای با کیفیت و جذابی را برای شما فراهم کند. برای ارتباط با ادمین و اشتراک گذاری داستان ها، می توانید به آی دی @tourrk111oglan مراجعه کنید.

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:49


باید باور کنیم
تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می شوی
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است

تازه پی می بریم
که تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست
چیزهای بدتری هم هست
"دیر آمدن"

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:31


📕دّاّسّتّاّنّکّدّهّ♛شــوالیه 2📘

ĴŐĨŃ☞ @shakh_shekan_tak_1
ĴŐĨŃ☞ @shakh_shekan_tak_1

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:30


پسرداییم رو‌ پشت بوم منو گایید

#پسردایی #تجاوز

سلام دوستان میخوام یه خاطره ی واقعی رو براتون بگم دهه شصت بیشتر خانواده ها عادت داشتن یا رو‌پشت بوم میخوابیدن یا تو حیاط چون تابستونها هواش خنک بود من یه پسر دایی داشتم که بیشتر مواقع خونه ی ما بود چون همسن داداشم بود و با هم همبازی بودن من اونموقع کلاس هشتم بودم و پسرداییم هیجده سالش بود یه دختر توپر و خوشکل وسفید برفی والبته ساده لوح و خجالتی،یه شب که همه رختخوابها رو‌تو حیاط بزرگ خونمون پهن کردیم و خوابیدیم حس کردم کسی چسبیده بهم از پشت و‌منو بغل کرده اولش فک کردم دارم خواب میبینم ولی یهو دیدم دستی رفت زیر دامن شلواری گشادم وداره کصم رو میماله از ترس داشتم سکته میکردم زبونم بند اومده بود یه حس عجیب داشت مثل ترس و‌لذت بی صدا انگار منتطر حرکت بعدیش بودم که بعد کلی مالش دامنمو کشید پایین و یه چیزی رو فرستاد لای پاهام وخودشو عقب جلو کرد یه داغی رو وسط پاهام حس کردم و یواش ازم دور شد فقط و‌فقط از بوی ادکلنش فهمیدم‌که علی پسرداییمه،تا خود صبح خواب به چشمم نرفت نمیدونستم باید چه حرکتی بزنم به کسی لازمه بگم یا نه واقعا هیچی نمیدونستم صبح که شد سرسفره ی صبحانه زیرچشمی داشت نگام میکرد منم نگام افتاد بهش که یه چشمک ریز زد ویه لبخند،من طپش قلبم بشدت بالا رفته بود سریع خودمو از اونجا دور کردم و تمام فکرمو درگیر کرده بود از علی بگم یه پسر فوق العاده جذاب و هیکلی قیافش شبیه هندیها بود و واسه اون زمان خیلی کراش بود خلاصه شب شد من بیصبرانه منتظر بودم که چه اتفاقی میخاد بیفته باز علی از پشت بغلم کرد و گردنمو میبوسید و لیس میزد منم انگار زیادی داشتم لذت میبردم و جیکم درنمیومد اینبار دستشو کشید رو سینه های تازه درومدم ومن از شدت شهوت کصم خیس خیس شد فقط دخترها میدونن تو سن بلوغ سینه هاشون چقد تحریک امیزن باز هم لاپایی زد و رفت کنار و این جریان چندبار دیگه هم تکرار شد علی دیگه فقط پسرداییم نبود شده بودیم پارتنر هم و منو قانع کرده بود که هیچ اتفاق بدی واسم نمیفته هیچکسم قرار نیست بفهمه و فقط قراره لذت ببریم یه روز بهم گفت که امشب بگو میخوام رو‌پشت بوم بخوابم تا منم بیام پیشت و راحتتر کارمونو بکنیم منم با کلی مقدمه چینی مامانمو راضی کردم که رو‌پشت بوم خونه بخوابم
شب شد همه خوابیدن دیدم علی یواشکی داره از نردبون میاد بالا تا رسید بهم شروع کرد به بوسیدنم و مالش دادنم سینه هامو مک میزد و منم راه به راه ارضا میشدم اولین بار بود که اومد روی من و کیرشو گذاشت وسط پاهام اولش با دست میمالیدش رو کصم بعد یهو فرستادش داخل منم با دست جلو دهنمو گرفتم که جیغ نزنم ولی کصم بشدت سوز میزد و اون داشت تلمبه میزد باز هم یه حس جدید بین درد و لذت ،خلاصه علی پرده مو زد و انگار زن و شوهر بودیم دیگه ،چندباری هم خانواده نزدیک بود مچمون رو بگیرن که بخیر گذشت علی رفت سربازی و برگشت منو از خانوادم خواستگاری کرد اونا هم گفتن هنوز خیلی زوده چند سال نامزد بمونین تا موقعش،دوران نامزدی خیلی باحالی داشتیم تو هر فرصتی علی منو میکرد و‌دوتایی حالشو می بردیم یادمه یبار که حموم بودم اومد داخل و درو قفل کردیم زیر دوش آب انقد منو کرد که دیگه نا نداشتیم از جامون بلند شیم وقتی نوزده سالم شد عروسی مفصلی برامون گرفتن و رفتیم سر خونه زندگیمون،اینم یه تجاوز شیرین که به ازدواج ختم شد
نوشته: اشرف

📕دّاّسّتّاّنّکّدّهّ♛شــوالیه 2📘

ĴŐĨŃ☞ @shakh_shekan_tak_1
ĴŐĨŃ☞ @shakh_shekan_tak_1

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:29


ت کردم روی مبل پاهامو دادم هوا و اونم با خنده گفت خیلی هولی ها ولی اینجوری نمیشه
هجوم اورد به سمت کصم و با ولع کصمو میخورد
زبونشو میکرد داخل و گرمای دهنش دیوونه ام میکرد
اسمشو گفتم و ازش خواهش کردم کیرشو بکنه توم
دکتر که حالمو دید خندید و گفت دختر کوچولو کیر ددی رو میخواد
با تمام وجودم گفتم اره
با شنیدن همین سریع کیرشو از شورتش دراورد و بدون اینکه بهم مهلت بده که بگم کاندوم بذاره کیرشو کرد توم
تا ته کیرشو کرد توم
کیرش اونقدر بزرگ نبود اما چون ناگهانی برد تو کصن نصفم رفت
اه‌بلندی کشیدم و دکتر تند تند تلمبه میزد
لین حجم از انرژی برای این مرد تو این سن برام خیلی عجیب بود
اما تند تند تلمبه میزد
منو بلند کرد و مجبورم کرد خم بشم روی پشتی مبل و داگی رفت
انگشتش رو کرد بود توی کونم و تند تند تلمبه میرفت
عاشق اینم که موقع کس دادم یکی انگشتش رو بکنه تو کونم و این کار خیلیی بهم حال داد
کیرش رو هی در میاورد و بعد محکم میکرد توی کصم
از ضربه هایی ک به دهانه ی رحمم میخورد به جلو پرت میشدم و ناله میکردم
۵ دقیقه اینطوری منو گایید و بعد خودش روی مبل نشست و به پوزیشن دختر گاوچرون من روی کیرش نشستم
و بعد از اون منو مجبور کرد روی زمین دراز بکشم و از پشت کیرشو کرد توی کصم
خواست کیرشو توی کونمم بذاره که نذاشتم
سر همین کلی اسپنک بهم زد و دوباره کیرشو تند تند از تو کصم در میاورد و دوباره تا ته میکرد تو
اب کصم همه جا پرت میشد و تو اوج لذت بودم اما هیچ وقت نتونستم ارضا بشم و اون مدام ازم می پرسید ارضا شدی و این سوال داشت دیوونه ام میکرد
وقتی دید ارضا نمیشم مدل ۶۹ اومد روم و کیرشو کرد تو دهنم و شروع کرد به خوردن کصم
کیرش تا ته تو دهنم بود و داشت خفم میکرد چندبار عق زدم ولی بلند نمیشد
کصمو با ولع میخورد و کیر تو دهنم برام عادی شد
یکم بعد دوباره شروع کرد به کردن کصم و اصلا ارضا نمیشد و من مطمئن شدم قرص خورده
اینقدر منو کرد که احساس سوزش میکردم توی کصم
اب کصم همه جا ریخته بود و انگشتش توی کونم بودم
بالاخره بعد از حدود ۴۰ دقیقه ناله هاش بلند شد و شدت تلمبه ها بیشتر
منتظر بودم که کیرشو در بیاره اما این کارو نکرد و توم ارضا شد
از خشم جیغ کشیدم اما توجه نکرد و ممه هامو تو دستش گرفت و گردنمو بوسید و گفت هیش دختر کوچولو جیغ نزن
کیرش همچنان توم بود و گرمای اب کیرشو تو خودم حس میکردم
بعد از ۱-۲ دقیقه بلند شد و سریع رفت تو حموم
منم بلند شدم که یه عالمه اب کیرش از تو کصم ریخت بیرون
منم پشت سرش وارد حموم شدم
بعد از اون راند ۳ بار دیگه تا فردا ظهر سکس کردیم و بیمارستان نرفتیم
خداروشکر حامله نشدم و بعدا بهم گفت وازکتومی کرده به همین دلیل خیالش راحت بود
۱ سال باهم بودیم و هر آخر هفته منو میبرد باغ و قبلش کلی برام طلا و لباس میخرید
اما آخرش فهمید که بهش خیانت کردم باهام‌کات کرد😂
اما خب یکی از بزرگترین آرزوهام اینکه یه پسر کیر گنده بتونه منو ارضا کنه اما هیچ وقت کشی نتونست منو ارضا کنه و همین باعث شده همیشه حشری باشم و بیشتر کیر بخوام
نوشته: شیدا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:29


