حرفای نگفته @qalbemahi Channel on Telegram

حرفای نگفته

@qalbemahi


-کپی با ذکر اسم #مهدیه_رضایی
"اسم مستعار قبلی مهی‌نوشت بود که تغییر پیدا کرد"

"استفاده بدون ذکر نام من، پیگرد قانونی دارد."

@qalbemahibot ناشناس

حتی‌الامکان فوروارد کنید🌚🤝🏻
چنل دوم: https://t.me/sdAramesh

حرفای نگفته (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی حرفای نگفته! این کانال توسط کاربر qalbemahi اداره می‌شود و در آن مطالب جذاب و جالبی را خواهید یافت که شاید تا به حال درباره آن‌ها صحبت نکرده‌اید! محتوای این کانال تازه و متفاوت است و باعث خنده و تأمل در یک زمان می‌شود. حرفای نگفته یک فضای دوستانه و خلاقانه است که همه را به خود جذب می‌کند. هرگونه کپی برداری باید با ذکر نام #مهدیه_رضایی انجام شود، زیرا استفاده بدون ذکر نام مالک، قابل پیگرد قانونی است. همچنین، اگر به محتوای جذاب این کانال علاقه‌مند هستید، حتما آن را به دوستان خود فوروارد کنید. برای دسترسی به محتوای بیشتر، می‌توانید همچنین به کانال دوم ما نیز مراجعه کنید. از حضور شما در کانال حرفای نگفته بسیار خوشحال خواهیم شد!

حرفای نگفته

21 Nov, 13:53


تا الان حدود ۲۶ میلیون جمع شد و ۱۳ میلیون مونده :))))
تصدق دل بزرگ و مهربون همه‌‌اتون، مردم شریف ایران.🤍

حرفای نگفته

21 Nov, 13:53


سلام، لطفا این عکس رو باز کنید و محتواش رو بخونید و هرچقدر در توان‌تون بود، کمک کنید. کمک‌های کوچیک ما شاید در ظاهر ناچیز به‌نظر برسه اما قطعا گره‌ بزرگی از مشکل خانواده‌‌ی جلالی باز می‌کنه.

6273811087743693
رضاجلالی

حرفای نگفته

20 Nov, 22:23


لمس کردن این درد
برای بار هزارم یا شاید بیشتر
کمی بیشتر از لمس
نفوذِ این نفرین در تمامِ وجودت
وجودی خالی از روح
دردی فراگیر جهانم را لمس می‌کند
تو را لمس می‌کند
دست می‌گذارد روی این درد
تویی آن درد
دردی در تمامِ من حس می‌شود
در تمامِ آنچه که خالی بود
تمامِ من نبودن بود
نبودن یک بودنِ پوچ
خالیِ خالی‌ام
وزین رنگِ سپیدی
دردی که دارم مرا می‌کشد
سلاخی می‌کند
روی این سقف آویزان می‌کند
زنده زنده پوست می‌کند
از این کالبدِ خالی از من
روبروی این قاب خالی
همانی که برای من پر از من است
برای قاتل پر از هیچ
آخرین نگاهم را خرجش می‌کنم
قاتلِ پوچ را
منِ پر از هیچ را
دردی که من در اعماق وجودم لمس می‌کنم
موهبتی بود برای دوری از یک درد
قابِ عکسِ خالی از من
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

20 Nov, 07:55


از اندیشه و دانش متنفرم.

حرفای نگفته

20 Nov, 07:34


زندگی آدم داغ‌دیده دو نیم می‌شود:
نیم اول، بازگشت به زندگی،
نیم دوم، تحمل بازگشت به زندگی.

حرفای نگفته

19 Nov, 16:25


می‌بوسم
تک تک خاطرات را
عکس‌های پاره شده
وصلِ هم نیستند
من این طرف
تو آن طرف
عکس ها هم جدا هستند
همان‌هایی که وصل بودند
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

19 Nov, 07:15


خب دوستان
این پیامو فور کنید تا من رندوم برای چندنفرتون بنویسم. سعی می‌کنم برای اکثریت بنویسم ولی اگه نشد دیگه ببخشید.
-و اینکه ممکنه طول بکشه یکم.

