Salehsajadi @salehsajadi Channel on Telegram

Salehsajadi

@salehsajadi


کمی بیشتر از هیچ

کمی بیشتر از هیچ (Persian)

با کانال تلگرام Salehsajadi به جهان جدیدی از محتوا و اطلاعات عمیق آشنا شوید. این کانال توسط کاربر Salehsajadi تاسیس شده است که با شعار "کمی بیشتر از هیچ" بر روی ارائه مطالب جذاب و منحصر به فرد تمرکز دارد. اگر به دنبال بررسی موضوعات مختلف و یادگیری جدید هستید، این کانال برای شما مناسب است. از آخرین اخبار تا مطالب آموزشی، این کانال همه چیز را در اختیار شما قرار می دهد. Salehsajadi به عنوان یک منبع اطلاعاتی برای افراد علاقه مند به یادگیری و کسب دانش، با تنوع موضوعاتی که پوشش می دهد، بهترین انتخاب خواهد بود.

Salehsajadi

16 Oct, 19:58


ریشه‌ی اصطلاح "ترک خر"کجاست و ماجرای قبرستان "آش ریزان چیست؟

بخش دوم:

بعد از شکست محاصرهو برگشتن رونق به شهر مادراني که فرزندانشان در اثر گرسنگي کشته شده بود، آش مي‌پختند و آن را به گورستاني که نوجوان مجاهدش در آن‌جا آرميده بود، مي‌بردند و ظرف آش را بر سر گور عزيزش مي‌گذاردند و خطاب به مزار میگفتند:" دلبندم برخيز! من به قول خود وفا نمودم و اولين غذايي را که پس از شکست محاصره آماده کرده‌ام، بر سر مزار تو آورده‌ام."سپس آش را روي گور او مي‌ريختند. از آن پس اين گورستان به"آش توکن"معروف میشود.
امروزه دبیرستان طالقانی در خیابان امام بر روی این قبرستان بنا شده است.
در رمان منظوم دان یولو که چند سال پیش منتشر نمودم اپیزودی هست که قهرمان داستان گذارش به این گورستان می افتد آن بخش را باهم میخوانیم:
اؤنومده بالاجا بیر مزارلیق وار
مزار داشلاریندان حوزون قوخویور
بوم-بوش مزارلیق¬دیر، اوردا سادجه
آغ ساققال بیر قوجا قران اوخویور
گیریب مزارلیغا سس‌سیز گزیرم
یاغیش، یاغیب یویور مزار داشلارین
باخیرام داشلارا هامی اوشاق‌دیر
چوخ کیچیک یازیب‌لار داشا یاشلارین
قارا بولودلار تک قارا چرشابلی
گلیر مزارلیغا بیر نئچه قادین
هر قادین الینده بیر کاسا آش وار
هر قادین باغیریر بیر اوشا آدین
هر قادین دیز چؤکور بیر مزار اوسته
دوداق¬دا اوخشاما گؤزلری یاشلی
هر مزار باشیندا بیری سیزلاییر:
- سن اولدون من قالدیم من باشی داشلی-
-:دور بالام! دور قوزوم، دور، آنان گلیب!
دور کی، گؤزلریم‌ده یاش گتیرمیشم!
او زامان قیتلیقدا الیم بوش ‌ایدی
ایندی دور! باخ! سنه آش گتیرمیشم! 
دور نازیم گؤر آنان نئجه قوجالیب!
دور بالام دور، ایشلر دوزلیب ایندی!
نه قدر سوموردون ثورو دوشومو
دور قوزوم دؤشومه سود گلیب ایندی!
سنه بیر دویونجا لایلای چالمادیم
لایلای قیزیل گولوم، لایلای بولبولوم!
لایلای شیرین بالام، لایلای جان بالام!
لایلای تر بنؤوشه‌م، لایلای سونبولوم!.
سس قاریشیر سسه، قیامت قوپور
بولودلار آغلاییر، قارا یئل اسیر
بولودلار قهردن بیر- بیرین دؤیور
ایلدیریم‌لار چاخیر، زامان تله‌سیر
آنالار اوخشاییر یئر- گؤی تیتره‌ییر
تیتره‌ییب چاتلاییر مزار داشلاری
بیر آن مزارلاردان دیشاری چیخیر،
اؤلن اوشاقلارین کیچیک باشلاری
اوشاقلار آغلامیر، اوشاقلار گولور
اوشاقلار دیل تؤکور:
- آنا آآلاما!
سنین گوناهین یوخ، مهربان آنام
الله‌ین اوره‌یین بئله داالاما!
آنا اوشویورم، ائشیح سویوخدی!
باس منی باغرینا! سویوخ دیمه‌سین
منه آش وئر آنا! اؤلدوم آجیمنان
باغلا کؤینه‌ییمین آچیخ دویمه‌سین
آنا! دا آآلاما! منه ناغیل دئ!
بیر ناغیل دئنه کی، هئش کیم دئمه‌ییب
جاناوار آجیننان کئچی ننه‌نین-
یازیق بالالارین توتوب یئمه‌ییب!.
هر آنا بالاسین باسیب باغرینا
اونا ناغیل دئییب تومارلاییردی
اونا آش ایچیردیب لایلالار ایله
یانمیش اورکلری قابارلاییردی
آنالار یاتیردیب اوشاقلارینی
اَل آچیب گؤیلره دعا ائتدیلر
سونرا توپارلانیب، مزارلار اوسته
بیر کاسا آش تؤکوب، چیخیب گئتدیلر
آرخادان باخیردیم گئدیش‌لرینه
چرشابا بورونموش نئجه داغ، کدر
سانکی او یاغیشلی قارا بولودلار
گؤیلردن قیریلیب یئره دوشوب‌لر

#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

16 Oct, 19:58


ریشه‌ی اصطلاح "ترک خر"کجاست و ماجرای قبرستان "آش ریزان چیست؟
بخش اول:

بعد از آنکه محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست و اغلب سران مشروطه را دستگير کرد و کُشت و باقي مشروطه‌طلبان هم از تهران رفتند يا به سفارتخانه‌ها پناهنده شدند براي حفظ جانشان يا مخفي شدند يک‌گوشه‌اي از ناکجا. در روزهاي بعد هم همه گمان مي‌کردند و به چشم مي‌ديدند شاه قاجار بساط مشروطه را برچيده است و ترس را حاکم کرده است و صداي مشروطه‌خواهان خاموش شده است. ميرزا اسماعيل خان ممتازالدوله، رئيس مجلس شوراي ملي به فرانسه پناهنده شده بود. نيروهاي وفادار به شاه قاجار نيز افتاده بودند دنبال مخالفانش و خانه‌ به‌ خانه مي‌گشتند و بلوايي بود در تهران و شهرهاي بزرگ؛ 
همين‌موقع بود که خبر رسيد تبريزي‌ها از جان گذشته‌اند و شاهکار کرده‌اند و حکومت مشروطه برپا کرده‌اند. نيروهاي دولتي با ارتشي ۳۰ هزار نفري رفتند براي سرکوب قيام تبريز و جنگ و درگيري شد و شکست خوردند و عقب نشستند و شهر را محاصره کردند، ولي تبريزي‌ها تسليم نشدند و یازده ماه مقاومت کردند. دولتي‌ها با محاصره شهر راه ورود آذوقه را به تبريز بستند و بعد از چند ماه در اواخر سال، گرسنگي آمد و زمستان که به پايان نزديک شد و بوي بهار آمد، مردم علف مي‌خوردند.
«حسن تقي‌زاده» روزهاي گرسنگي در تبريز را چنين روايت مي‌کند: «نانوايي‌ها بسته شد و غله و حبوبات و غيره ناياب شده؛ به‌ حدي که کم‌کم ديگر مردم بي‌غذا مي‌ماندند و به‌تدريج مي‌مردند و از گرسنگي در کوچه و خيابان‌ها مي‌افتادند» و روايت مفصل‌تر:
با بسته‌شدن راه تبريز و جلفا که آخرين راهِ باز بود، محاصره شهر از طرف قواي شاه کامل گرديد و چهار ماه بيش‌تر هم اين حالت محاصره دوام يافت... و گرسنگي و قحطي بسيار شديد و هولناکي روي داد که مردم فقير در کوچه‌ها مي‌مردند... در همسايگي خانه ما تاجري مشروطه‌طلب بود، يک روز گفت که در کوچه خودمان ديدم شخص فقيري را که نشسته و يونجه مي‌خورد.
در آن اوقات غالب مردم يونجه مي‌خوردند و آن هم به آساني و وفور به‌دست نمي‌آمد. از وي پرسيدم که داداش چه مي‌کني؟ گفت: حاجي آقا يونجه مي‌خوريم و اگر يونجه هم تمام شد برگ درخت‌ها را مي‌خوريم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را مي‌خوريم و دمار از روزگار محمدعلي‌شاه درمي‌آوريم».
اين يونجه‌خوري براي آزادگي و عزت و مقاومت را که همسايه تقي‌زاده برايش تعريف کرده بود آن‌قدر رواج داشت که پيرمردان و پيرزنان تبريزي چند دهه براي فرزندان و نوه‌ها و نتيجه‌هايشان تعريف کرده‌اند. تبريزي‌ها حتي مثلي هم دارند که مي‌گويد: «يونجه يئيب، مشروطه آلميشيق»؛ يعني «يونجه خورديم، مشروطه گرفتيم». «احمد کسروي» نيز در کتاب «تاريخ مشروطه ايران» چنين روايت کرده است: «کساني با رخساره‌هاي کبود پژمرده و چشم‌هاي فرورفته ديده مي‌شدند. چنان که گفته‌ايم هوا امسال به خوشي مي‌گذشت و در اين هنگام سبزه‌ها سر افراشته بود. کم‌کم گرسنگان به سبزه‌خواري پرداختند. به باغ‌ها ريخته گياه‌هاي خوردني به‌ويژه يونجه را چيده مي‌خوردند».
در آن دورانِ قحطي، بعضي از افراد مفلس از روي ناچاري و ناداري حتي مخلوط کاه و گل ديوارها را کنده و بعد از خيس‌کردن در آب، کاه آن را جدا نموده و مي‌خوردند!»
در نهایت روسيه تزاري که در ايران منافع و قزاق داشت، وساطت کرد و قرار شد نيروهاي دولتي از محاصره تبريز دست بردارند و نيروهاي ارتش تحت امر روسيه که به‌ بهانه حفاظت از جان اتباع خود در تبريز وارد ايران شده بودند وارد شهر شوند و راه ورود آذوقه به شهر باز شود. همين هم شد. مشروطه‌خواهان نيز پذيرفتند و ارديبهشت سال ۱۲۸۸ شمسي محاصره تمام شد.
در گتیجه این مقاومت بی نظیر مردم شهرهاي ديگر ايران با مقاومت تبريزي‌ها جان گرفتند و اميد و قوت يافتند و مشروطه نمُرد در ايران.
سرانجام گروهي از مشروطه‌خوهان از شمال ايران و گيلان و گروهي ديگر از مرکز ايران و اصفهان راه افتادند به سمت پايتخت و تهران را فتح کردند و محمدعلي قاجار را از سلطنت خلع کردند و مشروطه و مجلس شوراي در تيرماه سال ۱۲۸۸ بود؛ يعني يک‌ سال پس از به توپ بستن مجلس و شروع مقاومت تبريزي‌ها و حدود ۲ ماه پس از پايان محاصره تبريز.بر قرار شد
در دوران همین‌مقاومت بود گه نیروهای دولتی برای تحقیرو شکستن اراده‌ مجاهدان میگفتند ترکها خر شده‌اند و یونجه میخورند.
داستان مقاومت تبريز، فقط خوردن يونجه و علف بيابان نبود؛ خيلي‌ها در محاصره تبريز از گرسنگي مردند و خيلي‌ها در حالي که گرسنه بودند، جنگيدند و جان در راه مقاومت دادند. و اين تبريزِ سرافراز قبرستاني داشت که معروف بود به «آش توکَن قبرستاني» که يعني «قبرستانی که آنجا آشمیریزند. در این قبرستان کودکانی که در طول دوران محاصره از گرسنگی مرده بودند دفن شده بودند.

#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

14 Sep, 21:42


از "اوستراکیسم"یونانی تا "خان ییغما"ی ترکانه دو نگرش به یک باور:

بخش اول:
آئین «اوستراکیسم» رسم عجیبی بود در یونان باستان رواج داشت بدینقرار که هرگاه افرادی از میان جامعه یونان در شهرت، نیک‌نامی، و یا در نیرومندی و توانایی و... از دیگران پیش می‌افتادند به رای جمعی به مدت ده سال از شهر بیرون رلمده می‌شدند. دورایی آنها مصادره نمی‌شد اما برای آنها که یاغی می‌شدند این اتفاق نیز می‌افتاد. این اتفاق به دو دلیل رخ می داد اول اینکه جامعه از احتمال عصیان، چیرگی و بیدادگری آن افراد در امان باشند  دوم اینکه مردم در مقایسه خود با آنان دچار رشک و حسد و کینه نشوند و روح جمعی‌شان از خبائثی از این دست در امان باشد. به نوعی جامعه یونان باستان همیشه میل به یکدستی و همگونی داشته و در عین اینکه به اشخاص دلیر، جنگجو، متفکر، توانگر و... بسیار ارج می‌نهاده  و بزرگان متعددی نیز در فرهنگ خود پرورش داده اما به آرامش و ثبات جامعه و سلامت روحی افراد اهمیت بیشتری می‌داده است. و بزرگان قوم اکثرا سرنوشتی اینچنین تلخ و عجیب پیدا می کردند. لیکن غلط، یا ناقص بودن این رسم بارها برای یونانیان به اثبات رسیده و برخی از این افراد برای فرار از این تبعید عصیان نموده و یا خیانت کرده به ایران پناهنده شده‌اند. که «ثمیستوکلس» یک ازآنهاست. "پلوتارک"مورخ بزرگ یونانی در کتاب محتشم خود"حیات مردان نامی" به این رسم اشاره نموده است.
اما جالب اینجاست که نوع دیگر و به طور قطع تکامل یافته‌تری از این رسم در میان ترکان باستان نیز رایج بوده. اینکه می‌گویم تکامل یافته‌تر به این دلیل است که در نوع ترکی این رسم اولا این اتفاق یعنی مراقبت از سلامت روحی و روانی جمعی و جلوگیری از ایجاد اختلاف طبقاتی اعم از اختلاف مالی، علمی، شخصیتی و... تحمیلی و اجباری نبوده دوما این تعدیل نه از طرف اقشار عمومی و عادی بر علیه افراد بزرگ بلگه از طرف خود آنان بر جسم و روج و مال مکنت خود بوده است.
بنده قبلا نیز در همین صفحه در باره رسم محتشم"یغما"یا همان"ییغما" در مین ترکان و کج فهمی یا به زبان بهتر کج معرفی این رسم مطلبی منتشر نموده‌ام آنچه در تاریخ رسمی و ادبیات فارسی در مورد رسم خان یغمای ترکها می بینیم عبارت است از غارت و چپاول و قتل و ظلم و به غنیمت بردن اموال دیگران و... اما اصل قضیه در حقیقت عصیانی ایثار کونه بر علیه خویشتن و نفس خویشتن است که در آن فردی که در جامعه‌ی خود به مقام و ثروت و محبوبیت و توان بالاتر از دیگران دست می‌یافتند  یک روز اعلام خوان یغما نموده از میان ایل و تبار خود خارج می‌شدند و مردمان جامعه حق داشتند آن روز تا غروب تمام مال و منال و دارایی آنان را میان خود تقسیم کنند و ببرند. قدیمی ترین سند مکتوب پیرامون رسم خان یغما را در کتاب #دده_قورقود و در داستان دوازدهم می یابیم داستان  اینگونه آغاز میشود:
"اوچ اوق، بوز اوق ييغناق اولسا، "قازان" ائوين يغمالاداردي..."
"هرگاه انجمن اوغوز درونی و اوغوز بیرونی برپا می‌شد، "غازان"(بیگ بیگهای اوغوز) خانه‌اش را به یغما می‌داد... "
در ادامه میخوانیم:"هر گاه غازان خانه‌اش را به یغما می‌داد، دست همسرش را می‌گرفت و بیرون می‌رفت، سپس ایل (خانمانش را) یغما می‌کردند... این رسم به عبارت دقیق‌تر بدینقرار که خوانین ترک معمولا هرسال یکبار سفره ای بزرگ  و آراسته به انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها را در آن فراهم می آوردند و تمام ایل را به مهمانی دعوت میکردند آنگاه میزبان دست زن و فرزند خویش گرفته رهسپار بیرون ایل میشد سپس  مردمان ایل سر سفره خان می نشستند و می خوردند و می نوشیدند و سپس اجازه داشتند تمام دارایی خان خودشان از سکه های سیم و زر گرفته تا گله های اسب و شتر و گوسفند و قاطر و حتی خدم و حشم  بطور کلی هر آنچا در بساط خان وجود داشت را میان خودشان تقسیم کنند.و دلیل خارج شدن خان از ایل نیز این بود که مردم بدون شرم و رودربایستی هرچه دلشان میخواهد از دارایی خان بردارند این کار از صبح تا غروب ادامه پیدا می گرد و غروب وقتی خان به ایل خویش باز میگشت جز یک چادر سرپناه لخت هیچ نداشت و مفلس ترین و فقیرترین فرد ایل بود و مجبور بود با کار و کوشش از صفر آغاز کرده کسب مال کند و هر زمان دوباره به مال و دولتی میرسید این کار را تکرار می کرد که در مورد غازان خان همانطور که ذکر شد این اتفاق هرگاه که اغوز درونی(مرکز نشین) و بیرونی(مرزبان) گرد هم می آمدند رخ می داد. در حقیقت رسم خان یغمای ترکان(که در اصل "خان ییغماق "به معنی جمع کردن دارایی خان) اولا بر خلاف آنچه جا انداخته اند اتفاقی ست در درون خود ترکها و به معنی به غنیمت بردن اموال دیگر قبایل غیر ترک نیست دوما در این رسم ابدا خبری از غارت و چپاول و زورگیری و وحشیگری نیست.

#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

14 Sep, 21:42


از "اوستراکیسم"یونانی تا "خان ییغما"ی ترکانه دو نگرش به یک باور:

بخش دوم:


برعکس رسمی ست بسیار انسانی و منحصر بفرد که در آن توانگران و موانین هر وقت احساس می کند مال و مکنت و خدم و حشم ممکن است روح اورا تسخیرکند و میان او و مردم فاصله ایجاد کند بر علیه نفس خویش قیامی حیرت انگیز کرده و تمامی آن مال و مکنت را میان مردم تقسیم و نفس و غرور خود را سرکوب می کند. به نظر من‌حتی جامعه‌ای که این رسم در هن جریان داشت را میتوان به عنوان متعالی ترین شکل کمونیسم نیز معرفی کرد.
از جناب دکتر فیض الهی روایت است که روزی خانی از خوانین ترک خان یغمای خویش گسترانده و با اهل و عیال از ایل بیرون رفته و غروب به چادر یغما شده اش برمیگردد. همزمان با ورود او به چادر، فردی از ایل که از یغما جا مانده بود وارد چادر خان میشود. خان میگوید دیرآمده‌ای که هرچه داشتم برده‌اند و چیزی در بساط ندارم. رعیت در جواب دست خان را گرفته کشان کشان با خود میبرد که در این صورت من خود تو را به یغما میبرم و خان بیچاره در حالی که بسیار از این حرف مرد به خنده افتاده بود به اهالی ایل میگوید تا خانتان را به نوکری نبرده‌اند مرا از این فرد بخرید آنگاه همه مردم این بخشی از مال یغما کرده شان را به آن فرد داده و خان خود را آزاد میکنند و آن فرد هم به ثرتمندترین فرد ایل تبدیل میشود.


