تمرینات راه ناوال @o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0shift Channel on Telegram

تمرینات راه ناوال

@o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0shift


به احترام قصد
https://t.me/CarlosFreedomPass
https://t.me/kastanedasbooks
https://t.me/originalRahnama

ارتباط با ما:
@Passenger203

تمرینات راه ناوال (Persian)

با کانال تلگرامی 'تمرینات راه ناوال' آشنا شوید! این کانال توسط کاربر با نام o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0shift اداره می‌شود. در اینجا شما می‌توانید با تمرینات مربوط به راه‌ناوال و تکنیک‌های مربوط به آن آشنا شوید. اگر به بهبود مهارت‌های خود در این زمینه علاقه‌مندید، این کانال مناسب برای شماست. همچنین در این کانال می‌توانید از منابع مفید دیگری مانند CarlosFreedomPass، kastanedasbooks و originalRahnama بهره‌مند شوید. برای ارتباط با مدیر کانال می‌توانید با آیدی @Passenger203 تماس بگیرید. پس از پیوستن به این کانال، بهترین تمرینات و راهکارهای موثر برای بهبود مهارت‌های راه‌ناوال را دریافت خواهید کرد. از این فرصت عالی استفاده کنید و بهترین خود را به ارمغان آورید!

تمرینات راه ناوال

10 Feb, 05:28


علم علیه توهم دانایی
.
با توضیحات #نیل_دگراس_تایسون، اخترفیزیکدان

Credit: StarTalk YouTube channel
.
#علم #دانش #روش_علمی #ایده #جهل

@tanidegi

تمرینات راه ناوال

09 Feb, 05:28


🟢۶. حالا درست مثل اونچه کارلوس کاستاندا به ما گفت هرکدام از این خرده‌ستمگرا در آگاهی ما با اتصال به رشته‌ی هدف با همدیگر قدرتمند میشن، اینها خرده‌ستمگر هستن. اینها نوع خاصی از خرده‌ستمگر هستن و اینها همه به یکدیگر اتصال دارند. خب گاهی اینها همه با هم بوسیله‌ی یه وضعیت بدنی یک ژست خاص اتصال دارند، چندین خرده ستمگر در گذشته‌مون داریم، همون وضعیت بدنی رو داریم وقتی که با اونا رودررو می‌شیم، وقتی با اونها تعامل می‌کنیم، و بنابراین همون مکالمات رو هم داریم و در نتیجه همون واکنش‌ها رو بروز می‌دیم و غیره غیره.
پس برای پیدا کردن صحنه‌های دیگه بین این رشته از خرده‌ستمگرا از شما دعوت می‌کنم که؛ در اون وضعیت بدنی ای قرار بگیرید که در مقابل آخرین صحنه‌ی خرده‌ستمگر حال حاضرتون داشتید، صحنه‌ی خرده‌ستمگر حال حاضرتون یه بار دیگه! وضعیت و ژست بدن چطور بود؟ شونه عقب بود؟ الان نمی‌طلبه اینو انجام بدید؟‌
اینو با ما انجام بدین، به اون حالت بدنی برید، فقط اقتباسش کنید اتخاذش کنید بعد در این‌حالت بدنی مداومت کنید.
🟢۷. از شما میخام چشماتون رو ببندید و صحنه خرده ستمگر دیگه ای رو تو میانه‌ی زندگی‌تون پیدا کنید. پس لطفا فیلم رو متوقف کنید شما در حالت بدنی صحنه‌ی آخرین خرده‌ستمگرتون قرار دارید، فیلم رو متوقف کنید چشماتون رو ببندید صحنه‌ی خرده ستمگر دیگه رو پیدا کنید و مروردوباره‌اش کنید اما این بارخرده‌ستمگری از اواسط زندگی‌تون.
🟢۸. وقتی انجامش دادید به ما برگردید و دوباره صحنه‌ای که بیاد آوردید رو بنویسید،
تا فاصله ی بیشتری بین خودتون و اون ایجاد کنید. پس ویدئو رو متوقف کنید و صحنه رو در دفتر تکالیفتون بنویسید و به ما برگردید.
🟢۹. عالی و حالا همینطور در مورد خرده‌ستمگرِ اواسط زندگی‌تون که الان مرورش کردید به سئوالات روانشناسانه در دفتر تکالیف‌تون پاسخ بدید و به ما برگردید.
🟢۱۰. حالا بخاطر اینکه ما دنباله‌ی یه رشته صحنه‌های این خرده ستمگرا رو گرفته‌ایم به حالت بدنی آخرین خرده ستمگری که مرورش کردین برگردین، فقط همین الان بدون طفره رفتن انجامش بدید، صحنه خرده‌ستمگر میانه‌ی زندگیتونو، هر حالتی که بدنتون اونجا داشت، همین الان بخودتون بگیرید، فقط اون حالت رو بگیرید و حفظ‌اش کنید.
🟢۱۱. بعد از شما میخام که چشماتون رو ببندید و صحنه ی خرده‌ستمگری از کودکیتون رو مروردوباره کنید. پس چشماتون رو ببندید، یک صحنه از خرده ستمگر دوران کودکی تون رو پیدا کنید و مروردوباره کنید و به ما برگردید.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم دوم هفته اول ۴

تمرینات راه ناوال

08 Feb, 08:02


1⃣1⃣ مرور‌دوباره ای که ما می‌خوایم برای خودمون انجام بدیم، یکی از تمریناتیه که در ادامه می‌گیم. این تمرین خیلی خیلی مهمه؛ شکلی از آزمودن خودمونه. و این خود‌آزمونیه که الان می‌خوایم شروعش کنیم:
🟢۱. امیداوارم که دفتر تکالیف رو همراه خودتون داشته باشید. بسیار خب عالیه، اولِ دفتر تکالیفتونو باز کنید و شما احتمالا یک دسته ورق سفید دارید. حالا خرده‌ستمگران حال حاضرتون رو لیست کنید، بعضی از قدیمی ها ممکنه از قلم بیفته، مهم نیست. میدونید مثلا تمام اونهایی که در محل کار حال‌حاضرتون دارید، ممکنه همسرتون یه خرده‌ستمگر باشه، ممکنه کودکانتون یا والدینتون باشن، و غیره غیره. فیلم رو متوقف کنید و تمام این خرده ستمگران حال حاضرتون رو که می‌شناسید در دفتر تکالیف بنویسید و بعد به ما برگردید. خب، حالا دور بزرگترین خرده‌ستمگرتون در حال حاضر خط بکشید
میدونم که بعضی از شما یه خرده‌ستمگر دارید اونو  بنویسید بعضی از شما هم صدتا خرده‌ستمگر دارید، از اونا یکی روانتخاب کنیدو بنویسید. یهبار دیگه پیشنهاد می‌کنم که ویدئو رو متوقف کنید تمام فهرست‌تون رو بازخوانی کنید و دور بزرگترین خرده‌ستمگر فهرست‌تون خط بکشید چرا که ما در اون واحد تنها با یکی از اونها میتونیم کار کنیم و بعد برگردید.
🟢۲. حالا دور بزرگترین خرده‌ستمگرتون یه دایره ی پررنگ بکشید.
🟢۳. خب حالا من از شما میخام صحنه اون بزرگترین خرده‌ستمگرتون رو که انتخاب کردید مرور دوباره کنید. این روش مروردوباره است: خیلی خب راحت بشینید، شونه‌ هاتون ریلکس باشه، و کسی در اطراف‌تون نباشه، و شما قراره که چشماتون رو ببندید و سرتون رو مثل بادبزن تکون بدینو تنفس کنید، دم بازدم، دم بازدم، بطور معمول نفس بکشید. شما میتونید صحنه خرده ستمگر رو بیاد بیارید شما تنها نگاه می‌کنید و تا آخر صحنه روبازی می‌کنید: بسیار خب اون وارد اتاق شد اون این رو به من گفت شما لازم نیست که داستانسرایی کنید اما من برای شما این‌کار رو می‌کنم پس شما تنها بیادش بیارید. با نفس به داخلش بکشید تا وقتی که صحنه خودش متوقف بشه، اونرو با نفس بداخل بکشید، صحنه پایان یافت یا که ذهن شما به مورد دیگری رفت؟ این یه نشونه است که صحنه خرده‌ستمگر خاص شما یا این صحنه‌ی خاص مرور دوباره شده، پس دوباره مایل هستم از شما بخام که فیلم رو متوقف کنید مروردوباره کنید و برگردید صحنه خرده‌ستمگر مهم حال حاضرتونو مرور کنید و به ما برگردید.
🟢۴. عالیه، حالا میخام در دفتر تکالیفتون این صحنه رو بنویسید. این راه دیگه ایه برای اینکه با این صحنه فاصله‌ بگیرید. پس ویدئو رو متوقف کنید صحنه‌تون رو بنویسید و برگردید.
🟢۵. حالا در آخر میخام که به این پرسش‌های روانشناسانه پاسخ بدید؛ اینها پرسش‌هایی در مورد خرده‌ستمگرتون هستند:
📎 خرده‌ستمگرتون چطور بنظر میرسه؟ چرا که گاهی قد یا تن صدای یه نفر میتونه ما رو برانگیخته کنه، میتونه خاطره‌ای در گذشته رو فعال کنه و ما رو دچار وقفه کنه، ما دچار شوک می‌شیم و از خودمون دفاع می‌کنیم.
📎 خب ما خودمون خرده‌ستمگر رو می‌سازیم و در حالت دفاعی قرار می‌گیریم. اینکه خرده‌ستمگر چی گفت؟ اغلب اوقات هر دفعه جملات و لغات مشابهی رو از خرده ستمگر دریافت می‌کنیم.
📎 شما چه گفتید؟ شما در جواب چه گفتید؟ احتمالا هر دفعه در جواب هم کلمات مشابهی رو گفتیم، بله چه چیز دیگه‌ای در مورد خرده‌ستمگرتون میدونید؟
📎 افکار شما به کجا میره وقتی که اون صحنه با خرده‌ستمگر ادامه پیدا میکنه؟
📎 شما در کدوم بخش خود‌مهم‌بینی‌تون قرار می‌گیرین؟
📎 در کجای دلسوزی‌ بحال خودتون هستید؟
📎 آیا در حالت خودآگاه هستین؟
چرا دست روی من گذاشت؟ لطفا این کار رو در دفتر کار جلوی دیگران با من نکن. شما میدونید که این از شکل‌های خودمرکزپنداریه.
📎 خب خودآزمایی خود و در آخر وضعیت بدنی شما در اون مواجهه چطوره؟ هرکدوم و هر صحنه‌ای که ما در زندگی‌مون گذروندیم همراه با یه وضعیت بدنی بوده شونه‌هاتون چطور بوده؟ پشتتون بیرون زده؟ شونه‌هاتون رو به جلو پیچ خورده و سینه بدرون کشیده شده؟ سر پایین افتاده؟ پوزیشن بدنتون چطور بوده؟ پس لطفا فیلم رو متوقف کنید و این پرسش‌ها رو در مورد صحنه‌ی خرده‌ستمگر اصلی‌تون برای خودتون پاسخ بدید. و بعد به ما برگردید.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم دوم هفته اول ۳