کس دادن به شوگرم

#پرستار #شوگر_ددی

من لیسانس پرستاری دارم
پدر و مادرم چند سال پیش توی راه تصادف کردن و مردن و من وقتی ۲۳ سالم بود تنهایی زندگیمو هندل کردم
خونمو اما فروختم و کلا زدمش ب کص گاو و خرج عمل و ماشین و زیباییم کردم
قبلا بیمارستان کار میکردم و خب به خاطر چهره ام خیلیا دنبالم بودن مخصوصا دانشجو ها و کلا پسرای پزشکی کراش زیادی رو دخترای پرستار دارن چون خیلی خوشگل تر از پزشکی هاییم
اما من بخاطر مشکلات مالیم و اینکه خونه امم اجاره ای بود و دیگه پول نداشتم برای رهن بدم دنبال یه مرد پولدار بودم
نمیخوام از خاطرات و کرم ریختن هام برای پزشک ها بگم اما در همین حد میگم که مخ یکی از متخصص های خفن شهر خودمونو زدم که البته ۳۰ سال ازم بزرگتر بود و پیر بود و متاهل
از همون اول همه کار برام میکرد
با اینکه سنش زیاد بود بلد بود چجوری باهام رفتار کنه
اون موقع که باهاش دوست شده بودم زنش ایران نبود و رفته بود پسش بچه هاش ایتالیا و ۲ ماهی بود که زنش نبود و اینم معتقد بود که کوهی از حشریته و گیرم بیاره من هم از کون هم از کس میکنه
من قبلا با دوست پسرام رابطه داشتم ولی الکی به این گفتم که تا حالا رابطه نداشتم و اولین بارمه
دکتر که خیلییی خوب تا اون موقع جلو اومده بود و کلی طلا و لباس برام خریده بود یه بار بعد از اینکه کشیکش تو بیمارستان تموم شده بود و منم همون روز شیفتم تموم شده بود«خیلیم خسته بودم چون لانگ بودم»بهم پیام داد که امشب مشروب گرفته و بریم باغ خودش امشب و پیشش باشم
منم برای اینکه اینو تشنه کنم که بیشتر خرجم کنه ناز کردمو گفتم نه
و اونم اصرار کرد که سر خیابون بیمارستان منتظرمه
خلاصه ک من رفتم سوار ماشینش شدمو اینا کلی خودمو لوس کردم گفتم من آماده نیستمو لباس ندارمو اینا که گفت باهم هرجا که بخوای میریم و هرچی بخوای میگیریم فقط امشب رو میخوام پیش تو باشم
منم از خدا خواسته قبول کردمو بردمش کلی لباس برند و لباس سکسی خریدم
در نهایتم جلو یه طلا فروشی وایسادم که اونم برام ۲۰ گرم طلا خرید
«مخ متخصص بزنین خوب پول خرج میکنن»
خلاصه که بعده کلی خرید و بعدشم مواد غذایی برای عصرونه و شام و صبحانه رفتیم سمت باغ
اون موقع که سال ۱۴۰۱ بود نزدیک به ۵۰ میلیون خرج کرد
منم که راضی بودم از همه چی تصمیم گرفتم خودمو امشب در اختیارش بذارم
اون موقع اواخر اردیبهشت بود و هوا گرم بود منم که لباس کت کوتاه و دامن کوتاه مشکی خریده بودم تو اتاق پرو عوضش کرده بودمو و یدونه از اون لباس سکسی های نازم رو که اون روز خریده بودم زیرش پوشیدم
یه ست جذاب شورت لامبادا بود و سوتین مشکی چرم که فوق العاده بود
پوست من سفید اما سولار رفتم و حسابی برنزه ی سکسی کردم اما کسم هنوز صورتی خوشگله«نه صورتی روشن اما صورتی تیره»
اون شورت حسابی رون پای برنزه امو سکسی تر کرده بود
توی راه که حدودا ۱ ساعت بود دکتر دستشو میکشید روی پاهام منم که ۱ هفته بود نداده بودم و بعد از پریودم بود حسابی دلم کیر میخواست
دکتر دستاشو بین پاهام میکشید و اینقدر خوشحال بود که با آهنگی که گذاشته بود بلند بلند میخوند
خیلی حشری بودم و حس میکردم لپ هام قرمز شده و دکتر آروم رون پامو نوازش میکرد
بعد از رد کردن پلیس راه دیگه نتونستم دووم بیارم دامنمو دادم بالا و شورتمو پایین کشیدم
دکتر با دیدن بدنم دستی به کیرش کشید و یه کثافت زیر لب گفت
دستمو توی دهنم گذاشتم و یه پامو رو داشبورد گذاشتم و پای دیگمو زیر کونم گذاشتم و شروع کردم به مالیدن کصم
دکتر که با این صحنه داشت دیوونه میشد گفت
دیوونه چیکار میکنی نمیتونم رانندگی کنم اینطوری
توجهی بهش نکردم و دستشو گرفتم و گذاشتم رو کصم
دکتر تلاش میکرد کصمو بماله ولی خب حرفه ای نبود
خسته از اینکه بلد نیست تحریکم کنه خم شدم رو کیرش و زیپ شلوارشو باز کردم
نفسش رفت و آروم گفت نکن نمیتونم رانندگی کنم
اهمیتی ندادم و شروع کردم به ساک زدن اما نمیخواستم ارضا بشه به همین دلیل بینش کلی مکث میکردم که ارضا نشه
بالاخره رسیدیم به باغ همین که ماشین رو گذاشت تو پارکینگ باغ پرید روم و اومد سمت شاگرد و صندلیو داد عقب از این حرکتش یکم ترسیدم و جیغ زدم
جلوی دهنمو گرفت و گفت دختر کوچولو جیغ نزن بالاخره گیرت آوردم
انگشت هاشو تا ته کرد تو کصم که جیغ زدم و بعد کت و کراپ زیر کتم رو دراورد و شروع به مالیدن ممه هام کرد و تند تند انگشتش رو توی کصم تکون میداد و دم گوشم گفت
میدونستم دختر نبستی نباید منو عصبی میکردی
خندیدم و اون با ولع لبمو بوسید و بعد در ماشین رو باز کرد و از ماشین پیاده شد
دستمو گرفت و سریع منو برد تو ساختمون
همین که رسیدیم تو ساختمان گفت لباساتو عوض کن که دیگه تحمل ندارم
منم سریع کت و دامنم رو دراوردم و دیدم دکتر یه قرص خورد و بعد اومد سمتم
من که از حشریت داشتم میمردم تحمل نکردم که بخواد معاشقه بکنه سریع لب هاشو گاز گرفتم و خودمو پر

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:29


دید آوردم مهندس رفت حمام و لخت با کیر شق اومد توی اتاق گفت هاجر خوارکسده بیا خشکم کن خشکش کردم گفت چرا لباستو عوض نکردی؟ الهام؟ الهام؟ الهام اومد و گفت حرومزاده کدوم گوری؟ و کیرشو گذاشت توی دهن الهام که اونم کیر مهندس با اشتیاق فراوان می خورد مهندس هم کوسم را می خورد التماس می کردم که کیر توی کوسم کند اما کیرش را توی کوس الهام کرد و میگفت لعنتی کوست از الهام هم که خودم پردشو زدم تنگ تره الهام قبلش به کی کس داده بودی؟ گشادش کرده بود؟ الهام میگفت به خدا هیچکس خودت اولین نفر بودی گفت پس نگاه کن کوس دادن هاجر چقدر حال میده و کیرشو کرد توی کوسم و به الهام میگفت ببین؟ لامصب کیرم به زور میره داخل کوسش وحشی شده بود و تند تند توی کوسم تلمبه میزد تا اینکه آبش اومد و ریختش توی صورت الهام گفت باید کوستو مثله کوس هاجر تنگ کنی وگرنه از پول خبری نیست و باید از اینجا گم بشی و لباس پوشید رفت وفتی رفت الهام خیلی گریه کرد گفتم مردها از این حرفها زیاد میزنن اگر می خواست تو را بیرون بیندازد تا حالا انداخته بود من کوسم تنگ است اما قیافه خوبی ندارم و فقط برای کوس تنگی که دارم به من پول می دهد اما الهام جان مطمئنم تو بخاطر زیبایی ات می خواهد و اصلا ربطی به کوس تنگ ندارد الهام خندید و گفت آره راست میگی از اون روز با الهام دوست شدم از صبح تا شب کارهای خونه انجام میدادم و غذا می پختم الهام میگفت خیلی خوبی واقعا دوست دارم هاجر و وقتی مهندس میومد هر دوی ما با شورت و سوتین می شدیم و هر کاری می گفت انجام میدادیم تا آبش بیاید و برود گاهی هم مهندس از زمانی که میومد با الهام میرفتن توی اتاق و سکس می کردن و آبش هم توی کوس الهام می ریخت و میرفت و گاهی هم فقط با من میرفتیم توی اتاق و کوسم را جر میداد و آبش میومد و میرفت گاهی هم با هر دوی ما با هم سکس می کرد از پاییز تا زمستان پول زیادی جمع کردم و مهندس پول زیادی به من داده بود با مشورت الهام همه را طلا خریدم و بهار که شد به محمد گفتم موقع برگشتن از خونه مهندس یه کیف پیدا کردم که پر از طلاست محمد گفت به کسی نگو با هم میرویم و طلاها را می فروشیم و از اینجا می رویم و خانه می گیریم و من هم یه شغل برای خودم درست می کنم گفتم پیش دوستم الهام گذاشتم نگران نباش او زن امینی است و با الهام رفتیم و همه را فروختیم و خانه گرفتیم و محمد هم شغل فروش ظروف پلاستیکی را شروع کرد اما من نمی توانستم سکس هایم با مهندس را فراموش کنم و باز هم هر وقت مهندس می خواست به خانه الهام می رفتم و به او کوس میدادم الهام چند سال بعد از آن خانه رفت اما من هنوز هم آنجا با مهندس سکس می کنم اما دیگه نه برای پول بلکه دلم لذت سکس با مهندس را می خواهد و اون عشق بازی های جذاب که لذتش از کوس دادن هم بیشتر است.
نوشته: هاجر

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:29


از پول تا لذتی که رهایم نکرد

#افغان

من و شوهرم اهل افغانستانیم که در یک ساختمان نیمه کاره سرایدار هستیم فصل بهار و تابستان شوهرم محمد خوب کار می کرد و درآمد خوبی داشتیم اما با اومدن فصل پاییز و بعدش زمستان با تعطیل شدن کار بخاطر باران و برف و سرما درآمد ما هم کم شده بود و فقط یه حقوق مشخص سرایداری داشتیم که مهندس پیشنهاد داد من برم خونشون تا در انجام کار خونه به همسرش کمک کنم و منم قبول کردم و محمد پسرم احمد در منزل نگهداری می کرد و من به خونه مهندس میرفتم و شبها ساعت 9 میومدم.
دو ماهی از رفتنم میگذشت و مهندس پول خوبی میداد تا اینکه همسر مهندس پدرش بیمار شد و رفت یه شهر دیگه اسمش یادم نمیاد و به من گفت که لازم نیست تا شب بمونم تا ظهر بمونم و غذا درست کنم و برم مژده خانم زن مهندس که نامش محمدرضا بود رفت اما مهندس گفت نه تا شب بمون و منم میموندم بهم میگفت نگو مهندس الان که خودمونیم بگو محمد رفتارهاش با من خیلی خوب و صمیمی بود و برای پسرم هم اسباب بازی های زیادی می خرید شوخی های زیادی باهام مطرح می کرد میگفت خوش به حال محمد که چنین زنی مثله تو دارد خیلی بدن خوبی داری گفتم مژده خانم که از من قشنگ تره گفت همه چیز که قشنگی نیست گفتم یه مرد از یه زن چه می خواهد؟ گفت اینکه تنگ باشه مثله زنهای افغان گفتم مگر مژده خانم تنگ نیست؟ گفت نه بابا اون یه بیوه پولدار بود من گرفتمش واسه پول قبلش ازدواج کرده بود اون روز خیلی حرف زدیم واقعیت من از مهندس خوشم میومد مرد خوشتیپ و خوش هیکلی بود برخلاف شوهرم قدش بلند بود و من تا شونه هاش بودم اون روز فاضلاب آشپزخونه بالا زد و کل آشپزخونه کثیف شد تا تمیزش کردم دیگه عصر شده بود لباسم کامل خیس بود و بوی بدی میداد با اصرار مهندس رفتم حمام و اونم لباس هامو توی ماشین لباسشویی شسته بود و روی شوفاژ انداخت تا خشک بشه برام یه حوله گذاشته بود توی رختکن حوله پیچیدم دور خودم اومدم بیرون که مهندس بغلم کرد و بردم توی اتاق خواب خودشون و انداختم روی تخت و حوله رو کشید انداخت اون طرف و افتاد روم هر چی التماس می کردم فایده نداشت و مهندس داشت کوسمو می خورد می گفت هاجر فرض که من محمد شوهرتم انقدر کوسمو خورد که خودم موهاشو گرفته بودم و به سمت کوسم می کشیدمش که بلند شد پامو باز کرد و گفت وای چه کوس خوشکلیه و کیرشو میمالید لای کوسم میگفت کیر می خوای؟ باید التماسم کنی بگو محمد کیر خوشکلتو بکن توی کوس پارم منم میگفتم محمد کیر خوشکلتو بکن توی کوسم اون داد میزد بلندتر بلندتر و بعدش کیرشو کرد توی کوسم و تند تند تلمبه میزد میگفت جونم چه تنگه این کوس خوشکل لنتی انگار دختر 14 سالست از کوس مژده تنگ تره چه حالی میده منم خیلی خوشم اومده بود و دوست نداشتم تمام بشه به محمد می گفتم خیلی خوبه استپ نکن ادامه بده ادامه بده من شدم محمد هم بعد چند تا تلمبه دیگه شد میگفت تو یه تیکه جواهری با این کوس تنگت لنتی انگار کوس دختر 14 سالست اصلا بهت نمیاد کوس یه زن متاهله که یه شکم هم زایده مردهای افغانستانی در سکس و کردن کوس خیلی بی رحم هستن و گاه زنها موقع کوس دادن از شدت درد بیهوش می شوند اما به مرور زنها هم به این وحشی بودن عادت می کنن و منم به وحشی بودن و اون تلمبه های تند تند مهندس عادت داشتم چون شوهرم محمد خیلی بدتر از این می کرد و اصلا هم قبلش کوس نمی خورد می گفت بوی ادرار می دهد با اینکه من تمیز می شستمش اما نمی خورد تسلیم مهندس شدم چون خیلی خوب کوسم را خورد لذت تکرار نشدنی را تجربه کردم اما شب که به خانه آمدم عذاب وجدان گرفتم به محمد گفتم نمی خواهی؟ بهت کوس بدهم؟ گفت امشب نه چون سرما خوردم سرم درد میکنه صبح که رفتم خونه مهندس دیدم فقط یه شورت سیاه گشاد پوشیده بود که کیرش به راحتی ازش میزد بیرون بهم گفت هاجر من پولدارت میکنم اگر هر بار بتونی آبمو بیاری فلان تومن بهت میدم قبوله؟ بشرطی که هر کاری خواستم و هرجا گفتم بیای نه نگی گفتم قبوله اون دو هفته ای که مژده خانم نبود من شورت و سوتین برای مهندس می پوشیدم و اونم بعد از عشق بازی های مختلف کوسم را می کرد انصافا تنها دلیلی که دوست داشتم به مهندس کوس بدم همین عشق بازی های لذت دار بود همه بدنم را لیس میزد حتی زیر بغلم و لای کونم می گفت انقدر این کوست تنگه و حال میده یادم رفته کونت بذارم کونتم مثله کوست تنگه؟ گفتم نه محمد خیلی کون دوست دارد و بسیار به او کون داده ام گفت محمد غلط کرده از الان خودم کونتو میگام لذت این دو هفته از تمام سکس های عمرم بیشتر بود و خیلی چیزها فهمیدم و خیلی چیزها یاد گرفتم تا اینکه مژده خانم اومد و مهندس بهم گفت دیگه نمی تونی بیای اینجا و باید بریم یه جای دیگه گفتم من به محمد گفتم که میام خونه شما گفت اونجا هم خونه منه رفتیم یه خونه که یه دختر جوان حدودا 20 ساله اونجا زندگی میکرد اسمش الهام بود گفت برات یه دوست ج

