Romance_kiss💋 @romance_kiss Channel on Telegram

Romance_kiss💋

@romance_kiss


A kiss💋
A hug👩‍❤️‍👨
A touch❤️‍🩹
One moment, 🕰
lasting for a lifetime⚰️
یک بوسه
یک آغوش
یک لمس
یک لحظه،
ماندگار برای یک عمر
┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1cgqcwkjbmj8j&utm_content=3cgk8h1

Romance_kiss💋 (Persian)

با کانال تلگرام "Romance_kiss" به دنیای عشق و عاطفه خوش آمدید! این کانال یک فضای زیبا برای اشتراک گذاری بوسه ها، آغوش ها، و لمس های عاطفی است. یک بوسه، یک آغوش، یک لمس، یک لحظه، که می‌تواند برای همیشه در خاطره‌ها ماند. اگر به دنبال تجربه احساسات عمیق عاشقانه هستید، این کانال مناسب شماست. بپیوندید و احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. ما مطمئنیم که عضویت در این کانال، به شما لحظات شیرینی ارائه خواهد کرد که در یادگاری خاص خود جای خواهند داشت. برای عضویت، پیوند زیر را کلیک کنید: https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1cgqcwkjbmj8j&utm_content=3cgk8h1

Romance_kiss💋

07 Jan, 18:02


«لیت نهایة كل يوم حضنك.»🤍


کاش پایان هر روز،
آغوشت بود.🥹💋

Romance_kiss💋

07 Jan, 17:41


ی جوری لباشو بخور
که به جز لباش، شرتشم خیس بشه💦

Romance_kiss💋

07 Jan, 17:40



Romance_kiss💋

07 Jan, 17:18


#part50

صفا پیام داد و زود شب بخیر گفت
گفت فردا دادگاه مهم دارم تا ظهر گیرم
دیگه خیالم راحت بود نمیخام از خونه بزنم بیرون

رفت که بخوابه...
.
.
منم رفتم پیش خواهرام ومامان بابام نشستیم تعریف کردن
خواهرم از فضولی هلاک شده بود
نمیتونست جلو اونا حرف بزنه
گفت من دیشب گردنم درد گرفته میام تو تخت تو

گفتم باشه بیا دوتایی میخابیم
اومد تا دوساعتی همه چیو براش گفتم
خوشحال میگفت کاش ازدواج کنید
خیلی بهم میایید خیلی موقعیت خوبیه واست کم از پیمان خدابیامرز نداره حتی از اون بهتره چون سنش کمتره
بچسب بهش ولش نکنیا
وقتی حسابی جیک و پیک منو کشید و از همه چی خبردار شد گرفت خوابید

اومدم بخوابم که نوتیف پیامش اومد
*بیداری قشنگ!؟
~اره تو چرا بیداری تو که خیلی وقته شب بخیر گفتی!؟؟
*فردا یه پرونده حساس و مهم دارم مغزم درگیره
پیام دادم دیدم آنلاینی
~باخواهرم تعریف میکردیم غیبت تورو
امشب تورو بهش نشون دادم
*کدومشون!؟
~سفید آبی تنش بود
*مطمئن بودم اینو میگی خیلی حواسش بهم بود
~اره خیلی دقیق حواسش به همه چی هست
*خب!!!!
~چی خب عزیزم؟؟؟
*پسند کرد منو
~باید اون تورو بپسنده🥹😔
*نههه دیوونه ولی روی فکر تو تاثیر میزاره
~آره فقط، میگفت بهت میخوره خیلی هفت خط باشی مراقب خودت باش 🤪😂
*ای بدجنس اینم از شانس ما

~من باید بشناسمت بقیه کمرنگ هستن
*نمیایی دم تراس ببینمت
~وای خدای من تو چیزی میزنی این وقت شب که همه تو سالن خوابیدن
نمیشه اصلا همه جا هم تاریکه
*دلتنگیه انگار نمیدونی چیه😔😔
~برو بخواب پسر خوب و نازنین فرشته روی زمین😘😘

*دلتنگی ما هم شد سوژه مسخره کردن
~عجبا
فردا میبینمت دیگه
*ساعت یک و نیم دم در خونه میبینمت
~باشه دیر نیای
*نه فداتشم میبوسمت قشنگ صفا
~بوس به بوست صفاجووونم دوستت دارم
*جاااان منی بخدا😍🫠❤️‍🔥🥰


#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

07 Jan, 15:25


دیگه هیچی مثل قبل نیست
من
تو
و احساس خوب بچگانه اون سالها.....
1403/10/18

Romance_kiss💋

07 Jan, 15:24


#از__اونروزها.....
#بیست_و_چندسال_میگذره🥹🥹😔😔

Romance_kiss💋

07 Jan, 11:02


تنت لَنگرگاهِ من است.


@Romance_kiss

Romance_kiss💋

07 Jan, 10:53


تو یارِ منی

Romance_kiss💋

07 Jan, 04:10


یکی از زیباترین موزیکای نوستالژی:))))

Romance_kiss💋

06 Jan, 20:17


سلول به سلول قلبت بوسیدنیه💋♥️

Romance_kiss💋

06 Jan, 20:14


Love🍓

Romance_kiss💋

06 Jan, 05:24


.
تو فقط
آغوش باش
من لبالب هوَسم !!
.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Romance_kiss💋

05 Jan, 17:56


دنـج ترین کافه‌ی
دنیــا آغوشِت با طعم لبات
#توت_فرنگی🍓😍

Romance_kiss💋

05 Jan, 09:41


🍓🍓

Romance_kiss💋

05 Jan, 06:00


صبحت بخیر
عشق دلپسندمم

Romance_kiss💋

04 Jan, 20:07


همه چیز؛
در آخرین آدمی خلاصه می شود
که در تنگنای شب به یاد می اوردید؛
قلب شما آنجاست.♥️

-چارلزبوکوفسکی

Romance_kiss💋

04 Jan, 19:05


خوش به حال من.....
که تو جــــان منــی

Romance_kiss💋

03 Jan, 19:34


@Romance_kiss

Romance_kiss💋

03 Jan, 19:18


تو را جور دیگر
تو را جدا از هرکس
تو را بیشتر از هر کس
تورا بیشتر از جانم دوست دارم!

Romance_kiss💋

03 Jan, 19:10


#part49


رسیدیم رستوران و یه میز بزرگ گرفتیم و لوکیشن فرستادم برای صفا
کفتم یه میز روبروی ما هست اگر زود بیایی میتونی بگیریش
گفت پدرت که اومد و به شما رسید من میام پایین
تو این فاصله خواهر بزرگم با مامانم رفتن بیرون دوری بزنن تا بابا بیاد.
منو آبجی کوچیکم تنها شدیم من همیشه بهش راحت حرفامو میزنم اونم به کسی جیزی نمیگه
گفتم امشب یکی از دوستام میاد اینجا بهت نشونش میدم
چندماهی تو رابطه ایم با هم
خواهرم انقد خوشحال شد ازش خواستم تابلو نکنه نمیخاستم بقیه جیزی بدونن
گفت تا چه حد جدیه گفتم دوستیه ولی حسش قویه
خیلی آدم مناسبیه منم دوسش دارم
بعدا دوتایی در موردش حرف میزنیم ولی فقط، بین خودمون باشه

از ذوق شوکه شده بود همش میگفت خیلی خوشحالم
خدا کنه آدم خوبی باشه برات اینحا تنهایی اذیتت نکنه.
.
.
کمتر از یکساعت ما نشستیم چای خوردیم تا همه اومدن
و موسیقی زنده هم داشت
فسقلی هامون یکم رقصیدم
و صفا یهو وارد شد لباس زرشکی پوشیده بود با یه شلوار کتون همون رنگی مثل ماه شده بود واقعا به چشم میومد
خواهرم چشمک زد همینه گفتم اره
😉😉
چند دقیقه ای نگذشته بود یکی دیگه هم اومد داخل من نمیشناختمش
سرمیز صفا نشست
با هم مشغول تعریف شدن صفا کلا حواسش به من بود
بهش پیام دادم تابلو نباش لطفا که ذهنم درگیر تو بشه
نوشت باشه فداتشم دلم برات یذره شده
بیابیرون یه لحظه ببینمت
به بهونه شارژر رفتم پای ماشین
اومد از پشت بغلم کرد
~پسره دیوونه وسط خیابون نمیگی یکی میاد بالا
*نترس میرم بهشون همه چیو میگما
~اروم باش عزیزم
بوسیدیم همدیگه رو و برگشتیم توی رستوران

اومدم پایین دیدم پدرم آهنگ سفارش داده« لب کارون آغاسی» بچه هامون و داداشم میرقصیدن همه نگاهشون میکردن و براشون دست و سوت میزدن
بالاخره غذای ما و اونا هم حاضر شده بود
غذاخوردیم و حدود ساعت 12پدرم خسته بود زودتر رفت خونه باداداشم
ولی ما رفتیم پشت ارگ بستی بزنیم

صفا هم اومد
چند نفر هم اونجا هر شب هستن گیتار میزنن و آهنگ میخونن مردم هم بستی فالوده میخورند و حالشو میبرن

صفا پیام داد
* خیلی سال هست اینجا نیومدم 🥹🥹
باید یه شب دوتایی بیاییم باشه
تو سرت رو شونه من باشه اینم برامون آهنگ بخونه
~ هفته دیگه حتما میاییم
*برید خونه دیگه دیروقته 🙂🫤
~باید بریم خودمم خستمه

بچه هارو راضی کردیم و برگشتیم خونه

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

03 Jan, 18:31


- زانوی غمتم بغلم کن !

Romance_kiss💋

03 Jan, 18:16


تو ماهِ منی تو تاریک‌ترین نقطه‌یِ زندگیم؛
تو خورشیدِ منی وسطِ روزایِ یخ و سردم؛
تو امیدِ منی تو اوجِ سردرگمی.

Romance_kiss💋

03 Jan, 17:19


برای تو قلب من

Romance_kiss💋

03 Jan, 17:17


هوای تو میزنه به سرم....

Romance_kiss💋

03 Jan, 06:16


«اْنتَ الْسَّبَبُ أنَا عَلٰى قِيْدِ الحیاة»


تو دلیلِ زنده بودَنمی🤍🌱

Romance_kiss💋

02 Jan, 16:16


شب آرزوها...

Romance_kiss💋

02 Jan, 16:13


به رسم دوست داشتن
همیشگی بودنت رو آرزو کردم
🙏🏻🙏🏻

Romance_kiss💋

01 Jan, 19:37


گاهی آدمی دلش به یک دوستت دارم واقعی خوش هست و بس

Romance_kiss💋

01 Jan, 15:43


#kisss @romance_kiss

Romance_kiss💋

01 Jan, 04:45


«اَنْتَ کَهْفی»
تو پناه منی🫂♥️

Romance_kiss💋

27 Dec, 20:21


مَكانُكَ مِن قَلبي هُوَ القَلبُ كُلُّهُ.
جایگاهت در قلبم٬ تمام قلب است.🥹♥️

Romance_kiss💋

27 Dec, 19:09


تو هر موقعیتی لباشو بخوری

Romance_kiss💋

27 Dec, 19:04


#part45


چقدر خوبه دوست داشتن یه آدم مهربون و بی کلک
کسی که خود واقعیش هست
حس امنیت به آدم میده
دلم میخاد بتونم مال خودم نگهش دارم
و هردو مزه یه زندگی قشنگ و آروم و تجربه کنیم
،***
من صفا تقوی یه پسر قُد و مغرور که چهارسال توی دانشگاه حتی یه نیم نگاهی به دختری ننداخته
هیچ وقت دلش برای هیچ دختری ضعف نرفته
همیشه تمام دخترها برای بودنش و دوستی باهاش خودشونو به هر دری زدن
حاضر میشدن هرکاری بکنن
ولی نتونستم به کسی حسی پیدا کنم
برای هیچ نگاهی دلم نلرزیده
هیچ دختری بنظرم جذاب نیومده
توی دانشگاه
توی محیط کار
توی کوچه و خیابون

ولی....
حالا
یه دختری پیدا شد که بدون هیچ ابراز علاقه ای منو دیوونه خودش کنه دختری که حتی قربون صدقه از پسرای دیگه نشنیده که بلد باشه به زبون بیاره و تمام حرفی که به زبونش جاری میشه حس درونیش هست
شاید همین مشخصه هست که منو جلب میکنه
من واقعا تمام روز دلم، ذهنم، فکرم، پیش اون هست برای یه دوستی ساده پا پیش گذاشتم ولی الان دلم میخاد برای خودم داشته باشمش و حتی نزارم ثانیه ای تنها باشه یا من تنها باشم

تصمیم گرفتم حالا که تولد خواهرم هست و همه خانواده م هستن معرفیش، کنم تا کمی خیالش راحت بشه

مهرناز یه دختر آروم و مهربون که همیشه با لبخند بهم نگاه میکنه
ولی یه غم توی چهره ش داره معلومه تنهایی بزرگی داره
واقعا راسته میگم آدمای تنها غم های بزرگی دارن که فقط تو دل خودشون هست
مثل من
مثل مهرناز
هردومون از دور برای اطرافیان خیلی عالی به نظر میاییم

با این شخصیتی که از مهرناز میشناسم من باید مثل یه کوه پشتش باشم
نمیه گمشده من هست
حتی بوی عطرش و
صداش لمس دستاش و
بوسیدنش به من آرامش میده
چیزی با تمام موقعیت و ثروتم هیچ وقت احساسش نکردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اونجایی که حس می‌کنی هیچ کسو نداری، یکی سر راهت قرار می‌گیره که به سختی تمام تنهاییات می‌ارزید
منتظرش بمون و خودتو نباز
میرسه روزهای خوب با یه آدم خارق العاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

27 Dec, 18:51


🥰لبامو بزارم رو لبات...
تو جدا نشو باشه😘

Romance_kiss💋

27 Dec, 17:20


در میانِ همه خوبان بُتِ ما از همه بِه

Romance_kiss💋

27 Dec, 15:59


﮼ من عمري علي عمرك.

«عمرم رو عمرت.»

Romance_kiss💋

27 Dec, 08:47


.
تو بهترین دوست منی
تو عزیز ترین فرد زندگی منی
تو نقطه امن منی
تو پناه منی
تو راه از همه سختیای زندگیمی
اصلا اگه تو نبودی من چیکار میکردم؟💕

Romance_kiss💋

26 Dec, 15:49


🔥😍

Romance_kiss💋

26 Dec, 07:07


تو خط قرمز منی....