تمرینات راه ناوال

07 Feb, 06:11


و گفت: امروز با این جمله بمان:
خاک و دانه    یا آتش و ققنوس

تمرینات راه ناوال

06 Feb, 10:39


وقتی سکوت درونی داشته باشی تغییرات ادراک انکار ناپذیره!

همون‌طور که کارلوس و ساحره‌ها گفتن، وقتی سکوت داشته باشیم، دنیا فرو میریزه و دنیاهای بی پایانی از ادراک رومون باز میشه.

اینجا یک بخش کوچیکی از تاثیرات داشتن سکوت، حین انجام تنسگریتی نمایش داده شده.

یادت نره، کلید هرچیزی تو ساحری، داشتن سکوت درونیه.

🔸کانال کامیونیتی
▫️ کانال اصلی

تمرینات راه ناوال

05 Feb, 12:38


ما بدون خود بزرگ بینی آسیب ناپذیر هستیم

تمرینات راه ناوال

05 Feb, 04:56


2⃣ بسیار خب این یه راهی بود که بوضوح فاصله زیادی بین من و خاطرات عاشقانه‌ام ایجاد کرد. اما کارلوس راه دیگه ای برای انجام این کار داشت، که در مورد هرکدوم از ما درحالیکه هرگز ازون خبر نداشتیم اعمال میکرد. همیشه وقتی در کلاس حرکات، تنسگریتی صورت می‌گرفت خیلی از سلبریتی‌ها هالیوودی‌ها کارگردان‌ها و بازیگرها و غیره میومدن، و میدونید سردبیرهای مجله ووگ در میون شاگردها و تایشا و فلوریندا و کارول تیگز و کارلوس بودن، اما اینها مانع کارلوس نمیشدند. من شاهد بودم که چطور اون به مورد کوچکی در یکی از شاگردا اشاره می‌کرد و در مورد مروردوباره ی اون صحبت می‌کرد و من از دور می‌دیدم که چطور شاگردا تحت کنترل حوادث در مرورهاشون هستند. و ناگهان شبیه گوژپشت نوتردام میشدن میدونید چی میگم؟ از یه دخترکوچولوی ناز به گوژپشت تبدیل میشدن و من یکجورایی منتظر نوبت‌ام بودم و نگاه می‌کردم تا نوبت‌ام بشه و یکهو کارلوس می‌گفت میدونید تمام دوست پسرهای رنی مورز اونرو بخاطر زن دیگه‌ای ترک کرده‌اند. همه می‌زدند زیر خنده. من بی‌حس می‌شدم نمیتونستم بخندم نمیتونستم حتی لبخند بزنم هیچ کاری نمیتونستم بکنم و اونم متوقف نمی‌شد. اون ادامه می‌داد،  هیچ میدونید که اون از اولین شغلش اخراج شده. البته که اون در داستانها اغراق می‌کرد تااونها رو خنده‌دارتر کنه، تمام اتاق می‌خندید و ماجرا به همین نحو طوری ادامه پیدا می‌کرد که انگار ساعت‌ها گذشته. اما مطمئن هستم تنها دقایقی طول میکشید، اما ادامه پیدا می‌کرد و خودمهم‌بینی من خیلی بزرگ بود طوری که بدنم تحملش رو نداشت و دل و روده ام تحمل نمی‌کردند و پاهام سست می‌شد و بسمت دستشویی می‌دویدم. خب مسلمه که همه حتی با شدت بیشتری می‌خندیدن، برای اونکه میدونستن چرا از اتاق فرار می‌کنم بعد من تنها در دستشویی می‌نشستم و میدونید هیچکسی نمیومد که بپرسه خوب هستی یا نه؟ ایگوی من مانند خرده‌هایی تو کف توالت بود و به من بستگی داشت که اونا رو بردارم و دوباره بهم بچسبونم یا نه!
اما در آخر باید از اون توالت به شکلی بیرون میومدم و با کارلوس و همون افراد روبرو می‌شدم پس تو اون توالت می‌نشستم و یاد داستانی می‌افتادم که اون تعریف می‌کرد.
میدونید اون به شاگردان می‌گفت که وقتی شما در توالت هستید وقتی که در آرام‌ترین حالت ممکن قرار دارید وقتی که با خودتون خلوت کردید گاهی اوقات پرده‌ی این دنیا کنار میره، شکاف بین دنیاها باز میشه و شما دنیای دیگری رو می‌بینین. و من قسم می‌خورم که در اون توالت من درکی از این طبیعت و از این نوع داشتم و فهمیدم که کارلوس واقعا انگشتش را روی من نذاشته، اون فقط تلاش می‌کنه که پوسته‌ی ایگوی من رو بکنه. ایگوی منو بشکنه و از من دور کنه تا جوهر من یا اونچه که حقیقتا هستم بتونه ظهور کنه. وقتی که این ادراک حاصل شد، مثل طوفانی بود مثل نوری در پس تاریکی بود و من فهمیدم قضیه از چه قراره، پس به بهترین نحو ممکن که میتونستم خودم رو تمیز کردم و به بیرون قدم گذاشتم و البته که کارلوس هنوز داشت در مورد کارهای رنی ادامه می‌داد رنی این کار رو کرد رنی اون کار رو کرد و من بسوی جایم در اتاق گام برمی‌داشتم. براه رفتنم ادامه می‌دادم و بعد تنها لبخند می زدم بعد اینا خنده‌دارترین چیزها در دنیا بودند اونها برای من خنده‌دار شدند کارلوس متوجه شد که حالت من عوض شده و گفت بسیار خب به حرکات بر می‌گردیم و ما دوباره شروع به تمرین حرکات کردیم.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم دوم هفته اول ۲

تمرینات راه ناوال

03 Feb, 10:55


كلمات بسيار قدرتمند هستند. مي توانند خرد ات كنند يا شفايت بدهند، مي توانند روحي را شرمسار كنند يا سرشار. مي توانند رابطه اي را برقرار كنند يا بي قرار. مي توانند ديوار بنا كنند يا ديوارها را فرو بريزند!