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:29


داده بودم گفت لذت بخش ترم میشه از اون روز سکس های زیادی با آرش داشتم تا اینکه یک سال بعد ماهرخ فوت کرد یه سالی از فوت ماهرخ میگذشت که به آرش پیشنهاد دادم با خواهر کوچیکم مینا ازدواج کنه گفت بشرطی که جر دادن کوس تو همچنان ادامه داشته باشه گفتم نترس اون تا ابد ادامه داره و آرش با خواهرم مینا ازدواج کرد حتی خودم شب عروسی پشت در اتاق حجلشون نشستم بعد که آرش اومد بیرون گفت مثله کوس خودت بود کوچولو و خوشگل چه حالی میده از الان دو تا کوس کوچولو خوشگلو میکنم راست میگفت تا دو سال بعد از ازدواجشون منو آرش با هم سکس داشتیم تا اینکه گیر داده بود که بیا با خواهرت با هم بکنمتون چه اشکالی داره؟
هر چی گفت قبول نکردم تا اینکه شروع کرد به آبروریزی دراوردن و مینا فهمید که منو آرش با هم سکس داریم و می خواست طلاق بگیره که بهش قول دادم که دیگه با آرش کاری ندارم بعد از چند ماه آرش بهش گفته بود باید بیای سه تایی سکس کنیم که مینا گفته بود به شرطی که هرچی داریو بنامم کنی بعدش هر چی تو بگی، آرش هم همه چیو به نامش کرده بود اما من قبول نکردم که چنین کاری کنم و گفتم که باردارم و می خوام زندگیمو کنم این کارو کردم تا آرش ول کنه و برن دنبال زندگیشون آرش بعدش بهم داد گفت من همه چیزو به مینا دادم تا به تو برسم گفتم تو منو داشتی خودت خواسته بیجا داشتی گفت حاضری بازم ماله من باشی و دو تایی سکس داشته باشیم؟ گفتم از اولشم من عاشق سکس دو نفره با تو بودم خودت خرابش کردی گفت قبول تا ابد سکس دوتایی گفتم اینو هستم الان 12 سال از اون ماجرا میگذره و هنوزم با آرش سکس دارم.
در نهایت به یه چیزی رسیدم کسی که میگه خیانت بده و صد تا حرف دیگه درست میگه اما مطمئن باشید خودش تا حالا طعمشو نچشیده وگرنه خودش از همه زنهای خیانت کار بدتره بخوام اعتراف کنم دیگران شاید فقط یکی دو بار خیانت کرده باشن اما من چندین ساله هر وقت که بخوام با آرش سکس می کنم حتی زمانی که حامله بودم و حتی الان که یه پسر 4 ساله دارم.
این کوسی که لای پای زنهاست خیلی حساسه طعم کیر مردا خیلی خوب یادش میمونه و وقتی طعم کیری رو بچشه و لذت ببره دیگه ول کنش نیست حالا اسمش هر چی میخواد باشه خیانت یا هرچیز دیگه اون می خوادش کوسم کیر آرشو میخواد حتی اگر دوباره خواهرمم بفهمه بازم نمیتونم ازش بگذرم.
حرف منو زنهایی که خیانت کردن میفهمن وگرنه الان باقی زنها و همه مردها میخوان فقط فحش بدن…
مهم نیست، مهم اینه که تا الان لذتهای زیادیو با آرش و سعید تجربه کردم درسته دوتا برادر هستن اما بین سکس آرش با من و سعید با من زمین تا آسمون فرق هست و انصافا آرش لذت بخش تره اما سعید هم خوبه ازش راضیم اما هنوز می خواد تا به پای آرش توی سکس کردن برسه در واقع سعید عاشق خیلی خوبیه و آرش سکس کننده خیلی خوبی و هر دوشونو خیلی دوست دارم. کاش میشد یه زن دوتا شوهر داشته باشه آرش و سعید بهترینن برای من.
به امید روزی که هر زن بتونه دو تا شوهر داشته باشه 😁😁🙋‍♀️🧛‍♀️🧜‍♀️🧞‍♀️
نوشته: ندا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:28


خیانت بده همه هم قبول دارن اما.....

#خیانت

نمیدونم چرا وارد این مسیر شدم:
هیچ وقت حتی فکرشم نمی کردم که روزی خیانت کنم یا با مرد دیگه ای سکس داشته باشم چون در نظرم این کار خیلی زشت و نادرست بود و همیشه نسبت به این مسئله گارد می گرفتم و می گفتم زنهایی که چنین کارهایی می کنن کلا نطفشون مشکل داشته وگرنه چرا باید چنین کاری کنن؟
دو سال از ازدواجم با سعید می گذشت زندگیمون خیلی خوب بود و منم هیچ مشکلی نداشتم برادر شوهرم آرش و همسرش ماهرخ باعث آشنایی من و سعید شدن و حتی بخشی از جهیزیه هم که خانواده ما نتونست فراهم کنه ماهرخ و آرش دادن یه جورایی خیلی بهشون مدیون بودم تا اینکه ماهرخ سرطان گرفت چون ما توی یه شهر کوچیک بودیم ماهرخ برای درمان به خونه پدرش که تهران بود رفت اولش آرش هم باهاش رفت اما چون آرش کارمند بود باید برمیگشت سرکار و ماهرخ تهران موند یک ماهی گذشت منم چند باری خونشون رفتم تا خونه زندگیشونو تمیز کنم و حتی یه غذا برای آرش بپزم اوایل چند بار به خونمون اومد برای غذا اما بعدش دیگه نیومد واسه همین من میرفتم خونشون 3 ماه گذشته بود وضعیت واقعا بد بود ماهرخ اون طرف زجر می کشید و آرش هم اینطرف یه چند بار شاهد عرق خوردن و مست کردن و گریه کردن آرش بودم میگفت مست میکنم یادم بره این شرایط گندو یه بار که رفتم خونشون می خواست عرق بخوره نذاشتم هر کاری کرد نذاستم میترسیدم معتادش بشه شیشه رو گرفتم ببرم بیرون بشکنم که گرفتم منم تقلای زیادی کردم اما خوردم زمین برگشتم روی کمر خوابیدم و با یه دستم عرقو گرفته بودم و با پاهام جلوی آرشو گرفته بودم که پامو گرفت و افتاده بود روم میگفت بدش ندا وگرنه جرت میدم گردنشو گرفتم بهش گفتم اگه مردی جرم بده که دستشو گذاشت لای پام و کوسمو میمالید منم بی هیچ اعتراضی توی چشاش نگاه می کردم گفت یه جوری جرت میدم سعید جرت نداده باشه شلوار و شورتمو کشید پایین و پامو داد بالا و شروع کرد خوردن کوسم
میگفت جانم چه کوس خوشگلیه از کوس ماهرخ کوچیکتره سعید عجب چیزی داشته این کوسو نباید کرد باید روزی 3 بار صبحانه ناهار شام بخوریش که یهویی زن آیفون رو زدن ماهرخ بود و مادرش که می خواستن آرش بره کمکشون کنه و چمدانها رو بیاره بالا آرش رفت پایین و منم خودمو جمع و جور کردم و بطری شراب هم گذاشتم توی کیفم تا ببرم بندازم سطل آشغال اونا اومدن و گفتم ماهرخ جان توی این چند وقت تا اونجایی که در توانم بود خونه رو تمیز نگه داشتم ناهار درست کرده بودم که برای چند روز آرش باشه که همون روز 4 تایی به عنوان ناهار خوردیمش و ماهرخ و مادرش کلی تشکر کردن و منم اومدم خونه
نمیدونم چرا آرش اون حرفو زد و چرا من اون جوابو بهش دادم اما گفتم ولش کن حالادکه ماهرخ اومد و همه چیز درست شد خودش حواسش به آرش هست یه هفته ای موندن و من و سعید هم یه بار با هم رفتیم عیادت ماهرخ اما آرش دیگه اون آرش سابق نبود همه جا با نگاهش دنبالم بود رفتم توی اتاق تا لباسم رو درست کنم که اومد از پشت بهم چسبید گفت جرت میدم مطمئن باش گفتم آرش تو رو خدا الان یکی میاد و ولم کرد و رفت یکی دو هفته گذشت که ماهرخ دوباره حالش بد شد و رفتن تهران نزدیکای ظهر بود که آرش اومد خونمون سعید هم خونه نبود و همیشه 6 عصر به بعد میومد و من تنها بودم تا اومد داخل خونه گفت یا میری اون بطری رو میاری یا بطری خودمو میکنم توی کوست گفتم به خدا انداختمش سطل آشغال گفت پس خودت خواستی و دستمو گرفت بردم توی اتاق خواب و انداختم روی تخت و لخت شد و کیرشو گذاشت دهنم و گفت بخورش تا کوستو جر بدم کم کم راست شد لختم کرد و گفت اینجوری شو به حالت 69 شدیم اون کوس منو می خورد منم کیر اونو بلند شد کیرشو گرفته بود میگفت ببوسش و منم می بوسیدمش که پامو باز کرد و کیرشو کرد توی کوسم گفتم آییی گفت هنوز جرت ندادم مونده تا جر بخوری و شروع کرد توی کوسم تلنبه زدن انقدر حس خوبی داشت که چشامو بسته بودم و لذت میبردم که سیلی محکمی به صورتم زد و گفت جر می خوری؟ داره پاره میشی؟ گفتم آره تو مرد منی تو جرم دادی بازم جرم بده جرم بده آرش اول من ارضا شدم بعد آرش ارضا شد و آبشو ریخت توی کوسم.
گفت حالا برو بطری منو بیار گفتم بطری دیگه خبری نیست گفت پس کوست باید جای بطریو بگیره منم سکوت کردم و چیزی نگفتم، لباس پوشیدیم و اومدیم توی هال نشستیم و ماهواره روشن کردم و زدم تا آهنگ پخش کنه که اومد نشست کنارم و بغلم کرد نشوندم روی پاش و ازم لب می گرفت گفتم توی این یه هفته سکس نداشتی با ماهرخ؟ گفت نه، دلم براش سوخت گفتم پس سکس امروز بهت حال داد؟
گفت خیلی تا کی می تونم کوستو جر بدم؟ سکوت کردم اونم سوالشو دو بار دیگه تکرار کرد منم باز سکوت کردم که موهامو توی دستش گرفته بود و در گوشم سوالشو تکرار می کرد که گفتم تا هر وقت که بخوای آرشم گفت پس تو هم دوست داشتی؟ گفتم خیلی لذت بخش ترین کیری بود که توی کوسم جاش

