شبکۀ ریشه‌شناسی @shabakeh_risheshenasi Channel on Telegram

شبکۀ ریشه‌شناسی

@shabakeh_risheshenasi


شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi

ارتباط با گردانندگان:
‏@malihmot
‏@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی (Persian)

شبکه ریشه‌شناسی یک دانشگاه مجازی برای علاقمندان به ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی است. اگر شما هم از تاریخ واژگان و زبان‌شناسی لذت می‌برید، این کانال منحصر به فرد را از دست ندهید. اینجا مکانی است که می‌توانید اطلاعات جدید و جالب دربارهٔ زبان‌ها و تاریخچه آن‌ها به دست بیاورید. با عضویت در این کانال، شما فرصتی برای یادگیری ژانرهای مختلف زبان‌شناسی خواهید داشت. از ریشه‌های شگفت‌انگیز کلمات تا تاریخچه تکامل زبان‌ها، همه چیز اینجاست. برای ارتباط با گردانندگان کانال می‌توانید به مالیح مطلقیار (@malihmot) و بهروز واعظی (@Beh_Waazh) پیام بفرستید. پس اگر دنیای زبان‌ها و ریشه‌شناسی شما را به خود جذب کرده است، حتما به این کانال ملحق شوید و از محتوای متنوع و مفید آن بهره مند شوید.

شبکۀ ریشه‌شناسی

13 Oct, 08:11


#شهاب_الدین_قناطیر
#زبانشناسی_عامیانه
#سوتی_دادن

در قدیم، متداول‌ترین روش برای دود کردن تریاک، استفاده از وافور یا بافور بود. در این روش، تریاک پس از سوزانده شدن به وسیلۀ زغال، دود می‌کرد و دود ناشی از سوختن تریاک، پس از عبور از سوراخ حقه از طریق لولۀ چوبی وافور، مورد استفادۀ فرد کاربر قرار می‌گرفت.

حال اگر شخص تریاکی در هنگام نفس یا کام گرفتن از دود تریاک، به شکل ناشیانه و غیرحرفه‌ای کاری می‌کرد که دود تریاک، بلااستفاده و بی‌رویه هدر برود، می‌گفتند: «سوتی داد»! در واقع، به سوخته شدن بیهودۀ تریاک می‌گفتند «سوتی». (این پژوهشِ میدانی بر اساس کاربرد آن در شهر اصفهان انجام گرفته است)

واژۀ سوتی به احتمال زیاد برگرفته از ریشۀ «سوتن» (Sutan) تلفظ دیگری از سُهتَن (Sohtan) یا سُختَن/سوختن (Suxtan/Soxtan) است.

بن ماضی سوختن ⬅️ سوخت
برگرفته از مصدر سوتن ⬅️ سوت (Sot/Sut)

امروزه در گویش‌ها و زبان‌های زیادی در ایران به سوختن می‌گویند «سوتَن».

با این اصطلاح که امروزه در موارد مختلفی که کاری به شکل حرفه‌ای انجام نمی‌شود و به نوعی باعث حیف شدن مواد به کار گرفته می‌گردد، می‌گویند سوتی دادن.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

26 Sep, 16:45


#سجاد_بدری
#سامان_روستایی
#دکتر_محسن_محجوبی
#دکتر_احمد_صداقتی
#داریوش_محمدی_علاسوند
#صالح_اسماعیلی
#سید_حسین_مرتضوی
#زبانشناسی_عامیانه
#جادو_جنبل

«جادو جنبل» ترکیبی عامیانه است به‌معنی طلسمات و دعاهایی که از رمالان و دعانویسان به‌منظور سفیدبختی یا دفع مرض و مانند آن گیرند. کلمۀ «جنبل» در منابع قدیم نیست. براساس پیکرۀ واژگان گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، کهن‌ترین شاهد آن از افضل‌التواریخ غلامحسین‌خان افضل‌الملک کرمانی است.
بر اساس پژوهش‌های انجام‌شده در زبان‌ها و گویش‌های مختلف ایرانی، احتمال می‌رود بخش دوم این ترکیب (جنبل) به شکل‌های دیگری همچون «تَنبُل»، «جَنتَر»، «جِن بُل»، «جَنگَر»، «چَنبَر» و «جُمَّل» بوده باشد که در اینجا به طور مختصر به آن اشاره می‌کنیم:

۱- جادو تنبل
از نظر لفظ و معنی، نزدیک‌ترین کلمه به جنبل، کلمه «تنبل» به‌معنی «مکر» و «حیله» و «نیرنگ» است. قدیمی‌ترین مأخذ این کلمه لغت فرس اسدی است. در حاشیه نسخه‌ای از لغت فرس، «تنبل» به‌صورت «تَنبُل» ضبط شده است. معنی تنبل به‌نوشته برهان «حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی» است.
البته تنبل امروزه نیز در زبان سنگسر تَنبُل تلفظ می‌شود. هرچند، معنای رایج تنبل به معنی کاهل و سست‌اراده کمتر مدنظر بوده و در این زبان بیشتر به آدم کوتاه‌قد و خپل گفته می‌شود. به همین منوال در نان‌پزی نیز به نانی که از اندازۀ معمول، کوتاه‌تر و کلفت‌تر باشد، تَنبُل یا تَنبُلو گفته می‌شود.