از كلماتت عاقلانه استفاده كن

تمرینات راه ناوال

03 Feb, 05:25


خودت باش
این بهترین کاریه که میتونی برای خودت و جهان انجام بدی.

تمرینات راه ناوال

01 Feb, 04:54


فیلم دوم هفته اول

🧵 سلام به همگی. دوباره خوشامد میگم.
حالا میخوایم یاد بگیریم که چطور ما خرده ستمگرارو می‌سازیم. کارلوس کاستاندا به یکی از ابزارهای دودمان که مرور دوباره باشه خیلی علاقه داشت، او ابزار حرکات یا گذرگاه‌های جادویی رو هم داشت که بعدا به اون می رسیم.  ابزار مروردوباره، درواقع بازبینی زندگی فردی  ماست.

0⃣ همون طوریکه تو فیلمهای قبلی و درس‌های قبلی اشاره کردم؛ اونچه که یاد گرفتیم این بود که وقتی شما یک غریبه‌ای رو می‌بینید، که تو خیابون راه میره، ذهن‌آگاه‌ما بسمت دفترچه‌ی انبارداریش میره و دنگ دنگ! اون شناسایی شد!
این موجود، این شخص که هیچ معنای خاصی برای شما نداره، بعنوان مهاجم احتمالی شناسایی میشه، چرا که یک خاطره‌ای وجود داره.
حالا اونچه که ارزش مروردوباره رو عیان می‌کنه، اینه که ما این خاطرات رو در دفتر انبارداریمون داریم و این در واقعیت معمول‌ ماست. ما یه خاطره داریم و ما در اون خاطره زندگی می‌کنیم. ما یه وضعیت بدنی داریم، شادی یا خوشحالی هرچی که هست ما چیزی رو بیاد میاریم و اونرو طوری دوباره زندگی می‌کنیم که انگار دقیقا همین لحظه اتفاق افتاده. پس کاری که مروردوباره می‌کنه اینه که میگه اینجا دفتر انبارداری‌ ماست و ما الان اینجا هستیم، با مرور به دفتر انبارداری بر می‌گردیم و به اون صحنه‌ها نگاه می‌کنیم. مروردوباره به عقب نگاه میندازه و اون خاطرات و صحنه‌ها رو از دور بیاد میاره و به شیوه‌ای سازمان یافته یه فاصله‌ای بین ما و اون صحنه‌ها ایجاد می‌کنه. بعد از اون وقتی که این صحنه‌ها را بیاد میاریم دیگه در اونها زندگی نمیکنیم. اونها خاطره هستند، اما تحریک کننده نیستن. اونها ضربه ی عاطفی نمی‌زنن، یااون شارژمنفی روبهمراه ندارن، فقط خاطره‌اند.
بنابراین وقتی که به دنیا نگاه میکنیم داده‌های حسی رو به شکل تازه و نو دریافت می‌کنیم. میتونیم ترجیحا به اون بعنوان چیزی تازه و نو نگاه کنیم، تا بعنوان چیزی که ما رو بیاد اتفاقی که قبلا افتاده میندازه. مروردوباره خیلی گرانبهاست. بخصوص برای بعضی از شاگردای کاستاندا، مانند من که یکی از اونهایی هستم که مروردوباره از مهمترین کارهایی بود که در وهله اول انجام دادم.

1⃣ در اوایل دورانی که با کارلوس بودم شغلم تکنیسین آزمایشگاه بود. از هشت صبح تا چهار بعد از ظهر کار می‌کردم. به خونه میومدم و غذایی درست می‌کردم بعد می‌نشستم و تا حوالی ساعت نه تا ده شب مرور دوباره می‌کردم
بعد هم صبح روز بعد حدود ساعت شش و نیم بیدار می‌شدم. کارلوس کاستاندا خیلی سخت کوش و یک دنده بود. اون به گزارش من از مروردوباره‌ام گوش می‌داد. در اون روزهای ابتدایی، البته که من معشوقها و پارتنرهامو مروردوباره می‌کردم. من از اونهایی بودم که،‌ این ممکنه شما رو به خنده بندازه چرا که شاید بعضی از شما هم اینجور باشید. من تمام نامه های عاشقانه و هر تکه کاغذ محبت‌آمیز و هر دست‌نوشته‌ و کارتی رو که داشتم در جعبه کوچیک گرانبهایی نگهداری می‌کردم. منظورم کارتهاییه که با گل می‌فرستن یا روی هدیه میزارن یا اصلا اگر تنها کارتی فرستاده شده بود من اونرو نگه می‌داشتم. خب من خیلی از خودم راضی بودم که کِنی رو مروردوباره کرده‌ام میدونید می‌رفتم می‌گشتم و می‌دیدم یک بسته هست بسته‌ای از نامه‌های کِنی و می‌نشستم یه جایی و اونهارو میخوندم اوه کنی اوه کنی این جملات زیبا در وصف من گفته شده میدونید منظورم چیه. همه ی ما این جملات رو که در وصف ما نوشته شده میخونیم. میدونید در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم. اوه قلب کوچک من مرور دوباره بکن نفس بگیر و بیرون بده. و صبح کارلوس کاستاندا از من میپرسید که شب قبل چطور مرور دوباره کردم و من می‌گفتم کِنی رو مروردوباره کردم و بعد ادامه می‌دادم، بزار برات یه چیزی رو بخونم و من شروع به خوندن این جملات می‌کردم: که تو زیباترین، زیباترین دختر دلربایی هستی... و کارلوس چنان می‌خندید که نگو. اون دسته از شما که کتاب های کارلوس رو خوندید میدونید که دون خوان از دست رفتار عجیب و غریب کارلوس از ته دل می‌خندید و حالا من اینجا کارلوس روداشتم که داشت به من می‌خندید، به من عاشق. و من می‌گفتم کارلوس داری می‌خندی؟ من با همه اینا چه کنم؟ اون می‌گفت آتیششون بزن اونها را بسوزون!

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم دوم هفته اول ۱

تمرینات راه ناوال

31 Jan, 15:51


اگر چیزی را دوست نداری،
تنها قدرتش را از آن بگیر:
توجهت را.


آ.ه

تمرینات راه ناوال

30 Jan, 20:37


یکی از شاگردان کارلوس کاستاندا به نام رزا کول در این سخنرانی حضور داشته و این چیزی است که او در مورد سخنرانی نوشته: «علی رغم اینکه من یک نسخه از کتاب را تهیه کرده ام، که البته کار ساده ای هم نبود و آن را خواندم. برایم کاملا واضح بود که نه تنها دونا پرفکتا فکر می کرده است که بی نقص است، بلکه تقریبا تمام شهر پر از شخصیت هایی است که فکر می کنند بی نقص هستند، اگر چه شاید تلاش هم می‌کنند که مردمان خوبی به نظر برسند اما در واقع در عمق خویش فکر می‌کنند که بی نقص هستند. همه ی ما در انکار، کامل هستیم. آنها حتی به آزمودن خود نیز علاقه ای ندارند و مطلقا ناتوان از شنیدن دیدگاه های دیگر به جز مال خود هستند.»
انچه کارلوس کاستاندادر مورد خود مهم بینی گفته: « خود مهم بینی بزرگ ترین دشمن انسان است. آنچه که او را ضعیف می کند و به او احساس رنجش از رفتار یا بدرفتاری دیگران می دهد. خود مهم بینی به این احتیاج دارد که فرد بیشتر زندگیش را در حال رنجش از چیزی یا کسی باشد.»
آیا این همان احساسی نیست که وقتی خرده ستمگری وارد زندگی مان می شود حس می کنیم؟ و آیا خود مهم بینی یکی از دلایل مهم یا مکانیسم هایی نیست که یک خرده ستمگر را در زندگیمان به عنوان خرده ستمگر تعیین می کنیم؟بدون شک.
ما می خواهیم که با این وضع به مبارزه برخیزیم، می خواهیم که خود بزرگ بینی مان را با رفتار دیگری بشکنیم.
کارلوس می‌گويد: «یک جنگاور خود محور است، اما نه به نحوی خودخواهانه، بلکه در مفهوم امتحان مداوم و کامل خویش