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:28


و تلمبه هاش رو ادامه داد و یه آهی کشید و داغی آبش رو داخل کصم احساس کردم و با اومدن آبش منم به ارگاسم رسیدم و رو تخت ولوو شدم و اونم خودش رو انداخت روم و گردنم رو بوسید و کیرش رو درآورد و اینکه آبش از کصم در میومد بیرون و احساس کردم و حس آرامش و خوبی داشتم
بعد کلی نوازش و لباسام رو پوشیدم چون بخاطر قراری که داشتیم دیگه رابطه من و آرش تموم شده بود و خدمت‌کار باید منو می‌برد به هتل خودمون پیش همسرم
لبای آرش و بوسیدم گفتم کاشکی همیشگی بودیم و گفت شاید شدیم
رسیدم اتاق خودمون و همسر اونجا بود منتظر بود سلام کرد و سیلی محکم زدم بهش و گفتم خیلی عوضی هستی که منو گذاشتی تو همچین موقعیتی و بهم خیانت کردی کلی عذرخواهی کرد و باهاش حرفی نزدم
اون فردا صبح پرواز داشت و اما من هنوز تو دبی وقت داشتم که بمونم و جوری باهاش برخورد کردم که تمام تقصیرای اونه
ادامه داره…

نوشته: میترا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:28


ام اوکی کرد و بعد یکم گفت و گو ناهار رو شروع کردیم و شروع به صحبت درباره شرکت هامون کرد چیزی که اصلا دوست نداشتم بیشتر دوست داشتم از خودش بگه و من محو صورت و اندامش بودم
بعد ناهار رفتیم یکم قدم بزنیم تو حیاط
که بعد یکم گفتش دوست داری یکم استراحت کنی؟ -آره
+بگم اتاقت رو آماده کنن
-نه میام اتاق خودت اگه مشکلی نباشه
+نه چه مشکلی عزیزم
وقتی وارد اتاق شدیم خدمتکارا تخت و اتاق رو تمیز و مرتب کردن و رفتن بعدش آرش لباسش رو درآورد و رفت رو تخت
منم سوتینم رو درآوردم و لباسم موند و رفتم تو تخت و آرش بغلم کرد
ازش حس مطمئن و آرامش میگرفتم و دوست داشتم همیشه باهاش باشم
یکم با هم حرف زدیم و نوازشم کرد و یکم مشروب خوردیم و خوابم برد
بعد از بیدار شدنم و اونم بیدار بود و بغلش بودم
لبخندی زد و منو بوسید و گفتش حاضر شو بریم بیرون چرخی بزنیم
بلند شدم و گفتش اونم لباسای امشبت رو مدله که یه لباس سفید بودش که یه نیم تنه و دامن بالای زانو بود وقتی داشتم میپوشیدم دیدم برند ورساچه س و خیلی بهم میومد و ازش تشکر کردم -خیلی بهت میاد خانوم خانوما
+ممنونم آرش خیلی دوست دارم
-منم همینطور عزیزم
سوار ماشینش شدیم و رفتیم دور دور تو شهر و وقت شام بود که رفتیم سمت برج خلیفه و رستوران اتمسفر تا باهم شام بخوریم اونجا آرش برام سالمون و شامپاین سفارش داد و بعدش کلی دسر و آخرای شب بود که به سمت خونش حرکت کردیم
تو ماشین دستش روی رونم پام بود و دستش رو کشیدم زیر دامنم تا خیسی شورتم رو حس کنه
خندید و گفتش تو هم که همیشه خیسی دختر جون
اثرات پیش تو موندنه دیگه
ماشین رو حیاط خونش پارک کرد و تا اتاق لبای همدیگه رو دیوونه بار میبوسیدیم و حسابی بدن هامون رو بهم فشار میدادیم
رسیدیم اتاق و لباسش رو درآوردم و اونم نیم تنه م رو درآورد و سوتینم موند
جلوش زانو زدم و کمربندش رو باز کردم و شلوارش رو کشیدم پایین برجستگی کیرش رو از روی شورتش دست کشیدم و بوسش کردم و بعدش شورتش رو هم آوردم و پایین و کیر کلفت و سکسیش رو که حاضرم جندگیش رو بکنم گرفتم دستم یکم مالیدمش و شروع کردم از خایه هاش تا نوک کیرش رو لیس بزنم
لبام رو بردم زیر تخماش بوسه زدم و لیسشون زدم و عاشق بو و طعم کیرش شده بودم
بعدش از اول تا سر کیرش رو بوسه زدم و لبام رو روش کشیدم تا رنگ رژم در بیاد رو کیرش و لبام رو غنچه‌ کردم و سرش رو بوسیدم. آرش فقط خفیف ناله می‌کرد و مطمئن شدم که لذت میبره. بعد کیرش رو گذاشتم دهنم و زبونم رو زدم و کشیدم رو سر کیرش و شروع کردم به ساک زدنش
دهنم و عقب جلو میکردم و دستام رو رونای سکسی آرش بود و حسابی براش خوردم تا اینکه گفت کافیه کوچولو جلوش وایستادم و ازم بوسه ای گرفت و سوتینم رو دراورد و منم زیپ دامنم رو درآوردم و دامن افتاد زمین
من و گرفت و انداخت رو تخت و شورتم رو از کنار باز کرد و شروع کرد به لیسیدن کصم و نالههه هام دراومده بود و بعدش همراه با لیسیدنش انگشتش رو هم می‌کرد تو کصم که پاهام رو قفل کرد رو گردنش تا به ارگاسم رسیدم و جیغم دراومد
همون حالت نگهم داشت و کیرش رو کرد کامل داخل کصم و جیغ زدم گفتش عوضی میخوایی مگه جرم بدی آرومتر و بدون اعتنا به حرم شروع به تلمبه زدن کرد و آه و نالم کل تخت و اتاق می‌پیچید -آرهههه محکم بکن این جنده رو
+اوووم دیدی جنده خانوم
-اههههههههخ من جنده توام آرش هرجوری دوس داری منو بکن
اون تند تر کیرش رو عقب جلو می‌کرد تا اینکه جیغ زدم آرش دارم میام و دومین ارگاسم با انزالم و تجربه کردم و آبم پاشیدم شد رو تخت و ملحفه و پاهام لرزید و آرش بغلم کرد
یکم نوازشم کرد و سینه هامو چنگ زد و لیسشون زد
من آرش رو خوابوندم رو تخت و رفتم روی کیرش مثل دختر گاوچرون نشستم و آروم آروم کل کیرش رو دوباره کردم تو و رو کیرش آروم عقب جلو میکردم که یهو آرش خودش شروع به تلمبه زدن کرد و دوباره آه و ناله م حسابی در اومد
خودمو خم کردم و لباش رو بوسیدم و ناله هام رو تو دهن اون خالی کردم و اونم تو همون حین شکم و سینه هام رو نوازش می‌کرد
بعد یکم ارگاسم رسیدم و از کیرش اومدم پایین
با زور منو داگی کرد و صورتم رو چسبوند به تخت و سنگینی وزنش رو انداخت روم و شروع کرد تلمبه زدن این کارش باعث شد یه موج شهوت دیگه واردم بشه و باسنم رو بیشتر ببرم سمتش تا کیرش رو بیشتر داخلم نگه دارم
+چه دختر کوچولو خوبی بود میترا
-آرهههه
+دوست داری محکم تر بکنمت؟
-آرهههه عزیزم من جنده کیرتم تا میتونی بکن
تا حرفم تموم بشه با تمام توان کیرش رو می‌کوبید به کصم که صدای برخورد تخمش به زیر کصم کلی صدا میداد و خودش با دستاش دو طرف باسنم رو می‌گرفت تا بخاطر ضربه ها نرم جلو
بعد چند تا ضربه دوباره شروع کرد تند تند کیرش رو می‌کرد
+دوست داری آبم رو کجا بریزم جنده
-داخلم بریز آرش میخوام داغی آبت رو حس کنم
بعد حرفم اسپنک زد و گفت باشه هرزه

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:28


سکس ناخواسته (۲)

#خیانت #همسر #بیغیرتی

...قسمت قبل
سلام دوستان این دومین قسمت هستش و اولین قسمت سکس ناخواسته (۱) بودش
نوشته های من براساس خاطرات هستش اگه حاشیه نوشته هام زیاد بود و محتوا اروتیک کم بود ازتون پوزش میخوام و امیدوارم بیشترین لذت رو ببرید
بعد از اینکه گفت حمید رو ببرن
دوباره باهاش سکس کردم اما این بار با لذت بیشتر چون خودم بیشتر دلم میخواستش
شب بغل آرش خوابیدم و صبح وقتی بیدار شدم دیدم تو تخت نیست از تخت بلند شدم و شورت و سوتینم رو پوشیدم دیدم سمت دیگه اتاقش میز صبحونه چیدن و تا منو دید گفت صبحت بخیر خوشگل خانوم بالاخره پاشدی. لبخندی زدم و رفتم کنارش و ازم بوسه ای گرفت و همراهیش کردم