Romance_kiss💋

26 Dec, 06:26


#part44


بعد از چندروزی که همش سرکار بودیم و ظهر یا شب با صفا بیرون و خوشگذرونی بهش گفتم آخر هفته پدر مادرم میان خونمون و من خیلی نمیتونم بیام بیرون و باید با آنها برم بیرون

اولش صفا طفلی خیلی بهم ریخت بعد گفت *نترس من راهی پیدا میکنم هر شب میام میبینمت میبوسمت میرم فقط، تو باید پایه باشی
~منکه مشتاقم بهت ببینم چیکار میکنی

چهارشنبه عصر از دانشگاه اومد دنبالم بهش،گفتم ~نیا میخام برم خرید وسایل بخرم مهمون دارم
*من آزادم خودم میام میبرمتون خانووم
~صد درصد حریفت نمیشم باید قبول کنم
*مردسالاریه دیگه
~منم شوهر ذلیل
*شوهرت هم میشم

چندساعت توی فروشگاه چرخیدیم و من خرید کردم
تقریبا دیگه خرید فروشگاهیم تمام شد
*بریم خونه دیگه
~نهههه من که چیزی نخریدم میوه تره بار و شیرینی مونده
*واقعا!!!!
بریم خب
~خسته شدی 😔😔
*نه فقط، من مثل تو با وسواس، خرید نمیکنم اصلا تو فروشگاه این شکلی نمیام😉😂

~برعکس من بعضی وقتا چندساعت اینجا ها خودمو مشغول میکردم تا وقتم بگذره امشب بخاطر تو زود شد
خب من خیلی تنها بودم...
*میدونم گلم دیگه تنها نیستی
حالا میرسه روزی که دلت واسه اون تنهایی و بیکاری ها تنگ بشه

*ببین منو
~جونم
*حالا مامان بابات میان برنامه هاتون چجوریه
~مرخصی میگیرم
میمونم خونه
صبح وسایل نهار رو آماده میزارم
مادرم غذا رو درست میکنه
معمولا دوتا خواهرام و و ملکه های عذابشون هم میان منظورم بچه هاشون هست
صبح ها میبرمشون دکتر و آزمایش و کارهای این شکلی
وقتایی نوبت دارن
بقیه وقتا هم میریم خرید و غذاخوری و ولگردی
بخاطر مادرم هم یه بعدظهر بازار وکیل میریم
خریدهاشو انجام میده
شبها هم بیرونیم تا حدودای یک البته اگه شام بیرون بخوریم
چندروزی میمونن و معمولا پنج شنبه ها صبح داداشم میبردشون یا اگه با خواهرام اومده باشن پنج شنبه برمیگردن
وقتی میرن خیلی بده خونه منو غم میگیره...
*پس داری میگی حسابی با اونا سرگرمی و منم هیچ
~نه من اینو نگفتم حالا این وسطا یجاهایی باید پیدا کنم بیام تورو ببینم
مثلا بگم نون میخام بگیرم
تو بگیری بیاری من اون زمان رو بیام پیشت با نون برگردم🙈🙈
البته این فکر منه شاید یکی دوبار جواب بده

*خیلی وقت میزاری برام چیکارکنم 😕😕🙄🙄
~مثلا گفتم میام یجاهایی میبینمت مثلا بعد نهار که خوابیدن
~تو ابتکار به خرج بده

*من باید تورو درستت کنم
~چجوری عزیزدلم مگه میتونی
*میدونی چیه
نمیدونم دقیق این پنج شنبه عصر یا هفته بعدی سوما میخاد توی باغ تولد بگیره به منم گفته همون شب همه هستیم تورو هم ببرم که آشنایی باشه
~واقعا اون خواسته آشنا بشیم!!!!
*آره من بهش گفتم باهم آشناتون کنم خیلیم قربون صدقت رفت و گفت درگیر کارهای تولدم هستم بزار شب مهمونی بیار همه هستیم رسمی هم هست دیدم بد نمیگه
فقط، میمونه آماده شدن ما دوتا که نمیدونم با مهمونات چیکار کنم
~چه آماده شدنی!؟
*~من لباس و وسایل دارم یه آرایشگاه هست
*آخه تم تولدشون سبز هست تو هم باید با من ست باشی این خیلی سخته
~عجب....
بزار مهمونام بیان و برن میگه من باید برم ضمن خدمت
یچیزی میگم که زودتر برن اگه نرفتن هم من میام از خونه تو آماده میشم...
*خرید کی بریم
~توبرو خودت یه دوری بزن این هفته که من نیستم که وقتی رفتن فقط پرو بمونه وقتمونو نگیره چون من موهامم باید ریشه گیری کنم واسه ناخنم هم باید برم
*احتمالا مجبور بشیم همین کارو کنیم
~اگه هفته بعد باشه عالی میشه

خریدهای دیگه رو انجام ندادم گفتم صبح میرم بازارچه سرکوچه میخرم
*مهرناز عسلم
~جونم عزیزدلم
*عاشقتم انقد استرس دارم میخام ببرمت تو جمع خانواده و دوستام
اولین بارمه
~پس تجربه یه حس خوبی رو داریم
*وقتی باهمیم خیلی زود وقتمون تموم میشه همینکه میبینمت و میام سریع وقت رفتن میشه
~میدونی..... تو واقعا عالی و بینظیری
*واقعا میگی!؟
~واقعنی حرف دلمو گفتم
*من یجا فدای خودت و دلت
~خدا نکنه بمونی قشنگه...

دیگه رسیده بودیم دم خونه و من با کلی وسایل باید میرفتم خونه
دل و یک دل کرد و وسایلا رو تا داخل آسانسور آورد برام
*خودمو کنترل کردم نبوسمت و بغلت نکنم
آخه دیدم دوربین داشتین ؟
~ای جان کارخوبی کردی
بیا داخل
*برم درست نیست
بوسمو بده تا زود برم
لبهاموووو به دندون کشید مثلا بوسیدو جدا شد

~شبت بخیر عزبزدلم مرسی

شبت شیک مهربونم😘😍
عشقمی نازنازی

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

25 Dec, 20:19


تو تنها تعلق این تنی..

Romance_kiss💋

24 Dec, 19:34


جونم به این لبهای توت فرنگی💋🍓

Romance_kiss💋

24 Dec, 11:49


💋🔥

Romance_kiss💋

24 Dec, 06:35


#part43

رسیدم خونه و لباسامو درآوردم

روی کاناپه ولو شدم شماره داداشمو گرفتم چند وقت بود ازش غافل شده بودم
احوالپرسی کردم انقد سر و سنگین بود پرسیدم

~چی شده گلپسر قسنگ
_ پیدات نیست مشکوکی
~کارم سنگینه درسام هم سنگین شده آزاد نمیشم

~میومدی اینجا
_ خسته بودم نیومدم ولی دلم برات تنگ شده دو دفعه اومدم خونت دیگه ولی ندیدمت
~فردا شب شام بیا خونه واست شامی درست میکنم بادمجون یا هر چی دوست داری
_خبرت میدم
~باشه منتظرم
مامان بابا هفته دیگه میان تو میری دنبالشون یا خودشون میان

_چیزی به من نگفتن زنگ میزنم تاکسی بیاردشون من برگشتن شون میبرمشون
تو نمیری دنبالشون؟؟
~نه ماشینم خرابه پامم درد میکنه نمیتونم اینهمه رانندگی کنم
_بیار بدم درستش، کنن
~شاید بخام عوضش کنم
خونه رو بدم رهن
یچیز اتومات بردارم
_پولت جورشد خودم مشتریشو دارم
~باشه میدم به خودت جایی نمیبرم بخام کمیسیون بدم 🤪😭😭
_تو کی انقد زرنگ شدی

از لحظه ای زنگ زدم بهش صفا پشت خط، قطع هم نمیکنه رو اعصابمه

~داداش من برم بخابم صبح زود بیدارشم
_باشه گلم خوب بخوابی
~فردا شب خاستی بیایی از عصر خبر بده
خداحافظ
_دست خدای مهربون یاعلی😘


.
.
~صفااااااااااا الووو

*چیه با کی این وقت شب دوساعت حرف میزنی😡😡
~ داداشم
از وقتی تو اومدی دیگه یادم نیره بهش زنگ بزنم ناراحت شده
میگه دوبارم که اومدم خونه نبودی
*میگفتی دیگه تمووم شد مهرنازززز
شد ماله یکی دیگه که به دیگران هم اصلا سهمی نمیده
~نشد دیگه 🤣🤣
چیشد زنگ زدی
*دلم ضعف رفته برات
~خخخخ نصفه شبی من کاری میتونم واست بکنم
*اره بیا پیشم
~الان اومدم خونه
بارون خوردیم میخام برم دوش بگیرم
*دوش بگیر وسایلاتو جمع کن بیا اینجا صبح از اینجا میریم سرکار منم تا ساعت نه آزادم تو هم مرخصی بزن نه میریم
~من نمیام شب بمونم اصلا تا حالا شب بیرون نبودم
*میدونم دیگه عادت کن نمیشه که تو اونجا کن اینجا
~نمیام🫠🫠😔😔
ولی دلم هم نمیخاد ناراحت بشی
*ولی ناراحت میشم خیلی
فک میکردم منو شناختی
~بحث شناخت نیست من هنوز با خواهرت آشنا نشدم بعد یهو نصف شب بیام اونجا اگه بیدار باشه یا منو ببینه نمیگه این چه آدمیه اخه شبانه روز ندیدمش الان نصف شبی چی میخاد اینجا

*دلیلت منطقی، نیست باید فردا عصر بیارمت خونه به جای بیرون رفتن آشناتون کنم ببینم بهونه بعدیت چیه
~فردا شب مهمون دارم داداشم میاد

البته قرار شد خبرم بده
*جدی!!!! 🙄🙄
~بهش تعارف کردم نمیدونم بیاد یا نه
*پس بخوابیم عزیزم چیزی گیر ما نمیاد
~فداتشم عزیزم باشه شبت قشنگ عزیزدلم
*ماه آسمونم شبت ماه 💋😍
میبوسمت
~منم میبوسمت محکم و آبدار💋😘
*لعنتی😔
~چته چیشدی
*دلم میخاد اینجا باشی
~واقعا نمیتونم😭😭
*فدای سرت وقتای دیگه هم هست تازه اول راهیم

~با ناراحتی قطع نکن من واقعا بهم میریزم امشب زیر بارون باهم بودیم دوتامون کیف کردیم خرابش نکن
*حق باتوعه عزیزم باید یه برنامه بریزم واسه موندنت پیشم
~باشه قبوله
*عاشقتم فنچ نازم
دوستت دارم خیلی زیاد...


Romance_kiss💋

24 Dec, 06:12


.
تماشایت
از جنسِ حرکت الکل است در تن
نوازشت
از جنسِ لمسِ مه
.
من زبانِ باستانی‌ِ تنت را می‌دانم
من با زبانم
به تاریخِ تنت خواهم افزود
.
.
.
.
.
•@romance_kiss

Romance_kiss💋

23 Dec, 05:51


جز‌تو‌کی‌حواسش‌به‌منه؟!🫂

Romance_kiss💋

23 Dec, 05:47


اینارو دیدم یاد تو افتادم و مسافرت های دونفره مون 😘😍

Romance_kiss💋

03 Dec, 18:13


#romance_kiss

Romance_kiss💋

03 Dec, 15:19


من اگه بمیرم
با بارون میام سراغت
با ماه میام سراغت
با بوی عطر گل یاس میام سراغت
من با سکوت و آرامشی ک دوست داری میام سراغت
من با فندک میام سراغت
من با پیشی و نینی میام سراغت
من با کلی آهنگ دارک و غمگین میام سراغت
من با قورمه سبزی ک دوست داری میام پیشت
من با صدای قهقهه میام سراغت
من با دسته گل رز مشکی میام سراغت
من اگه بمیرم با ماشین کاستوم شده میام سراغت
من اگه بمیرم ؟ هیچی نمیشه.
قول میدم اگه جسممم نبود باشم
من همیشه همیشه حواسم به تو باشه.

Romance_kiss💋

03 Dec, 10:00


اونی که دیوونه وار عاشقته
با هزار تا دلیل و منطقِ قانع کننده ؛
قانع به جدایی نمیشه...

😉😊

Romance_kiss💋

03 Dec, 06:24


پیشنهاد ادمین

Romance_kiss💋

02 Dec, 20:48


#romance_kiss

Romance_kiss💋

02 Dec, 20:48


#part267


‌غذارو آوردن و مشغول شدیم گفت
~ من عاشق غذا خوردنم ولی انقد همیشه تنها بودم غذا خوردن بهم نمیچسبه ولی وقتی میرم خونه مادرم انقد غذا میخورمدکه معده م اذیت میشه برا چند وعده هم میارم😉🤣

*ای جان خب خودت درست کن غذا
~نمیشه سخته بعضی وقتا درست میکنم

مادرم که میاد چند روز خونه م میمونه برام خیلی غذا درست میکنه

غذامو تموم کردم ولی اون خیلی خوب غذا نخورده بود بهش گفتم
*پس تو که میگی غذاخوردن خیلی دوست داری چرا امروز غذاتو خوب نمیخوری
~میلم نمیکشید به غذا فقط خواستم تنها نباشی غذا خوردم کنارت
*غذارو دوست نداری!؟
~نه طعم خوبی داشت منم گوشت قرمز خیلی دوست دارم
*امروز واقعا یچیزیت هستا فک نکن من نفهمیدم
لبخند کمرنگی زد و گفت نه چیزی نیست خب هنوز باهات راحت نیستم
*بگم حلوا بیارن با چای بخوریم
~نه نیم ساعت دیگه کلاسم شروع میشه باید بریم دیگه
*من اصلا یادم رفت که تو قراره بری😉😉
*میشه نری
~نوووچ باید برم متاسفانه😔
*باشه غذاتو بخور تا بریم
~سیر شدم دیگه غذای منم تموم شده
*برات غذا بگیرم بین کلاس بخوری؟

~نه عزیزم ممنونم سیر شدم من دیگه شب هم فک نکنم شام بخورم
*لاغر نشی که من بدم میاد

~نمیشم مطمئن باش
*منم همین اول کار گفتم که در جریان باشی هنوز یکم تپلی تر هم باشی دوست دارم ولی لاغر اصلا
*چندکیلیویی

~60تا 62تغییر میکنم
پس جاداری تا 70😍
~تو چند کیلیویی
*98
~خیلیم خوووبه
*خوب تویی فداتشم
اومدیم از باغ بیرون و تخته گاز منو رسوند دم دانشگاه کمی قبل از دانشگاه پیاده شدم و سریع رفتم که برسم به کلاس

اونم ایستاد تا من برم داخل بعدش رفت


#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

02 Dec, 18:18


قشنگ‌ تر از گرمای دستات گرمای  لباته وقتی که تـو  رو  یهو میبـوسم

Romance_kiss💋

02 Dec, 09:07


عطر ها
بی رحم ترین عناصر زمین اند!
بی آنکه بخواهی
میبرنت تا قعر خاطراتی که برای فراموشی‌شان
تا پای غرور جنگیده ای...