🔴 آنچه ما یاد می‌گیریم:
⭕️ ما یاد می گیریم که چطور خرده ستمگر را می سازیم؛ پس یاد می گیریم که حالا چطور آنها را نسازیم.
⭕️ ما در مورد دو ذهن می آموزیم. خواهید دید که توانایی ما در تبدیل یک غریبه به یک خرده ستمگر در ذهن آگاه است، اما ما توانایی و بخش قدرتمندتری از ذهن مان را که ذهن ناآگاه نامیده می شود داریم، و ما می‌خواهیم بیاموزیم که چطور از ذهن آگاه به ذهن ناآگاه حرکت کنیم و برگردیم، تا برخی از خرده ستمگرانی که در ذهن آگاه مان ساخته ایم خنثی کنیم.
⭕️ ما حرکات و تمریناتی را یاد خواهیم گرفت تا ادراک مان را از ذهن آگاه به ناآگاه تغییر دهیم.
⭕️ بعد انرژی از دست رفته را بازیابی می‌کنیم. می خواهیم به بعضی از خرده ستمگران گذشته مان نگاهی بیاندازیم و انرژی مان را از آنها پس بگیریم، چرا که به انرژی تازه برای ادامه و یادگیری ابزارهای جدید نیاز داریم که چگونه با آنان تعامل کنیم.
⭕️ وقتی که به این نقطه رسیدید ما ذخیره بیشتری خواهیم داشت، پهنای باند بیشتری خواهیم داشت، فضای خالی بیشتری در ذهن هایمان خواهیم داشت، تا ابزارهای جدید و راه های جدید برای یادگیری را در آن قرار دهیم.
⭕️ همینطور ما چندگانگی بیشتری بدست می آوريم؛ ما فضای کافی برای دستیابی به دیدگاه چندگانه، برای تعامل با خرده ستمگران خواهیم داشت.
⭕️ و ما بهره بیشتری خواهیم برد: ما گیرنده های تنظیم شده تری خواهیم داشت، گیرنده های ما بلافاصله به کار نمی افتند، ما یک مقداری میان انجام های به موقع و تاخیر های فراوان خواهیم بود. اما ما امکانات بیشتری داریم: ما در این وهله  یک طیف از گیرنده ها را داریم.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم اول هفته اول ۳

تمرینات راه ناوال

29 Jan, 08:57


(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم اول هفته اول ۲

تمرینات راه ناوال

29 Jan, 08:56


2⃣ به غیر از دلیل اول، یک دلیل خوب دیگر نیز باعث می شود که مکان ها، چیزها، یا افراد خاصی را مبدل به خرده ستمگر کنیم و دیگران را نکنیم، و ان «خود مهم بینی» self_importance است. می دانید که من مرکز دنیای خودم هستم، چرا پس مرکز زندگی تو نیستم؟ واو، هنوز پاسخی برای این پرسش پیدا نکرده ام. 😁
صورت های خیلی خیلی زیادی از خود مهم بینی وجود دارد و ما اکنون تنها به میان چند تا از آنها خواهیم رفت.
نخستین انها: دلسوزی به حال خود self_pity است؛ که پیوسته می پرسد: من هیچ کار اشتباهی نکردم، چرا من؟ چرا من بیچاره و ناچیز از بین اینهمه جمعیت؟
در مورد دلسوزی به حال خود کارلوس می گوید: «دلسوزی به حال خود برای استفاده کننده اش مفید است، چرا که احساس مفید بودن می کند، که لیاقت شرایط بهتر و رسیدگی بهتری دارد و بطور قطع وقتی که من در حال دلسوزی به حال خود هستم، می گویم چرا با من طور دیگری رفتار نمی کنید؟
یا بخاطر اینکه او نمی خواهد مسئولیت عملی را که او را به این وضعیت دچار کرده قبول کند، به وضعیت دلسوزی به حال خودش متوسل می شود

من سازنده ی خرده ستمگر هستم، پس خرده ستمگری که مرا وادار به دلسوزی به حال خود کند را خلق می کنم. این چیزی است که می شود در موردش فکر کرد.
شکل دیگری از خود مهم بینی: خود هوشیاری یا خودآگاهی self_consciousness است. در حین اینکه ما به سن بزرگسالی می رسیم. لیستی از راز ها و عیب ها را در مورد خودمان جمع می کنیم، ما واقعا آرزو داریم که هیچکس دیگری از آنها باخبر نشود و به نوعی با روپوشی محافظت کننده راه می رویم، که به نوعی اسرار و اشکالات ما را مخفی می کند. اما گاهی که انرژی خیلی پایینی داریم یا واقعا در شب بد خوابیده باشیم، دیگر کنترل خود هوشیاری مان رها می شود، و تصور می کنیم راز ها و عیب هایمان در ملاعام هستند، و افراد دیگر به آنها نگاه می کنند، به آنها اشاره می کنند و به اشکالات ما می خندند.
ممکن است من بتوانم چیزی را اینجا بگویم، که خودهوشیاری یا خودآگاهی را از فهرست خود مهم بینی شما کاملا حذف کند. و آن این است که هر کسی که اطرافتان می بینید در حال لاپوشانی و دودلی و حمایت از رازهایشان هستند، هیچ کسی وقت ندارد که به مال شما نگاه کند، همه آنها در حال دفاع ازخودشان هستند. پس شاید بتوانیم بگذاریم مقداری از خودآگاهی یا خود هوشیاری -تمرکز بر خود- برود.
آخرين شکل خود مهم بینی که می خواهیم در موردش صحبت کنیم: خود مرکز پنداری یا خودمحوری self_centeredness است. این بطور قطع مادر یا پدر خودبینی است. وقتی کنار دوستانی هستید که می‌خواهند در مورد مشکلشان با شما حرف بزنند اما شما خیلی زود تمام مکالمه را به خود و مسائل و خاطرات خودتان می کشانید،  وقتی با دیگران صحبت می کنید یا با آنها مذاکره می کنید، سعی می‌کنید جملات انها را پایان دهید؟
- من انجامش می دهم، من نمی دانم این چه ربطی به من دارد، فکر می‌کنم که باید جملاتش را پایان بخشم، من بهتر از خودشان می دانم که در سرشان چه می گذرد، پس من می خواهم که افکار آنها را برایشان تمام کنم.-
وقتی سر کار با یک گروه کار تیمی انجام می دهیم و ما جلسه ای با این گروه داریم اما همیشه تاخیر می‌کنیم، یا اینکه بخشی از پروژه ای که مربوط به ما است همیشه تاخیر دارد، که باعث می شود پروژه های دیگران بخوابد و در نتیجه کل کار عقب بیافتد. آیا تمام این مثالهای خودمحوری یا خودمرکزپنداری بر پایه ی خودبینی هستند؟ قطعا، بدون هیچ شکی.
آن را در خودمان پیدا کنیم.
کارلوس کاستاندا همیشه به ما می گفت: "این خودمحوری و در نتیجه خود مهم بینی بخاطر این است که بنوعی ما این را در نابینایی ساخته ایم، او عادت داشت به این موضوع بگوید: با کامل بودن در انکار، ما خودمان را با انکار، کامل در نظر می گیریم، بخاطر اینکه خودمان را نیازموده ایم."
تایشا آبلار در مورد کتابی به نام "دونا پرفکتا" -کارلوس هم پیشنهاد می داد ان را بخوانیم- که ۰توسط یک اسپانیایی خیلی مشهور بنام: بنینو پرز گالوس نوشته شده؛ در ورکشاپ اومگا سخنرانی کرد با این مضمون: «با احترام به دیدگاه مان نسبت به خود، هر کدام از ما کامل هستیم. کتاب ارزشمندی نوشته ی نمایشنامه نویس و رمان نویس مشهور اسپانیایی بنینو پرز گالوس بنام دونا پرفکتا هست که به طور مختصر در مورد زنی در کمال، از نظر رفتار و افکار است. بطور طبیعی هیچ کسی تصورات باورنکردنی درمورد خودش را به اشتراک نمی گذارد، اما این موضوع مانع کسی نمی شود که فکر نکند کاملا بی عیب است، بقیه ی مردم همگی احمق های گمراهی هستند. فقط او حقیقت را می داند، و آن حقیقت کمال است. نویسنده در مشاهده اش بسیار امانت داری کرده. من این کتاب را کنار تخت خوابم نگه می دارم،  و مانند انجیل به آن رجوع می کنم و هر شب یکی دو صفحه از آن را می خوانم، مانند این است که در مورد رفتار خودم با تمام جزئیات شرم آور و خنده دارش کتاب بخوانم.»هفته اول۲