صبحونه رو شروع کن تا بیام
-کجا میری؟
الان میام
من صبحونه م رو شروع کردم و ار‌ش حدود 5 دقیقه ای بعد اومد و پشتم وایستاد و گفت چشمات رو ببند
-برای چی؟
+ببند تو سورپرایزه
چشمامو بستم و احساس چی رو روی گردنم کردم و باز کردم دیدم یه گردنبند
حسابی ذوق زده شدم و اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم و بغلش کردم و بوسیدمش
-این برا چیه پس آرش؟
+این برای خانوم خوشگلاس صبحونه ت رو بخور که باهم خیلی کار داریم
بعد صبحونه بهم گفت دوست داری بریم استخر؟
-مایو ندارم آخه
+همچین خانومی که مایو نباید بپوشه و خندید
-اوکی اما تو هم نباید بپوشیا
گفتش باشه، من و برد سمت استخر خونش و شروع کرد لباساش رو دربیاره
وقتی تیشرتش رو در اورد محو شکم و بازو های تراشیده و ورزیده ش شدم بعد شلوارکش رو درآورد و کیر نسبتا خوابیدش بیرون افتاد
بزرگی و جذابیت رون و کیرش باعث می‌شد هر آن جلوش زانو بزنم تا کیرش رو بکنم دهنم
آرش متوجه خط نگاهم شد که بهم گفت تو هم در بیار بریم تو آب
با صداش به خودم اومدم و با خجالت شورت و سوتینم رو درآوردم
اول آرش رفت تو آب و دستم رو گرفت که وارد آب بشم
وقتی وارد آب شدیم کلی آب بازی کردیم و رو هم آب پاشیدیم و تو این حین من هعی بازو و سینه ش رو لمس میکردم و سعی می‌کردم باسنم رو بمالم به کیرش و اونم حسابی شکم و باسنم رو دستمالی کرد
که آخر وقتی پشتم بهش بود دستامو محکم گرفت و کشید سمت خودش و گرمی کیرش رو روی باسنم احساس کردم رومو به سمت خودش کرد و رفتم رو پاشنه پاهام و لباش رو بوسیدم و اونم دستاش رو برد زیر باسنم و خودمو فشار دادم بهش
منو برد عقب و گذاشت لبه استخر و پاهام رو باز کرد و شروع کرد به انگشت کردن
بعد یکم شروع کرد به لیسیدن کصم و آه و ناله م کل استخر رو پر کرده
منم بیشتر سرش رو به کصم فشار دادم که بیشتر لذت رو ببرم، بیشترین ناله رو کردم و ارگاسم شدم یکم کس و رونامو نوازش کرد و منو انداخت تو آب و برد قسمت کم عمق که تا نصف رونام زود
یکی از پاهام رو گذاشت رو پله و از کمرم فشار داد که خم بشم و دستام رو گذاشتم رو دیواره استخر
کیرش رو تنظیم کرد و آروم آروم وارد کصم کرد و آهی کشیدم
هر دفعه که بیشتر وارد می‌کرد ناله م درمیومد و شهوتم برای کیرش چند برابر میشد
شروع کرد به تلمبه زدن و سرعتش زیاد کرد
-اههههه محکم تر بکن آرش
اووووم جر میدم این کصتو جنده خانوم
-اهههه من جنده توام تا میتونی منو بکن
+بگو جنده کیی؟ تا محکم تر بکنمت
-من جنده توام آرش هرزه تو و کیرتم
تا اینو شنید سرعت تلمبه هاشو بیشتر کرد و گفت آفرین کوچولو تو زیر خواب منی همیشه
صدای ضربه تخماش و آب و کصم همراه با ناله های من کل فضا رو پر کرده بود که دوباره به ارگاسم رسیدم و پاهام شل شد و یکم جمعش کردم
آرش فهمید و منو بغل کرد و گذاشت کنار استخر و خودش هم در اومد و خودش رو کشید روم و شروع کرد به بوسیدن و نوازشش سینه ها و شکمم و دوباره حسابی هورنیم کرد و منم پاهام رو باز کردم و مشتاق کیرش بودم که بصورت میشنری کیرش رو گذاشت داخلم و دوباره تلمبه زد و لبام رو بوسید و نان استاپ کیرش و می‌کوبید و ارضا شدم و یکم بعدش کیرش رو درآورد و مالید و آبش رو پاشید روی شکمم
به قدری غرق شهوت بودم که آبش رو روی شکمم می‌مالیدم و دستم رو می‌بردم لای پام و بهش گفتم عاشقتم آرش، دوست دارم تا آخر عمر جنده و معشوق باشم
آرش لبخندی زد و رفت حوله آورد و شکمم رو پاک کرد
و گفت بیا بریم حموم
منو برد سمت اتاق و گفت برو حموم تا بگم خدمتکارا برات لباس آماده کنن
حموم کلا به این فکر میکردم که دارم چیکار میکنم و چرا اینهمه مجذوب آرش شدم که با صدای در به خودم اومدم که یکی از خدمتکارا چند ست لباس رو پیش در گذاشت
رفتم سمت لباسا که یه ست شرت و سوتین صورتی ویکتوریا و یه شلوارک و لباس صورتی مشکی بودش
اونا رو پوشیدم و اومدم بیرونم که یکی خدمتکار گفت اگه میکاپ میخواهید راهنماییتون کنم، منم رفتم اتاق میکاپ تا خودمو حسابی برای آرش خوشگل کنم حسابی به خودم رسیدم و خدمتکار منو به سمت اتاقی که ناهار سرو شده بود برد که آرش هم اونجا بود و بلند شد از جاش بلند شد و لبام رو بوسید و صندلی رو بر

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:26


سکس با عاطفه

#زن_شوهردار

م دوستان این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برا سال 92 هست.دوس دارین باور کنین دوسم نداشتین فحش ندین خواهشا. قبلا یه داستان به نام (سکس با همکارم مژگان1و2)رو نوشتم.اول خودمو معرفی کنم من سعید(مستعار) اون موقع 30سالم بود قد 180 وزنم 75 ،به واسطه یکی از آشنایان یه کار تهران پیدا کردم و تیر ماه امدم مشغول به کار شدم.یکی از دوستان که کرج پیمانکار بود بهم پیشنهاد داد که یه مدت برم پیشش یه خونه طرفای جهانشهر داشت و بعضی وقتا خودش میومد زن و بچش تهران بودن.من اوایل هنوز عادت نکرده بودم به رفت و آمد چون تایم کارم ساعت صبح 7 بود ساعت 6 با مترو از کرج میرفتم و خودمو میرسوندم به محل کارم که سعادت آباد بود کم کم برام عادی شد،شلوغی های مترو ، صبح زود بیدار شدن ولی چون اشتیاق شغل جدید رو داشتم میتونستم ادامه بدم.بعضی وقتا اضافه کار وایمیسادم تا میرسیدم خونه شب میشد و حسابی خسته میشدم وقتی میرسیدم خونه لباسمو عوض میکردم و یه دور تو خیابونا و پارک اطراف میزدم و برمیگشتم خونه .دوس داشتم یه پارتنر یا دوست دختر پیدا کنم ولی متاسفانه هر چقدر بیشتر دنبال یه کیس مناسب میگشتم کمتر پیدا میشد. اون روزا یه نرم افزار گوشی بود به نام بیتالک که افراد نزدیک رو نشون میداد از شما چه پنهون منم به همه دخترای نزدیک درخواست داده بودم و چندتاشونم جواب دادن و چت می کردیم بالاخره با یکیشون تونستم دوست بشم ، اسمش عاطفه(مستعار) بود و متاهل بود هر روز به هم پیام میدادیم و از حال هم خبر داشتیم ، چند تا کوچه بالاتر از ما بود ،بعد از چن روز شماره دادیم و بیشتر تلگرام چت میکردیم .اولین دیدارمون حدود دو هفته بعد از آشناییمون، قرار بود بیاد پارک شرافت و بچه هاشو بیاره بازی کنن گفت عصر حدود ساعت های 6میاد روز پنجشنبه بود من تعطیل بودم نیم ساعت زودتر رفتم و منتظرش بودم ساعت 6 پیام داد که فلان جا نشستم و گفت چون اینجا آشنا هست فقط میتونم ببینمش و اونم منو حضوری ببینه. قبلا عکس همو دیده بودیم ,ولی حضوری فرق میکرد باور نمیکردم اینقدر خوشگل باشه ، قد متوسط و یه کم لاغر ولی سینه و باسن برجسته، پوست گندمی ،چشمای درشت و روشن که از دور می درخشید.اون روز حسابی دیدش زدم و عاطفه لبخند میزد. یک هفته بعد پیام داد گفت میتونی بیای در حد چن دقیقه ببینمت.گفتم بیام کجا گفت بیا خونه خودم گفتم بیخیال ریسکه یکی میبینه گفت نه نترس بیا من زود آماده شدم گفت رسیدی زنگ بزن درو باز کنم بیا طبقه دوم.رفتم دیدم پشت در منتظرمه تا دیدمش بغلش کردم و همدیگه رو بوسیدیم و لب هم طوری میخوردیم که داشت کبود میشه سیر نمی شدیم از لب گرفتن و خوردن گفتم عاطفه من الان سیخم تا شب از شق درد میمیرما گفت کیرتو بذار دهنم سریع میخورم آبت بیاد،یه جوری میخورد که داشتم دیونه میشدم انگار وسط ابرام تو چن دقیقه آبم اومد ریختم تو دهنش زود رفت خالیش کرد بعد اومد گفت دهنت سرویس این همه آب از کجا آمد.دوباره همو بوسیدیم و ازش تشکر کردم و خدافظی کردیم.بعدش پیام دادم کاش میشد بیشتر باهم باشیم و یه سکس توپ میکردیم گفت خبر میدم و چن روز بعد خونه خالی بود از قبل بهش گفتم میتونی بیای؟گفت بذار کارامو بکنم ساعت 9میتونم بیام، باور نمیکردم به این زودی بتونم بکنمش خیلی هیجان زده شدم .حدودا یه ربع با تاخیر اومد زنگ زد درو باز کردم اومد از وقتی وارد شد همو چسبیدیم و لب تو لب شدیم وای وصفش هنوز برام شیرینه طوری لبمو مک میزد که لبام سر شد، زبونمو طوری میخورد که بعضی وقتا دردشو حس میکردم و به زور از دهنش می کشیدم بیرون. تو همین حالتا دوتامون لخت شدیم وای چه بدنی با اینکه دوتا بچه داشت ولی یه ذره شکم نداشت ممه 80 و یه باسن خیلی بزرگ که نمیشد ازش بگذری،اول یه ساک حسابی برام زد که نزدیک بود آبم مث دفعه قبل بیاد تو دهنش گفتم بذار منم بخورم ،پاهاشو باز کردم یه لیس زدم یه آهی کشید بوی خوبی داشت حسابی خوردم کس تپلشو گفت دیگه بسه بکن توش گفتم جوون پاهاشو دادم بالا و با اولین فشار تا آخر رفت توش انقد خیس و تنگ بود (کسش قبلا گفته بود زایمانش طبیعی نبوده) کم کم ناله هاش بلند شد و میگفت جررم بده منم که حسابی تو کف بودم طوری میکردم که جیغ می کشید همزمان لبای همو میخوردیم بعد داگی شد و تندتر تلمبه میزدم کل خونه رو صدامون پر کرده بود یه لحظه لرزشش رو حس کردم و با صدای جیغش فهمیدم ارضا شده منم همونجوری خوابوندمش و تندتر تلمبه زدم و آبمو خالی کردم تو کسش همونجوری روش بودم تا حالمون یه کم جا آمد همو بغل کردیم و بوسش کردم و تشکر کردم.یکی از بهترین سکس های عمرم بود البته بعدش بیشتر باهم بودیم و قرارهای داغ داشتیم که براتون تو داستانهای بعد مینویسم.اگه خوشتون اومد لایک کنید . اگه دوست داشتین ادامه رو مینویسم.با تشکر سعید.
نوشته: سعید

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:26


زیر چادر استاد دانشگاه (۱)