#صالح_سجادی
@salehsajadj

Salehsajadi

07 Sep, 19:26


#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

07 Sep, 19:26


رقص هذربایجانی بانوان در صحنه‌ای رسمی در تهران و حسرت عدالت فرهنگی در کشور... قانون مقصر است یا مجریان قانون؟:

امدوز صبح #پرواز_همای عزیز ویدیویی از اپراتئاتر جدیدش که #اپرای_شیدا  نام دارد منتشر کرد که از صبح امروزوقت دیدن آن فیلم تا همین لحظه در هروله‌ی میان خشم و شادی در آمد و رفتم. اپرای شیدا که من اسمش را #اپرای_شاه طهماسب گذاشته‌ام در اصل روایتگر برحه‌ای از زندگی فرهنگ‌دوست‌ترین و هنرپرودترین پادشاه صفوی و دخترش شیدا میباشد  شاه طهماسب صفوی پس از آنکه در "آماسیه"با عثمانی پیوند صلح امضا کرد و سایه جنگ را از کشور دور دید اقدامات بزرگی را د. راه بها دادن به ادب و فرهنگ و هنر برداشت که برگزاری مشن‌های آماسیه یکی از آن اقدامات بود این‌جشن‌ها محل گرد هم‌آیی رامشگران و شعرا و ادبا و فضلا از سراسر امپراطوری صفوی در قصر پادشاهی بود که یکی از آنها رامشگری یهودی به نام"یهودا"(که در این اثر مسیحا نام گذاری شده )بود که آغاز ماجرای عاشقانه‌ای ناب میان او و شیدا دختر شاه طهماسب را رقم زد ماجرای شورآفرینی که بر اثر دسیسه‌ی حاسدان و منفعت طلبان در پایانی تلخ به مرگ هردوی آنها منجر شد.
بنده در ترجمه‌ی برخی از اشعار این اپرا به زبان ترکی با جناب پرواز همای همکاری داشتم. جناب #دکتر_فرمان_فرضی هم در انتخاب و تمرین  آهنگ‌های ترکی اجرا شده در این اثر لطفشان شامل حال این دوستان بود
بحث من اما اینجا بر سر این اپرا نیست تنها برای ذکر دو مسئله این مطلب را نوشتم اولی بیلن شادی و ذوق و دیگر اظهار خشم.
شادمانی حقیر از دیدن صحنه‌ی تبلور تاریخ و فرهنگ و آیین‌ و رقص و موسیقی اصیل‌مان بر روی یک صحنه‌ رسمی و درسطح اول ملی آنهم حاصل تباش افرادی که هیچ‌انتظاری اینچنینی از آنلن نداریم. بنده از صمیم قلب از همای عزیز که در جولان سلبریتی‌ها و  هنرمندنماهای نژادپرست مرکز نشین که به تاریخ و فرهنگ و هنر سایر اقوام ایرانی کوچکترین اعتقادی ندارند تشکر میکنم و به او تبریک میگویم که هنوز لوح دلش از خبائثی از این دست مبراست و کاری که ما و هنرمندان ما به دلیل محدودیتهای فراقانونی و غیر قانونی و ظالمانه که به واسطه‌ی افتادن تشکیلات و ارگانهای فرهنگی آذربایجان در  چنگ مدیر نمایان ضد فرهنگ، ترسو ابله و مامور به قتل فرهنگ بومی در اینجا قادر با انجام آن نیستیم آزادانه در تهران انجام می‌دهد انگار که آذربایجان و تهران دو استان از یک کشور نیستند و یک قانون برابر و واحد بر آنها حاکم نیست‌. من از همای ممنونم که از آن امکانات و آزادیها موجود در آنجا و در این بی‌عدالتی فرهنگی به فدالت وفادار است و برای نمایش موسیقی، رقص،فرهنگ و تاریخ اقوام غیر فارس از وقت و مال و هنرش خرج میکند. تصور کنید همین تئاتر  را اگر مثلا #یعقوب_صدیق_جمال در تبریز میخواست بر روی صحنه ببرد و مثل فیلم‌بالا بانوان هنرمند آشکارا بر روی سن #رقص_آذربایجانی به نمایش می‌گذاشتند چه قیامتی برپا می‌شد؟ حتم دارم بلایی سرش می‌آوردند که دیگر هوس تئاتر و نمایش به سرش نمی‌زد‌. اما در همین جمهوری اسلامی و تحت قوانین فرهنگی‌اش اما پرواز همای رقص آذربایجانی بانوان را در کمال ارامش روی صحنه می‌برد. حس خشمی هم که از صبح یقه‌ام را گرفته و رها تمی‌کند از همینجاست. ابدا چنین بحثی در میلن نیست که نظام دو نوع قوانین فرهنگی دارد و آزادی‌هایش ازآن‌مرکز و محدودیتهایش مخصوص شهرستانهاست. در همین کردستان بغل گوشمان چند وقت پیش بود که فراخوان ت
جشنواره تئاتر کردی دادند و همایش لباس و رقص کردی برگزار میکنند و ما همچنان در حسرت جشنواره  تئاتر ترکی  و همایش یرای رقص و لباس هدربایجانی مانده‌ایم. مشکل از قانون نیست مشکل از مجریان محلی و استانی قوانین است. در کمال تاسف تا آنجا که بنده به خاطر دارم اهالی فرهنگ و ادب و هنر آدربایجان همیشه حسرت مدیران جسور و بالیاقت و فرهنگ پرور سایر استانها را خورده‌ایم. و همیشه هم بیسوادترین، ترسوترین، بی‌خاصیت‌ترین ‌ بی‌مسئولیت‌ترین افراد در پست‌های مدیریت فرهنگی .
آذربایجان گماشته شده‌اند که هر حرکتی در راستای فرهنگ بومی انجام شده با انگ حساسیت زا بودن و سیاسی بودن یا پان بودن یا لغو شده، یا چنان اخته شده که هیچ ارزش هنری با خود نداشته باشد. فرهنگ و هنر و ادب سابهاست که در آذربایجان منجمد شده و جز معدود برنامه‌های قابل قبول که آنهم دوام نیاورده هرچه اتفاق افتاده مبتذل، کلیشه‌ای، سطحی و در نهایت محافظه کاری بوده. اراده‌ای در این‌سامان هست که نمی‌خواهد فرهنگ و هنر و ادب در این خطه از آزادی‌هایی که در قاندن مقرر شده برخوردار شود. سوال من از این به اصطلاح مدیران فرهنگی استان این است که آیا حاضرید به یک تئاتر بومی در استان اجازه بدهیر که رقص آذربایمانی بانوان را روی صحنه ببرد؟؟؟
پ/ن: قایل توجه دکتر پزشکیان و مدیری که قرار است برای ریاست اداره کل فرهنگ و ارشاد استانهای ترک نشین انتخاب کند