#آناگاوالدا

Romance_kiss💋

01 Dec, 07:22


دلم تمام من است
و
تویی تمام دلم...

Romance_kiss💋

01 Dec, 06:39


#part26

باهاش حرف میزدم محو حرفام شده بود و توی فکر بود که واقعا دلم میخاست بدونم به چی فکر میکنه
دستشو گرفتم سرد سرد بود
*حالت خوبه مهرناز جونم
~اهم
*چیشدی رفتی تو فکر
~حرفهایی که میزنی عالیه عشق افسانه ایه ولی...
*ولی چی عزیزدلم
~نمیدونم
من کلی حرف آماده کرده بودم ازت بپرسم الان یادم نمیاد
خب حرفای تو خیلی کامل و خوب بودن
*الهــــــــــــــــی😘 بخدا با من باشی حتی اگه دوست معمولی هم باشی من کم نمیزارم
حتی اگه آشنایی مون در همین حد تا امروز تمام بشه همیشه برای من مثل یه دوست خوب با ارزشی

من تورو دوست دارم هر روز که میبینمت یا باهات حرف میزنم این دوست داشتن بیشتر میشه
عشقم و دلبستگیم به تو و همه حس هام به تو خاصه برای من خیلی خاصه😍
چیزی که اولین بار تجربه ش میکنم
این احساس من هست یه احساس خیلی قوی
به تو
من نمیدونستم عشق انقدر قشنگه
~چه خوب حرف میزنی واقعا دلم گرم میشه
*خب عزیزدلم چون از تو حرف میزنم

هیچ فکر نمیکردم بتونم انقد راحت و بی پروا به یه دختر ابراز علاقه کنم
مهرناز تنها و اولین عشقم هست همه چیزو اولین بار باهاش تجربه میکنم..
تمام ذوق و شوق من توی دنیا این دختره شده
.
.

میگف خوبه ها ولی اصلا خوب نبود یهو احساس کردم دلش غمناک شده...
برای اینکه حالش عوض بشه گفتم بیا تو گوشیم خانواده مو بهت نشون بدم
خیلی استقبال کرد
نشستم کنارش لم دادم به پشتی و دستمو انداختم دور گردنش محکم
چیزی نگفت ولی خودشو یکم جمع و جور کرد
گفتم نترس کاریت ندارم فقط میخام کنارم باشی
خندید و چیزی نگفت ولی اصلا منتظر نبود بغلش کنم
گوشیمو باز کردم پرسید بک گراند گوشیت عکس کیه
گفتم مادرم 😔
نمیخاستم از مادرم بگم براش چون حال خودش خوب نبود بعدا میگفتم بهش

گالری رو باز کردم و یکی یکی معرفی کردم عکسای چند شب پیش که باغ بودیم همه رو معرفی کردم نگاه میکرد و حس و حالش تغییر کرد
و حالتش عادی شد
تعریف کردیم و بهش گفتم
*جواب من مثبت بود دیگه 😍🥰😊
~با تعجب گفتم شایدم مثبته
تو چی حس میکنی
*خودمم حس میکنم مثبته
~خودت که دیووونه ای
*هرروزم دیوونه تر میشما
بیا تا خیلی اوضاعم بد نشده جواب بده
~منو نترسون دیگه
سفت بغلش کردم چلوندمش
( تپلی هم هست جیگرم حال میومد)
*تا وقتی من اینجام و تورو توی دستام اسیر کردم با عشق از هیچی نترس😘
خندید و گفت
~ باششه قبول تو راست میگی جوابم مثبته ولی من شاید نتونم توی رابطه راحت باشم و یه جاهایی باهات بیام
*تو که تنهایی زندگی میکنی ولی من معذبت نمیکنم
~اره تنهام ولی خلق و خوی خودم با بعضی شلوغیا جور در نمیاد
*اشکال نداره
*بعضی وقتا اینجوری چلوندنت از هزار تا چیز دیگه حتی لذتش بیشتره مثل الان من واقعا
که بودنت برام خیلی لذت داره
منم این چیزارو با تو میخام بقیه خواسته هامون در طول زمان تصمیم میگیریم

~کسی توی زنگیت بوده که عشق یا دوست داشتن و باهاش تجربه کرده باشی
*اهم بعدا واست میگم کی و چجوری بوده
اومدم ازش بپرسم تو چی؟! ولی اصلا دلم نمیخاست واقعا بدونم معتقدم ندونستن بهتر از دونستنش هست برام

*من دوست طولانی مدت داشتم رابطه مون هم زیاد بوده ولی واقعا حسی بهش نداشتم برای من رفاقت بود ولی اون توی رفاقت همه جوره با من بود ولی خودش میخاست
~تو هم بی میل نبودی!؟؟!!!!
*بهر حال بعضی حسها هست که وقتی تنهایی باعث میشه نتونی ازشون بگذری
و یه زن انقد راحت خودشو عرضه میکنه و میاد سمتت که پسش نمیزنی

نمیدونم زندگیت چجوری بوده و چه درکی از حرف من داری
ولی بعدا حتما با آشنایی بیشتر درکش میکنی
~قطعا همینجوره فقط دوست ندارم بعد از این تو باهاش درگیر نباشی
*نیستم خودشم میدونه
*فقط، شاید راحت باتو کنار نیاد از دوستان و همکار قدیمی م هست البته دوست خواهرم بوده از اول  که داستانش یه کتابیه بخام برات بگم
ولی من  الان دوست دارم از خودمون بگیم 😊
~کنار نیومدنش  یا کنار اومدنش با من بستگی به رفتار تو با اون داره
این بنظرم خیلی مهمه من نمیدونم بین شما چی بوده و گذشته


#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

01 Dec, 04:48


آنقدر مست
در آغوش « تــو » لبریزم
که ریخت از ظرف لبم
بوسه به روی بدنت ..!!
💋
https://t.me/boost/romance_kiss

Romance_kiss💋

01 Dec, 04:44


..
و باز
خیز برداشت
ماهیِ تشنه ی درونم
...

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

Romance_kiss💋

01 Dec, 04:31


من
به بوی تن تو اعتیاد دارم
به آغوشت
بوسه هایت
به طعم شراب لب هایت
حتی به صدایت
نبودنت خماری می آورد
و برای اعتیاد من به تو
درمانی نیست جز بودن درآغوشت...

Romance_kiss💋

01 Dec, 04:28


‏صبح است ساقیا
‏قبل صبحانه ، بغل و بوس رِ بیا

Romance_kiss💋

30 Nov, 22:55


و من جز آغوش تو ، جایی برای ماندن ندارم🤍

Romance_kiss💋

30 Nov, 22:53


میگن دستای آدم امن
مثل پناهگاهه،
پناهگاهی که هر زمان از همه جا
و از همه چیز خسته و دل زده بودی،
میتونی تو آغوش این آدما،
تو دستاشون آروم بگیری.
انگار که آغوششون گوشه ای از بهشته
حضورشون پر از آرامشه
آرامشی که وقتی کنارشون هستی
انگار که ساعتها از کار افتادن
و متوجه گذر زمان نمیشی
میتونی کنارشون بخندی ، غر بزنی ، گریه کنی ،
و خودت باشی بدون ترس از قضاوت شدن...
آدم امن زندگی آدم ها باشیم
این بهترین و واجب ترین صفت
یک انسان میتونه باشه..
و تو آدم امن منی....

Romance_kiss💋

30 Nov, 17:18


الان فقط دلتنگیم
با مچاله شدن تو #بغلت خووب میشه
حواست هم نیست....

Romance_kiss💋

30 Nov, 14:17


و اما؛
روزی از کنار غریبه ای رد خواهی شد که جزء به جزئَش را بهتر از هر آشنایی می دانی.

Romance_kiss💋

30 Nov, 09:00


mon chéri:
🌿جان من

Romance_kiss💋

24 Nov, 20:23


بودنت براى من
شد زندگي
شد دليل
شد عشق
شد اميد
شد لبخند
بودنت انقدر قشنگه كه
قربون لحظه به لحظه بودنت :)

Romance_kiss💋

24 Nov, 19:53


پاییز + چاووشی + هات چاکلت 💋

Romance_kiss💋

24 Nov, 19:53


آخه تو خودتو نداری که بفهمی چقدر داشتنت قشنگه.

Romance_kiss💋

24 Nov, 19:52



همه وجودمی♥️

Romance_kiss💋

24 Nov, 19:51


#part22

یکم به عقب
ـــــــــــــــ #مهرناز ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدتی هست زندگی بی دغدغه و یکنواختی دارم
خیلی تکراری و روزمرگی عادی
بی هیجان بدون اتفاقای خوب و حتی بدون حرفای قشنگ..
صبح زود سرکار رفتن
گاهی دانشگاه 
توی خونه و کارهای خونه
بعضی وقتا هم خرید رفتن 

دلم شور و نشاط میخواد
خستم خسته از تنهایی....
...............................
چند روز پیش یه پسر جوان بسیار خوش اندام وبا صلابت از اونایی که دل هر دختری رو میبره رو توی اداره دیدم پسره خیلی شیطون بود معلوم بود از طرز رفتارش
اولش بنظرم الکی میومد و میرفت ولی خب چون خیلی موقعیت خوبی بود برخلاف دلم که خیلی میخاستش خودمو سبک نکردم بهش پا بدم
البته بلد هم نبودم پا بدم و تحویلش بگیرم پس بهتره برم تو قیافه گرفتن
چند مرتبه  دیدم میاد روبروی در اتاق ما میشینه
و حتی یکبار اومد سر میزم و ازم خواست براش پرونده ای پیدا کنم
منم کدملی شو زدم و گفت وکیل هست ولی من تا حالا ندیده بودمش
پرونده ش پیش ما نبود و اسممو و پرسید و رفت که خیلی برام عجیب بود
بعد از رفتنش سریع کدملی شو سرچ کردم تا مشخصاتش بیاد بالا
صفا تقوی متولد 1365
چند مرتبه دیدمش ولی سعی کردم الکی خودمو دلخوش نکنم که بخاطر من رفت و آمد میکنه

تا اینکه یک روز که از صبح سرکار بودم و عصر دانشگاه
خسته از در دانشگاه اومدم بیرون
شارژ اسنپ گرفتن نداشتم مجبور بودم بایستم تا تاکسی دربست بگیرم
ایستادم کنار خیابون یه سانتافه کنارم ایستاد فکر کردم مزاحم هست 
نگاهش نکردم تا اینکه شیشه رو داد پایین و سلام کرد دیدم وکیل تقوی هست بال دراوردم
نمیدونستم چی بگم و یادم اومد باید سنگین برخورد کنم
هر چی اصرار کرد من سوار نشدم و ازم خواست تا اسنپی رو که میگیره سوار بشیم و با هم کمی حرف بزنیم... ول کن نبود و من چاره ای نداشتم
بدم هم نمیومد

صفا تقوی یک وکیل فوق العاده  بود خیلی خوش لباس خیلی موجه هر کسی دوست داشت اون بهش توجه کنه
سوار اسنپ شدیم و اصلا نتونستم نگاهش کنم زیادی دیگه باهاش سرسنگین بودم ولی دست خودم نبود و از طرفی هم نمیدونستم  اصلا چی میخاد وچرا با اون توی یه ماشین نشستیم
ازش خواستم حرف بزنه  و فهمیدم که آدرس خونمو  داره گفت شمارتو بهم بده
گفتم آدرسمو بلدی شمارمو بلد نیستی🫤😐

خلاصه که شمارمو هم داشت😊😊
الهی فقط طفلی منتظر بود تا من اجازه بهش بدم ک زنگ بزنه و پیام بده

نمیدونم چرا قبل از رسیدن من یه خیابون قبل پیاده شد
خیلی ترسیدم فکر کردم تند رفتم پشیمون شده 🥹🥹



وقتی پیاده شد راننده اسنپ گفت خدایی خیلی پسره خوبی از دستش ندین

تو دلم گفتم حالا که فکر کنم پرید😔😔
هنوز فکرم تمام نشده بود
که پیام از شماره ناشناس اومد

صفا هستم خانم بهزادی لطفا مثبت فک کنید من منتظرم

انقد ذوق کردم که فقط خوبه ذوق مرگ نشدم

رسیدم خونه پر بودم از انرژی خیلی پر

یه قهوه زدم با چنتا شیرینی باقلوا
از خوشحالی همش رفت توی رگهام

بیشتر خوشحال بودم از این پیشنهادش
و فکر نمیکردم بخام چی بهش جواب بدم

چندروز گذشت و من توی خونه خیلی ذهنم درگیر بود
دل آشوبی زیادی داشتم فرصت نشد فکر کنم یا بخام تصمیمی بگیرم

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

24 Nov, 14:38


چقد تو به من میایی 🩵🧿🦋

Romance_kiss💋

24 Nov, 14:33


‌ ʸᵒᵘʳ ᵇᵉᶤᶰᵍ ʰᴬᶳ ᵇᵉᶜᵒᵐᵉ ᴬ ᵖᵉᴬᶜᵉ ᶠᵒʳ ᵐʸ ʰᵉᴬʳᵗ
بودنت شده آرامشِ دلم♥️

Romance_kiss💋

24 Nov, 05:36


GM

Romance_kiss💋

23 Nov, 19:42


قلب من به این امید می‌تپد که تو هستی
تویی وجود دارد
که من می‌توانم آن را ببینم
او را ببوسم
او را در آغوش خود بفشارم
و او را احساس کنم

#شاملو

Romance_kiss💋

23 Nov, 19:41


نوشته بود که:
"تا استخوان به تو مبتلایم."
انقدری به تو مبتلام که اگه یه ساعت نباشی، بدن درد بگیرم و بیقراریت رو کنم.