#زن_مطلقه #استاد #دانشجویی

سلام به همه دوستان.
اول از همه بگم که توی این قسمت از خاطره من، سکس و رابطه جنسی اتفاق نمیفته.
اسم من بهروز هست و دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه … خاطره من برای ماه پیش هست که با استاد دانشگاهم اتفاق افتاد. من یه پسر 22 ساله، با قد 180 و چهره معمولی هستم. کیرمم 18 سانته. استادم یه زن 37 ساله چادری خوشگل با چشم و ابروی مشکی، و قد تقریبا 170 هست. و برای خودش شاه کسی هست توی دانشگاه.
داستان از این قراره که استادم که اسمش رو اینجا میزاریم، ساناز، کل پسرای دانشگاه روش کراش داشتن و واقعا زن خوشگلی بود. تقریبا اواسط تیرماه بود بعد امتحانات، ساناز اومد در مغازه ای که من اونجا کار میکنم و مشاور املاک هست و دنبال خونه بود. در یکی از لاکچری ترین مناطق شیراز. تیپش قابل مقایسه با دانشگاه نبود اصلا. یه مانتو شلوار زرشکی که مانتوش جلو باز بود و زیرش یه تاپ مشکی داشت. با صندل های سفید و لاک زرشکی. حسابی کیرم شق شده بود و اونم خوشحال از اینکه یه املاکی آشنا پیدا کرده. دو سه تا واحد هماهنگ کردم تا بریم بازدید. بهش گفتم که استاد برای عصر بزارم یا الان؟ گفت الان بهتره. عصر باید برم باشگاه. گفتم اوکی. گفت با ماشین من بریم؟ گفتم تفاوتی نداره. اون 207 داشت و من پژو پارس. بهم گفت با ماشین های جدا میریم. چون از اونجا باید برم خونه و تو بدون وسیله میمونی. قبول کردم. من جلو راه افتادم و اونم پشت سرم میومد. منم کیرم شق شده بود از دیدنش. ولی خب جسارت اینکه بهش نزدیک بشم رو نداشتم. از ماشین پیاده شدیم و رفتیم واحد اول رو دیدیم و پسند نکرد. واحد دوم هم چون مجتمع شلوغ بود پسند نکرد. ولی واحد سومی پسندش شد. گفتش فقط باید چونه بزنی برام و تخفیف بگیری. گفتم اوکی و شماره تلفن همدیگه رو گرفتیم و خداحافظی کردیم و من رفتم املاک و زنگ زدم به صاحب ملک صحبت کردم و گفتش چند نفرن و کارشون چیه و اینا که گفتم تعدادشون رو نمیدونم. زنگ زدم به ساناز و پرسیدم استاد چند نفرین شما، گفتش بگو که یک نفر. ولی بگو آشناست که فکر بد نکنه درباره یه خانم تنها. گفتم اوکی و در ذهنم افکار شیطانی موج میزد که یه خانم به این جذابی چرا تنهاست و نباید تنها بمونه. با صاحب ملک هماهنگ کردم و یه سر شب هر دو نفر آمدن و تخفیف گرفتیم و قولنامه نوشتیم. ساناز هم یه تیپ اسپرت داشت. فکر کنم از باشگاه میومد. صاحب ملک ازش پرسید شما ازدواج نکردی ، ساناز نگاهی به من کرد و با تعجب گفت ، یه ازدواج ناموفق داشتم. من فهمیدم که طلاق گرفته.
قولنامه تموم شد و صاحب ملک شماره کارت گرفت و کمیسیون رو گفت تا فردا واریز میکنم. ساناز گفت که شماره کارت رو برای من بفرست. گفتم نه استاد. شما لازم نیست چیزی پرداخت کنین. خیلی اصرار کرد و من قبول نکردم. و ساناز در آخر گفت پس یه شب شام مهمون من. من گفتم باشهههه. دست‌پخت استاد ببینیم چجوریاست.
گفت خوشحال نباش. قرار نیست من بپزم، میریم رستوران. درباره یه تعداد زمین که دارم میخوام باهات مشورت کنم. زنگ میزنم بهت. اوکی دادم و خداحافظی کردیم و رفت. سه چهار روز سخت گذشت، فکر ساناز داشت دیوونم می‌کرد. تا اینکه دیدم پیج املاک رو فالو کرده و از اونجا پیج شخصیم هم پیدا کرده و ریکوئست داده و منم قبول کردم و بک دادم. پست خاصی نداشت.
یه پیج خلوت که چهار تا کتاب روانشناسی معرفی کرده بود. شب یه پست روانشناسی استوری کردم که نیم ساعت بعدش ریپلای زد و گفت آقای روانشناس املاکی کی ببینمت؟
منم سلام کردم و گفتم نظر شما چیه.
گفت فردا شب فلان کافه رستوران بریم؟؟ قبول کردم. گفت فقط اینکه دنبال منم باید بیای. ماشین نمیارم . آدرس میفرستم، بیا. منم تا صبح از خوشحالی خواب نرفتم. صبح تا ظهر رفتم دفتر. ظهر ماشین بردم کارواش و بعدش اومدم خونه و تا ۵ خوابم برد. بیدار شدم دوش گرفتم. یه شلوار مشکی لی و تیشرت سفید پوشیدم و کفش اسکیچرز های نو رو کشیدم بیرون. سشوار کشیدم و ادکلن زدم و رفتم.
ساعت تقریبا ۷:۳۰ بود. ساعت ۸ به آدرسی که فرستاده بود رسیدم. زنگ زدم بهش. گفت چند دقیقه دیگه پایینم. خدای من. چی میدیم. یه الماس درخشان. یه پیراهن تا زیر زانو که خاکستری تیره بود. با صندل های خانومانه مشکی . پاهاش و دستاش هم لاک سبز و سفید داشت. و یه آرایش ملایم. سوار ماشین که شد بهم گفت نگاش کن چه به خودشم رسیده آقای روانشناس. منم خجالت کشیدم گفتم خب خانوم روانشناس هم به خودش رسیده ها. گفت نه به اندازه تو. خندیدم
توی ماشین درباره زمین ها و اینا صحبت کردیم. تا رسیدیم به کافه رستوران مد نظر. گفت شام سفارش نده. یه نوشیدنی بگیر فعلا. من شیک شکلاتی سفارش دادم و اون شیک بادام زمینی. نیم ساعتی نشستیم و اسناد رو از توی گوشی بهم نشون داد. ولی من کل حواسم به ساق های پاش بود که می‌درخشید.
ادامه دارد…
نوشته: بهروز

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:25


ده بود سریع بهش هجوم بردم. انقدر می‌خواستمش که همون لحظه اول تا دم حلق فرو بردم. اصلا هم عقب و جلو نمی‌کردم. فقط تو همون حالت میک می‌زدم و زبونم‌و به همه جاش می‌مالیدم. می‌خواستم طعم دلپذیرش به تک تک سلولای دهنم برسه. نمی‌دونم چه مدتی تو همین حال ثابت موندم تا خودش دوباره صورتم‌و گرفت و یکی دو بار روی کیرش بالا و پایین برد تا بفهمم باید چیکار کنم. منم شروع کرد به کاری که ازم خواست، یعنی ساک زدن. لبام دور کیر کلفتش بود و زبونم زیرش و سعی می‌کردم بدون اینکه دندونام بهش بخوره بالا و پایین کنم. تا زیر کلاهکش بالا میومدم و وقتی پایین می‌رفتم یه کم بیشتر از نصفش تو دهنم بود. بیشتر از این نمی‌تونستم برم چون دیگه می‌رفت تو حلقم. هرچی می‌گذشت ریتمم سریع‌تر می‌شد و صدای آه کشیدن ندا رو هم بلندتر می‌شنیدم.
بعد از چند دقیقه ندا از جاش بلند شد. مجبور شدم یه کم خودم‌و عقب بکشم تا بتونم همچنان به ساک زدن ادامه بدم. ولی ندا دستاش‌و پشت سرم گذاشت تا ثابت بمونم و خودش شروع کرد به عقب جلو کردن. چون محکم این کارو می‌کرد، ناخودآگاه برای اینکه تو حلقم نره دهنم‌و می‌بستم یا با زبونم ممانعت می‌کردم و سعی می‌کردم سرم‌و بکشم عقب.
ولی ندا مصر بود که ادامه بده و کیرش‌و تا ته بکنه تو دهنم. هر وقت خیلی سرم‌و می‌کشیدم عقب، یه سیلی بهم می‌زد تا من خودم‌و شل کنم.
ن: می‌خوام تا ته بکنم تو حلقت. دهنت‌و خوب باز کن و تکون نخور.
دهنم‌و که یه کم بیشتر باز کردم، سرم‌و کشید سمت خودش، کیرشم جوری فشار داد که تا ته رفت تو دهنم. دهنم که نه، بهتره بگم تو حلقم. جوری که حالت تهوع بهم دست داده بود. سریع کشید بیرون. ولی این آخرش نبود. بارها و بارها این کارو تکرار کرد. هر بار عوق می‌زدم و اون می‌کشید بیرون. از چشام اشک میومد. ولی دیگه کمترین تلاشی نمی‌کردم که جلوی این کارو بگیرم. چیزی که داشت اتفاق می‌افتاد رو توصیف کردم، ولی حسی که تجربه می‌کردم رو اصلا نمی‌تونم توصیف کنم. یه رنج خوشایند. یه رنجی که با یه خلسه و بی اختیاری همراهه که انگار نمی‌خوای تموم بشه. یه حالتی بین هوشیاری و خواب. مثل اکستازی.
بالاخره ولی اون حال تموم شد، وقتی که ندا کیرش‌و درآورد و دوباره نشست رو مبل.
ن: ساک بزن.
دوباره هوشیاریم برگشته بود. ساک زدن‌و شروع کردم. با بیشترین سرعتی که می‌تونستم. ندا آروم و با یه صدای شهوتی می‌گفت: آفرین جنده. آفرین. ساک بزن جنده.
و منم با لذت تمام ساک می‌زدم.
همون مابین بود که ندا دوباره پا شد، صورتم‌و عقب زد و کیرش‌و دست گرفت و شروع کرد به جلق زدن.
چند ثانیه نشد که بدون اینکه چیزی بگه دوباره گذاشتش تو دهنم.
آبش با فشار تو دهنم پاشید. من که تشنه اون آب بودم، می‌خواستم بلافاصله بخورم، ولی باز یه حجم دیگه از آب پاشیده می‌شد تو دهنم و ناخودآگاه از لب و دهنم آویزون می‌شد. ولی نذاشتم حتی یه قطره هم حروم بشه.
وقتی ندا کاملا ارضا شد، همون جا روی مبل دراز کشید. منم همون حالتی کنار مبل، روی زمین نشستم و شروع کردم به بوسیدن بالای رانش. فکر می‌کنم خوشش میومد، چون دیگه همه‌ش دست می‌کشید تو موهام.
بعد از اینکه حالش جا اومد گفت: وقتی پشت تلفن ناراحتم کردی، تصمیم داشتم برگشتنی لخت بفرستمت خونه. و واقعنم این کارو می‌کردم. ولی به خاطر این بلوجاب خوبت، می‌بخشمت.
ب: مرسی، مرسی. قول می‌دم دیگه باعث ناراحتیت نشم.
ن: بهتره که همین طوری باشه. حالا کم کم لباست‌و بپوش و برو خونه.
خدافظی که کردم، با یه لبخند ناخودآگاه از خونه رفتم بیرون که تا مدت‌ها از لبم نمی‌رفت. آبم نیومده بود، ولی از لحاظ روحی جوری تو فضا بودم که اصلا نیازی به ارضای فیزیکی نداشتم.
تو کوچه که رفتم یه نسیم خنکی میومد. به نظرم بهترین هوای ممکن بود. انگار همه چیز تو زیباترین حالت ممکن بود.
خونه که رسیدم مامان سین جیم می‌کرد که کجا بودم. حتی یادم نیست که چی جواب دادم. زود رفتم تو تخت. نمی‌خواستم هیچ کار دیگه‌ای این حس خوبم‌و از بین ببره. فقط می‌خواستم با این حس بخوابم و دوباره خوابش‌و ببینم.
نوشته: بردیا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:25