Salehsajadi

06 Sep, 19:51


دیاربکر خاستگاه ترکان و ادبیات ترکی:


برخلاف تصور عموم که استان دیار بکر ترکیه امروزی را سکونتگاه مردمان منتسب به تبار کورد میداند این سرزمین از سکونتگاههای تاریخی ترکان است نام این سرزمین در متون کهن تاریخ-ادبی ترک به اشکال(آمِد، آمیت، و حمیت) آمده است. درکتاب دده قورقود از"غازان حان" با لقب"شیرمردی از کرانه‌ نهر آمیت" یاد شده است. دیار بکر همچنین در طول تاریخ ادبیات دیوانی عثمانی یکی از محیط های دارای اصالت و سبک سرایش مخصوص به خود بوده است. شاعرانی همچون(نگاهی، نابی، امیری، عمیدی و...)در آن مکتب بالیده‌اند.این این‌جریان اصیل جریان ادبی از همان دوران آغازین شکل گیری ادبیات ترکی عثمانی آغاز شده و تا همین امروز هم ادامه دارد پژوهش های متعدد و مفصلی نیز همچون"OSMANLI DÖNEMİ DİYARBAKIRLI DÎVÂN¬ŞÂ‘İRLERİ"اثر" Bilâl ŞANLI¬" و همچنین: پژوهش" DÎVÂN SAHİBİ DİYÂRBEKİRLİ ŞAİRLER" اثر"mustafauğurlu aslan" از ان چمله‌اند. در این مقال به معرفی سه بانوی شاعر ادبیات کلاسیک عثمانی از دیار بکر خواهیم پرداخت.
خدیجه عفت خانیم(تاریخ تولد نامعلو. فوت(1238ش1860م)
او دختر«احمد بیگ» و همسر«عزمی‌زاده مهمت افندی» از علما و شعرای دیاربکر بود. اطلاعات چندانی از او در دست نیست جز اینکه با «شعبان خان؟) افندی» از علما و شعرای دیاربکر مصاحبت و مراودات شعری و ادبی داشته است. در قبرستان مجاور مسجد«بهرام پاشا» به خاک سپرده شده است.
غزل:
چونکی آگه‌سین گؤنول سیرری نهان لازیم سانا
وارلیغی محو ائیله¬ییب ترکِ جهان لازیم سانا
سن عدم صحرالارین‌دا بیر گوزل شهباز ایدین
شیمدی دامِ هستی¬یه دوشدون فغان لازیم سانا
دامِ جسمه دوشمه¬دن مولایی بولماقدیر غرض
رازِ عشقی بعد از این ائتمک عیان لازیم سانا
جومله بن¬لیکدن گئچیب محوِ اول وجودِ ائرمهه
خانقاهِ عشق¬ده پیرِ موغان لازیم سانا
فیضِ استعداد سنده ظاهر اولدو «عفت»ا
هر جهت شیمدن¬گئرو دارولامان لازیم سانا
سری(سریّه) خانیم دیاربکری(1242-1189ش.1863-1810م.)
سری خانم  شاعره ایست دیار بکری در سال هزار و دویست و سی هجری در شهر دیاربکر متولد شده. هنگام رشد در تحصیل علم و ادب کوشیده و در نظم اشعار ترکی صاحب ید طولانی گردیده و از بُلَغای این عصر به شمار می¬آید. بعضی از اشعار او در تذکره موسوم به خرابات درج شده است. یک غزل عاشقانه و یک
مرثیه بلیغه او زینت این اوراق می گردد:
غزل
مرغ دل پروازه گلدی لانه لر آغلار بنا
چیقدی زنارم بو کز خمخانه لر آغلار بنا
یاندیرر اسرم شب تاریک دل ناشادمی
روشن اولسه پر یاقار پروانه لر آغلار بنا
آشنالر سنگ طعن‌انداز اولورلر هر طرف
واقف اولسه حالمه بیگانه لر آغلار بنا
کتمی کوج اظهاری کوج بو درده اولدوم مبتلا
داروسن بیلمز طبیب کاشانه‌لر آغلار بنا
طوش اولورسه مکتب عرفانه راهم هر قچن
حسرت ایله طفل فرزندانه‌لر آغلار بنا
ساقی بزمن الن اوپسه‌م ایاغنچون گوزل
دلبرم دلتنگ اولور پیمانه‌لر آغلار بنا
کاسۀ میزاب ساقیدن ایچوب مست اولمشم
حالمه آگاه اولان مستانه‌لر آغلار بنا
سری بیر ویرانه‌ده بیر کنجه ایدون مثلی یوق
حسبحالم سویلسه‌م دیوانه‌لر آغلار بنا
سیرّی خانیم(1255-1192ش.1877-1814م.)
نام اصلی‌اش "راحله" بود و از خاندان دیاربکری دختر "احمد بیگ"بود در خانواده‌ای با فرهنگ و اهل فضل و کمالات. او به شیوه دیوانی و درباری تعلیم و تربیت شد. اولین بار با «بکیر آقا طاهرزاده» ازدواج کرد. اینکه همسرش فوت کرد یا از او جدا شد معلوم نیست لیکن روایاتی مبنی بر ازدواج دومش با فردی به نام «کامیل پاشا» وجود دارد. مدتی در بغداد ساکن شده سپس به استانبول رفته در مجالس شعر و ادبیات «یوسف کامل پاشا» حضور یافته با همسر کامیل پاشا«پرنسس زینب» دوستی و رفاقت داشته. اشعار فراوانی از او برجای مانده از جمله مرثیه ای سوزناک که در سوگ دخترش سروده است.
غزل:
شاهبازی قدس اولان مستوره شئکلین گؤستورور
محر‌مِ سلطان ائکسئر دور شئکلین گؤستورور
صیقل اول مرآتّ قلبه ماسوا فیکرین بوراخ!
زنگ اولونجا آیینه مکسور شکلین گؤستورور
شعر چکرسه تا سمایه سوزِ دلدن دودی آه
ماهتاب اولور فلکده نور شکلین گؤستورور
دهرِ دونی بی¬ثباته دل وئرن دیوانه‌یه
مئستِ بی¬باکِ الست مخمور شکلین گؤستورور
آینی عبرتله آلان هر بیر واراق‌دان بیر صباق
نوبهار ایامی‌دیر زونبور(زنبور) شئکلین گؤستورور
تا ازلدن سیرّ حقیقت¬دن دیلی، آگاه اولان
باش و جان ترکین قیلوب منصور شکلین گؤستورور