Romance_kiss💋

23 Nov, 19:40


#part21


توی این دو سه روزه گاهی بهش زنگ زدم گاهی پیام دادم
مکالمه های کوتاه و بیشتر چت کردن و پیام دادن
چنتا از آهنگ هایی ک دوست داشتم رو براش فرستادم
و خیلی کم باهم حرف میزدیم
روز سه شنبه نزدیک ظهر دوباره بهش زنگ زدم
میدونستم میره دانشگاه گفتم بهش پیشنهاد میدم نهارو با هم بخوریم
اما قبل از اینکه من بهش بگم خودش گفت..

~من باید امروز ببینمت حدودا چهار ساعت آزادم اگر تو هم میتونی بیا بریم جایی با هم حرف بزنم
*حتما میام کجا
~ میام نزدیک دفترت
یجا تماس میگیرم و میبینمت
*عالیه عزیزم چی بهتر این
~خدا نگهدارت
*مشتاق دیدارتم عزیزم💞🥰


پیامش دادم گفتم...
ساعت 12 کوی دانشگاه منتظرت هستم دیرنکنیا
~سعی میکنم دیر نیام

فکر کنم ساعت یازده ونیم بود که رفتم سرقرار منتظرش موندم
خیلی دلهره داشتم از جوابش و از حرفایی که آماده کرده بود
و من بی دفاع بدون آمادگی
هر چند باتوجه به شرایطش میدونستم چیو بهونه میکنه و کمابیش برای نه گفتن آماده م
ولی دلم میخاد وقتی پیشم میاد خیلی خوشحال باشم و لذت ببرم از اون لحظاتی که کنارم هست
شاید واقعا دیگه فرصت دیداری نباشه
🥹🥺😔
بهش زنگ زدم
*سلام قشنگ خوبی کجایی توووو
~سلام خوبم تو چطوری
*خووووب بهتر از این نمیشم
~خداروشکر همیشه خووب باشی
*اگه تو باشی همیشه خوووب که نه عالیم
~دیوونه
*کجا موندی تو چرا نمیایی!!؟؟
~یه ربع دیگه میزنم بیرون اومدم مرخصی بگیرم
*چقد دیر قرار شد 12اینجا باشی
~شلوغ بود نتونستم کارامو بکنم و بهت زنگ میزنم کاری نداری

*کار ندارم جز منتظر موندن

~آخی یه دوسه دوری دور میدون بچرخ
دوتا مسافر بزن تا من بیام🤣🤣
*دستت درد نکنه میخایی خودم بیام دنبالت
~نههه میام اینجوری بهتره
*آره دل منو آب میکنی بهتره
~اره صد درصد مشتاق مشتاق میشی بیشتر به دل میشینه
~من برم دیگه رسیدم زنگ میزنم پیدات میکنم کجا ایستادی
جلو کله پزی
~چه جای خوبی!!!!
دقیق روبروش نباشی من اگه بوی کله پاچه بهم خورد باید حتما بخورم🤣🤣
*جدی!!!!
بالاخره یه دختره کله پاچه خور هم دیدم 😊😊
*بگیرم واست؟؟؟
~نه سر ظهر با این گرما
برو دیگه رسیدم زنگت میزنم
*چقد دیگه؟!
~یه ربع تا بیست دقیقه
*باوشه میبینمت قشنگ

یه آهنگ پلی کردم و منتظر بودم سه چهار دقیقه نگذشته بود
که زد به شیشه
*چه زود رسیدی😍😘
~توراه بودم زنگ زدی
گفتم سعی میکنم دیر نیام سرساعت رسیدم

*خوش اومدی
سوار شد و مردد دستمو بردم و بهش دست دادم خیلی آروم سلامی کرد و خندید و دستمو فشرد
~خوبی
*عالیم عالی
~خوشحالم عالی میبینمت
*فداتم بخدا عالیم چون تو کنارمی

خنده ای لوس بهم کرد و اگر نباشم چی
*الان که هستی همه چی عالیه
*کجا ببرمت؟
~نمیدونم یه جای خلوت و آروم
من ساعت چهار کلاس دارم
دیگه خودت برنامه رو ردیف کن
*نمیشه کلاس نری🫤😕
~نههه متاسفانه
بایداز روز قبل میگفتم
*فدای سرت همین چند ساعتم خوبه فقط حیف که زود میگذره
پس جای دور نریم بریم آلاچیق که اون روز رفتیم
~آره خوبه
رفتیم و داخل آلاچیق جاگیر شدیم
مهرناز لباس راحت پوشیده بود و مانتو شو درآورد و راحت نشست بهم گفت فکر کردی فقط خودت راحتی😉😉

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

23 Nov, 18:29


زبون بازیاموون

Romance_kiss💋

22 Nov, 20:34


#عزیز_راه__دور....

Romance_kiss💋

22 Nov, 20:33


از بوسیدن لبات سیر نشه -

Romance_kiss💋

22 Nov, 17:26


مثلا زل بزنی به چشماش
دستت بره زیر چونه اش
صورتشو بیاری بالاتر
گردنتو خم کنی لباشو دو سه بار ببوسی

Romance_kiss💋

22 Nov, 17:25


#Love
#kiss

Romance_kiss💋

22 Nov, 17:19


#part20


نزدیک ساعت نه شب بود که سوما اومد اتاقم فکر کرده بود حالم خوب نبوده که این موقع خوابیدم
بیدار شدم و سریع گوشیمو نگاه کردم
تلگرام پیام گذاشته ممنون بابت نهار امروز امیدوارم فرصت باشه جبران کنم
انقد با ذوق تو گوشی پیام میخوندم که سوما پرسید چیه بدجوری مشکوکیا حواسم بهت هستا

*پیامارو میخونم به چی مشکوکی تو
_به نیشت ک تا بناگوش باز شده 😅😅😅

*با یه نفر آشنا شدم امروز برای اولین بار رفتم دیدمش
البته اولین بار قرار گذاشتم چند بار قبلا دیده بودمش
_جان جااان قربون داداشم برم که بالاخره دلش یکیو خواست
*هنوز بهم جواب نداده ولی فکر کنم نظرش مثبت باشه😍😊
_حتما جوابش مثبته فقط داره جای خودشو محکم میکنه
*جاش محکمه خودشم فهمیده
_الهی 😘 جواب گرفتی منم ببینمش باشه؟؟؟
*حتما اولین نفر تورو میبرم به کسی چیزی نگو فعلا
_باوشه گلم عزیزمن
*فدات
.
.
براش نوشتم عزیزم نووش جانت باشه یه نهار باهم خوردیم چیزی نبود که نیاز به تشکر داشته باشه به امید دیدارهای بیشترمون😊😊

به شماره ش که نگاه کردم گفتم آخه آدم حسابی اسم عشقتو نوشتی خانم بهزادی!!!!
اینهمه اسم قشنگ حتی اسم قشنگ خودش
یکم فکر کردم تغییرش دادم نوشتم
#جااان
واینقد دوسش داشتم
واقعا بهترین چیزی بود که میتونستم بزارم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان من است... او😍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


صبح زود از خواب بیدار شدم
گوشی رو برداشتم و براش نوشتم
سلام عزیزدلم صبح قشنگت بخیر باشه

منتظر موندم ولی پیامم و نخوند
رفتم دوش گرفتم
خودمو برای یه صبحانه سنگین آماده کردم و رفتم سر میز
که جواب داد
~سلام صبح بخیر ممنون روز خوبی داشته باشی😊😊
*مرسی عزیزم همچنین برای خودت

همین چنتا کلمه کلا روزمو ساخت

داشتم صبحانه میخوردم دوتا نیمرو با عسل کره و مربا که سوما اومد داخل
یه عالمه انرژی مثبت داشتم
بهم گفت چیه داداشی کبک ت خروس خون شده
گفتم دیشب شام نخوردم خیلی گرسنه بودم
_اره میدونم
_کی بریم خواستگاری
*باید اول تو رو بفرستم بری حوصله دعوای عروس و خواهرشوهر ندارم
_همین خوبه باید حساب کار دستش بدم بدونه چخبره تو بیصاحاب نیستی... 🤣🤣🤣
*خوبه خیلیم خووب نگران نباش

بعد از صبحانه و گپ دونفره مون هردو با هم زدیم بیرون از خونه و گفت تا شب نمیاد شایدم دیر وقت
*خوش بگذره 😜😍😘
منم راهی دفتر شدم توی راه شماره مهرناز رو گرفتم جواب داد
*سلام عزیزم صبحت بخیر قشنگ خوبی
_سلام مرسی خوبم صبح توام بخیر
*گفتم دور از ادب هست زنگت نزنم😂😂
_عجب مرسی عزیزم با ادب کی بودی تو
*کجایی
~دارم میرم سرکار سر کوچه م تازه زدم بیرون
*میخایی بیام برسونمت
~نهه با تاکسی میرم
*غریبه ها بهتر از من هستن!؟ 🥺
~اونا شغلشونه که مردم و برسونن شما شغلت چیز دیگه س
*من فدای تو
~دیوونه خدا نکنه
~کاری نداری!؟
*کجااااا
~برم سرکارم دیگه
*همینجوری که حرف میزنیم برو
~نه قشنگ نیست با گوشی حرف بزنم سختمه
*چی بگم والا
*باشه عزیزم مراقب خودت باش
~خدا نگهدارت
*فدات

چقد زود قطع کرد دختره 🥹🥹
.
دوباره شمارشو گرفتم
جواب داد
~بعلههه سلام
*سلااام عزیزم یادم رفت یچیزی بگم انقد که زود قطع کردی
~خب الان بگو تا یادت نرفته

*دوستت دارم خیلی زیاد باور کن
~اینو خواستی بگی...
*اهم
~پس درست فهمیدم که دیوونه ای
*دیوونتم بخدا
~حالا دیگه قطع کنم
*نه
~ایرپادم شارژ نداره که حرف بزنم بعدا حرف بزنیم ؟؟؟
*باشه کارم سبک شد زنگت میزنم
*قربونت برم فعلا
~خدا نگهدارت


#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

22 Nov, 16:29


و من جهان دیگری دارم به نام تو،❤️‍🔥

Romance_kiss💋

21 Nov, 21:08


الان باید بغلم بودی اونقد کبودت میکردم جایه سفیدی رو بدنت نمونه

Romance_kiss💋

21 Nov, 21:00


#part19


نهار و که خوردیم
فرصت شد دوباره حرف بزنیم اون شروع کرد به حرف زدن
~تو تا چه حد منو میشناسی چی در مورد من میدونی!!!؟
*زیاد نمی شناسمت فقط کارت رو میدونم و محیط کار هم گفتن آدم آروم و سر به راهی بودی
~عجب
*اره خیالم راحت شده
من کاری نمیکنم تو رابطه باعث بشه بخاطرش اذیت بشی از سمت من
سعی میکنم باهاش کنار بیام که خودتو توی رابطه محدود کنی
مهرناز جان من خیلی صبورم و میدونم تو هم به وقتش منو درک میکنی
با هر حرفی که ازمن می شنید بیشتر تو فکر فرو میرفت
~من واقعا نیاز، دارم فکر کنم و شرایط رو بسنجم نمیتونم بی هوا یهو بیام تو رابطه
*این خیلی خوبه من مشکلی با فکر کردنت ندارم
اگه میخایی همدیکه رو ببینیم تا بیشتر آشنا بشیم من که خیلی راضیم
اگه میخایی همدیگرو نبینیم و فکر کنی من به خواسته ت احترام میزارم
ولی خدایی یه راهی واسه حرف زدن بزار برام حتی همین مدت که فکر میکنی😅😜

~دیدن و رفت و آمد خوبه ولی اگه نتونستم باهات باشم خیلی بعدش سخت میشه برامون
*دقیقا
*منو توی زندگیت نگه دار واسه خودت واسه تنهاییت واسه اون لحظه هایی که هیچکی و نمیخای.. که هیشکیو نداری


~عجب
بعد هردو سکوت کردیم...
*یه چایی بزنیم یا قهوه
~من دلم چای خواست
نگاهی به ساعتش انداخت
~چای خوردیم بریم دیرم میشه
*باشه جانم حتما
.
. تا سر خیابون رسوندمش
خداحافظی کرد ومن روی ابرها بودم تا رسیدم خونه اصلا یادم رفته بود دفتر قرار ملاقات داشتم
زنگ زدم به یکی از همکارام گفتم طرف و راه بندازه من جایی هستم نمیتونم بیام
و خیلی آروم و راحت یه خواب ناز رفتم

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

21 Nov, 17:27


تمام عمر دنبال دلیل زندگی گشتم
در آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد

#علی_صفری

Romance_kiss💋

21 Nov, 09:16


ازون بوسا که بعدا وقتی یادش میفته لبخند ب لباش میاد>>

Romance_kiss💋

21 Nov, 05:39


آرامشی که بغلِ تو بهم میده،
هیچ چیز دیگه‌ای نمیتونه به قلبم تزریق کنه.

Romance_kiss💋

20 Nov, 19:50


تو بهترین دوستمی، ذوقمی، خنده‌می، قلبمی، معجزه‌ی عمرمی.