تمرینات راه ناوال

29 Jan, 08:55


دوره‌ی تعامل و حل گرفتاری با خرده ستم‌گر (نسخه فارسی)

خوش‌آمد گویی

🔹سازنده : کمپانی کلیرگرین
🔹مدرس : رناتا مورز

📡پخش همزمان در یوتیوب رهاوین

▫️کانال کورس‌ها
▫️کانال اصلی

تمرینات راه ناوال

28 Jan, 07:15


حرکات جادویی

تمرینات راه ناوال

28 Jan, 07:14


مرور دوباره

تمرینات راه ناوال

28 Jan, 06:43


فیلم اول هفته اول

🧶 اولین کاری که در هفته اول تمریناتمان می خواهیم انجام دهیم: تمیز کردن لنزهایمان است.
هر کدام از ما واقعیت خودمان را می سازیم، و همچنین خود ما هستیم که تعیین می کنیم که آیا یک انگیزش یا بعضی افراد برای ما خرده ستمگر هستند یا نه.
🧩 پس ما خرده ستمگران را در زندگی مان می سازیم. و این برای ما سوالی را بر می انگیزد:
چرا به بعضی از این انگیزش ها که به نظر بسیار کوچک می رسند توجه نمی کنیم و می گذاریم از شانه هایمان بیافتند، در حالیکه بعضی دیگر که آنها هم بنظر خیلی کوچک می رسند باعث می شوند که از جا بپریم و عصبانی شویم، و تقریبابه چیزی عظیم تبدیل می شوند؟
چرا اینگونه است؟
🧩 خب بیایید نگاهی بیاندازیم و دلیل آنرا پیدا کنیم:
1⃣ یکی از دلایلی که ما به بعضی از خرده ستمگران به طور حاد و نمایشی عکس العمل نشان می دهیم و به بعضی دیگر نه، این است که «تجارب گذشته ی ما تجربه زمان حال را تعیین می کنند.» این فرضیه ای است که کارلوس حقیقتا به آن باور داشت و آن را آموزش داد. بعنوان مثال: شما در خیابانی دارید می روید و می بینید، که فردی که می شناسید دارد از پایین خیابان به سوی شما می آید، اما یک خورده که به شما نزدیک می شود شما قسم می خورید که قبلا او را ندیده اید، قسم می خورید که او یک غریبه است. اما وقتی که او نزدیک تر می شود، می دانید موهای پشت گردنتان یک جوری انگار که سیخ می شود و متوجه می شوید که شانه هایتان به طور خودکار به جلو چرخیده، تا از خودتان محافظت کنید. چرا این اتفاق می افتد؟ به این دلیل که چیزی در این فرد است که شما را به یاد شخص دیگری درگذشته تان می اندازد که برای شما خرده ستمگر محسوب می شده. این نشان می دهد که ما انتخاب نمی کنیم که چه رفتاری بکنیم ما به طور خودکار، بعنوان واکنش ذهن اگاه مان رفتار می کنیم. آنچه که ذهن اگاه انجام می دهد این است که با رسیدن داده های حسی بخصوص از چشمان ما کارش را شروع می کند، و این اطلاعات به ذهن آگاه ما می رود. ذهن آگاه ما مخزن اطلاعات دریافتی ما و خیلی از خاطراتی است که ما در زندگی داشته ایم، و بدین صورت ضربه برانگیزاننده ای به ذهن آگاه ما وارد می شود، یا اینکه ذهن شروع می کند دفتر اطلاعاتش را ورق می زند که این شبیه چیست؟ این فرد به چه کسی شبیه است؟ که آیا چنین تجربه ای را در قبل داشته اید؟ چطور می توانم به این برچسب بزنم؟  و .  .  .
و این تکه از تحریک حسی در زمان حال انتخاب شده و به چیزی در گذشته ما متصل و پیوست می شود. آیا این در اوقات زیادی برای ما روی می دهد؟ تجربه ی یک اشتباه در ما رسوخ می کند. آیا ذهن آگاه ما خرده ستمگری را نشانه می گیرد که ممکن است دیگر نباشد؟ قطعا.
اما علیرغم این، ما در وضعیت بدنی مقابله با خرده ستمگر قرار می گیریم، ما به عنوان واکنشی از سوی ذهن آگاه مان در مقابل این غریبه که واقعا او را نمی شناسیم، و به هیچ وجه قصد صدمه زدن به ما را ندارد، جوری تحت تاثیر قرار می گیریم که گویا خرده ستمگر ما است.
حالا کارلوس کاستاندا برای تشریح این موضوع شیوه ای انرژیک دارد، او از دون خوان، معلمش نقل می کند: «هر کاری که ما در دنیا انجام می دهیم، با تبدیل آن به خطوطی از مشابهت ها آن را تشخیص داده و می فهمیم. حالا این غریبه بر روی همان خط شباهتی قرار گرفته که خرده ستمگر گذشته قرار دارد. خطوط چیزها بوسیله منظور و هدف با هم تقویت می شوند، بعنوان مثال:  اگر به شما بگویم چنگال، بلافاصله در ذهن شما قاشق، چاقو، رومیزی، دستمال سفره، بشقاب، فنجان، نعلبکی، شیشه شراب، ظرف چیلی ادویه، ضیافت شام، جشن تولد، مهمانی...
شما تقریبا می توانید تا ابد به شمردن نام هایی که بوسیله ی منظور خاص و هدف به هم اتصال قوی دارند ادامه دهید.  هر کاری که ما انجام می دهیم مانند این رشته است. عجیب ترین بخش این موضوع برای بینندگان این بود که دیدند تمام این خطوط خویشاوندی، تمام این خطوط چیزها که بوسیله هدف با هم به رشته در آمده اند با این تصور انسان در ارتباط هستند که چیزها تغییر ناپذیر و ابدی هستند
ذهن آگاه ما کوچک ترین بخش از کل ذهن ما است. اما چون دفتر اطلاعات خاطراتمان، مخزن حافظه مان، جلودار و منادی مان است، اینطور به ما نشان می دهد که این عوامل محرک و این پیوستگی ها تا ابد تغییر ناپذیر هستند.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم اول هفته اول ۱

تمرینات راه ناوال

28 Jan, 06:41


#دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر
فیلم خوشامدگویی

تمرینات راه ناوال

26 Jan, 19:33


🔦 در این کلاس می‌خواهیم که اصول اساسی ای را بیاموزیم که ما را در تعامل با آنان کمک خواهند کرد:
🧩 ۱. اولین اصل البته این است که فیلترهایمان، لنزهایمان، را تمیز کنیم و بفهمیم که ما خودمان خرده ستمگرهایمان را ساخته‌ایم.
🧩 ۲. با عدسی‌های (لنزهای) پاک شده می‌توانیم بیرون برویم و خرده ستمگران را تشخیص دهیم. مشخص کنیم اگر دوستی آنجا است که رفتارش آزاردهنده است. او در واقع تنها یک دوست است؛ و این تنها یک عدم توافق کوچک است، یا اگر واقعاً یک رفتار دشمنانه است؛ آیا ما واقعاً یک چیز کوچک را بزرگ جلوه نداده‌ایم؟و آن را به چیزی عظیم تبدیل نکرده‌ایم؟
🧩 ۳. که این ما را به هفته ی سوم هدایت می‌کند که استفاده از رویایتان به عنوان راهنما است. این ممکن است در وهله ی اول برای شما فهمیدنی نباشد، اما آن شخصیت‌های قدرتمندی که رویایشان را زندگی می‌کنند یا موفق شده‌اند خرده ستمگران زیادی ندارند. چرا که تمرکزشان بر روی خرده ستمگران نیست بلکه بر رویایشان است. هر اغتشاشی در راهشان چیزی نیست که بابتش نگران شوند. آنها تنها به حرکت در مسیر رویایشان ادامه می‌دهند. در طول هفته ی سوم هشتاد درصد خرده ستمگران شما حذف خواهند شد. یا اینکه شما به طور مسلم دیدگاه متفاوتی نسبت به آنها خواهید داشت.
🧩 ۴. این ما را به هفته ی چهارم می‌رساند که در مورد این است که کجا ما یاد گرفته‌ایم با بزرگترین خرده ستمگران تعامل کنیم. کجا می‌خواهیم که چهار ویژگی جنگاور را اکتشاف کرده و خود را صیقل دهیم. خیلی از شما می‌دانید و یا در کتاب‌های کارلوس خوانده‌اید که کنترل و انضباط بر روی خویش، و زمانبندی و شکیبایی وقتی که رودرروی خرده ستمگران قرار می‌گیریم چهار ویژگی جنگاور هستند.
🧩 ۵. و از اینجا ما حرکت می‌کنیم تا یک استراتژی بسازیم. و این استراتژی را با استفاده از چهار ویژگی جنگاور درگیر ماجرا کنیم.
🧩 ۶. و در نهایت راه تعامل با چالش را در می‌نوردیم. چرا که شما یک سری نکات و ترفندها را یاد گرفته‌اید که چطور نه به شیوه ی واکنشی بلکه به شکل فعال در مقابل خرده ستمگرتان باشید و بایستید.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۶