حرفای نگفته

18 Nov, 14:55


قلبم اکلیل می‌زنه بیرون.

حرفای نگفته

18 Nov, 14:54


یکی اینجا خیلی خوشحاله

حرفای نگفته

18 Nov, 08:45


گاهی دلم می‌خواهد از دست خودم زار بزنم و عاجزانه از خودم خواهش کنم که حساس نباشم و به مسائل و کلمات و رفتارها، بیش از اندازه دقت نکنم. ولی حقیقت این است که من زیاد حساسم و زیاد دقت می‌کنم و زیاد غصه می‌خورم؛ برای مسائلی که خوب که دقیق شوی، اهمیت چندانی ندارند...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan

حرفای نگفته

16 Nov, 21:10


کلماتم ردیف می‌شوند
یک تکرارِ روشن از یک جمله
هرچه کنم و نکنم
هرچه نویسم و ننویسم
هرچه ببوسم و نبوسم
هرچه آغوش باز کنم و نکنم
آخر به تو می‌رسم
جمله‌ی دوست دارمِ زندگی‌ام شدی
فردی دگر بخواهمم
باز هم تو در پس تمامِ مغزمی
عاشقانه‌هایم با تو معنا گرفت
قلبِ تپنده‌‌ام با تو سامان گرفت
حال عشق برای کسی دگر خطاب شود
باز هم تو هستی
اولینِ تمامِ تلاش‌های من برای عشقی
آخرین تلاشِ من برای زیبا دیدنِ جهانی
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

16 Nov, 17:42


حکم آنچه تو گویی
من لالِ تو هستم.

حرفای نگفته

16 Nov, 15:33


"کنون کلمات می‌دوند. من هم یک فلجِ خود منکرم. کنون آن‌ها یک سری بیگانه در سلول‌های مغزم هستند و به پیچش مرگ با آن‌ها مشغولند. من اکنون یک خفگی پرفریادم و کلماتم نیستند. حروفم گم شده‌اند و من همین زندگیِ مرگم."
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

16 Nov, 15:30


قلم می‌نشیند به این کنجِ دیوانه‌خانه
قلم می‌رود به آن سوی دیوانه‌خانه
دیوانه می‌دود به سوی قلم‌
دیوانه منم که از خود به دورم
قلم می‌نشیند روی شانه‌ام
من به دنبال کلمات می‌دوم
می‌دوم، می‌دوم، می‌دوم
در این جهانِ سیاه
کلمه‌ای نمی‌یابم
دیوانه‌ام دیگر
دیوانه‌ام کردند؛ دیوانه خطابم کردند
این‌بار نور هست و من گمشده‌ام
کودکی کوچک که از خانه دور شده
آن منم؟
آن که تفنگ را روی سرش نهاده باز هم منم؟
آن که با قلم یکی را به کاغذ حواله می‌کند منم؟
آن منم که می‌دوم سوی آن‌ها تا رها نشوم؟
این همه ترس از رها شدن در من چگونه می‌روید؟
رها شدم و باز هم می‌ترسم
رها کردم و باز هم می‌ترسم
یکی گم‌شد، یکی خون از مغزش چکید
یکی کاغذ و قلمش را سوزاند
یکی می‌رود در خاطرات که باز هم رها شود
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

16 Nov, 15:29


به التماس کلمات نشسته‌ام تا زجر خود را آن‌جور که لایق است نشان دهم؛ ولی کلمه‌ها لایق این زجر نیستند‌. سکوت هم لایقش نیست ولی چاره‌ای ندارم.
#مهدیه_رضایی

حرفای نگفته

16 Nov, 15:22


"حروف جهانش با یکدیگر غریب شده بودند."