Romance_kiss💋

20 Nov, 19:39


#romance
#kiss
@romance_kiss

Romance_kiss💋

20 Nov, 19:38


اهنگ جدید معین z

بفرست براش ♥️

Romance_kiss💋

20 Nov, 19:37


#part18

*از کجا شروع کنم
~ میتونی از از سالادش شروع کنی
😂😂
غذا نیست که میخایی حرف بزنی معمولا اینجور موقع ها از خودشون میگن...
*شغلمو که میدونی
~اره

*من وکیلم و شغلم یکی از کم تعداد ترین چیزهای زندگیمه که خیلی دوسش دارم چون انتخاب خودم هست
مهمتر از همه حسم بهت روچی اونم میدونی؟؟؟
~نه بگو تا بدونم

*نمیدونم... اولین بار کجا دیدمت!!! 😐

میدونما ولی اون موقع اصلا جدی ش نگرفتم دوسال پیش من توی دادگاه بودم دم در ورودی دیدمت
یک جلسه ای توی سالن کنفرانس بود تو از اونجا اومدی بیرون
خیلی دلم خواستت اون لحظه ولی تو دورت شلوغ بود بعدش فهمیدم از کارمندای اونجایی ولی حسی بهت نداشتم حس الان رو نداشتم و پیگیر این حس و حالم نشدم چند لحظه ای به رفتارات و حرف زدنت گوش دادم خوشم میومد ازت
لحنت، حرکاتت، لبخندت و اینکه همه رو دور خودت جمع کرده بودی و حرف میزدی
تا اینکه مجبور شدم برم ولی دوست داشتم بمونم..
اون روز بم بودن صدات خیلی توجه منو حلب کرد خیلی دوست داشتم
خیلی بنظرم خاص بود
اولین بار اونجا دیدمت😍💞

بعد از مدت ها تقریبا دوماه پیش توی اداره داشتم با تلفن حرف میزدم منتظر همکارم بودم دفتر کنار شما کار داشت یک لحظه دیدمت....
دلم لرزید واقعا
ولی این دفعه حسم با دفعه قبل فرق میکرد
که تو هم چشمت افتاد به من
دیگه اون نگاهت دمار از روزگار من درآورد...
وقتی خواستم برم یه حسی بهم گفت تو هم حواست به من هست
وقتی برگشتم تو پله ها دیدم داری نگاهم میکنی
.
و من که قبلش دلم برات لرزیده بود خواستم حسمو جدی بگیرم
ذهنم و فکرم کلا درگیر شده با همون نگاه
من مطمئنم که حسای بهتری رو تجربه میکنم
دیگه از نگاه توی پله ها و چشمات...
زندگیه من تغییر کرد
واقعا بیقرار میشم و دلم میخاد مدام ازت خبر داشته باشم و باشی همه جا...
منتظر موندن واقعا عذابه

خیلی وقت هستا دوسال شایدم بیشتر واقعا بعد از اون روز دیگه ندیدمت هیچ اسم و فامیلی هم ازت نمیدونستم وگرنه همه چیز یه شکل دیگه میشد
~حست به من که اون موقع جدی نبوده
*نمیخاستم جدی ش بگیرم ولی از ذهنم نمیرفت
یه دلهره ای خوشحالی و ذوقی، که دلم میخاست باشی
تا اومدم اداره تون رفتم حراست شکایتتو کردم گفتم جواب درست بهم نمیده و اسمشو بگید تا درستش کنم
اونا هم گفتم خانم بهزادی
با ناراحتی و شاکی گفتم اسم کوچکش!؟ 😡🫣
مهرناز بهزادی رو گرفتم و سرخوش اومدم بیرون

*شب رسیدم خونه و کارهامو میکردم
تو فکر بودم از همکارای خانم کسی رو بفرستم شمارتو بگیره
ولی حین کار کردن یه لحظه یادم اومد میتونم با ثبت شکایتی الکی اطلاعات تو پیدا کنم
زدم و اسم های که اومدن بالا عکس و چک کردم و شمارتو برداشتم🫣🫣🥹🥹
و اینجوری ماجرا ادامه پیدا کرد تا الان
.

مهرناز با تبسم زیبایی کل وقت نگاهم میکرد و با دقت گوش میداد
حرف من که تموم شد بطری آب و نوشیدم یه نفس انگار سبک شده بودم
مهرناز شروع کرد به حرف زدن
~برای من این چند بار دیدن و رفتن و اومدنت غیر منطقی بود واسه پیشنهاد دادن
*نهههه واسه الان نبوده من پیدات نکردم...
~الان دنبال چی!!
*بهترین دوست همدیگه برای همیشه باشیم

~شرایط من توی دوستی واقعا راحت نیست خیلی سختیارو باید تحمل کنی میتونی!!؟
من خیلی خط قرمز توی رابطه دارم که باید رعایت کنی!؟
*من خیلی دختر همیشه دور و برم بوده از همه چی سیر هستم
این بدترین باگ من توی دوستیه ولی همه اونا مال قبل بودن

~گذشته مال گذشته هاست هر کسی یک گذشته ای داره که اگر میخاد رابطه خوبی امروز داشته باشه باید رهاش کنه
*باور کن من خیلی رفاقت هام قدیمی و طولانی هستن و اصلا جنسیت برام ملاک نیست با هرکسی دوستی میکنم سنگ تموم میزارم بعدا حتما با دوستام آشنات میکنم تا متوجه بشی

*هر چیزی که فکر میکنی میخایی از من بدونی بپرس
~از صفر تاصد چقد آدم مورد اعتمادی هستی
به خودت چه نمره ای میدی!؟

*خیلی بخودم اعتماد دارم شاید 100یا 99
ولی اینو بهت نمیگم بعدا بهت ثابت میکنم
من بچه نیستم تو هم همینطور
میدونی من دوست دختر نمیخام
میدونی چی میگم؟
~اره متوجه م
*آرامش میخاام برای خودم و تو
اونم خیلی زیاد....
~حرفات قشنگه همون چیزایی که دلم میخاد بشنوم ولی نمیدونم واقعیت چیه دقیقا
مهرناز سکوت کرد تا حرفی بزنه...


که منوی غذارو آوردن
* اینجا کباب هاش همه عالیه دو سه مدل کباب بگیرم میخوری!؟
*گیاه خوار که نیستی
~نه من خیلی غذا خوردنو دوست دارم اونم گوشت قرمز
*ای جان عالی شد

وسواس نیستم هر کبابی میدونی خوبه سفارش بده فقط برا من چلو نگیر
سفارش دادیم و مشغول تعریف کردن شدیم
تا غذا بیاد
کمی از مسافرتشون گفت
کمی از سختی کارش..
و بلاخره نهار رسید
خیلی راحت غذاشو شروع کرد به خوردن اینکه احساس غریبی باهام نمیکرد دوست داشتم

خیلی بهم چسبید کنارش بودن
از خدا میخام تکرارش همیشگی باشه🙏🏻🙏🏻

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

20 Nov, 09:51


- Love You 💋

Romance_kiss💋

20 Nov, 09:50


‏عزیزِ من، ‏زیر گلویت جای بوسه‌های من است،
نه بغض

#غم_وغصه_هات_بجوونم

Romance_kiss💋

20 Nov, 04:33


تو اشتیاقِ منی
برای صبح شدن
که تو را ببوسم و
صبحم بخیر شود

Romance_kiss💋

19 Nov, 19:30


برای قرار با یار
باید بی قرار شد...

Romance_kiss💋

18 Nov, 05:10


𝖲𝖳𝖺𝖸𝗂𝗇𝖦 𝖶𝗂𝖳𝗁 𝖴 𝗂𝗌 𝖬𝗒 𝖡𝗂𝖦𝗀𝖾𝗌𝖳 𝖶𝗂𝖲𝗁

با تو ماندن بزرگترین آرزوی من است

Romance_kiss💋

17 Nov, 20:30


بمونی برام عشقم🫂❤️

Romance_kiss💋

17 Nov, 18:31


#عاشقانه

Romance_kiss💋

17 Nov, 18:25


#part15


انقدر ثانیه ها کند و آروم میگذشت که کلافه شده بودم
کلافگی باعث شد ذهنم بهم بریزه
اصلا نمیدونستم چی باید بهش بگم از کجا شروع کنم

بالخره بعد از کلی جون به لب شدن ساعت شد یک 🫠🫠
زنگ زدم زنگ چهارم پنجم بود که جواب داد
خیلی اطرافش ساکت بود فکر کنم تنها شده بود
*سلام خانم بهزادی عزیز خوبین
~سلام ممونم خوبم شما چطورین
*خسته نباشید
~تشکر همچنین شما که خیلی خسته میشید چند وقته
*مسخره م میکنید
~نه اصلا
~خب مدام دارید دنبال من میچرخید والا خستگی داره
آدم بیکار از بی کار بودن خسته میشه
*بخدا باور میکنید من اصلا بیکار نمیشم وقت اضافی هم ندارم
~خیلیم خوب امیدوارم همیشه پر مشغله باشید
انقد که آدرس این کوچه و آدم هاش از یادتون بره

*اینکه واقعا از محالاته
~خب میشنوم😑😐
*دوست دارم با هم آشنا بشیم
*به من یک فرصت بدین تا بیشتر و صمیمی و خارج از این محیط با هم باشیم
*پیشنهادم دوستیه وبا هر شرایط و حریمی که خودت بخایی معیار رابطه رو خودت مشخص کنی
~خب!!!
*من دیگه نمیدونم چی باید بگم کلا آدم تلفنی حرف زدن نیستم رو در رو باشیم حتما نظرتون رو نسبت به خودم مساعد میکنم
~اگر من اصلا رابطه نخام؟!
*باور کنید اصلا نمیخام از خودم تعریف کنم ولی میتونم دوست خیلی خوبی برای شما باشم فارغ از جنسیت و خیلیم با جنبه هستم
~پس پیشنهادتون دوستی هست!؟
*اره حتما بیشتر از دوستی خواهد شد چون من واقعا یک حس قوی بهتون دارم
~جواب من رو تا چه حد میپذیرید!؟
*منظورتونو متوجه نمیشم
~ جواب منفی باشه شما چیکار میکنید
*نمیدونم من اصلا به این موضوع فکر نمیکنم
~به پیشنهادتون فکر میکنم و اگر.... اگر جوابم مثبت بود باهاتون تماس میگیرم
*خودم زنگ میزنم و جوابتون رو میپرسم
~نهه خودم تماس میگیریم
*شاید بخایی یکسال فکر کنی نمیشه که من دق میکنم..
~چیزیت نمیشه🤣🤣
*نمیشه همدیگه رو ببینیم بعدش جوابت هر چی بود من قبول میکنم
~نه نمیشه
*عصر میام دانشگاه دنبالت یکی دوساعت با همیم بعد برو خونه
تا منم خودمو بهت معرفی کنم از خودم بگم
~پس واسه خودت برنامه ریختی و بعد هم میگی هر جوری تو بخایی!؟
*نه نه الان یادم افتاد کلاس داری
*میتونیم الان بریم یجا نهار بخوریم بعد شما بری سر کلاست
~خخخ نه نمیشه ممنون از دعوت تون

*قول میدم مراقب همه چیز باشم مشکلی پیش نمیاد
~یه سوال قبل از قطع کردن شمارمو از کی گرفتی؟؟
*از کسی نگرفتم خودم پیدا کردم
~مرسی 😕🫤
~کاری ندارین
*میخایی قطع کنی
~پس چیکار کنم
*داریم حرف میزنیم
~حرفاتو زدی مگه تموم نشد...

*من واقعا دیوونه وار دوستت دارم از اون دوست داشتن ها که همه آرزشو دارند
لطفا جواب مثبت بهم بده

~بهش فکر میکنم
کاری ندارید
*نه عزیزم مراقب خودت باش
*نمیتونم هر از چند وقتی بهت زنگ بزنم مثلا هر روز صبح کوتاه حرف بزنم
~نه حرف زدن کوتاه نمیشه اگر جوابم مثبت بود اون موقع زنگ بزن🤣🤣
فعلا مراقب خودت باش🥹🥹
~خدا نگهدار 😊

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

17 Nov, 18:20


#part14



چندروزی بود که حالم گرفته بود
باید دلو به دریا بزنم صبح که سرکار هست باهاش حرف بزنم و مجبورش، کنم یه جا بیاد ببینیمش
بالاخره سه شنبه روزی زنگش زدم روزی بود که عصر میرفت دانشگاه
سه مرتبه بهش زنگ زدم و جواب نداد
پیام دادم
سلام خانم بهزادی عزیز بخدا که قصدم مزاحمت نیست لطفا جواب بدین
کوتاه حرف میزنم
~سلام جایی هستم الان مقدور نیست جواب بدم
انقدر ذوق کردم همین جواب دادن رو هم به فال نیک گرفتم
تا یک ساعت بعد مجدد تماس گرفتم بعد از کلی انتظار جواب داد و گفت ببخشید چند لحظه گوشی...
و اون طرف با کسی حرف میزد و من گوش میدادم
چند لحظه گذشت و سلام کرد تمام صداها کم شد
معلوم بود جای خلوتی رفته بود
*سلام احوال شما چشم و دلمون روشن شد خانوم جواب دادید
~ممنون
*خسته نباشید خوبین شما مزاحم نیستم بد موقع نیست زنگ زدم
~نه مشکلی نیست... میشنوم
* اصلا نمیدونم چی بگم
کلی حرف آماده کرده بودم ولی همه ش از ذهنم پرید
~عجب
*میدونی چیه اصلا تلفنی نمیشه حرف زد حق مطلب ادا نمیشه
~خب
*خب دیگه یه جایی وعده میزاریم همدیگه رو میبینیم
البته اگه شما اجازه بدین

~باشه من فعلا نمیتونم حرف بزنم
*من کی تماس بگیرم؟
~ظهر که از اینجا رفتم بیرون
*یعنی بیام ببینمت!؟
~نهههه من گفتم حرف میزنیم یا گفتم بیا ببینمت!!!
*اوکی پس من حدودای ساعت یک زنگ می زنم
~باشه خدا نگهدار
*خدا نگهدار😍😍

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

17 Nov, 18:16


بوسه‌ای از لبِ تُو
قیمت جان است مرا💋!

Romance_kiss💋

17 Nov, 11:50


#romance

Romance_kiss💋

17 Nov, 09:09


‌گفتم انقد دوست دارم که قلبم بوی تورو گرفته ؟!

Romance_kiss💋

17 Nov, 09:07


هر کس وطنی دارد و اهلیت جایی
من اهل دیار دل بیتاب تو هستم


‍‌‌‎

Romance_kiss💋

16 Nov, 20:08


اندازه‌تمومِ‌بینهایت‌های‌دنیادوستدارم دلبرکم♥️

Romance_kiss💋

16 Nov, 20:07


#romance_kiss

Romance_kiss💋

16 Nov, 19:36


و ""این آرزوی
""هر شب و هر روز من است
""که سقوطم آنچنان
""در آغوش تــٌــو پهن آور باشد!
""که برای بوسیدنت
""و بوییدنت
""هزاران بار در لا به لای
""هر دو دستانت
""عاشقانه بمیرم برایت ..

Romance_kiss💋

16 Nov, 19:30


بوسه
بر شانه های برهنه ات عجیب می چسبد
❤️‍🔥💋

Romance_kiss💋

16 Nov, 19:27


« در حضورِ چشم هایت، عشق معنا می‌شود»

Romance_kiss💋

16 Nov, 05:14


کُنجی میانِ بازویِ جانانم آرزوست!

Romance_kiss💋

16 Nov, 05:09


کاش آن آینه ای بودم من
که به هر صبح تو را می بیند...

#صبحت_بخیر_جان_و_دل

Romance_kiss💋

15 Nov, 18:07


و ""این آرزوی
""هر شب و هر روز من است
""که سقوطم آنچنان
""در آغوش تــٌــو پهن آور باشد!
""که برای بوسیدنت
""و بوییدنت
""هزاران بار در لا به لای
""هر دو دستانت
""عاشقانه بمیرم برایت ..