بعد از آشنایی با ندا

#دوجنسه #شیمیل

فردای اون شب بازم تصویری با هم تماس گرفتیم و بیشتر اون کارا رو تکرار کردیم. شب سوم تو همون ساعتا بازم منتظر تماسش بودم. ولی خبری نبود. دیگه ساعت حدود ۱۱ شده بود که تماس گرفت.
ن: پاشو بیا اینجا
ب: الان؟
ن: آره، همین الان.
ب: آخه دیره که. مشکوک می‌شن بهم.
ن: احمق بچه ننه! یا الان میای یا برای همیشه فراموشم می‌کنی.
بلافاصله قطع کرد. مطمئن بودم اگه الان نرم دیگه به من محل نمی‌کنه. واسه همین لباس پوشیدم و دویدم از اتاق بیرون. مامان‌اینا با تعجب پرسیدن کجا می‌ری؟ (چون معمولا دیروقت بیرون نمی‌رم و خیلی اهل رفیق بازی نیستم) همینجور که از در بیرون می‌رفتم فقط گفتم که زود میام.
زنگ خونه رو زدم و درو وا کرد تا برم بالا. بالا که رسیدم در زدم. با تاخیر نسبتا زیاد درو وا کرد. یه نگاه سردی بهم کرد. همین که گفتم سلام یه سیلی محکم بهم زد. چنان صدایی تو راه پله پیچید که فکر کردم الانه که همسایه‌ها لای درشون‌و وا کنن ببینن چه خبره.
ن: دفعه بعد که بهت گفتم بیا اینجا، فقط می‌دوئی، لباست‌‌و می‌پوشی و میای. دیگه دیره و نمی‌تونم و اما و اگر نداریم.
من فقط سرم‌و انداختم پایین‌و جوابی ندادم.
ن: نشنیدم بگی چشم!
ب: چشم. ببخشید.
ن: گم شو برو تو
رفتم تو و منتظر وایسادم تا ندا بگه چیکار کنم. یه چند دقیقه‌ای هیچی نگفت و مشغول کارای خودش بود تو آشپزخونه. بالاخره اومد تو هال و رو به من کرد.
ن: وقتی بهت زنگ می‌زنم که بیا، یعنی تو مود سکسم. یعنی راست کردم. یعنی می‌خوام بکنمت و حال کنم. همون لحظه باید خودت‌و برسونی. وگرنه فکر می‌کنی نزدیک بودنت به چه دردی می‌خوره؟
بازم سکوت کردم.
ن: جواب من‌و بده. مگه نگفتم نزدیک بودن برات یه امتیازه که باید ازش استفاده کنی؟
ب: بله
ن: استفاده کردنت این‌ه؟ اگه اینه که نمی‌خوامت صد سال سیاه.
ب: معذرت می‌خوام ندا. دیگه تکرار نمی‌کنم.
ن: امیدوارم. اگه تکرار بشه که دیگه به ریختت نگاهم نمی‌کنم.
ب: چشم. چشم. مطمئن باش تکرار نمی‌شه.
ن: اوکی… الان چی؟ الان‌و چطوری می‌خوای جبران کنی؟ دیگه خوابید، از مودش افتادم.
ب: هر جوری که بگی برات جبران می‌کنم.
با یه نگاه تحقیرآمیز روش‌و برگردوند و رفت روی مبل نشست.
ن: بشین.
داشتم می‌رفتم سمت مبل که گفت: همون جا. رو زمین. چهار دست و پا شو، مثل سگ.
همون کاری رو که می‌خواست کردم و رو چهار دست و پا نشستم.
ن: امشب لیاقت نشون ندادی که مثل یه انسان باهات رفتار کنم. مجبورم مثل یه حیوون باهات برخورد کنم. حالا بیا جلوی پاهام توله.
به همون حالت که نشسته بودم حرکت کردم به سمتش.
یه لباس یکسره پوشیده بود که پایینش حالت دامن دارد و نمی‌دونم اسمش چیه. یه پاش‌و رو اون یکی انداخته بود.
با اشاره به پاش گفت: ببوس
بدون معطلی شروع کردم به بوسیدن. کاری که همیشه خیلی دوست داشتم. تند تند و پر حرارت می‌بوسیدمش و بعد یه انگشتم تو دهنم کردم. یهو خم شد و با دستش پیشونیم‌و به عقب هل داد.
ن: گفتم ببوس. اجازه کار دیگه ندادم. فقط ببوس!
ب: چشم. ببخشید.
همون جور که با اخم بهم نگاه می‌کرد دوباره عقب رفت و پاش رو از رو پاش برداشت و گفت: ادامه بده.
من که دوباره شروع کردم به بوسیدن پاهای سفید و لطیفش، اونم لباسش‌و داد بالا تا جایی که شورتش دیده می‌شد. من زیر چشمی حواسم بود. آروم از رو شورت، کیرش‌و می‌مالید. زیاد نگذشت که دیدم داره شورتش‌و پایین می‌کشه. کیرش که افتاد بیرون دیدم هنوز راست نکرده. اولین بار بود تو این حالت می‌دیدمش. حتی اینجوریم از کیر خودم بزرگ‌تر به نظر می‌رسید. کیرش‌و که تو دستش گرفت متوجه نگاه خیره من شد.
با کف پاش صورتم‌و هل داد عقب و با همون پا به صورتم زد و گفت: به چی نگاه می‌کنی؟ مگه نگفتم فقط ببوس؟
بعد صورتم‌و به سمت فرش هل داد. یه نیم رخ صورتم روی فرش بود و پاش‌و رو اون یکی طرف صورتم گذاشته بود. مدام کف پاش‌و رو صورتم می‌کشید. رو لبم و دماغم و پیشونیم. و بعد شستش رو گذاشت تو دهنم.
ن: حالا بخور
منم شروع کردم به خوردن انگشتاش. اول شستش و بعد بقیه انگشتاش. اونم گاهی آه آرومی می‌کشید که فکر می‌کردم به خاطر من‌ه. ولی وقتی اجازه داد سرم‌و بلند کنم تا انگشتای اون یکی باشم بلیسم، فهمیدم که آه کشیدنش به خاطر اینه که کیرش راست شده و داره جلق می‌زنه. دوباره شده بود همون کیر شق و رق همیشگی که برای خوردنش له له می‌زدم.
انقدر انگشتاش رو لیسیدم و خوردم که خیس خیس شده بودن. بعد قوزک پاش رو نشون داد که ببوسم و منم شروع کردم. اونم همینجوری جلق می‌زد و آه کشیدناش بیشتر می‌شد.
بعد اشاره کرد که همونجوری که می‌بوسم بیام بالا.از همون قسمت قوزک شروع کرد به بالا آمدن قسمت داخلی ساق پاش رو بوسیدم و اومدم تا نزدیکای زانوش رسیدم که گفت: دیگه طاقت ندارم.
دو دستی سرم‌و گرفت و برد و به سمت کیرش.
خیلی انتظار این لحظه رو کشیده بودم. حالا که اجازه دا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:25


تا اینکه از زبون مامانم بیرون اومد که رئیس کارخونه جدیدش اسمش سیامک و خیلی هم مرد خوبیه بلاخره فهمیدم اون یارو که دیشب مامانو جر میداد رئیس کارخونه مامانم هستش و خب معلوم هست که وضعش توپه توپ باشه و بخاطر کص و کون مامانم اونو استخدام کرده بعدش که صبحونه رو خوردیم یه سر رفتم بیرون تا یکم درمورد این مرتیکه سیامک تحقیق کنم تا اونجایی که فهمیدم میون مردم خیلی محبوب هستش چون دستش همیشه تو کارای خیر بوده و به خیلی ها کمک کرده حسابی هم وضعش توپه و خیلی املاک به نامش هست تازه سفر حج هم رفته چندبار و همه بهش میگن حاجی از اون ریاکار های قهار هستش بنظرم بخاطر همین مامانمو صیغه کرده تا سکس نامشروع باهاش نداشته باشه البته دیشب از زبون خودش شنیدم با دخترای دیگه هم رابطه داشته البته بهش حق میدم چون هرکی پول داشته باشه میتونه هر کصی رو جور کنه واسه کیرش بعدشم فهمیدم که از زنش طلاق گرفته و دوتا بچه هم داشته ولی زنش با بچه هاش رفتن خارج از ایران و سیامک تنهایی زندگی میکنه البته نفهمیدم چرا طلاق گرفتن تو این مدت هم که از رابطه مامانم با سیامک خبردار شدم خیلی وقتا مامانم دیر میاد خونه و بهم میگه اضافه‌کاری دارم منم که میدونم منظورش از اضافه‌کاری چی هستش و بعضی وقتا بخاطر این اضافه کاری ها دست به کون راه میره تو خونه البته بنظرم نباید فکر کنید که مامان پرستوی من جنده هستش چون خودش زن با ایمانی هستش نماز هم میخونه در ضمن کاملاً شرعی و قانونی صیغه آقا سیامک شده منم ازین کارش راضی هستم.
خب دوستان شهوانی عزیز امیدوارم ازین داستان و خاطره من خوشتون اومده باشه و اینم بگم کاملاً واقعی هستش و اینو تجربه کردم تو زندگیم راستش از طرفی به مامانم حق میدم چون هم یکی باید نیاز های جنسی شو برطرف کنه و هم نیاز های مادی شو اندامی که مامانم داره سیامک رو تو تور انداخته و به قولی داره پول کس و کونشو میخوره و زندگی منم تأمین می‌کنه من مامانمو خیلی دوسش دارم و اونم منو دوست داره البته مامانم تو این مدت عاشق سیامک هم شده ولی حس سیامک نسبت به مامان پرستو رو نمی‌دونم.
دوستان عزیز این داستان سری دوم هم خواهد داشت امیدواریم خوشتون بیاد پس منتظر باشید خداحافظ همگی شما.
نوشته: پارسا