تمرینات راه ناوال

26 Jan, 05:23


من تاریخچه شخصی ندارم. یکروز فهمیدم که تاریخچه شخصی دیگر لزومی ندارد و مثل مشروب ترکش کردم.
۲۳
#دون_خوان_ماتوس
#کتاب_سفر_به_دیگر_سو



مشروب نخور
سیگار نکش
هیچجور ماده ی توهم زایی رو وارد بدنت نکن.
فقط با یک بشکن میتونی هر عادتی رو کنار بذاری، بشرط اینکه اراده ی مصمم و قصد نرمش ناپذیر داشته باشی.
یکبار برای همیشه تصمیم بگیر از بدنت، تنها چیزیکه الان داری(اونم بمدت کاملا نامعلوم): به بهترین نحوممکن نگهداری کنی، بهش برسی، و ازش یک تخته ی شیرجه برای ناشناخته بزنی.

تمرینات راه ناوال

25 Jan, 07:32


همیشه کار درستو انجام بده،
حتی اون وقتاییکه فکر میکنی کسی تماشات نمیکنه.

تمرینات راه ناوال

25 Jan, 05:41


🦭 اینجا داستان جالب دیگری هم در این زمینه هست که جدیداً در رسانه‌ها انتشار یافته. که در مورد زنی است که به مدت ۵۰ سال به تنهایی در جزیره‌ای متروک زندگی می‌کرده است و البته که دریانوردها می‌خواهند به آنجا رفته و او را نجات بدهند. می‌دانید آمریکا خواسته به آنجا برود و او را نجات دهد و بگوید: عجب روز بزرگی! به نظر می‌رسد که داستان این زن این گونه بوده، که ۵۰ سال قبل قبیله ی او، بومیان آن جزیره، آنجا را ترک کرده بودند، و گویا او دختر کوچکی بوده که او را جا گذاشته‌اند، و او چه کرد؟ احتمالاً به یاد می‌آورد که چگونه والدینش فوک شکار می‌کردند آنرا می‌کشتند و گوشتش را می‌خوردند پوستش را دباغی می‌کردند و آن را می‌پوشیدند. و او در خاک به دنبال غذا می‌گشت و او این کارها را کرد و به طرز فوق العاده‌ای برای ۵۰ سال زنده ماند. خب البته ما به آنجا رفتیم و او را نجات دادیم وقتی که او را به دنیای مدرن خودمان بازگرداندیم و به او تمام راحتی و تسهیلات مدرن خود را نشان دادیم، چیزهایی مثل آش آماده یا کنسرو هلو، گوشت‌های فرآوری شده، بیکن. آن زن هفت هفته با غذاهای ما دوام آورد او دیگر لازم نبود برای حیاتش بجنگد. دیگر در زندگی او چالشی نبود و او فوت کرد. پس تعارض می‌تواند خوب باشد.

داستان دیگری از کارلوس که فکر می‌کنم بعضی از شما با آن آشنا هستید. چرا که این داستانی بود که فکر کنم اولین بار تایشا آبلار بود که احتمالاً در سال ۱۹۹۳ در سخنرانی ورکشاپی در آریزونا آن را عمومی کرد. داستان اینطور بود که همه ی انسانیت مانند صخره ای غول آسا، صخره‌ای عظیم که غلت می‌خورد، می غلتد و می‌غلتد، و ما انسان‌ها به همدیگر مالیده می‌شویم. ما به این خرده ستمگران مالیده می‌شویم، ما به آن افرادی که با آنها چالش داریم مالیده می‌شویم و با مالیده شدن به آنها صاف می‌شویم. ما دیگر سنگ‌های گره‌دار و خاک آلوده با زوایای تیز و سخت نیستیم، نه! ما تبدیل به سنگ‌های صاف و صیقلی می‌شویم، و آنگاه زیبا هستیم. ما با رویارویی با چالش‌ها، با خرده ستمگران در زندگیمان، صیقل خورده و دیگر جالب شده‌ایم.

🎇 ببینیم دون‌خوان در این مورد چه گفته. دون‌خوان توضیح می‌دهد که یکی از بزرگترین دستاوردهای بینندگان بعد از فتح این بود، که توانستند با شناخت طبیعت انسان به این نتیجه ی انکارناپذیر برسند که اگر بینندگان بتوانند در مقابل خرده ستمگران خودشان را حفظ کنند محققاً خواهند توانست در مقابل ناشناخته نیز با با مصونیت دوام بیاورند و بعد خواهند توانست در مقابل ناشناختنی حضور بیابند. عکس العمل انسان معمولی این است که فکر می‌کند که این جملات باید معنای متضادی می‌داشت؛ آنها فکر می‌کنند یک بیننده اگر بتواند در مقابل ناشناخته تاب بیاورد و خودش را حفظ کند، حتماً خواهد توانست در مقابل خرده ستمگران هم دوام بیاورد. اما این گونه نیست. آنچه که بینندگان عالی دوران باستان را نابود کرد همین فرض بود. چرا که آن بینندگان باشکوه روزهای متمادی در سطح دیگری از واقعیت در لایه‌های متفاوت ناشناخته و ناشناختنی به سر می‌بردند. و وقتی که آنان به خانه برگشتند، تا در مقابل فاتحانی که نمی‌شناختند قرار بگیرند آنها نمی‌دانستند که چه بکنند. دون خوان ادامه داد بخاطر همین ما اکنون این را بهتر متوجه هستیم که هیچ چیزی نمی‌تواند، بهتر از چالش قرار گرفتن در مقابل افراد غیر قابل تحملی که در وضعیت قدرتمندی قرار دارند، روح جنگاور را جلا ببخشند. خرده ستمگران افراد غیرقابل تحمل در وضعیت قدرت هستند، چرا که مسلماً آنچه که آنها در چنین وضعیتی، نسبت بما حس می‌کنند، می‌تواند برای جنگاور تعادل و آرامشی را فراهم کند که در مقابل فشار ناشناختنی ایستادگی کند. بله، خرده ستمگران می‌توانند خوب هم باشند.

💡 آنچه که ما در این ویدیوی مقدماتی یاد گرفتیم این است که:
🧩 خرده ستمگران چیزهایی هستند که ما می‌سازیم. ما واقعیت خودمان را خلق می‌کنیم، می‌سازیم، ما تصمیم می‌گیریم که شخصی برای ما خرده ستمگر هست یا نیست.
🧩 ما یاد گرفتیم که خرده ستمگران نه خوب هستند و نه بد، آنها فقط هستند.
🧩 ما می‌خواهیم از آنان انرژی زیاده تر از حدی را که در این زندگی از ما گرفته‌اند، پس بگیریم.
🧩 ما یاد گرفتیم که خرده ستمگر می‌تواند از چیزی که شما را آزار می‌دهد، یک چیز کوچک تا چیزی که شما را نابود کند، چیزی بزرگ که معیشت شما را بگیرد، دامنه نوسان داشته باشد.
🧩 و در نتیجه ما یاد گرفتیم که اگر خرده ستمگران را خودمان ساخته‌ایم؛ پس با تغییر خودمان، می‌توانیم آنها را منحل کنیم. با تغییر دیدگاهمان، با تغییر شیوه‌ای که با آنها تعامل می‌کردیم.
تمام این‌ها کارهایی است که می‌خواهیم برای حل مشکل خرده ستمگران انجام دهیم.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۵

