قسمت ۲
مالیدن سینه هام.نااجور حرفه ی بود.شرتمو ک دراورد خجالت کشیدم.ولی از اینکه ازمو بیزارم همیشع بدنم شیو شدس…خلاصه پروانه جوری سینه و کص و کونم میک زد و لیس زد ک کم مونده بود با چنگ زدنام ب تشک و بدن پروانه جر بدم همه جارو.شاید باورش براتون سخت باشه ولی من توی ۱۷سالگی داشتم معنی سکس رو میفهمیدم تازه ن با شوهرم با ی دختر .در حقیقت من داشتم لز میکردم.پروانه چتدباربا دستمال کاغذی کصمو پاک کرد از بس آب پس میدادم…در گوشم گفت تورو ی مرد واقعی میتونه جر بده.با خندیدن من پروانه م لباساشو در اورد و راسما منو ب خوردن سبنه ش دعوت کرد.سینه های پروانه در مقابل سینه های ۸۰ من حکم تک خشت رو داشت.ولی من با عشق براش مثل خودش خوردم و چیزی نگفتم ک برنجه.خلاصه ۱ساعتی لز داشتیم ک من پابان بازی رو اعلام کردم میترسیدم مبادا اتفاقی حامد سربرسه .دیگ چیمیشد همین گم بود.ی مدتی گذشت و منو پروانه رسما همو ارضا میکردیم با خیار و موز پلاستیکی که خودش داشت.یبار که تازه حامد بار برده بود شهر دیگه پروانه منو دعوت کرد خونه خودشون.پدر و مادرش رفته بودن مسافرت.خیالم راحت بود پروانه تک دختره و کسی نیست خونشون.خلاصه با ی جعبه شیرینی رفتم ب استقبال هم پایه لزم.قشنگ ترین شورت و سوتین رو براش پوشیده بودم.بعد از ی ناهار مختصر خوردن رفتیم توی اتاق پذیرایشون و روی مبلشون شروع کردیم .برای اولین بار پروانه چشامو دستمو بست گفت گلی فقط حالشو ببر.ی وقتایی بدجور ناخن میکشیدم رو کمرش گفتم میخواد وحشیانه بخوره واسه همین بسه.مثل همیشه شروع کردیم لب بازی .سینه هامو مثل نوزاد میک میزد.بعد از مالیدن سینه هام.اون زبون کوچولوشو کشید رو کصمو باعث شد آه و نالم شروع بشه…بعداز چند دقیقه ی لحظه ک زبونشو برداشت منتظر بودم موز پلاستیکی رو جا کنه…ولی این بار حس کردم ی چیز نرم و گرمتر از موز داره داخل کصم عقب و جلو میرهگفتم پروانه چشامو وا کن خیلی باحال تره چیه…دیدم حرفی نزد.ی لحظه سرمو روی مبل تکون دادم ک حس کردم یه گرمایی شبیه نفس ادم خورد تو صورتم با تفاوت اینکه بوی سیگار میداد ولی پروانه که هنوز سیگار نکشیده بود .یه لحظه صدامو بردم بالا گفتم پروانه که دیدم کنارمه گفت چیه باابا چیه.گفتم دستامو وا کن.لبشو گذاشت رو سینه م و گفت هیچی نگو…یه لحظه تلمبه زدنها شدت گرفت .پامو یکم امدم جمع کنم پام به پای ی مودار خورد.دیگه ترس ورم داشت.بلند گفتم پروانه برنداری چشم بندرو داد میزنم.ک تلمبه زدن قطع شد و پروانه چشامو برداشت گفت چیه بابا میخواستم حال کنیااا.گفتم چی بود خورد ب پام مو داشت.ی خز کنارش بود گفت اینا اینه…راسما بخاطر اون شوک شهوتم کور شده بود.گفتم دلم شور میزنه برم خونه.گحامد گفته شااید بیام .خلاصه یه نیم ساعتی کشید تا جم و جور کنیم برم خونه مون.ولی ترس درونم ریشع کرده بود شک نداشتم اون کیره دوست پسره پروانه بوده تو کصم.هم بخاطر کلفتی هم گرماش هم نرم تراز موز و خیار پلاستیکی مون بود.ولی ترس از بدتر شدن دم نزدم.ولی من شک ندارم ک نداشتم اون لحظه راسما بمن تجاوز شده بود.شبا کابوس میدیدم.دیگه رفاقتمو محدود تر کردم باهاش و بیشتر وقت گذاشتم واسه زندگی خودم.کمتر و کمتر میرفتم و خودم خودمو ارضا میکردم شاید لذت اون موقع رو نداشت ولی به دخترشم نمیشد اعتماد کرد…یه سالی گذشت و من بچه دار شدم.پروانه داشت شوهر میکرد نمیدونم با کی که یه شب پیام اومد رو گوشیم…خط ناشناس بود و نوشته بود گلی جون من دارم میرم از این شهر حلالم کن بخاطر یه خیانت چند دقیقه ای.خط خاموش بود هرچی زنگ زدم خاموش خاموش.فقط کار پروانه بود.چون یبار قسمش دادم خواستی شوهر کنی بگو اون روز من اشتباه نکردم.خلاصه شااانسم اینقدری پست نبودن که فیلم و عکسی گرفته باشن ولی چه فایده به من تجاوز شده بود.این شد قصه تجاوز من.الان دیگه فهمیدم شوهرم خیلی مرده و پاک.فهمیدم سکس آخرین خواسته زندگیه متاهلیه.ببخشید بار اولم بود و آخرین بار.
@ShahVaniiNEWz