۲- جادو جنتر
نام سازی معروف در هند که چند تار بر آن افزوده‌اند و نوازندۀ آن را جنترنواز گویند و دانشمندان نجوم قدیم این دیار، بعضی آلات رصدی همچون اسطرلاب را نیز جنتر گویند.

۳- جادو جِن بُل
جن بل به معنای جن گرفتن است. بُل به معنی گرفتن هنوز در بازی‌های محلی بین کودکان رواج دارد. از خواب پریدن با هول و اضطراب نیز بل نامیده می‌شود.

۴- جادو جنگر
در کردی کرمانجی خراسان، «جنگر بنگر» به معنی گم‌وگور، ناپدید، قایم و ناپیداست.

۵- جادو چنبر
یکی از معانی چنبر، حلقۀ دایرۀ عزایم‌خوانان (جادوگران) است.

۶- جادو جُمَّل
این احتمال وجود دارد که واژۀ جنبل، گونۀ تغییریافتۀ واژۀ «جُمَّل» باشد. حروف جُمَّل یا ابجد را برخی از رمّالان و دعانویسان برای طالع‌بینی و پیشگویی استفاده می‌کردند.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

02 Sep, 13:15


#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
#شهاب_الدین_قناطیر
#ابراهیم_سبحانی
#داریوش_محمدی_علاسوند
#چنگیز_محمدی
#آیت_بهارگیر_برخوردار
#ولی_الله_یعقوبی
#صالح_اسماعیلی
#علی_صالح_دارابی
#زبانشناسی_گویشی
#استاندن_اسدن
#بخش_دوم

در زبان کردی، به شکل‌های ئه ستاندن، سه نن، سه نین، ساندن، سه نای و سه ندن به معنای «گرفتن» و «خریدن» آمده است.
ظاهراً این واژه، با «ستدن» و «ستاندن» در زبان فارسی مرتبط است.
در کلهری نیز با «سنن» (sanən) به‌معنی گرفتن و خریدن مرتبط است. گویا ریشۀ آن نیز -stā است، نه -sta.
در کردی کرمانجی stānden و helgerten به معنای گرفتن و ستاندن کاربرد دارند.

در گویش بهبهانی به صورت «اِسِّدِه» تلفظ می‌شود. صرف این فعل در گذشتۀ ساده به این شکل است:
مِم اِسِّه / تِت اِسِّه / اوش یا اوی اِسِّه
مامِه اِسِّه / شُماتِه اِسِّه / اوشوشِه اِسِّه

در فارسی میانه، stān :statan (گرفتن، خریدن)
مادّۀ ماضی: stat < ایرانی باستان: stata. مادّۀ مضارع: stāna  > stān از ریشۀ stan (گرفتن، ستدن، ربودن)

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

02 Sep, 13:15


#دکتر_صدیقه_رمضانخانی
#شهاب_الدین_قناطیر
#ابراهیم_سبحانی
#داریوش_محمدی_علاسوند
#چنگیز_محمدی
#آیت_بهارگیر_برخوردار
#ولی_الله_یعقوبی
#صالح_اسماعیلی
#علی_صالح_دارابی
#زبانشناسی_گویشی
#استاندن_اسدن
#بخش_اول

گونۀ گویشی واژۀ استاندن از صورت میانۀ stadan و به معنی گرفتن از ریشه «sta» و قابل قیاس با زبان سانسکریت «sta»، در معنی دزدیدن و ربودن بوده استHorn), 1893).
مصدر اسوندن (esundan) در گویش یزد تقریباً بین همۀ گویشوران کاربرد فراوان دارد.

در گویش دشتستانی، اِسِدَن (esedan) در معنی گرفتن است. صرف فعلی آن به صورتِ اِسدُم (گرفتم)، اسدی (گرفتی)، اسه (گرفت)، اسدیم (گرفتیم)، اسدین (گرفتید)، اسدن (گرفتند) به کار می‌رود.
تلفظ «د» در واژه‌های فوق، چیزی میان «د» و «ذ» نزدیک به th انگلیسی است.

مصدر «اِسدَن» در زبان لری و کردی نیز کاربرد دارد. برای نمونه:
در زبان لری، گویش مینجایی: اِسَنِن (گرفتن، خریدن)
در زبان لری، گویش ثلاثی: اِسائَن (گرفتن، خریدن)
در زبان لری، گویش بختیاری: اِستِیدن/esteyδen/ (گرفتن خریدن)
صرف این واژه در زبان بختیاری اینگونه است:
استیدوم (گرفتم/خریدم)
استیدی (گرفتی/خریدی)
استید (گرفت/خرید)
استیدیم (گرفتیم/خریدیم)
استادید (گرفتید/خریدید)
استیدند (گرفتند/خریدند)
این واژه در زبان لکی و منطقۀ لکستان به این صورت کاربرد دارد:
سَنم (sanem): گرفتم
سَنِت (sanet): گرفتی
سَنن (sanen): گرفتن
سَنمو (sanmo): گرفتیم
سَنتو (santo): گرفتید
سَنو (sano): گرفتند

ادامه دارد...