Romance_kiss💋

15 Nov, 17:58


بوسه به لبای طعم شکلاتت💋

Romance_kiss💋

15 Nov, 17:00


و شب‌ها در من بیشتر می‌شوی و شدت می‌گیری!

Romance_kiss💋

14 Nov, 21:08


بی خوابیِ مارا بوسیدن چشمای تو داروست💛

Romance_kiss💋

14 Nov, 21:07


و من جهان دیگری دارم به نام تو،


شبت بخیر جهانِ‌من..🧡

Romance_kiss💋

14 Nov, 21:06


#part13


روز بعد توی دفتر کارهامو انجام دادم و خیلی بی حوصله و کلافه
تقریبا همکارا توی دفتر همه فهمیده بودن من حالم خوب نیست هر کدوم به طریقی، چیزی میپرسیدن ولی من حتی حوصله جواب دادنم نداشتم
زدم بیرون از دفتر و رفتم جلو اداره شون توی ماشین نشستم دلم میخاست ببینمش ولی اون منو نبینه
آخر کوچه پارک کردم و افتادم روی رول تا بیاد بیرون و ببینمش
خیلی دیر تر از همیشه اومد بیرون اونقدر که فکر کردم شاید اصلا نیومده
از اداره اومد بیرون و رفت سر خیابون ایستاد واسه تاکسی
امروز خیلی دلم میخواست باهاش حزف بزنم بهش زنگ بزنم واقعا از حس من به خودش خبر نداشت وگرنه اینجوری نمیکرد باهام
باید خودمو جمع و جور کنم سر فرصت بهش زنگ بزنم

رفتم خونه سوما تازه رسیده بود ناهید هم اونجا بود تا صدای ماشینمو شنید اومد جلو در استقبالم
سلام و احوالپرسی سردی کردیم و رفتم توی اتاقم اونم سریع پشت سر من اومد حالمو پرسید
*بیحوصله م لطفا برو بیرون و در و ببند
_ببخش ولی بزار یکم ماساژت بدم آروم بشی
*نمیخام
_لطفا🙏🏻
*بعدا صدات میزنم
الان میخام دوش بگیرم
_میخایی باهم دوش بگیریم
*نهههههه ولم کن دیگه
با ناراحتی رفت بیرون
از حمام اومدم بیرون سوما اومد داخل صدام زد باهاشون نهار بخورم
_ببخشید داداشی نمیدونستم بیحوصله ای وگرنه ناهید رو نمیاوردم خونه حالا بیا نهار باقالی پلو با ماهیچه گذاشتم واست😘😘

*فدات مهربونم دکش کن بره چندروزی هم اینجا نگو بیاد
_بعدا باهم درد و دل میکنیم تنهایی شدیم
*صددرصد💋😘
رفتیم نهار و بی سر و صدا خوردیم و بعدش رفتم دفتر
تا شب اونجا بودم ناهید هم اومد دفتر
انگاری اومده بود فضولی منو هم ندید و آمارمو گرفت رفت
کارم تمام بود که سوما اومد داخل دفترم و میدونست کلافه م گفت باهم بریم پیاده روی
خیلی خوب بود رفتیم پیاده روی شاهد و از شاهد تا معالی آباد بدون اینکه متوجه بشیم رفتیم و برگشتیم
کلی حرف زدیم بهم گفت با یک نفر وارد رابطه شده خیلی وقته و روم نشده بهت بگم
*خدارو شکر خیلی خوشحال شدم
انقدر که این حال بدمو یادم رفت
_چشماشو ریز کرد و گفت تو چته این روزها؟؟؟ 🥺🥺 که انقد تو لاک خودتی

*نمیدونم 🥺بعد کلی سکوت بهش گفتم
*یه نفرو دوست دارم خیلی ولی اون منو دوست نداره شاید هم اصلا سهم من نباشه
*اگر هم سهمم بشه خیلی کارم سخته
_من میشناسمش
*نه گلم
_چیکار کنم برات
*هیچ خودم باید یه راهی پیدا کنم

*گفتی پسره خوشبخت کیه عاشق شدین
_من که نگفتم
*خب همه چیو گفتی
_میگم بهت بزار اول بدونم تو چیکار داری میکنی منم هنوز نمیدونم تو عاشق کی شدی
*گرو کشی نکن
_میخام بگم خودش بیاد باهات حرف بزنه
*مگه من میشناسمش
_کلی گفتم 😊😊رسم و رسوم رو درست بجا بیاریم😍😍

*خدا بهش شانس داده
_لوسم نکن باور میکنم

*خب بگو دیگه
_نوووچ بمون تو خماری😜😜
*باشه موقع تایید کردن منم میرسه زرنگ خانم
*اونوقته که کاری نمیتونی بکنی
🤣🤣🤣🤣
یکم آروم شدم که برگشتیم خونه

خیلی دوست داشتم ببینم فسقلی ما با کی آشنا شده که میخاد بیاد بهم بگه فکرم با کسی نیست
ولی خیلی بیتابم بدونم کیه
تنها فکری که میتونست یکم از حال و احوال خودم دورم کنه همین بود
🎉🎊🎉

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

14 Nov, 10:44


تو را نمی دانم، اما
برای من
هیچ کس شبیه تو نیست!
تو
چشم هایت، نگاه کردنت، حرف زدنت
و از همه مهم تر آغوشت، با همه تفاوت دارد!

#تو_بهترینمی

Romance_kiss💋

13 Nov, 17:19


به برکتِ چشمانت قسم
تو معشوق من نیستی
تو امتدادِ منی در تنی دیگر :)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Romance_kiss💋

13 Nov, 05:34


بغلش کنی بوی عطرش بمونه رو لباست

Romance_kiss💋

13 Nov, 05:12


تو را
به هر اندازه که از حد بیرون است
دوست خواهم داشت...


#حمید_رها

Romance_kiss💋

13 Nov, 05:11


بفرست براش❤️


دلم می‌خواست
بین شب‌ها و روزهات
بین دست‌ها و نفس‌هات
بین بوس‌ها و لب‌هات
چنان سرگردان شوم
که نفهمم دنیا کدام طرف می‌چرخد…🪼🦋

Romance_kiss💋

12 Nov, 21:09


#part12



یک هفته گذشت و هیچ خبری نشد نه پیامی نه تماسی هیـــــــــــــــــــــــــــــــــچ...
خیلی دلگیر و عصبی بودم و گوشی از دستم نمی افتاد فکر میکردم حداقل حتی جوابش نه هم که باید بهم میگفت..
تحمل خیلی برام سخت بود
منتظر بودن عذاب بود

.
.
کارامو راست و ریس کردم تا بتونم بعد از هشت روز برم محل کارش رفتم ساعت حدودای 12بود رسیدم پشت در اتاقش زیاد شلوغ نبود سر جای همیشگیم روی صندلی روبروی اون نشستم چند دقیقه ای بودم منو ندید

یه لحظه منو دید خیلی دستپاچه نگاهم کرد
اتاقش خلوت شد و کاملا همدیگه رو میدیدم

بلند شد و در اتاق رو بست
خیلی اعصابم از این کارش بهم ریخت ولی باید خودمو خیلی کنترل میکردم
بهش پیام دادم حداقل میدونستم الان مشکلی برای جواب دادن ندارهـ..

*سلام میدونستین انتظار خیلی سخته!؟
فکر نمیکنید من منتظرم!؟ 😔😔

چند دقیقه بعد جواب داد
~منتظر چی هستین دقیقا؟
*جواب شما
~جواب به چی!؟

*منظور من مشخصه
~جواب منم مشخصه
~هر منظور و خواسته ای دارید جواب من منفی هست لطفا دیگه پیام ندید و همدیگرو نبینیم و سر راه من نباشید

*من اصلا نگفتم منظورم چیه و چی میخام چطور جواب میدین
حداقل فرصت یه مکالمه بدید من حرفامو بزنم مجبورتون نمیکنم کاری کنید مطمئن باشید فکر بدی توی سرم نیست
~حرفم رو گفتم و تمام....

با خودم گفتم چه تمامی آخه این چه وضعشه حتی نمیزاری حرف بزنیم.. انقد بهم ریخته بودم که راه به هیچ جایی نداشتم
تا زمانی که میخاست بره خونه موندم تا باهاش بزنم بیرون
توی آسانسور باهاش سوار شدم ولی انقد ناراحت بودم که سرمو انداختم پایین و نگاهش نکردم
که همه چی بدتر نشه
اون رفت جلو کارتکس و منم رفتم دنبال ماشینم
و سوار شدم که برم خونه

دنبالش نرفتم نمیخاستم بدتر از این بشه


اونم انگار اصلا منو ندیده باشه رفت خونه
تکلیفم با خودم روشن نبود
ولی ازش دلسرد هم نشده بودم بالاخره راه دیگه ای پیدا میکردم

مستقیم و تخته گاز رفتم خونه
نهار رو با بی حوصلگی کنار سوما خوردم و رفتم که کنی بخوابم باید عصر میرفتم دفتر
هر چی وول خوردم نتونستم بخابم کلافه بودم و ذهنم پر از آشوب
حس میکردم چقد غرورم خرد شده

حتی فرصت نداد من پیشنها بدم
😭😭
#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

12 Nov, 20:02


با لب و لوچت ور برم پر تف بشن بعدم بخوریش

Romance_kiss💋

08 Nov, 14:12


𝐼 𝑙𝑜𝑣𝑒 𝑦𝑜𝑢 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑓𝑒 ♥️

Romance_kiss💋

08 Nov, 14:12


【هر روز دوست داشتنت در من تکرار میشود💍💙

Romance_kiss💋

08 Nov, 14:06


𝐿𝑖𝑓𝑒 𝑖𝑠 𝑔𝑜𝑜𝑑 𝑖𝑓 𝑦𝑜𝑢 𝑏𝑒 𝑚𝑖𝑛𝑒:)💚

Romance_kiss💋

08 Nov, 13:58


#kisss
#kiss

Romance_kiss💋

07 Nov, 19:45


@romance_kiss💋

Romance_kiss💋

07 Nov, 18:11


#romance_kiss

Romance_kiss💋

07 Nov, 17:16


#part9


دلتنگ هستم
تنها و دلگیر
حال غریبی که نمیدونم چجوری و کجا باید برم تا حال دلم خوب بشه

امروز تصمیم گرفتم بعد از، کارم برم اون خانمه رو ببینم و یجوری باهاش سرحرف و باز کنم یا حداقل اسمی چیزی ازش بفهمم
توی مسیر رفتنم نزدیک ساعت 12ظهر بود با خودم اون لحظه رو مرور میکردم تمرین میکردم چی بگم!
از کجا شروع کنم
توی اون محیط سنگین و جدی چی بهش بگم فکر کنم تنها هم نباشه
رسیدم به محل کار خانم کارمند 😊😊
ضربان قلبم واقعا بالا میرفت
حال خوبی که حالمو خراب هم میکرد
آسانسور رو سوار شدم و اون طبقه که باید میرفتم و زدم
آسانسور یسره رفت بالا
خیلی حرصم گرفت
در باز شد چن تا خانم بهم تعارف کردن ک سوار بشن منم نگاهشون نمیکردم سرم توی گوشی بود
ناگهان صدای من با پله میام تنمو لرزوند
سریع پیاده شدم و نگاهش، کردم اونم خندید و گفت چرا اومدین بیرون؟!

خودمو کنترل میکنم سوتی ندم گفتم
*چهارتا خانم بود معذب میشدن ما جوان تر ها با پله میریم😊😊
سرش و انداخت پایین و رفت
گوشیش، زنگ خورد و جواب داد و منم پشت سرش فقط، به صداش، گوش میدادم
تا اینکه رسید طبقه 6 رفت توی دفترش نگاهش کردم ببینم کجاست کدوم شعبه
اگه میرفتم داخل خیلی تابلو میشد
نشستم توی سالن روبروش تا ببینم حواسش به من هست یانه
گفتم اینجا یک ساعتی میشینم تا ببینم میتونم بهانه ای جور کنم
اخه چه بهانه ای!!!!؟؟؟
بعد از یکساعت ک چندباری منو نگاه کرد رفتم سر میزش گفتم مجدد سلام
با تعجب گفت سلام قبلیت کی بوده!؟
*باهم حرف زدیما دم آسانسور و توی پله ها گفتش
~ ولی سلام نکردین
~ ولی علیک سلام بفرمایین
من که روی ابرها بودم هول و هَوَل موندم چی بگم چن ساعت بالا پایین کردم حالا هم اصلا نمیدونم چی بگم
یه نگاهی متعجب بهم انداخت.. 🫤🫤😕😕
*میشه کد ملی منو بزنی ببینم کلاسه پرونده ام اینجا چنده میخام لایحه بدم
~اره بگو
کدملی رو گفتم..
~اصلا پرونده نداری شعبه چند بودین!؟
گفتم همینجا96
دوباره سرچ کرد چیزی نیومد خب منم اصلا پرونده نداشتم😉
گفت برید سرچ کل بگید براتون پیدا کنه بعد بیا اینجا
گفتم
*بگم کی منو فرستاده
~من بهزادی هستم
*ای جااان باشه الان میرم ببینم
از گفتن ای جان لبخندش محو شد
~اگه پیدا کردی بیا تا برات کارت و انجام بدم
*خسته نباشی خانم بهزادی عزیز فعلا
🙄🙄


رفتم دفتر کل آمارشو گرفتم گفتم خیلی بد اخلاقه چه طرز جواب دادن به ارباب رجوع هست اسمشو بگید تا بهش بگم چجوری رفتار کنه
اون خانمی ک اونجا بود گفت اگه حرف بدی یا رفتار بدی داشته به ما بگید خودمون تذکر میدیم گفتم نه اسمشو بگید
اسمشو گرفتم و به نظر خودم نصف راه رو رفته بودم...
اومدم پایین تشکر کردم و ایستاده بود کنار در منم ایستادم کنارش چشم تو چشم ازش خداحافظی کردم

انقد سرخوش، و خوشحال بودم که نمیدونستم کجام و میخام چیکار کنم
اصلا نصف راه و که فکر میکردم اومدم چی بود یا نصفه دیگه راه کجا بود و چی میشد

از اداره اومدم بیرون زنگ سوما زدم گفتم نهار چی داری گفت برات کباب تابه ای گذاشتم بیا حتما
منم سریع گاز رو گرفتم سمت خونه
واقعا روز خوبیه برام برم حس خوبمو باهاش تقسیم کنم

رسیدم دیدم ساکش دم در هست یادم اومد گفت میخاد بره کیش
نهار و خوردیم و خواستم تا فرودگاه برسونمش که گفت ناهید ماشین میاره تا فرودگاه میریم
خلاصه امشب تنها بودم فکرم آزاد میشد
😍😍

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

07 Nov, 17:15


#part8
.