تمرینات راه ناوال

23 Jan, 06:37


🪨 پس کارلوس در این راهرو برای ما قصه می‌گفت. و من یکی از داستان‌هایی که گفت به یاد دارم، چرا که در مورد آن بیشتر برای ما توضیح داد. در دهه ی ۱۹۸۰ بودیم و او در آن زمان یک دانشمند محسوب می‌شد. او گفت که ما در حال ارزیابی این بودیم؛ که چرا مردمانی که در دوران مدرن دهه‌های ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ به دنیا آمدند به مراتب از سلامت کمتری نسبت به آنان که در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ به دنیا آمدند برخوردار هستند. و اینطور برای ما مشخص شد آنها که قبل‌تر به دنیا آمده‌اند در شرایط متفاوتی بزرگ شده اند. بسیاری از آنان در مزارع بزرگ شده اند. خیلی از آنها در خانه‌ای مستقل و با کلی زمین در اطرافشان بزرگ شده‌اند، و بچه‌ها یعنی ماها در گل و لای بازی می‌کردیم، می‌رفتیم بیرون و نقش کابوی‌ها را بازی می‌کردیم؛ کابوی‌ها و سرخ پوست‌ها، و برای خودمان استحکامات نظامی می‌ساختیم و ما گلی و کثیف می‌شدیم، کرم خاکی می‌گرفتیم، سوسک می‌گرفتیم، ویروس و باکتری زیر ناخن‌هایمان بود، در کل دست‌هایمان تمام لباس‌هایمان تا نوک دماغ، مملو این‌ها بود. حسابی آن زمان‌ها کثیف کاری می‌کردیم. البته که آن زمان‌ها هم ما خانه داشتیم. بله، اما این شرایط ایمنیِ بدن‌ها را در قدیم تحت آزمون قرار می‌دادند و ما را خیلی خیلی نسبت به بچه‌هایی که سیستم ایمنی‌شان آزموده نمی‌شود قوی‌تر می‌کردند. چرا که بچه‌های دوران مدرن در مقابل کامپیوتر و پلی استیشن و مقابل تلویزیون بزرگ می‌شوند.

🐒 اما داستان دیگری که کارلوس دوست داشت، قصه های میمون‌ها بود. او ماجراهای آنها را دوست داشت؛ حالا چه در قفس بودند یا باغ وحش، چه سیب زمینی می‌شستند و چه اینکه در جزیره‌ای بودند و آنجا خانه داشتند، اما میوه‌هایشان در جای دیگری بود. و در آن سال رودخانه‌ای که حد فاصل بین خانه یا آنها و میوه‌ها بود خیلی خروشان و پر حجم شده بود و آنها نمی‌توانستند به راحتی به میوه‌های آن طرف جزیره دست بیابند. اما میمون‌هایی که با این چالش روبرو شدند؛ میمون‌هایی که به خود آموخته بودند که چطور می‌توانند عرض رودخانه را شنا کرده و خود را به درختان برسانند، میمون‌هایی که روی شاخه ها دراز می کشیدند تا یک جور پل پیچ و تابدار درست کنند که از رودخانه عبور کنند، تمام تلاش خود را می‌کردند تا به سوی دیگر رودخانه برسند. بعضی از آنها نمی‌توانستند. اما آنهایی که خودشان را در مبارزه با چالش و تعارض قرار می‌دادند و زنده می‌ماندند، می‌توانستند ژنوم خودشان را انتقال دهند، آنها ژن‌های قوی و مستحکم نجات یافته را به نسل‌های بعدی خود منتقل می‌کردند. آنهایی که در جزیره ی اصلی از گشنگی می‌مردند، نمی‌توانستند این کار را بکنند.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۴

تمرینات راه ناوال

22 Jan, 04:31


🌌 دون خوان معلم کارلوس همیشه در مورد او می‌گفت که کارلوس بینندگان کهن مکزیک باستان را دوست دارد. آنها مردمانی بودند که ده، هشت، پنج هزار یا شاید دو هزار سال قبل از میلاد زندگی می‌کردند. شما می‌توانید تصور کنید که تا چه حد زندگی این بینندگان با زندگی امروز ما تفاوت داشته است. آنها راه نمی‌افتادند بروند معاملات ملکی، و یک خانه ی پیش ساخته بخرند یا اجاره کنند. آنها مجبور بودند که خانه ی خود را بسازند. آنها به مغازه ی بقالی نمی‌رفتند تا غذا بخرند، آنها مجبور بودند که شکار کنند و برای لباس پوست خام حیوان را دباغی کنند. آنها همچنین برای خرید سبزیجات به بازار روز نمی‌رفتند، نه آنها مجبور بودند که دانه‌های غلات خود را بکارند و محصولات خود را برویانند. و آنها مجبور بودند که این کار را در چالش با شش سال خشکسالی و ده سال ریزش باران سیل‌آسا انجام دهند. و همینطور قبایل مهاجم به میان زمین‌هایشان یورش می‌بردند، و رمه‌ها به سرزمین‌هایشان نمی‌آمدند، و تمام این چیزها به معنی آن است که باید بارها و بارها جابجا می‌شدند. صادقانه می‌توانم تصور کنم که آنها تعارضات خیلی بزرگتر و بیشتری از آنچه که ما امروزه در زندگی داریم، داشتند. اما آیا آنها گرد هم می‌نشستند و می‌گفتند که تعارض بد است یا تعارض خوب است؛ نه، فقط تعارض: هست! این هست و برای شما در زندگیتان روی خواهد داد و برای اینکه نجات پیدا کنید، باید با آن تعامل کنید. این دیدگاه کارلوس کاستاندا بود که تعارض یا خرده ستمگر بهر حال در زندگیتان روی خواهند داد. آنها به هر حال هستند.

⛲️ حالا خیلی از شما طرفداران کارلوس کاستاندا می‌دانید که یکی از اولین مکان‌هایی که او در آنجا حرکات را آموزش داد، استودیویی در سنتا مونیکا بنام خانه ی رقص بود، و آن استودیو در بالای یک کتابفروشی قرار داشت. اما ما خیلی قبل از آن بعنوان کارآموز گرد کارلوس جمع شده بودیم، و آن زمان‌ها ما به سالن خیلی کوچک‌تری می‌رفتیم. آنجا تقریباً یک چهارراه و خرده‌ای با خانه ی او فاصله داشت و تنها برای بیست نفر گنجایش داشت. اما آنچه که آنجا را خیلی خاص کرده بود، این بود که یک راهروی بزرگ داشت؛ یک راهرو با تمام آن صندلی‌ها و نیمکت‌های دوست داشتنی. و بعد از هر کلاس حرکات یا تنسگریتی که با کارلوس داشتیم، او برایمان داستان‌هایی را تعریف می‌کرد. حال آنچه که می‌خواهم به شما بگویم این است که کارلوس کاستاندا یکی از آن معلم‌هایی نبود که با یک مبحث شروع کند که مثلاً بسیار خب امروز می‌خواهیم در مورد خرده ستمگر صحبت کنیم. نه، او داستان‌هایی را تعریف می‌کرد. او یک قصه‌گو بود. او داستان‌هایی را می‌گفت که پیام‌هایی را منتقل می‌کردند، پیام‌هایی برای تو، تا که خودت در زمان خودت به هوش بیایی. و به تو آزادی ای می‌داد که آنچه را که منظورش هست، در زمان خودت بفهمی.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۳

تمرینات راه ناوال

21 Jan, 08:51


هرجاکه هستی،
بدنتو یه کش و قوس حسابی بده،
بعد یه نفس عمیق بکش :)

تمرینات راه ناوال

21 Jan, 04:24


🏜 بیایید ببینیم که کارلوس کاستاندا و بینندگان مکزیک باستان با خرده ستمگر چطور برخورد می‌کردند، چرا که شاید در آن هوشمندی و خردی ببینیم که بفهمیم چطور با خرده ستمگران در زندگی خودمان تعامل داشته باشیم. اولین موضوعی که باید متوجه شده و درک کنیم تا با شیوه ی کارلوس در شناخت خرده ستمگران مطابقت پیدا کنیم، این است که ما آنها را به وجود می‌آوریم. مسلماً با خودتان می‌گویید چطور من آنها را به وجود می‌آورم، من از آنها دعوت نکردم که به زندگی ام بیایند، آنها را برای چای دعوت نکرده ام. نه، شما نکردید. اما، ما هنوز به نوعی تصمیم گرفتیم که آنها خرده ستمگر ما باشند یا نباشند.
🧩 آزمایش خیلی مهمی در میانه ی قرن بیستم صورت گرفت که تئوری نسبیت انیشتین را ثابت کرد. و آزمایش بدین صورت بود که یک شی مانند یک فیل در یک اتاق و پنج شش فرد مختلف گرد فیل نشسته‌اند. و از هر کدام از این افراد درخواست شده که فیل را توصیف کنند و هر کدام خصوصیات فیل را به نحو کاملاً متفاوتی تعریف می‌کنند. آنها حقیقت خودشان را می‌سازند هر کدام از افراد حقیقت خودشان را می‌سازند و آن افراد همان ما هستیم که واقعیت خودمان را می‌سازیم. و به این دلیل ما در مورد آزار مشخصی تصمیم گرفتیم تعیین کردیم و تمیز دادیم که اگر این اتفاق یا رویداد خاص در زندگیمان روی دهد خرده ستمگر ما باشد یا نباشد. ما خرده ستمگران خودمان را می‌سازیم: یکی از اصول فهم کار کارلوس کاستاندا.

