#ارسالی_مخاطبین
✍ معلم رفت قصابی گوشت خرید کنه ،قصاب اونو شناخت جلو اومد دست معلم رو بوسید و یه صندلی آورد و گفت بفرما بشین.
بعد به شاگردش گفت دو کیلو گوشت گوساله بدون استخوان، دو کیلو گوشت گوسفند بدون دنبه و دو کیلو گوشت چرخ کرده برای آقا معلم بگذار.
آخرکار قصاب به معلم گفت بیایید تا با ماشینم برسونمتون.
توی مسیر معلم ازش سوال کرد !؟ببخشید من هنوزشما را نشناختم ممکنه خودتون رو معرفی کنید ؟
قصاب گفت من یکی از دانش آموزان شما بودم که یه روز جدول ضرب از من سوآل کردید بلد نبودم و جریمه ام کردیدو از مدرسه فرار کردم ،رفتم کارگری توی یه قصابی و آخرالامرقصاب شدم ،!الحمدلله حالا چندتا مغازه قصابی و چند مزرعه و اصطبل و پرورش گاو و گوسفند دارم،،!معلم در حالی که اشک در چشماش حلقه زده بود گفت کاشکی من هم اون روز با شما از مدرسه فرار کرده بودم