چند روز گذشته خیلی کارهام سنگین بود و اصلا آزاد نمیشدم فقط شبها سعی میکردم زود برگردم خونه وقتمو با سوما بگذرونم
هر چی خواستم ازش حرفی بکشم ببینم چی شده که حالش خوب نیست نشد که نشد
بهش گفتم میخایی کاراتو کنم چند روز بری کویت به خواهرربزرگه سر بزنی و بیایی گفت نه
گفت چندروزی قراره با ناهید چنتا از بچه های معدن بریم کیش شاید حال و هوامون عوض بشه...
وسط، حرفاش یدفعه خنده ی مکارانه ای زد و گفت
_راستـــــــــی...
*جونم چیه
_عاشق شدی😉😉
_و من بیخبر باشم رسمش نیستا
*نه عاشقی چرا آخه... از کجا دراومد
_ناهید گفت ازش پرسیدی اگه عاشق شم چیکار میکنی
*چیزی دیگه که نگفتم دوست داشتم حرصش بدم
_واااا دل درد داری مگه طفلی رو عذابش میدی
*خواستم آماده بشه نمیتونم که تا ابد وردلت بمونم!؟ گناه داری تو😘

*شایدم من برم تو هم یه فکری برا خودت کنی هرچند من اصلا نمیتونم تورو دست هیشکی بدم
_هیشکی!!!!
*اهم🙂
*کسی رو داری که من قبولش داشته باشم
سکوت سختی چهره ش، و گرفت و تا چند لحظه هیچی نگفت معلوم بود داره ذهنشو آماده میکنه حرفی، بزنه...
_نمیدوم واقعا
*اینو که نمیخاستی بگی... درسته
_چیزی دیگه نبود داداش سختگیر خودم همین کارهارو کردی موندم رو دستتون😅😅
*اکه کسی رو میخایی یا دوسش داری یا هرچیزی
فقط به من بگو خودم بهش میگم و تمومش میکنم..

_راحته گفتنش ولی مگه من جرات شو دارم بیام به تو بگم...
*استغفرالله من که خیلی به دلت راه میام دادادش رضا همیشه اذیتت میکنه...

.
.
. سوما خواهرم ته تغاری خانوادمون هست اسمش سمیه بود توی دانشگاه با یک پسر کُرد خیلی خوش قیافه آشنا میشه
سمیه و خاله م مریم که اونم ته تغاری حاجی بود هم سن بودن و هردو دانشگاه باهم میرفتن قدیما اینجوری بود دیگه نوه ها با دایی و عمو خاله و عمه هم سن بودن😉😜

البته سوما سال دوم بود مریم بعد از اون رفت سال بعدش
از آشنایی سمیه و اون پسره چندماهی میگذشت و خیلی همو دوست داشتن و سمیه بیشتر و در واقع عاشق شده بود
رفت و آمد زیادی هم داشتن
انقد پسره دپستش داشت که اسمشو گذاشت سوما به معنی (نور چشم)😍
.
.
تقریبا از، ماه ششم آشنایی شون توی خانواده ما رفت و آمد میکرد و دادادش رضا اصلا این قضیه رو نمی پسندید و مدام سختگیری میکرد
تا اینکه خاله مریم وارد دانشگاه شد و چندماهی گذشت امتحانات ترم یک مریم و ترم سه سمیه تمام شد
و رفتن برای انتخاب واحد در دانشگاه
که ظاهرا مریم دلباخته پسره میشه و سمیه بهش میگه ما چن وقته توی رابطه ایم و خانواده هم تو جریان ما هستن ولی مریم اصلا اینارو نفهمید
هرجوری بود راهی باز کرد تا باهاش وارد رابطه بشه
و نمیدونم واقعا چجوری مخ پسره رو زد که کمتر از یک سال باوجودیکه از رابطه شون زیاد نگذشته بودعقد کردن و سوما عزیزه دل ما همونجا خیلی شکست و ما دیگه رابطمون و با خاله م قطع کردیم و اون دختر یه غم بزرگ تو دل سوما گذاشت
و #سوما این اسم و از روی خودش هیچ وقت برنداشت شاید این تنها یادگاری عشق کوتاه مدتش بوده...
از اون به بعد ندیدم و فکر نمیکنم اصلا با کسی وارد ابطه شده باشه
ولی این آخریا احساس میکنم شاید با کسی هست یکم روحیه اش بهتره
من به پای اون نشستم تا شوهر کنه اونم منتظر من تا زن بگیرم🙂😊
و اینجوریه که سوما بزرگترین دارایی منه مادرم به من سپردتش....

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

07 Nov, 08:36


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فقط اون لحظه که تن لختمو تو بغلت میگیری و به خودت میچسبونی ته لذت همونجاس

Romance_kiss💋

07 Nov, 07:30


‌ ‌𝕐𝕆𝕌 𝔸ℝ𝔼 𝕋ℍ𝔼 𝔽𝕀ℝ𝕊𝕋
ᵀᴴᴵᴺᴳ ᴵ ᵀᴴᴵᴺᴷ ᴬᴮᴼᵁᵀ ᴱᵛᴱᴿᵞ ᴹᴼᴿᴺᴵᴺᴳ
تُو اولین فکر هر صبح منی!

   

Romance_kiss💋

07 Nov, 06:19


تو زیباترین انتخاب چشم‌هایم هستی…

Romance_kiss💋

07 Nov, 04:35


Gm😘💋

Romance_kiss💋

06 Nov, 20:51


#part7


*یعنی میخایی بگی واقعا یه شات قهوه منو کشوندی داخل یا...
_یاچی!!!
*میخایی منو بکشونی سمت خودت که عاشقی یادم بره🤣🤣
_نخند دیوونه
آخه صبح قول گرفتم ازت که دلخوریم از دلم دربیاری🥹🥹
*چه دلخوری توام واسه خودت داستان میسازی
ناهید درحالی که آه بزرگی از نهادش بلند میشه نگاهم میکنه ملتمسانه و لووس
*خب تعارف ک نداریم بگو دهن منو سرویس کن این همه آسمون ریسمون بافتن نداره
😜😍
_خب بیا دیگه چجوری بگم من که عاشق سکس باتوام
*فقط، سکس!؟
*فقط با من؟؟؟
خیلی عصبانی نگاهم کرد... منم میخندیدم و خونسرد
اونم انگار دود از سرش بلند شده بود

*ای خاااک بر سرت صفا واسه یه شات قهوه گول خوردی...
_بزار قهوه رو بهت بدم فکر کنم واقعنی فقط واسه همین اومدی
*خب من که فکر بدی نمیکردم ولی انگار تو واسه زیر شکمم منو میخایی🤣😁

_ صفاااااا صفاااااا نزار دستم به خونت آلوده بشه
*کسی دلش سکسی شده و حشری شده انقد حرف نمیزنه بالاخره حرکتی میزنه کاری میکنه...

*گوشیم توماشین مونده برم بیارم تو قهوه رو بزن شاید کاری برای حشری شدنت کردم
.
.
_برگشتی
*اهم
_خوش برگشتی
با یه لباس خواب خیلی سکسی و وحشی جلوم ظاهر شد
*چی شدی تووو
چسبوندمش به دیوار و به اسارتش گرفتم
دستاشو با یک دستم گرفتم و لباشو قفل لبم کردم و بوسیدم همونجوری که دوست داشت
تا نزدیک کاناپه که اومدیم داشت لباسامو در می اورد که من دست جیبم بردم فهمید ماجرا چیه نزاشت و کاندوم گرفت و پرتش کرد اون ور
_دلم میخاد مثل همیشه باشی
*هستم
_از آخرین سکسمون که تهران باهم بودیم سکس نداشتم تا دیشب
_نکن نزن این لعنتی رو
کشش ندادم و ادامه دادم ازش خواستم بیا روی شکمم خودت کمی بالا پایین کن

بعدش شروع کردم به تلمبه های تند تند و محکممممم
صداش، کل فضای خونه رو پر کرده بود تا اینکه تمام بدنش میلرزید فهمیدم به ارگاسم رسیده و منم یکم شل کردم تا زود تموم بشه
هر دو خسته و زار افتادیم روی کاناپه..
شروع کرد به بوسه های ریز ریز روی تمام تنم مثل همیشه دیگه فهمیدم دلخوریش تموم شده

گفتم شامی سفارش بده بخوریم
کیف و پرونده های منم از توی ماشین واسم بیار
نمیتونم شبی برم خونه دیگه همین جا یه دوش میگیرم
انقد خوشحال بود
_باشه خودم برات کارهاتو تایپ میکنم
*راند و سانس دیگه ای نداریما
_قول💋
*آفرین دخترک خوب

*قهوه چیشد!!!! 🤣🤣😅😅

_شام میخوریم دیگه

*باشه
.
.

*راستی ناهید
_جونممممم😍

*هیچی یه فرصت دیگه بهت میگم
_بگوووووو
*حتما میگم زیاد مهم نیست

زنگ سوما زدم گفتم خونه ناهید موندم
انقد تعجب کرد گفت خیلیم خوووب😊
*تو چیکار میکنی گلم کجایی
_من با دادش اینا باغ میمونیم فردا منو داداش رضا آزادیم امشب هم میمونیم
*خیالم راحت شد تنها نیستی
*نیشکون از لپت گلم
_میبوسمت عشق مهربونم یه دونه دادادش


.
.
*ناهیــــــــدد
_جونم
*رفتی برای سوما بیچاره چس ناله زدی درمورد من
*طفلی کلی ذوق کرد گفتم امشب با تو میمونم
_ما دوتا دوستیم راجب همه چیز حرف میزنیم
_لطفا به ما کاری نداشته باش
_شکایتتو پیش کی برم!!!!!

🤣😅

شام اومد و خوردیم و کارامو گذاشتم وسط تا ساعت دو با ناهید کارامو انجام دادم
موقع خواب هم تخت جدید ناهید
که به قول خودش از همه طرف آینه گذاشته بود رو افتتاح کردیم
ولی فقط، خوابیدیم چون خودشم میدونست جلسه فردای من دادگاه خیلی سنگینه چیزی ازم نخواست
چنتا بوس و لالا😊🙂



#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

06 Nov, 18:48


آغــوشـــت
معنی زندگی میده به این تن خسته🤍

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Romance_kiss💋

06 Nov, 14:39


#الهــــــــــــــی
پاتق تون....
#آغوش_دلبــــــــــر

Romance_kiss💋

06 Nov, 10:58


#کی_میگیـــــــــره_جاتو...

Romance_kiss💋

06 Nov, 10:52


بين من وَ تو
هيچ نسبتى نيست
جز اينكه هميشه دلم
ضعف میرہ برای
بوسيدنت 🌱

Romance_kiss💋

06 Nov, 06:22


تو به دستان کسی غیر من عادت کردی
من
هنوزم
که
هنوزه
به تو
عادت
دارم...

Romance_kiss💋

05 Nov, 20:04


با ری اکشنا انرژی بدین 🫶

رمان #عاشقانه #اروتیک

Romance_kiss💋

05 Nov, 20:02


وقتایی ازت دورم و دلتنــــــگتم
توی قلبم محکم بغلت میکنم
#عشقه_دلم

Romance_kiss💋

05 Nov, 19:40


تو وصله ی جون منی

Romance_kiss💋

05 Nov, 18:41


#part6



سیگارمو ک کشیدم اصلا متوجه سوما خواهر فسقلی نازنازی توی تراس اتاق کناری مون نشده بودم
دیدم روی صندلی خوابش برده
رفتم بالا سرش دیدم کلی سیگار کشیده بود متوجه شدم حال خوبی نداره
امشب هم زیاد رو روال نبود ولی تا من میرفتم پیشش خودشو میزد به خوشحالی
آرووم تکونش دادم و ازش خواست بره تو تختش بخوابه
انگار مدتهاست منتظرم بود که بغلش کنم و بباره
سرش و گذاشت رو سینم و شروع کرد به گریه و هق هق... 😭😭
منم ترجیح دادم ساکت باشم تا از بودن کنارم به آرامش برسه
حتما بعدا دلیلشو میگفت بهم الان حال اون حال جواب پس دادن نبود
معمولا این شکلی میشد هر چند وقت یکبار
داداش رضا متوجه بیداریمون شده بود در زد و خیلی اروم و بدون حرف کنارمون نشست بهش اشاره کردم چیزی نگه اومد رو تخت دستاشو گرفت و بوسید گفت چجوری عشقای من خلوت میکنن منو خبر نمیکنن🙂🙂

شروع کردیم کمی خاطره بازی و یاد خواهر راه دورمون که دلتنگش بودیم و خاطره هاش که همیشه با ما بود و خودش خیلی کم

دیگه هوا کاملا روشن بود ک سوما رو پای من خوابش برد
و منم چشام سنگین شده بود رفتم اتاقم و کنار ناهید خوابیدم
فکر کنم تو راه رسیدن به بالش بیهوش شدم

نمیدونم ساعت چند بود ک ناهید شروع کرد به ور رفتن بهم
*واییی نکن دختر یه امروز که خوابیدم
_بیدارشو ببینم وقت نهاره اومدم اینجا باتو باشم خوابالووو
*ولم کن توروخدا یکم دیگه بخابم
_ساعت دو هستا فکر کردی کله سحره
خیمه زد روم و آروم آروم بوسیدم همونجوری دستاشو روس سینه م میکشید
_باید کار دیشب تو امروز از دلم دربیاری
*واااا چکاری اونوقت
_میدونی
*سوالمو جواب بده
_من دلم میخاد وجودتو قشنگ حس کنم نه با این پلاستیکی مسخره ها
*هاااا بگو دلت گاییدن میخاد
_نه چیز دیگه گفتم
*سکس لطیف!؟
_نهههه سکس بدون..

*سکس بدون من!؟
_میفهمی چی میگی😡
*نه والا خوابم هنوز
_باشــــــــــــــــــــــــــه💋
_زوود یه دوش، بگیر بیا پایین نهار
بعد نهار میدونم چیکار کنم با تــــو
.
.