#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

28 Aug, 18:55


با شجاعترین شاعر زن تاریخ ادبیات مشرق زمین آشنا شویم:


#شاهزاده_مصطفی"فرزند #سلطان_سلیمان_قانونی و بانو #ماه_دوران جاریه اصلی سلطان پیش از ظهور پدیده‌ای به نان #خرم_سلطان در سرای پادشاهی بود. بسیاری از مورخان به استناد به آنچه خرم سلطان پس از مفتون ساختن سلطان سلیمان و در اختیار گرفتن کلیدهای قدرت و کنترل دربار انجام داد که قتل اکثر سیاستمداران قابل و جهره‌های کلیدی
#امپراطوری_عثمانی از آن‌جمله بود و همچنین مکاتبات او با واتیکان و پاپ آن روزگار که هم‌اکنون  نیز در موزه‌ی واتیکان نگه‌داری میشود خرم سلطان را نه عدشق سینه چاک سلطان، بلکه عامل نفوذی و جاسوس مسیحیت در دربار عثمانی میدانند. یکی از تاسف برانگیزترین  و دردناکترین قتلهایی که با دسیسه‌های خرم سلطان انجام‌م پذیرفت قتل همین شاهزاده مصطفی به دستور پدرش یعنی سلطان سلیمان بود. شاعران بسیاری در سوگ شاهزاده درگذشته مرثیه سرایی نمودند که یکی از آنها بانوی شاعره‌ای به نام "نیسایی"میباشد که د. مرثیه در سوگ شاهزاده سروده است.
در شرح حالها، تذکره‌ها و سایر منابع اولی قرن شانزده میلادی نامی از نیسایی برده نشده است. لیکن در یادداشتی از «مهمت چاووش اوغلو» به شاعری به نام نیسایی برمیخوریم که آن دو مرثیه نیز در آن قید شده
همچنین او تنها شاعریست که دو مرثیه برای این مصیبت سروده ایت.. چاووش اوغلو بیان می‌کند که لحن تند، خشم‌آمیز و متهم‌کننده مرثیه‌ها این باور را برانگیخت که نسایی درحلقه نزدیکان شاهزاده مصطفی یا مادرش است که معتقد بود او به ناحق کشته شده است. (چاووش اوغلو، 1978: 407).
نسائی در یکی از مرثیه های خود که در قالب مربع نوشته شده است، فریاد می زند که شاهزاده مصطفی به دلیل حیله حرم سلطان-که او را «ساحره روس» توصیف میکند-و فریب دادن و به اشتباه انداختن سلطان، با وجود اینکه بیگناه بود، به قتل رسید. او با حالتی خشن و عصبانی از سلطان سلیمان حساب میخواهد.
بسیار قابل توجه است که او به عنوان یک شاعر زن، سعی میکند آنچه را که باور دارد و میداند حقیقت دارد، بدون تردید و ترس از طریق شعر خود آشکارا منتقل میکند. زیرا در میان مرثیه‌هایی که برای شاهزاده مصطفی سروده شده است، به جز«تاشلیچالی یحیی بیگ»، در تمامی سیزده شاعر مرد دیگر با این لحن تند و با این اتهامات سنگین مواجه نیستیم. اینچنین ایستادن و متهم نمودن سلطانی که  نیمی از جهلن آن دوزگار در ید قدرتش بود و کوچکترین اساعه‌ی ادب یا جسارتی را برنمی‌تابید و درحالیکه  بطور کلی در آن روزگار زنان، حتی زنان بلند پایه و صاحب اعتبار و قدرت جرآت کوچکترین اعتراضی، حتی به تصمیم شوهرانشان را نداشتند جسارت نیسایی خاتون چنان بر سر زبانها افتاد که در تاریخ ماندگار شد و جالب اینجاست که حتی سلطان سلیمان نیز با چشم پوشی و مدارا با آن مواجه شد و انگار که میدانست و پذیرفته بود که نیسایی حق میگوید. بنده  نظیر چنین شجاعتی را از هیچ بانوی شاعری در ادبیات مشرق زمین  ندیده‌ام
چهار بند اول یکی از مرثیه های نیسایی خلتون را میخوانیم:
ظولم ائدیب نوجوانا ائیله‌دین جورِ فزا
بوینونا تاخدون کمندی جانینا قیلدین ازا
شفقت ایماندور بیلورکن قیلمادون خوفپپی خودا
مرحمت‌سیز شاهِ عالم! نیتدی  سولطان مصظفی؟
*
بیر اوروس جادوسونون سرزون قولاغینا قویوب
مکر و آله آلدانوبان اول عجوزه‌یه اویوب
باغ عومرون حاصیلی او سروِ آزاده قییوب
بی¬ترحم شاهِ عالم! نیتدی سولطان مصظفی؟
*
شاهِ عالمسین ولیخلق توتدو سندن نیفرتی
کیمسه نین قالمادی هرگیز سانا میلی، شفقتی
باعث اولان مفتی‌یه ده ایرمه‌سون حق رحمتی
مرحمت¬سیز شاهِ عالم! نیتدی سولطان مصظفی؟
*
نوجوان‌ایکن ایشونی  عدل‌ایله داد ائیله¬دون
حال و حالینجه قامونون  خاطیرین شاد ائیله‌دون
پیرلیک‌ده شیمدی نیچون ظلم و بیداد ائیله‌دون
بی‌ترحم شاهِ عالم! نیتدی سولطان مصظفی؟
منبع:
Dört Öge-Yıl 3-Sayı 5-Mayıs 2014
XV.-XVI. YY OSMANLI DÖNEMİNDE KADIN
ŞAİRLER Emine ERSÖZ


#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

19 Aug, 19:51


#گوگوش ون #اردلان_سرفراز یازدیغی #دو_پنجره ماهنی‌سینا بیر جواب:

بیز دیوارا گؤز اولموشوق
دیوار بیزه اولوب بدن
بیر دیواردا آچیلمیشیق
ایکی پنجره، سنله من

دیوار بیزی آییرسا دا
اونو مقصر گؤرمورم
سن یانیمدا اولان زامان
اؤزومو اسیر گؤرمورم

قوجاقلاشا بیلمه‌‌سم‌‌ ده
یانیندا یاتا بیلیرم
طاق‌لاریمیز آچیلاندا
الیندن توتا بیلیرم

من بو دیواری سئویرم
بیزله گولوب آغلاییبدیر
او بیزیم اوچون اؤزونو
آیاق اوسته ساخلاییبدیر