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

13 Mar, 11:16


مخاطبان ارجمند شبکۀ ریشه‌شناسی می‌توانند همزمان با این شبکه، صفحۀ اینستاگرام ملیحه متغیر را نیز برای ریشه‌یابی زبان و گویش‌ها مشاهده نمایند:
dr.malihemotaghayer

شبکۀ ریشه‌شناسی

13 Mar, 11:01


#ریشه_یابی
#حسین_جاوید
#واسه

در فارسی میانه (به‌تساهل، پهلوی) کلمۀ wasnād را داشته‌ایم که دقیقاً به معنی «برای» و «به‌خاطر» است. دکتر محمد معین حدس زده‌ است که «واسه» از همین کلمه گرفته شده و علی‌اکبر دهخدا (بر مبنای فرهنگ ناظم‌الاطباء) و نیز خود دکتر معین حدس زده‌اند که این کلمه می‌تواند مأخوذ از کلمۀ عربی «واسطه» (به معنی «به‌سبب» و «بهر» و «برای») باشد.

اینکه wasnād به معنی «برای» و «به‌خاطر» به فارسی نو رسیده باشد، به رای من، بسیار بعید است، چه اینکه از اوایل دورۀ فارسی نو شواهدی در دست داریم که «وسناد» را در معنی «بسیار» به کار برده‌اند و نفیسی هم درباره‌اش نوشته است که «شاید لهجه‌ای از همان کلمۀ بسیار باشد».

❇️ «امروز به اقبال تو ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد.»
(رودکی)

درواقع، هم خود «وسناد» (در معنی «بسیار» و «سرشار») بسیار کم‌بسامد است و هم شاهد متقنی نداریم که نشان دهد این کلمه و صورت‌های آوایی احتمالی تحول‌یافته‌اش در معنی «برای» و «به‌خاطر» در متون متقدم فارسی نو به کار رفته باشند. از دیگر سو، ظاهراً سروکلۀ «واسه» در نوشتار در ابتدای سدۀ پیشین شمسی و در نوشته‌های منسوب به «فارسی تهرانی» پیدا شده و هر چه رو به امروز آمده‌ایم پربسامدتر شده و راهش به فارسی رسمی گشوده شده است. پرپیداست منطقی نیست واژه‌ای هزار و چند صد سال صبر کند تا با تلفظی جدید و معنایی جدید در نوع خاصی از زبان فارسی (فارسی تهرانی) نمود بیابد! پس احتمالاً پذیرفتنی‌تر این است که آن را گونه‌ای تلفظ از همان کلمۀ «واسطه» بدانیم.

❇️ «برای اینکه واسه شوهرش بزک کنه.»
(جعفرخان ازفرنگ‌آمده، حسن مقدم، ۱۳۰۰)

❇️ «واسه این مردم دلش سوخت.»‌
(زنده‌به‌گور، صادق هدایت، ۱۳۰۹)

❇️ «واسه چی تو دومن من گذاشتی؟»
(شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ۱۳۲۱)

برخی پنداشته‌اند «واسه» را فقط باید در ضبط محاوره‌ای و شکسته به کار برد، که این گمان نادرست است و از همان دهه‌های پیش تا امروز در نوشتار غیرشکسته و رسمی هم به کار رفته است:

❇️ «پیش خود فکر می‌کردم که خدا این سید را واسه چی خلق کرده است.»
(شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ۱۳۲۱)

❇️ «نصیب چرا زنش را گذاشته‌ بود خانه رفته بود پیش خانم اصفهانی؟ واسه اینکه لابد زنش بی‌ریخت بود.»
(آسمون‌ریسمون، ایرج پزشکزاد، ۱۳۳۷)

«شما آشغال‌ها عادتتان شده واسه شخم‌ زدن بی‌سرخر پشت کون دیگران قایم بشوید.» (دن آرام، ترجمۀ احمد شاملو، ۱۳۴۴)

کسان دیگری پنداشته‌اند های آخر «واسه» جزو خود کلمه نیست و اصطلاحاً هکسره است، یعنی واکۀ کوتاه نشان‌دهندۀ نقش دستوری به شکل حرف نوشتاری درآمده، که این گمان هم نادرست است و «واسه» را نباید به‌شکل «واسِ» نوشت. البته، در بافت‌هایی و برای ساخت لحن برخی شخصیت‌های لمپن، «باسه» و «واسْ» هم به کار رفته‌اند.

ضمایر ملکی در ترکیب با «واسه»:

واسه‌ام/ واسه‌ات/ واسه‌اش/ واسه‌مان/ واسه‌تان/ واسه‌شان

❇️ ضمایر ملکی در ترکیب با «واسه» در ضبط محاوره‌ای و شکسته (پیشنهاد):