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:25


یدم به تو چون تو یه الماسی حالا هم بیا اون پوزیشن مورد علاقت رو برو یکم سوارکاری کن مامانم که خر شده بود از سیامک قول گرفت تا آخرین پوزیشنش باشه و سکسو تموم کنن سیامک هم قبول کرد مامانم‌رفت‌روکیرسیامک نشست و کصشو گذاشت توش درست روبروی من بود مامانم سوارکاری میکرد و سیامک هم رو باسن مامانم اسپنک میزد سیامک راست میگفت این پوزیشن مورد علاقه مامانم بوده داشت حسابی حال میکرد خیلی هم حرفه ای بود مدت زیادی گذشت و مامانم از رو اسب سیامک پیاده شد سیامک با لحن تمسخر آمیز گفت سوارکاری چطور بود پرستو خانوم مامان بیچارم فکر میکرد که دیگه کار آقا سیامک باهاش تموم شده ولی نمیدونست سیامک چه خوابی براش دیده سیامک بدن سفید مامانمو لیس میزد و قربون صدقه اش میرفت بعدش یه چیز آروم در گوش مامانم گفت نفهمیدم چی بود ولی انگار برق سه فاز مامانمو گرفت سریع از بغل سیامک بلند شد و رفت اونطرف گفت اصلا امکان نداره سیامک بهت اجازه نمیدم توروخدا برو سیامک بلند شد مامانمو آروم گرفت به حرف گفت پرستو چت شد آخه مگه دفعه پیش قول ندادی از کون بکنمت قضیه رو فهمیدم سیامک از مامانم سکس مقعدی میخاست ولی مامانم ازش وحشت داشت مامانم گفت دفعه پیش داغ بودم مست بودم یچیزی گفتم ولی من غلط بکنم بزارم منو از کونم بکنی اصلاً اینکار حرامه مگه تو مسلمون نیستی سیامک گفت اولأ تو زن صیغه‌ای منی هرکاری که بهت بگم باید گوش کنی دوماً کی گفته حرامه تو تا حالا تجربه نداشتی بخاطر همین خوف داری قول میدم اگه یه بار تجربش کنی ازش خوشت میاد و همیشه میخوای تا از کون بکنمت منم قول میدم مراعات تورو بکنم سیامک با زبون بازی مامان ساده منو خر کرد مامانم به حالت سگی در اومد سیامک زیر دستای مامانم بالش گذاشت و بعد کون گنده مامانمو قمبل کرد و کمرشو خم کرد بعد رفت یچیزی آورد شبیه روغن بود مالید رو سوراخ کون مامانم و یکم هم مالید رو کیرش سیامک سوراخ مامانمو با انگشتاش از هم وا میکرد و گفت پرستو اصلاً تا حالا دست نخورده خیلی خوبه نمیدونم یه میلف چرا باید کونش دست نخورده مونده باشه مامان‌پرستو داشت از ترس و استرس به خودش میلرزید دلم بحالش میسوخت چون نمیدونست قراره چه بلایی سرش بیاره سیامک دیوص مامانم با صدای لرزون خودش گفت سیامک توروخدا ولش‌ من نمیتونم سیامک گفت ای بابا پرستو ساکت شو دیگه نمیمیری که سیامک که نوک کیرشو گذاشت تو سوراخ کون مامانم گفت پرستو جون حیفه این سوراخ صولتی کونت نیست که آکبند بمونه امشب میخوام این سوراخ دست نخورده رو افتتاح کنم و یه تونل توش حفاری کنم مامانم که حرفای سیامک رو شنید فهمید که خر شده و قراره حسابی پاره بشه سوراخش و چه عذابی باید بکشه سیامک بلاخره کیرشو برد داخل کون گنده مامانم اولش یکم آروم میکرد و عقب و جلو میکرد بعد که کیرش کامل جا گرفته بود شروع کرد به حفاری سوراخ مامانم تند تند تلمبه میزد جوری که صدای شالاپ شلوپ خونه رو پر کرده بود مامانم هر لحظه دردش بیشتر میشد فقط داد و فریاد میزد و جیغ میکشید با لحن گریان التماس سیامک رو میکرد تا تمومش کنه اما سیامک که بلاخره به کون مامانم رسیده بود اصلا توجهی نمی‌کرد 10 یا 20 دقیقه ای میشد که سیامک دیوث بیرحمانه تلمبه میزد و مامانم گریه میکرد یکم که گذشت دیگه مامانم هیچ صدایی نمیداد انگار از حال رفته بود خیلی نگرانش بودم نمیتونستم کاری براش کنم سیامک یه نعره بلند کشید و آبشو رو سوراخ مامانم خالیش کرد مامانم که حال درست و حسابی نداشت و ساکت بود سیامک مامانمو بغل کرد و رو تخت خواب درازش کرد و زیر سرش بالش گذاشت بعد همون‌جور لخت روی مامانم ملافه کشید و بوسش کرد سیامک مست کص و کون مامانم شده بود و تو خودش نبود رفت لباساشو پوشید بعد به مامانم گفت امشب بهترین شب عمرم بود بهترین سکس پرستو جون کونتو امشب افتتاح کردم امیدوارم پسرت تورو تو این حالت ندیده باشه فردا و خندید دو پاکت از جیبش برداشت و انداخت رو تخت مامانم گفت امشب دوبرابر خرجیتو میدم چون کونتو دادی بهم فهمیدم توش پول بوده بعد سیامک یواشکی از خونه زد بیرون رفتم تو اتاق مامانم خوابیده بود یک شب عجیب شده بود برام منم رفتم خوابیدم صبح که شد مامانم منو بیدار کرد تا صبحونه بخوریم باهم عجیب بود مامانم سرکار نرفته بود البته با اون بلایی که دیشب سرش اومد حقم داشت میخواستم از زیر زبون مامانم حرف بکشم تا یکم بیشتر ازش بدونم کار سختی هم نبود چون مامانم خیلی زن ساده‌ای هستش بخاطر همین توی تور اون سیامک بیشرف افتاده و دیشب هم با زبون بازی سیامک کون خودشو به باد داد مامانم گفت یه ماهی میشه که از کار قبلیش در اومده و تو یه کارخونه جدید به عنوان حسابدار استخدام شده از این حرفش فهمیدم که حتماً یکی تو کارخونه مخ مامانمو زده چون تو این یه ماه وضعیت مالیمون خیلی خوب شده و مامانم خوشحال تر از همیشه

°ॐहहा 2شًُوًُاًُلًُیًُهًُ دًُاًُسًُتًُاًُن ًُ कहॐ

22 Nov, 15:24


ال جق و فیلم سوپر نیستم اما دلم میخواست برای بار اول یه سکس رو از نزدیک ببینم اونم سکس مامانم کهبرام جالب بود اون یارو از مامانم خواست تا بلند شه و شرتشو از پاش دربیاره و کیرشو دستش بگیره کیر اون یارو مثل یه نیزه داشت سوراخ میکرد شرتشو مامانم دست برد و شرت اون یارو رو درآورد کیرش مثل فنر زد بیرون وااااای عجب کیر کلفتی داشت معلوم بود خوب بهش رسیده مامانم کیر رو گرفت تو دستش و بوسید بعدش گفت سیامک چی به خورد این سالار میدی که روز به روز داره کلفت تر میشه از دفعه قبلی هم کلفت تر شده و خندید جالب بود اسم اون مرتیکه رو هم فهمیدم آقا سیامک بکن مامانم که فهمیدم بار اولش هم نبوده سکس با مامانم اون سیامک دیوث هم گفت وقتی میلفی مثل تو صاحب این کیر بشه معلومه سرحال تر میشه مامانم با حرص و ولع شروع کرد به خوردن کیر آقا سیامک تا ته میکرد تو حلقش و بعد اوق میزد گاهی وقتا نفس کم میآورد آقا سیامک هم کیف میکرد یخورده که گذشت سیامک کیرشو از دهن مامانم درآورد و رو تخت دراز کشید به مامانم گفت پرستو جون رخ بنما که کیرم بی تابته مامانم اول سوتین خودشو درآورد سینه های سفتش زد بیرون بلوری و سفید و خوردنی با نوک صورتی بعدش جوراب شلواریشو طوری درآورد که کونش سمت بود حالا کاملاً لخت شده بود وااای اصلا باور کردنی نبود مامانم با بدن سفید و سکسی و توپر کون قلمبه و آرایش کاملش با موهای سیاهش که چتری زده بود سیامک گفت یه 69 بریم پرستو جون که پوزیشن مورد علاقه مامانم کیر سیامک رو گرفت دستش و میخوره از اون ور هم آقا سیامک داشت کس مامانمو لیس میزد و میخورد هردو خیلی حشری بودن و مست سکس یخورده که گذشت سیامک رو کون مامانم سیلی زد و گفت بسه دیگه دراز بکش مامانم که دراز کشید سیامک اومد رو شکم مامانم نشست و گفت این ممه ها جون میده واسه لا پستونی سیامک درست روبروی من بود ولی منو نمی‌دید کیرشو گذاشته بود بین سینه های مامانم و قل می داد مامانم هم فقط داشت کصشر میگفت و میخندید کیر سیامک انقدر دراز بود که از بین سینه های مامانم میرسید به دهنش و هربار که می رسید مامانم یه بوس میکرد سیامک گفت تو پاداش کدوم کار خوب من بودی که خدا نصیبم کرد و قربون صدقه مامانم میرفت بعدش سیامک دراز کشید رو مامانم و سینه هاشو مثل بچه ها میخورد وقتی که سیر شد خودش و مامانمو بلند کرد
مامانم رفت تا کاندوم بیاره ببنده رو کیر سیامک ولی سیامک این اجازه رو نداد و گفت نترس من حالاحالا ها آبم نمیاد پرستو جون اما مامانم اصرار میکرد آخرش هم سیامک قبول نکرد گفت این کص با کاندوم حال نمیده گاییدنش نترس من حرفه ای تر از این حرفام مامانمو گرفت تو بغلش و همون‌جوری معلق پشت مامانمو چسبوند به دیوار و کیرشو رو سوراخ کص مامانم تنظیم کرد با اون هیکلی که سیامک داشت این کار براش خیلی راحت بود با دستاش کون مامانمو گرفته بود و کیرشو تو کص مامانم میکرد هردو لذت می بردن ازین کار مامانم آه و ناله ریزی میکرد سیامک هم فقط تمرکزش رو گاییدن مامانم بود یکم که گذشت خسته شد و کیرشو کشید بیرون مامانمو هم پرت کرد رو تخت مامانم گفت این وحشی بازیا دیگه چیه کمرم درد گرفت لعنت بهت سیامک آیییییی سیامک گفت خفه شو جنده خانوم پاهاتو بده بالا قربون این کلوچه قشنگ صورتیت بشم که کمیابه ولی گیر من اومده سیامک کیرشو قل داد کص مامانم و محکم میکوبید با دستاش هم پاهای مامانمو قفل کرده بود حالا مامانم یکم درد احساس میکرد و سیامک هم به حد کافی لذت میبرد داشت از فرط خوشحالی فریاد میکشید کارش یکم طول کشید مامانم دیگه کم کم داشت خسته میشد و دردش زیادتر آه و ناله میکرد بعضی وقتا هم جیغ میزد تا اینکه سیامک خان سیر شد و کیرشو از تو کلوچه مامانم درآورد بلند شد رفت اون طرف اتاق من دیگه ندیدمش و نفهمیدم چرا رفت مامانم هم با دستش کصشو نرمش میداد یخورده بعد سیامک برگشت انگار دوباره قصد گاییدن کص مامانمو داشت اصلاً خسته نمیشد ولی مامانم اصلاً حال ادامه دادن این سکسو نداشت بخاطر همین گفت برا امشب کافیه سیامک ولی سیامک عصبانی شد و گفت پاشو خودتو جمع کن جنده خانم که امشب خیلی باهات کار دارم سیامک پاهای مامانمو گرفت و انداخت رو سرش جوری که مامانم خم شده بود سیامک اول کص مامانموماچ کرد‌و‌بعد کیرشو کرد توش زانو هاش رو تخت بود و دستاشم مشت کرده بود و کنار مامانم رو تخت گذاشته بود سرشو لای پاهای مامانم کرده بود محکم تلمبه میزد تو کص مامان بیچارم مامانم به سیامک التماس میکرد که کافیه و دیگه بس کنه سیامک اصلاً اعتنایی نمی‌کرد و کارشو ادامه میداد یه مدت گذشت سیامک سیر شد و مامانمو ول کرد مامانم به سیامک گفت کثافت مگه بهت نگفتم قرص نخور بخدا من دیگه نمیتونم سیامک خندید و گفت هیچوقت قدر خودتو نمیدونی پرستو تو هیکلت ساخته شده برای سکس بیخود نیست که اونهمه دخترو ول کردم چسب