بو دیوار اوچسا سئوگیلیم!
اوغولوب هر یئرین سینار
هر گئجه آیی عکس ائدن
او آینا گؤزلرین سینار

بو دیوار اوچسا سئوگیلیم
پارچالانیب اوله‌جه‌ییک
باشقا دونیادا بیر دیوار
هاردان تاپا بیله‌جه‌ییک؟

بو دیواردا یانیمدا قال!
من داها هئچ سؤز دئمیرم
بیز بوردا اسیر اولساق دا
من آزادلیق ایسته‌میرم
#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

10 Aug, 19:43


به لطف نفوذ روز افزون لابی پهلوی و ایرانشهریسم در ساختار فرهنگی کشور وضعیت مجوز گرفتن برای کتابهای ترکی روز به روز بغرنج‌تر می‌شود. از (حدود۲۵سال) پیش که حرکت هویت طلبانه‌ی فرهنگی در مناطق ترک‌نشین مجددا بعد از انقلاب سروشکل گرفت و در حیطه‌های مختلف تاریخی، فرهنگی، هنری و... آثار متعدد خلق شدند سیاست‌های محدود کننده‌ی حاکمیت هم تحت تاثیر تفکر انحصار طلب تک فرهنگی نیز کم_کم بر سیستم مجوز دهی به این آثار اعمال شدند. بنده از اولین کتابم که در( اردیبهشت سال۸۸) منتشر شد تا به امروز که (حدود۵۰ عنوان) کناب اعم از ترکی و فارسی منتشر نموده‌ام به انحاءمختلف با این مسئله درگیری داشته‌ام
لیکن این فشار هیچگاه به اندازه‌ی این سه سال اخیر تاجوانمردانه و سخت نبوده است. وضعیت برای کتابهای ترکی در حال حاضر به گونه‌ایست که می‌توان گفت به این معناست که انگار صراحتا می‌گویند اصلا نمی‌خو اهیم کتاب ترکی، یا کتاب در حیطه تاریخ  و فرهنگ و هنر بومی آذربایجان چاب کنید. اوایل(سال۱۴۰۱)مجموعه‌ای سه جلدی از آثار طنز پرداز شهیر آذربایجان #استاد_محمد_حسین_طهماسب_پور یا همان جناب #شهرک_میرزا را از طریق نشر محترم #قالان_یورد برای دریافت مجوز به اداره ارشاد فرستادیم. آنقدر انواع اقسام‌اصلاحات نگارشی، لفظی، معنایی بر این سه جلد گرفته شد که بنده وسطهای کار دیگر کم آوردم و قید کتاب را زدم ناشر محترم هم ناامید شده بود. اما خود جناب شهرک میرزا با صبر و حوصله آنقدر رفتند و آمدند تا بالاخره اوایل امسال بعد از (۹ بار)اعمال اصلاحات مورد نظر ارشاد بالاخره مجوز گرفت و به زودی منتشر خواهد شد. وضعیت اخذ مجوز برای کتابهای ترکی بسیار اسفناک است ارشاد فعلی با تمام امیدی که به آقای #بلاغی داشتیم به ادبیات بومی استان به چشم ادبیات بیگانه، مهاجم و در بهترین حالت ادبیات درجه دوم مینگرد
ما امیدوار بودیم در دولت #دکتر_پزشکیان این اوضاع بهتر شود لیکن آدم وقتی اسامی کاندیداهای وزارت ارشاد را می‌شنود مایوس می‌شود.
باری این راه ماست و مبارزه ما. راه برگشتی نیست و تا لحظه‌ای که توان حرکت داشته باشیم ادامه خواهیم داد.
الغرض مجموعه سه جلدی #سن_کی_اوزون_فیشارداسان. در ابتدا مجموعه کامل آثار #شهرک_میرزا بود که بعد از اعمال( ۹ مدحله) ممیزی حالا دیگر به گزیده آثار بدل شده و اگر مشکلی پیش نیاید به زودی تحت عناوین زیر از طرف نشر محترم #قالان_یورد به مدیر مسئولی مهندس شریف جناب#سعید_یاسین زاده منتشر خواهد شد:
جلد اول:مقالات یادداشتها
جلد دوم:اشعار ترکی
جلد سوم:اشعار فارسی
طراح جلد:#آتابای_ارجمند
امیدوارم بخوانید و بپسندید

شعری از این مجموعه بخوانید:
سن کی اوزون فیشارداسان
میوه فشاری نئیلیسن؟
یاتدی فشار، باتدی گؤزون،
ماست و خیاری نئیلیسن؟
کار- کاسیبین باشین قاتان
موفته شعاری نئیلیسن؟
*
اّت کیلو وو یوز اون تومن،
سوفته ائله دیک بوگون ، دونن؛
یئر آلماسی اوتوز تومن،
کیمدی اوجوزلوق ایسته ین ؟
آلانمیسان، یئیه نمیسن؟،
آغزی ، بؤغازی نئیلیسن؟،
زودپز و گازی نئیلیسن؟
*
زیرنا سسی قولاق ده لیر،
گاه اوجا گاه یاواش گلیر
والده ، گؤز یاشین اّلیر؛
اؤدلانیسان ، دیننمیسن،
سازی آوازی نئیلیسن؟،
زود پزو گازی نئیلیسن؟
*
من بئکارام _ اگر دئدین
دست فروش لوق ائیله دین
«قاچاقچی» قویسالار آدین
گئتدی تاباغین ، هرزادین،
تکلیفینی بیلنمیسن
کسبه جوازی نئیلیسن ،
زودپزو گازی نئیلیسن؟
*
هی دئدین «ائوله نم گرک
سینه مده چیرپنیر اورک»
بور جلودئییردی- «وئرگؤر ک»!
ائو اولماق ایسته ییر چوره ک؛
گؤتووه تومان گئینمیسن؟،
فاطما توکاذی نئیلیسن؟،
محرم رازی نئیلیسن؟،
زودپز و گازی نئیلیسن؟
*
توتدو ماشین خیابانی ،
ائتدی ترافیک هر یانی؛
سو آپاریبدی وریانی،
بس هانی سهمیمیز ، هانی ؟
دلله یه پول تاپانمیسان
زولف درازی نئیلیسن ؟
کلّه سی دازی نئیلیسن ؟،
زود پز و گازی نئیلیسن؟
*
لاپ اولاسان هنر کانی
گرتاپاسان بو امکانی
کوکلیه سن کامانچانی
شاللاغی واردی زیدانی
سن کی توتک تو تانمیسان
چالماغا سازی نئیلیسن؟
*
نه بو بلانی ایستیسن
نه ابتلانی ایستیسن
نه کربلانی ایستیسن
عینالیا گدنمیسن
کوفه حجازی نئیلیسن؟
زودپزو گازی نئیلیسن؟
 