واسه‌م/ واسه‌ت/ واسه‌ش/ واسه‌مون/ واسه‌تون/ واسه‌شون

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@hooshiar_ma

شبکۀ ریشه‌شناسی

24 Jun, 14:31


#زبانشناسی
#سیل_seyl_sey
#آیت_بهارگیر_برخوردار

«سیل کِردن» به معنای نگاه کردن است. این واژه در بعضی گویش‌های منطقه لکستان «سِیر» تلفظ می‌شود، اما همان معنا از آن بر می‌آید. گاهی این سیل کردن به خاطر عبرت و پند گرفتن است، آنچنانکه در ابیات «موگه» گفته می‌شود:
سیل که ن ئه ر ئی فلکه وه گرد وژم کردیه ستیزه (این چرخ گردون را نگاه کنید که چگونه با من سر ناسازگاری دارد، پس ای مردمان از آن برحذر باشید.)
گاه این واژه و محتوای آن نوعی معنویت و صداقت را می‌رساند:
مِ دوریشه کیِ بی خیر ئو بیرم
مردم گدای پیل من گدای سیرم
در بیت بالا منظور از بی‌خیر بودن این است که به دنبال جمع‌آوری خیرات نیستم و فقط نگاه کردن و محو تماشای دوست شدن هدف من است.
گاه با این واژه نگاه محبوب را می.طلبند، آنچنانکه در ابیات ترانۀ قدیمی لکی سوزه سوزه:
سوزه سیلم که لوئی بکه زرد
حکیمم تو بین کی مِ داشدم درد
در فرهنگ‌های شناخته‌شدۀ فارسی، اثری از آن نیست، اما در «فرهنگ واژگان مترادف و متضاد» در مورد سیر که تلفظی دیگر از این واژه است، می‌خوانیم: حرکت، دور، تفرج و تماشا.
در فرهنگ پهلوی نیز به گونه‌ای از همین تلفظ اشاره شده و آن هم به معنای پاییدن که مفهومی از نگاه کردن را در خود دارد:
سراینیتن srayenitan = پاییدن، حراست، نگهداری/سراییتن srayitan = سرودن و شعر گفتن، پاییدن.
یکی از خوانندگان افغانی به نام آریانا سعید، در ترانه‌ای از این واژه استفاده می‌کند که نشان‌دهندۀ گذشته‌ای نزدیک و هم‌ریشه در اقوام ایرانی و زبان آن‌هاست.
فصل روییدن گل‌ها آمد
نوبت سیل و تماشا آمد.

منابع:
فرهنگ پهلوی، گردآوری دکتر بهرام فره‌وشی و دیگران
فرهنگ واژگان مترادف و متضاد

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

23 Jun, 06:35


#زبانشناسی
#سیل_seyl_sey
#قسمت_دوم

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای نیز seyl به معنی تماشاست که به احتمال «سیر» است و یک احتمال قوی‌تر این است که از ریشۀ «سهیتن» یا «سهیستن» فارسی باستان به معنی «نگاه کردن» است. این واژه نزدیک است به واژه see انگلیسی.
همچنین مصدر «دِیَن» (dian) به معنی دیدن به کار می‌رود که ریشه فارسی باستان دارد که در حالت مضارع و برخی ساخت‌های ماضی ابدال د به گ رخ می‌دهد:
بِدیوم = دیدم
بِدیَگوم = دیده‌ام
بِگینوم = ببینم
دِگینوم = می‌بینم
در ساختارهای جدیدتر به ج هم تبدیل شده است.
بِنیجوم = بگینون = ببینم

#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی این واژه به این شیوه استفاده می‌شود: seyl kerde (نگاه کردن)،  seylekī (تماشاچی) و se kā (نگاه کن).

#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی نیز همانند بیشتر نقاط کشور، seyl به معنای تماشا کردن، نگاه کردن و دیدن به کار می‌رود.

#استاد_غلامرضا_عمرانی
واژۀ seyl به معنای نگاه و تماشا [کردن] لری نیست؛ از شرق تا غرب ایران به همین معنا رایج است، یک واژه فارسی است نه عربی، اما متاسفانه در پارسی رسمی نیامده‌ است؛ دهخدا، معین، انوری و حسن‌دوست این واژه را نیاورده‌اند؛ واژه‌نامۀ پارسی سره، چاپ فرهنگستان هم آن را نیاورده؛ فرهنگ واژه‌های عامیانه، دکتر ابوالحسن نجفی هم آن را نیاورده؛ در سیستان از این ماده دو صفت (seyl-i) و (seylân-i) رایج است.
معانی دیگر این واژه در سیستان، افزون بر نگریستن و تماشا کردن عبارت‌ است از:
دقت کردن، توجه کردن، مراقبت کردن، پائیدن. در سیستان، واج پایانی (seyl) در مواردی قابل حذف است.
این از شرق تا غرب!
مانده‌است که دوستان شمال و جنوب هم مشارکت کنند و آن گاه به این مقوله بپردازیم که با این مایه گستردگی، این واژه چرا در پارسی رسمی نیامده‌است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

23 Jun, 06:34


#زبانشناسی
#سیل_seyl_sey
#قسمت_اول

#ولی_الله_یعقوبی
شادروان دکتر محمد حیدری ملایری معتقد است که در واژۀ لری «seyl» یا «sey» یا «say» به معنی نگاه کردن، درواقع ey یا ay پایانی ad بوده. در فارسی باستان sad به معنی «به نگاه آمدن» است. در اوستایی sand به معنی «پدیدار شدن/ به نظر آمدن» است.

#ظهراب_مددی
واژۀ seyl همان «سیر» عربی است که ر به ل تبدیل شده‌ است و ما در بختیاری آن را به کار می‌بریم: seyl (سیر، تماشا)، seyl-kerden (تماشا کردن)، seyl-ko (تماشا کن)، sey-ko (تماشا کن). در برخی از طوایف بختیاری به صورت sayl هم تلفظ می‌شود.