نهار و دور همی خوردیم
ولی همش فکرم درگیر خواهر فسقلی م بود نفهمیده بودم چرا که رفته بود تو لاک خودش💔

حوصله ناهید و نداشتم سعی کردم تو همون محوطه باغ تو جمع بمونم
نزدیکای ساعت 4که شد یه شنا زدیم و استخر بازی
ناهید نزاشت من بیام بیرون منم ک فهمیدم چی میخاد دم به تله ش ندادم از آب اومدم بیرون
اومدیم بالا بهش گفتم من میخام برگردم شیراز تو میایی یا با سوما برمیگردی؟!
گفت تا شب نمیمونی؟؟؟؟
گفتم نه کار دارم باید برم خونه
گفت منم باتو میام اینجا تنها راحت نیستم
یه چای آتیشی زدیم راه افتادیم
توی راه کلی برام از پرونده هاش گفت و تعریف کرد
مسیر 40دقیقه ای رو حس، نکردیم
بی مقدمه ازش پرسیدم
*عاشق بشم تو چیکار میکنی برام؟؟؟؟

خیلی با تعجب نگاهم کرد.. 🥺😐
بعد چند دقیقه گفت تو با من چیکار میکنی؟؟؟؟!!!
*متنفرم کسی سوالمو با سوال جواب بده درجریانی که
_منم متنفرم به سوال سخت جواب بدم.

و هر دو سکوت کردیم...
یه سکوت طولانی

.
.
تقریبا نزدیک خونه ش شدیم که سکوت و شکست و گفت
_میایی پایین یه قهوه بزنیم
*خیلی کار دارم
_شارژ میشیم
*نمیدونم چی تو فکرته ولی فقط باید زود آماده ش کنی
_آره بیا
پیاده شدیم و رفتیم داخل
* کل دکور خونه رو تغییر دادی!!
_اره خیلی وقته
حواست حتما با عشقت بوده ک اینجا نمیومدی😁😁

*آخی ترسیدی
_ازچی
*نبودنم
* ترس اینکه دیگه نباشم کسی نیست تورو با کاندوم بگاد

_اگه قراره به اون و به عشقش پایبند باشی با کاندوم و بدون کاندم فرقی نداره صفا جوون
*واقعا از حسادتش، خنده م گرفت
*عاشق نشدم فقط، گفتم اگر... عاشق، بشم
_من کارمو با تو میکنم چه عاشق یکی دیگه باشی یا نباشی!! چی بهتر از اینه برات؟؟؟؟؟!

*حالا قهوه مارو بزن تا برم خدایی خیلی کار دارم


*توی دکور جدیدت حس غریبی دارم
_بیا اتاق خوابمو ببین
*نه نمیخام خاطره ای توی اتاق خواب جدیدت داشه باشی باهام🤣🤣

_ خاک توسرت واقعا بیشعوری
*🤣😁

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

05 Nov, 18:36


#part5
#تلاقی



ساعت نزدیک چهار بود که خوابم گرفته بود
امشب زیاد مشروب نخوردم کمی گرم بودم ولی ناهید چنتا پیک زد تا جایی ک من حواسم بهش بود
سمت محمد دوستم هم اصلا نرفت
حتی محمد موقع خداحافظی پیشنهاد داد تا برسوندش خونه اما گفت میخاد با من باشه و تا فردا میمونم
.
.
اومدیم داخل عمارت تو سالن که رسیدیم سوما به ما شب بخیر گفت و رفت که بخوابه
منو ناهید وارد اتاق شدیم
ناهید سریع لباساشو درآورد و لباس خواب تن کرد
منم از بوی دود و کباب رفتم یه دوش بگیرم
زیر آب تو حال خودم بودم که وجود ناهید و کنارم حس، کردم
شروع کرد به بوسیدنم و مول همیشه وقتی دلش میخاست خودش شروع کننده بود بعد کلی لیس زدن و ور رفتن گفتم زیر آب دوست ندارم بریم تو. تخت
#اووومم میدونم حتما😍❤️‍🔥
دوش گرفتیم اومدیم توی تخت شروع کرد به بوسیدن و معاشقه
ولی من نخواستم زیاد طولانی بشه

خیمه زدم روش خیلی التماسم میکرد زودتر برم رو کارش
خیلی داغ بود و وحشی شده بود
من از روی تخت بلند شدم و از کشوی میز یه کاندم برداشتم پرسید
_این چیع تازه یادگرفتی
به یکباره تمام تنش سرد شد ولی نخاست حسم بهم بریزه گفتم پیشگیریه
بغض و غمی توی وجودش اومد ولی سکسمون و خراب نکرد تا آخر که به ارگاسم رسید زیر دست و پای من خودشو نگه داشت من ک ارضا شدم دوتایی ولو شدیم روی تخت
ولی پشت کرد بهم و از اون لمس و بوسه های بعد سکس مثل دفعه های قبل خبری نبود
متوجه شدم خیلی دلگیره ازم ولی چیزی نگفتم تا خودش سر حرف و بازکنه
عادت نداره حرف نگفته رو دلش نگه داره
...
.
.
نیم ساعتی پشت بهم سکوت کرد تاخودشو جمع وجور کنه
_چرا اینکارو کردی
*سرشب هم اینکارو کرد!!! چطور متوجه نشدی؟؟؟
_واقعا!؟ 😔🥹
_چطور نفهمیدم😭
بغضش عیان شد
*خخخخ هنوز بچه هام تو سطل آشغال هستن که
.
.
.

دوباره حرفمو ادامه دادم
*خیلی وقته باهم نبودیم و تو هم یه دختر سگ حشری شاید دلت خواسته این وسطا با کسی باشی
اگه هم سر شب متوجه نشدی چون هم مست بودی و هم حشری
برای عوض شدن جو گفتم
*دوست ندارم بابا بشم اصلاااا😉😘
وبهش گفتم بیا بغلم کن بچسب بهم شاید یادت بره حالت خوب بشه و بخوابی
یک ساعتی بیشتر شد تا خوابید و از من فاصله گرفت
منم رفتم توی تراس تا سیگاری بکشم
خیلی دوست داشتم فکر کنم...
همون حسی ک نمیدونم چیه و حتی نمیدونم فکرم چیه این روزها حس غریبی دارم
🫠🫠

#مهسا_نویسی



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پسرک مون عاشق شده و خبر نداره...

Romance_kiss💋

05 Nov, 17:03


وطنِ من همین حوالـی...
جایی میان آغوش توست !🤍

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Romance_kiss💋

05 Nov, 10:55


تو فقط باش . . .

• این آهنگ مهدیار :)))) بفرستید براش.

Romance_kiss💋

04 Nov, 15:27


از من نپرس، چگونه‌ام؟!
‏من همیشه دلتنگ توام ...
‏وقتی راه می‌روم
‏وقتی می‌نشینم
‏حتی زمانی که در چشمانت نگاه می‌کنم
‏از عمق جان دلتنگت می‌شوم
‏تا به‌حال، نفست برای کسی تنگ شده؟
‏من مبتلای توام
🥹🥺

Romance_kiss💋

04 Nov, 15:14


#part4
#تلاقی



چند روز کارهام سنگین بود همه ش، بدو بدو داشتم
زیاد فرصت اضافی نداشتم ولی خیلی دلم میخاست برم سراغ دختره و اسمی ازش بدونم
چنتایی از همکارا که صمیمی بودم خواستم آمارشو برام بگیرن
.
.
سوما بهم زنگ زد گفت آخر هفته باغ دادش، دعوتیم تولد پسرش ارشک هست و مهمونی گرفته جایی برنامه نزارم
ازش خواستم ناهید هم با خودش بیاره و دعوتش کنه من تنها نباشم این دو روز که اونجاییم
.
.
شب تولد شد و ناهید برعکس همیشه نیومد
سوما زنگش زد گفت منتظرم صفا بهم زنگ بزنه

سوما انقد خندید که نتونست باهاش حرف بزنه گفت بشین تا بهت زنگ بزنه
بعد قطع کرد به من گفت برو دنبالش بیاد یجوری هم نگو که انگار میدونی به من چی گفته چون تحمل محیط اونجا رو نداشتم تنها بمونم رفتم

زنگش زدم مثل همیشه سریع جوابم داد
*سلام خوبی؟ کجایی تو دخترک
_سلام عزیزدلم خوبی تو خونه هستم
*برای تولد ارشک دعوتی!؟
_آره سوما و زنداداش زنگ زدن ولی حس نداشتم بیام
*اوه چه چس کلاس من دارم میرم میخایی بیام دنبالت؟
_اذیت نمیشی
*نه اگه آماده باشی چرا اذیت بشم فقط، حوصله ندارم معطلم کنی یک ساعت دیگه دم درم
_اوکی عزیزم زود آماده میشم😍❤️‍🔥
*زنگت زدم بپر بیا پایین 😁
_باشه میبینمت گلم


از سر خیابون زنگش زدم گفتم دم درم
وقتی رسیدم ساک به دست چند دقیقه منتظر مونده بود
سوار شد و انگار عروس به خودش رسیده بود
سوار که شد گفتم خوبه حس نداشتی انگار میری حجله با این سرو شکلت
_خدارو چه دیدی شاید بعد مدتها ما هم تورو امشب دوباره تو حجله دیدیم😘
*شاید...
رسیدیم همه توی محوطه مشغول بزن و برقص

سریع پیاده شد و رفت داخل عمارت از منم خواست باهاش برم
گفتم تو برو من سلام و علیکی کنم میام
وقتی رفتم دیدم تو اتاقم لباسشو پوشیده منتظرم نشسته
داخل شدم از جا بلند شد دستاش محکم دور کمرم حلقه کرد منم سرمو پایینتر بردم شروع کرد به بوسیدنم انقد لبامو با حرص میبوسید که معلوم بود چقد دلش برای این لحظه تنگ شده بود و البته
منم خیلی وقت میشد هیچ حسی رو تجربه نکرده بودم
همینجوری که میبوسیدمش دکمه لباسمو باز کرد
تمام تنش داغ بود و منم داشتم گر میگرفتم
نگاهش کردم خواستم بگم بزاریم واسه بعد..
_نه الان حیف این حسمون هست بمونه توی کمرمون الان دست گرمی میریم شب راند اصلی میزنیم
*با بوسه جوابشو دادم لباشو محکم گاز گرفتم
قند تو دلش آب میشد
روی تخت خوابندمش و داگیش کردم و یکم بهش وررفتم ولی خیس خیس بود و بعدش چنتا عقب جلو وحشی سرش زدم حالش که جا اومد
ومنم خودمو اون تووو خالی کردم
دوتایی مون ولو شدیم رو تخت
_صفا چجوری بیام پایین انرژیم تموم شد..
*میبرمت نترس
رفتم پایین یه نوشیدنی شیرین براش آوردم
زدیم به رگ و از جا بلند
*گفتم الان حست اومد حس نداشتی😁😉
_عالیم عالی🔥
خودتو جمع و جور کن بریم بیرون منتظرمون هستن

اومدیم پایین و مشغول مراسم شدیم
ناهید زیاد کنارم نبود و منم زیاد حوصله نداشتم پشیمون شدم خواستم بیاد
تا آخر شب که یه عده رفتن و ما تقریبا خودمونی شدیم

#مهسا_نویسی

Romance_kiss💋

02 Nov, 08:28


#romance_kiss

Romance_kiss💋

02 Nov, 08:28


#دوستت___دارم
#جان__و_دل

Romance_kiss💋

01 Nov, 18:15


نرو؛ بمان و بمیران مرا در آغوشت

- امید صباغ نو

Romance_kiss💋

01 Nov, 17:29


سلام عزیز کرده ی قلب من
میدونستی تو نیازِ نفس های منی؟
یعنی نباشی نفسم بند میاد..
دیگه این قلبم نمی تپه..
یچیزی بهت بگم
منو از خودت دور نکن..
تو ذره ذره ی وجود منی..
امروز منی، فردای منی..
تموم ثانیه های منی..
ضربان قلب منی..
نبض منی..
نمی‌خوای که قلبم دیگه نزنه
میخوای؟


Romance_kiss💋

29 Oct, 15:48


سیوش کن "Myn siel" یعنی کسی که دوست داشتنش مثل نفس کشیدنه؛ هیچوقت نمیتونی ازش دست برداری.🙃💕

Romance_kiss💋

29 Oct, 15:48


گفتم
می‌خوام
تکلیفمو
با چشات
روشن کنم.

Romance_kiss💋

29 Oct, 15:25


زندگي قشنگه اگه باتو باشه.
مرگ قشنگه اگه براي توباشه.
دلتنگي قشنگه اگه به خاطرتوباشه.
من قشنگم اگه باتوباشم.
اماتوهرجورباشي‌قشنگي‌دورت‌بگردم:)

Romance_kiss💋

29 Oct, 05:57


‏از لحاظ روحی نیاز دارم بند بند تنت نفس بکشم..

Romance_kiss💋

28 Oct, 21:44


مگه میشه با بوسه هات مست نشد؟

Romance_kiss💋

28 Oct, 21:39


#قلب_مظلوم

Romance_kiss💋

28 Oct, 07:05


#مشغله_ی_هر_روز__من😍

Romance_kiss💋

28 Oct, 04:05


#توقلبم_ریشـــــــــــــــــــه_کردی

Romance_kiss💋

27 Oct, 16:05


[ أحبك إلى ما لا نهاية ]


تابی نهایت دوستت دارم♥️

Romance_kiss💋

27 Oct, 09:28


‌به قلم حمید سلیمی

گفتم من دوستت دارم، خودخواهانه و فقط به خاطر خودم.
من دوستت دارم که خودم یادم برود جهان چه تهی و تاریک است. دوستت دارم که یادم باشد صدای پایی هست که با همه صداها فرق دارد به گوش من. دوستت دارم که باران شوی و بباری و خشک نشوم مثل آخرین درخت در آخرین کویر. دوستت دارم که جهان رنگ بگیرد و باد معطر شود به بوی خوش موهات، دنیا را مست کند و برقصاند. دوستت دارم فقط برای این که وقتی دوستت دارم زیباتر می شوم، رهاتر می شوم، آرام ترم، خودم را بیشتر دوست دارم.
گفتم من دوستت دارم، و مومنم که این دوست داشتن با همه شراره هایی که دارد، نه حقی برای من ایجاد می کند و نه تعهدی برای تو...

#دوستت___دارم


Romance_kiss💋

27 Oct, 06:49


.

تو می بوسی و من
صبح می شوم
عاشقانه تر از این هم می شود مگر


سارا_صحرا

Romance_kiss💋

27 Oct, 06:47


کی میگیره جاتو🙃🐾

Romance_kiss💋

26 Oct, 21:20


چفت تنش‌

Romance_kiss💋

25 Oct, 11:09


بغلت‌ همون‌ نقطه‌ی‌ امن آرامشه