#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

04 Aug, 21:13


"ای جانِ جان، ای جانِ جان
مستان سلام ائیلر سنه"

بیر مست واردیر بی‌گمان
مستان سلام ائیلر سنه
Ey Cane Can, ey Cane Can
Məstan səlam eylər sənə

Bir məst vardır bigüman
Məstan səlam eylər sənə

ترانه: استاد عالیم قاسیم‌او و علیرضا قربانی

خط: گرافیست داود اسدپور

شعر: دیوان شمس مولانا
ترجمه شعر به ترکی: صالح سجادی

Salehsajadi

15 Jul, 17:39


👆👆👆👆

#السلام_علیک_یا_ثارالله

هر ایل محرم بیزده بیر یانقین، یاواشدان باشلانار
دوشمز قورو هیزم‌‌لارا، بیر داملا یاش‌دان باشلانار
هر ایل بو گون‌لر بیر هارای یاتمیش‌لارین چُرتون پوزار
«هَل مِن...» سسی نیزه باشیندا قانلی باشدان، باشلانار
سال داش‌لاری جینگیلده‌‌در، اول سس کی قاری‌‌لر دئیر
قرآن‌‌دا«زلزال»سوره‌‌سی بو ارتعاشدان باشلانار
هر ایل باشین بیر خط چکر حقّیله باطل آیریلار
سونرا یاریم قالمیش ساواش بیر ده تازاشدان باشلانار
صلح‌‌ ایله اولماز حق اعاده قارداشین تایید ائدیب
دوغرو عدالت چاره‌‌سیز دوزگون ساواشدان باشلانار
توحید ابراهیمه بُت‌ سیندیرما‌دان باشلانسادا
سن تک موحدلر جهادی، بت‌‌تراشدان باشلانار
قوچ یوللاماز، باخماز بویا، سورماز یاشین، «ذبح عظیم»
گاه آلتی آی، گاه ییرمی یاش، گاه اَللی یاشدان باشلانار
بیر غمزه‌‌‌‌دن حیّ اولسا کل شَیئ سن اوخدان سوروش
ائتسین اشارت کی او غمزه هانسی قاشدان باشلانار
دؤورَ‌‌نده هرکس دوغرانار، آللاهه بیر خنجر قالار
کثرت او باشدان رفع اولوب، وحدت بو باشدان باشلانار
ایندی بو گودال ایچره باش‌‌سیز، قول- قانادسیز، کیم بیلیر -
بیر عنقاسان کی قورتولوش معراجی داشدان باشلانار
هر ایل مجاهد سسله‌‌یَر «هَل مِن...» سسین بیزلرده ده
مین بیر بهانه غسلدن، ایشدن، معاشدان باشلانار
شهر ایچره آشدان، خورمادان، احسان وئررلر، منده ده -
بیر کاسه سو غمنامه‌‌سی بیر کاسه آشدان باشلانار

شرح فیلم:زنجان، حسینیه اعظم، "اوخشاما آخشامی"مراسمی، ۱۴۰۱

#صالح_سجادی
@salehsajadi

Salehsajadi

26 Jun, 22:28


پزشکیان و صندوق پاندورا:

پاندورا شخصیتی اسطوره‌ای و اولین زنی است که توسط خدایان یونان خلق شد. او که به‌دلیل دزدیده شدن آتش به‌دست پرومته (از اجبار با پاندورا نامزد کرده بود) بخشی از جریمهٔ بشریت محسوب می‌شد، جعبه‌ای از زئوس دریافت کرد تا به انسان‌ها هدیه دهد و سفارش کند که هرگز آن را نگشایند؛ ولی پاندورا پس از ازدواج با برادر پرومته، یعنی اپیمتئوس خودش دچار وسوسه شده طاقت از دست داده وجعبه را گشود و بلاها و شوربختی‌ها از داخل آن سرریز کرده و بر روی زمین پراکنده شدند. رنج و بیماری، پیری و مرگ، دروغ، دزدی و جنایت در همه جا را گرفتد پاندورا که از بیرون جهیدن بدی‌ها وحشت کرده فورا در جعبه را بسته و رویش مینشیند. در بهت و سکوت صدایی از درون صندوق میشنود که به او میگوید در را باز کن تا من هم بیرون بیایم وگرنه طولی نمی کشد که نسل تان‌منقرض شود. پاندورا میپرسد: تو کی هستی؟ صدای داخل صندوق میگوید من"امید"هستم.
آن چه ما را به تفکر درباره تفکرات دوران طفولیت بشر که نام‌اش را اسطوره می‌گذاریم وا می‌دارد این است که چرا نیاکان ما، آنان که در تلاش بودند تا پاسخی برای سوالات بی شمار خود بیابند، امید را نیز در جعبه پاندورا نهادند؟
این عالم سختی‌های زیادی را به انسان ارزانی داشته است اما شاید یکی از سخت‌ترین سختی‌هایش این باشد که فاصله بین احساس‌های مثبت و منفی، درست و نادرست، مفید و مضر بسیار باریک است. ما به راحتی می‌توانیم خساست را قناعت، گستاخی را صراحت لهجه، رکود را صبر، غرور را حرمت نفس و انفعال را امیدواری بنامیم بی آن که خود متوجه این اشتباه بزرگ باشیم.
امیدوار کسی نیست که وقتی جنگلی به تمامی می‌سوزد و خاکستر می‌شود صرفا به تماشای آن بنشیند به امید این که خودش دوباره بروید و سبز شود. امیدوار کسی است که با اطمینان از این که قادر است به احیای سلول‌های بنیادین آخرین برگ یا تنها ریشه زنده بپردازد و کشت‌اش دهد و تکثیرش کند، امیدوارانه به دنبال آن می‌گردد تا نشانی از حیات در این برهوت خاکستر شده بیابد.
من از روز اول به آقای پزشکیان و به طور کلی این اتفاق تایید صلاحیت ایشان بدبین بودم و هستم اما از اعماق یاس و خشم و نفرت، پزشکیان برای ما همان امید داخل صندوق پاندوراست. شاید بهتر بود پاندورا در صندوق را باز نمبکرد و بشر در جدال با مصائب و بدبختی ها و فلاکت ها شانس خود را برای بقا می آزمود اما این امید لعنتی از صندوق بیرون آمده و مدام در گوش ما زمزمه میکند همه چیز درست خواهد شد. روزهای خوب از راه خواهند رسید، قوی باش و ادامه بده.

#صالح_سجادی
@salehsajadi