#چنگیز_محمدی
در زبان کلهری نیز صورت‌هایی از این واژه کاربرد دارند. «سیرانگا» sayrāngā به‌معنای گردشگاه و تفرجگاه است، و «سیران» sayrān نیز نامی زنانه در کلهری است. فعل‌های نگریستن و نگاه کردن را «نورّسن» nūřəsən می‌گوییم که با «دیین» diyən (= دیدن) تفاوت دارد. همچنین در کلهری کرمانشاهی سی‌که say-ka و سیرکه sayr-ka به معنای «نگاه کن» کاربرد دارد.

#لسان_الحق_طباطبایی
واژه seyl به معنای تماشا و seyl کردن در معنای تماشا کردن و نگاه کردن و seyli به معنای تماشایی در گویش خوری و لهجه فارسی رایج در خوروبیابانک هم وجود دارد. در صیغه امر یا تمنا، لام آخر کلمه می‌افتد (seyko نگاه کن، تماشا کن). در کتاب‌ها این کلمه همان سیر دانسته شده است.

#داوود_هندیجانی
در هندیجان seyl کردن به معنی نگاه کردن هنوز هم رایج است.
سیل کن (سی کو) = نگاه کن 
سیلِش کن = نگاهش کن
سیلُم کِرد = نگاهم کرد
سیلِش کِرد= نگاهش کرد

ادامه دارد...

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

16 Jun, 19:17


اعضای محترم شبکۀ ریشه‌شناسی

سلام.
چنانچه به اینستاگرام دسترسی دارید، می‌توانید خلاصه این مطالب را نیز در صفحۀ اینجانب به نشانی dr.malihemotaghayer مشاهده بفرمایید.
پیروز باشید. 🌸

شبکۀ ریشه‌شناسی

16 Jun, 12:31


#زبانشناسی
#حرسند
#دکتر_غلامرضا_هاتفی_اردکانی

یک خاطره و یک نکته.
در سال ۱۳۷۴، مادربزرگم، با وجودی که حدود یک قرن از عمرش می‌گذشت، سرحال و قبراق می‌نمود و حافظه‌ای بسیار خوب و قوی داشت.
روزی سبوی سفالی خودش را برایش، از اوانبار محلّه، سرشار از آب گوارا و خنک کردم و در گوشۀ اتاق کاه‌گِلی‌اش، گذاشتم. تشنگی‌اش را حس کردم. لیوان سفالی‌اش را که کنار دستش بود، پر از آب کردم و به او دادم، تا نوش جان کند.
با خوردن یک لیوان آب خنک و گوارا، گفت: «ننه، حُرسند شدم.» راستش ابتدا متوجّه معنی جمله‌اش نشدم. گفتم: «ننه حرسند، یعنی چه؟»
او گفت: «یعنی سیر شدم. حُرْسَند در اردکان به معنی سیر شدن است و هرگاه طفلی از خوردن شیر مادر سیر شود، می‌گویند که: حرسند شد. یا اگر فردی غذا و هر نوشیدنی را به اندازه‌ای بخورد و بیاشامد که سیر شود، می‌گویند: حرسند شد.»
وقتی به لغتنامه دهخدا مراجعه کردم، کلمه‌ای با این شکل و فرم املایی یافت نکردم، ولی واژۀ «خرسند» را دیدم که با همان معنا ثبت شده:
خرسند شدن. [خ ُس َش ُدَ] (مص مرکب) تسلی. تسلیت یافتن. قانع شدن. راضی شدن. شاکر شدن. شاد شدن. شادمان گشتن.
با مختصر اطلاعات لغوی که داشتم، پی بردم که واژۀ «حرسند» همان «خرسند» است و به‌اصطلاح این کلمه، مشمول فرایند واجی ابدال شده است.
در واقع، واژۀ «حرسند» همان واژه hunsand در فارسی میانه بوده که بعداً به «خرسند» تغییر شکل یافته است. هنوز هم در بین افراد مُسنّ در شهرستان اردکان، تلفظ این واژه به شکل «حرسند» رواج دارد.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

15 May, 14:33


پذیرش ترجمه‌ مقالات (هنر، فلسفه، علوم انسانی) فارسی شما به زبان انگلیسی برای مجلات خارجی و داخلی.


شماره موبایل:
09016049994
ایمیل:
[email protected]

آیدی تلگرام:
@sh_leykani

شبکۀ ریشه‌شناسی

14 Apr, 16:32


#زبانشناسی
#شهاب_الدین_قناطیر

بررسی واژه‌شناختی و تبارشناختی «بز» در زبان‌های هندواروپایی و ردیابی آن در نگاره‌های مرتبط با آب و درخت‌ زندگی.


A Terminological and Genealogical Investigation of “Goat” in Indo-European Languages and Tracing its Roots in Artworks of Water and the Tree of Life

#پژوهش‌گر_شهاب_الدین_قناطیر
#چاپ_شده_در_مجله
#هنر_و_تمدن_شرق
#دوره۱۱_شماره۳۹
#مجله_علمی_پژوهشی
#دوزبانه

لینک ورود برای دیدن دیگر مقالات و مقاله فوق الذکر در سایت هنر و تمدن شرق:
http://www.jaco-sj.com/issue_22999_23000.html

@maktabharut

شبکۀ ریشه‌شناسی

03 Apr, 20:28


صورت‎های خطاب در گویش سیستان، بخش مرکزی شهر زابل، از کتاب گویش سیستان، جلد۲، غلامرضا عمرانی

شبکۀ ریشه‌شناسی

30 Mar, 17:38


#زبانشناسی_عامه
#خواهر

#وحید_رنجبر
واژه‌ خواهر در فارسی:
ریشه‌ هندواروپایی آغازین *sṷesōr
هندوایرانی آغازین *svasār
ودایی svásā
ایرانی آغازین *hvahrī
اوستایی متاخر xvaƞhar
فارسی باستان *hvahā
پارتی wxār
فارسی میانه xwahar
سغدی xwār/γwʼrh
کردی کرمانشاهی xʷayšk
دیگر کردی‌ها xušk, xušik, xošik
لکی ʰwa, hwa
گورانی wâlí, wale
زازا (دیمیلی) wa,war
تاتی xuvâr
انگلیسی باستان sweostor، انگلیسی میانه sister/suster، انگلیسی نو sister
فریزی کهن swester/suster
هلندی zuster، آلمانی علیای کهن swestar، آلمانی Schwester، دانمارکی søster، سوئدی syster، گوتیک swistar
لاتین soror
لیتوانیایی sesuõ

#مرحوم_استاد_فریبرز_کوچکی_زاد
در پهلوی به خواهر می‌گویند xwāhar. در پارتی نیز wuxārīn یعنی «خواهران».

#داریوش_محمدی_علاسوند
در گویش بختیاری به خواهر می‌گویند ددو (Dathoo) یا Dadoo. هم‌ریشه بودن واژه ددو با واژهٔ دوغدوه (نام مادر اشو زرتشت پیامبر ایرانی) بسیار محتمل به نظر می‌رسد.

#علی_صالح_دارابی
در زبان تاتی وفسی به خواهر می‌گویند «خاکه».

#صالح_اسماعیلی
در کردی خراسان به خواهر می‌گویند خوانگ، خوِ، دَد/دَدِ، خوشک
(Xwāng ,xwē ,dadē/dad ،xwošk)
 
#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی به خواهر می‌گویند خاهار (xāhār) و به خواهر بزرگ می‌گویند دِدَ/آدِدَ (deda/ā'deda)

#لسان‌_الحق_طباطبایی
کلمه خواهر در گویش خوروبیابانک فار (far) است. در این گویش، لفظ خطاب خواهر بزرگتر از سوی خواهر کوچکتر را دُدُ (dodo) می‌گویند.

#جواد_سراوانی
در گویش سیستانی به خواهر می‌گویند دَدَ (dādā) یا خار (xâ:r)

#چنگیز_محمدی
در زبان کلهوری به خواهر می‌گویند خویشک (xweyšk). همچنین به خواهر بزرگ می‌گویند تاتی (tāti) یا خویشک کلین. در همین زبان به خواهر شیری می‌گویند هاوشیره (hāw'šira)

#دکتر_احمد_صداقتی
در زبان سنگسری به خواهر می‌گویند xâk, xâkar، به خواهر کوچکتر می‌گویند xâku و به خواهر بزرگتر می‌گویند dudu, dûdû

#قاسم_طاهری
در گناوه به خواهر در مفهوم کلی می‌گویند دودو (dodu) و به خواهر کوچکتر می‌گویند ده ده (dada).

#محمد_فاطمی
در خراسان جنوبی (مخصوصا بخش زهان و روستای زردان) «خواهر» را به چهار طرز مورد خطاب قرار می‌دهند: خَهَر (خَه‌ر)، دَدَ، دادَو و همشیره. گفتنی است که واژگان «دَدَ» و «دادو» به‌نوعی نشان‌دهنده حس صمیمیت، مهربانی و ترحم است. البته خطاب کوچک یا بزرگتر فرقی ندارد و هر دو می‌توانند به کار ببرند.

#آیت_بهارگیر_برخوردار
در زبان لکی و در منطقه لکستان به خواهر «خوه» (xwaa)، به خواهر بزرگتر «خوه کلنه» و به خواهر کوچکتر «خوه گوجینه» می‌گویند.

#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی دو واژه برای خواهر به کار برده می‌شود:
۱- خهر (KHAHR) ۲- دِدِ (DEDE). البته تلفظ دال دوم شبیه TH انگلیسی است.

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای، دو واژه خاص در مورد خواهر رایج است:
۱- مطلق «خار» (xwar) به جای خواهر: سُ خار دیروم = سه خواهر دارم
۲- لفظ «دَدَ» هنگامی که برادر بخواهد در خطاب با صمیمیت با خواهرش سخن بگوید:
دَدَ کو دُشی = خواهر کجا میری؟

#هادی_کرمی
در لهجه همدانی به خواهر xwar می‌گویند. همچنین در بین ترک‌زبانان استان همدان به خواهر بزرگتر «آباجی» و همچنین شاباجی (شاه‌باجی) می‌گویند که واژه آباجی به عنوان وام‌واژه، وارد فارسی همدانی نیز شده است.

#روح‌_الله_حلاجی
در گویش ولاتی به خواهر می‌گویند خُخ. معمولاً خواهربرادرها هم‌دیگر را با اسم کوچک صدا می‌زنند و واژۀ خاصی برای خواهر نداریم.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

16 Mar, 12:37


#زبانشناسی_عامیانه
#باران_آفتاب

به پدیده همزمان تابش آفتاب و بارش باران در گویش‌های مختلف چه می‌گویند؟

#لسان‌الحق_طباطبایی
#محمود_قاسمیان
در منطقه خوروبیابانک، به تابیدن همزمان آفتاب و بارش باران می‌گویند: «آهو دارد میزاید.» در گویش گرمه‌ای نیز به زاییدن آهو اشاره دارد.

#چنگیز_محمدی
در زبان کلهری، معادل «خوره‌وری xʷarawarī» را برای باران و آفتاب هم‌زمان می‌گویند.

#صالح_اسماعیلی
در کردی کرمانجی در شمال خراسان به تابش آفتاب همزمان با بارش باران «عروسی روباه» (Dāwatā Rīvī) می‌گویند.

#ابراهیم_سبحانی
#داوود_هندیجانی
در شهرستان‌های دشتستان و هندیجان اگر بارش باران همراه با آفتاب باشد می‌گویند که آفتاب دارد سر خود را می‌شوید.

#دکتر_احمد_صداقتی
در باور عامیانه کوچروهای سنگسر، در مورد پدیده بارش باران توأم با تابش آفتاب می‌گویند «حضرت علی در حال تراشیدن ریش خود است.»

#شهاب_الدین_قناطیر
در گویش بهبهانی بر این باورند که «ایسَّه یَه شیری مِزایِه» یعنی شیر در حال زاییدن است.

#دکتر_ملیحه_متغیر
#هادی_کرمی
#دکتر_حسین_غفوری_چرخابی
در اصفهان و همدان و اردکان یزد، بر این باورند که هرگاه در هنگام تابش آفتاب، باران ببارد، گرگ دارد می‌زاید.

#مسعود_آدینه_لو
در ازنا به پدیده همزمان آفتاب و بارش باران می‌گویند: «شیطون داره میزاد».

#آیت_بهارگیر_برخوردار
در منطقه لکستان و در زبان لکی به چنین پدیده‌ای «وَهار لیوه» (vahar leva) می‌گویند.

#ظهراب_مددی
بختیاری‌ها بارش همزمان باران با تابش خورشید را جنگ میان آفتاب و باران می‌دانند  و در این هنگام بیتی درباره عزیزی چون فرزند یا نوه می‌خوانند:
افتو زی افتو زی/ آقا... بزه زی‌: oftaw/aftaw zey/âqâ... Boze zey : آفتاب زد آفتاب زد /آقا... یک بزکوهی شکار کرد.

#مازیار_کریم_تبار
در زبان مازندرانی به چنین پدیده‌ای «شال اروسی» می‌گویند. یعنی عروسی شغال‌هاست.

#محمود_حلاج_مقدم
در خراسان جنوبی، شهرستان فردوس، روستای سرند، به این پدیده می‌گفتند: «شغالو مزیه» شغال‌ها دارند می‌زایند.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

30 Sep, 14:54


همریشگی یک مصدر کهن ایرانی با یکی از مهمترین واژ‌ه‌های تاریخ فلسفه

#زبانشناسی
#خائوس_گیدن_خواستن_بایستن
#شهاب_الدین_قناطیر
#قسمت_سوم

صرف مصدر giyen در گویش راجی هنجن:
۱- می‌خواهم(a-m-gī)
می‌خواهی(a-d-gī)
می‌خواهد(a-š-gī)
می‌خواهیم(a-mun-gī)
می‌خواهید(a-dun-gī)
می‌خواهند(a-šun-gī)

۲- می‌خواستم(a-m-gā)
می‌خواستی(a-d-gā)
می‌خواست(a-š-gā)
می‌خواستیم(a-mun-gā)
می‌خواستید(a-dun-)
می‌خواستند(a-šun-)

✓ نمونه‌‌هایی در گویش مُشکِنانی:
در این گویش مصدر «بایستن» از طریق , ساخته می‌شود.
ماضی: be-š- šo بایست می‌رفت
مضارع: be-m- šo باید بروم

✓ نمونه‌هایی در گویش خوانساری:
می‌خواهم(em)منفیname
میخواهی(ed)منفیnade
می‌خواهد()منفیnaže
می‌خواهیم(emun)منفیnamūne
می‌خواهید(edūn)منفیnadūne
می‌خواهند(ežūn)منفیnažūne

✓ در خوانساری ایدون این مصدر معنی «بایستن» هم می‌دهد.
باید بخورم(ba-m--xort)
باید بخوری(ba-d--xort)
باید بخورد(ba-ž--xort)
باید بخوریم(ba-mun--xort)
باید بخورید(ba-dūn--xort)
باید بخورند(ba-žūn--xort)

منابع:
1- Etymological dictionary of the Iranian verb, johnny cheung
2- Etymological dictionary of the Proto-Germanic, guus kroonen
3- Etymological dictionary of the Latin and the other Italic languages
4- Dictionary of Manichaean Middle persian and parthian, Desmond Durkin-Meisterernst
۵- فرهنگ سغدی (سغدی-فارسی-انگلیسی)، بدرالزمان قریب
۶- گویش خوانساری، مرتضی اشرفی خوانساری
۷- گویش مشکنان، جمال صدری
۸- گویش راجی هنجن، ابوالحسن آقاربیع
۹- گویشور تاتی وَفسی، آقای علی بهراد
10- Etymological Dictionary of Greek, Lucien van Beek, Robert S.P. Beeks

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

30 Sep, 14:53


همریشگی یک مصدر کهن ایرانی با یکی از مهمترین واژ‌ه‌های تاریخ فلسفه

#زبانشناسی
#خائوس_گیدن_خواستن_بایستن
#شهاب_الدین_قناطیر
#قسمت_دوم

بررسی این ریشه در گویش‌های ایرانی
این واژه با اشکال
( gi, ga, ji, oū, gū, gūā, gav, gavas, gost, gow, gast, ye, ge, gīäī, gās,...)
در زبان های ایرانی دیده شده، که بیشتر آنها در گستره‌ گویش‌ها و زبان‌های استان‌های اصفهان، مرکزی و سمنان‌اند و در تمامی این زبان‌ها این واژگان در معنی خواستن‌اند و مصدر محسوب می‌شوند.
صرف مصدر gūwān در گویش تاتی وَفسی از استان مرکزی:
۱- می‌خواهم(īmargo)
می‌خواهی(īyargo)
می‌خواهد(īsargo)
می‌خواهیم(owānargo)
می‌خواهید(īyānargo)
می‌خواهند(īsānargo)

۲- خواستم(bīmgoā)
خواستی(bīgoā)
خواست(bīsgoā)
خواستیم(bowāngoā)
خواستید(bīyāngoā)
خواستند(bīsāngoā)

۳- می‌خواستم(īmargoā)
می‌خواستی(īrgoā)
می‌خواست(īsargoā)
می‌خواستیم(owānargoā)
می‌خواستید(īyānargoā)
می‌خواستند(īsānargoā)

۴- بخواهم(bīmgo)
بخواهی(bīgo)
بخواهد(bīsgo)
بخواهیم(bowāngo)
بخواهید(bīyāngo)
بخواهند(bīsāngo)

۵- خواسته‌ بودم(bīmgoā vīm)
خواسته‌ بودی(bīgoā vī)
خواسته‌ بود(bīsgoā ve)
خواسته‌ بودیم(bowāngoā vīām)
خواسته‌ بودید(bīyāngoā vīā)
خواسته‌ بودند(bīsāngoā vīnd)

۶- خواسته‌ باشم(bīmgoā vūaym)
خواسته‌ باشی(bīgoā vūay)
خواسته‌ باشد(bīsgoā vūa)
خواسته‌ باشیم(bowāngoā vūayām)
خواسته‌ باشید(bīyāgoā vūayā)
خواسته‌ باشند(bīsāngoā vūaynd)

۷- بخواه(bīgo)
بخواهید(bīyāngo)
نخواه(nīgo)
نخواهید(nīyāngo)
مخواه(nīgo)
مخواهید(nīyāngo)
و...

ادامه دارد...

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh

شبکۀ ریشه‌شناسی

30 Sep, 14:52


همریشگی یک مصدر کهن ایرانی با یکی از مهمترین واژ‌ه‌های تاریخ فلسفه

#زبانشناسی
#خائوس_گیدن_خواستن_بایستن
#شهاب_الدین_قناطیر
#قسمت_اول

خائوس/گیدَن (خواستن، بایستن)
χάος(chaos)

ریشه فرضی هندواروپایی این واژه -gheHu* به معنی معیوب بودن، فاقد بودن، نابسنده بودن، نداشتن، کم داشتن، است. ایدون این واژه همریشه است با واژگان ایرانی فرضی gaHu* به معنی نیاز داشتن، فاقد بودن، خواستن، خواست، میل، اوستایی -gau به معنی گناه کردن، ترویج دادن، لاتین hauelod به معنی نابسنده، ناکافی، دروغ، غلط، لاتین hau(d) به معنی نه، ایرلندی باستان gáu, به معنی دروغ، کذب، ولزی gau به معنی دروغ، یونانی χάος به معنی فضای نخستین، فضای آغازین، آشفتگی، در اصل معنایش از (تهی، پوچ، خالی) آمده و بعدتر معنای آشفتگی گرفته است، پارتی gawānīg به معنی خواسته، بایسته، پارتی fraγāwēnīdan به معنی فاقد بودن، خُتَنی -hagav به معنی میل داشتن، آرزوی چیزی را داشتن، آرمان چیزی را داشتن، وایه‌مند بودن، سغدی -γw به معنی لازم بودن، کمبود داشتن، بایستن، ضروری بودن، خوارزمی -γw به معنی نیاز داشتن، لازم بودن، اشتباه کردن، نداشتن، سغدی γwānčē به معنی لازم، مورد نیاز، سغدی γwānčīk به معنی لازم، مورد نیاز، سغدی γwānčīk-star به معنی لازم‌ترین، سغدی γwānčīkyā به معنی الزامی، نیاز، بلخی -γαοο به معنی لازم بودن، باید و...

ادامه دارد...

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
https://t.me/shabakeh_risheshenasi
ارتباط با گردانندگان:
@malihmot
@Beh_Waazh