🏕 ببینیم کارلوس در واقع در مورد خرده ستمگران چه گفته است. او می‌گوید که خرده ستمگر یک عذاب دهنده است، مسلماً کاری می‌کند که اینطور احساس کنید. بعضی از آنها قدرت مرگ و زندگی ما را در دستان خود دارند یا خیلی ساده آزاردهنده و حواس پرت کن هستند. فکر می‌کنم در این دوره و زمانه ما خیلی خیلی خرده ستمگرانی داریم که ما را تا سرحد دیوانگی آزار می‌دهند. فکر می‌کنم بنوعی آنها را روی شانه‌های خود حمل می‌کنیم آنها گاهی واقعاً سنگین می‌شوند.

⛽️ برای اینکه به نگاه متفاوت به پدیده ی تعارض با خرده ستمگران ادامه دهیم، ممکن است لازم باشد که به معنی تعارض چه به عنوان یک زیر مجموعه و چه به عنوان عنصر اصلی خرده ستمگران نگاهی بیندازیم؛
🧩 در لغت‌نامه ی انگلیسی آکسفورد واژه ی تعارض به عنوان اسم به معنی: اختلاف جدی، جدل لفظی بنحو دفاعی است، که قطعاً به دید من معنای همان خرده ستمگر را می‌رساند.
🧩 و در شکل فعل واژه ی تعارض به معنی مغایر بودن یا ناسازگار بودن و تصادم شدید است: ناموافق بودن با چیزی، تصادم کردن با چیزی.
🧩 آنچه که همچنین در مورد این لغت‌نامه جالب است این است که علاوه بر این، معنای سی تا چهل اسم دیگر و سی تا چهل فعل دیگر هم معنای تعارض می‌دهند.
🧩 بعد این لغت‌نامه به شما تنها یک اسم متضاد با لغت تعارض را می‌دهد که: توافق است.
🧩 یک لغت هم در تضاد با فعل تعارض می‌دهد که در: هماهنگی بودن است.
🧩 فکر کردن در این مورد جالب است، که اگر در زبان ما که می‌دانم خیلی از ما زبان‌های متفاوتی داریم، لغت‌های خیلی خیلی زیادی مترادف با تعارض، نسبت به در صلح و آرامش بودن وجود دارد، چرا که گویا ما بیشتر اوقات در تعارض هستیم.
🧩 حالا موضوع دیگری که در مورد تعارض می‌خواهیم به آن بپردازیم این است، که خیلی از ماها فکر می‌کنیم که تعارض بد است. بار دیگر ما این را از نحو تربیتمان آموخته‌ایم: والدین ما، معلمان ما، مرشد‌های ما گفته‌اند؛ برای خواهر و برادرهایت قلدری نکن، با آنها دعوا نکن، بچه خوبی باش و خوب بازی کن. چقدر در طول زندگی ام شنیده ام: خوب بازی کن، بچه خوبی باش. ما اینطور بزرگ شده‌ایم که فکر می‌کنیم تعارض بد است. و خیلی از ما وقتی می‌بینیم در خیابان دو نفر با هم بگو مگو می‌کنند، حالا ممکن است زوجی باشن،د یا کارمند و رئیس باشند. حالا هرچه، صورتمان را برمی‌گردانیم، ما آشفته می‌شویم، ما دوست نداریم که به چالش نگاه کنیم، از نظر ما تعارض چیز بدی است، آنها دارند کار بدی می‌کنند، نمی‌توانیم به آنها نگاه کنیم، می‌خواهیم انکارش کنیم و به آن نگاه نکنیم. بله، خیلی از ما اینطور بزرگ شده‌ایم و خیلی از ما هنوز هم باور داریم که تعارض بد است.
🧩 برای خنثی سازی تعارض، خنثی سازی خرده ستمگر، می‌خواهم که برای این لحظه متضاد این جمله را که تعارض بد است در نظر بگیرید، که می‌شود: تعارض خوب است.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۲

تمرینات راه ناوال

20 Jan, 12:09


فیلم خوشامدگویی دوره ی تعامل با خرده‌ستمگران

🎉 به همگی: ورودتان به کلاس تعامل و حل گرفتاری با خرده‌ستمگران را خوشامد می گویم. نام من رناتا مورز است و میزبان و راهنمای شما در این رشته کلاسها بوده، و همچنین شاگرد مستقیم کارلوس کاستاندا هستم.

🪆همه ی ما با هم توافق داریم که می خواهیم منظور کارلوس کاستاندا از مفهوم خرده ستمگر را متوجه شویم. برای کارلوس، خرده ستمگر می توانست یک فرد، یک مکان یا حتی یک چیز باشد:
🧩 یک شی می تواند خرده ستمگر باشد، اینطور بگویم که مثلا همه ی ما یک زمان مطلوبی برای رفت و آمدمان داریم و امروز صبح بیرون می روید که چه با دوچرخه تان، چه با ماشینتان حرکت کنید و می بینید چرختان پنجر است و در آن لحظه شما یک گرفتاری با این وسیله ی نقلیه دارید و این خودرو در این لحظه که حالت سفر بخود گرفته بودید می تواند خرده ستمگر شما باشد.
🧩 یک مکان هم می تواند خرده ستمگر باشد. بیایید در نظر بگیریم که شما یک خانه ی دوست داشتنی دارید. خواه یک خانه ی ویلایی با زمینی فراوان، یا اینکه یک آپارتمان دوست داشتنی که به آن عشق می ورزید. اما این هفته شهرداری تصمیم می گیرد که اینترنت خانه ی شما را بدلیل یکسری تعمیرات قطع کند، و حالا بجای اینکه صبح از خواب بیدار شوید، لباس راحتی پوشیده، و مقابل کامپیوتر با فنجان قهوه نشسته باشید. باید زودتر بیدار شده و کاملا لباس پوشیده، آماده ی حرکت شده و تا دو تا چهارراه آن طرف تر با ماشین به کافی شاپی بروید که بشود از وای فای آن استفاده کنید. ناراحت کننده است؟ بدون شک. گرفتاری است؟ مسلما. خرده ستمگر است؟ مطمئناً.
🧩 در مورد فردی که خرده ستمگر است چطور؟ فرد خرده ستمگر! این بنظر تحمل ناپذیرترین می رسد، بنظر ما این سخت ترین و طولانی ترین مشقت است. خب، مثالی در مورد فرد خرده ستمگر: دوباره در خانه ی عزیزتان هستید، اما نصفه شبی، همسایه تان هوس می کند که آهنگ هوی متال گوش بدهد. حالا همسایه تان صبح با این فکر از خواب بیدار نشده که می خواهم زندگی همسایه ام را جهنم کنم، نه؛ او فقط می خواهد زندگی خودش را خوشایند کند و مشکل این است که تعریف او از خوشایند مانند تعریف شما از این واژه نیست. و در این لحظه، در این زمان، همسایه ی شما خرده ستمگر شما است.

🎏 حالا ببینم چطور خیلی از ما با خرده‌ستمگران تعامل می‌کنیم، چراکه خیلی از ما با آنان طوری برخورد می‌کنیم که با بچه‌ها تعامل می‌کنیم.
🧩 مثلاً در زمین بازی یک بچه قلدری است، در همه ی زمین‌های بازی یک بچه قلدر پیدا می‌شود، او به طرفت می‌آید و می‌گوید: اوهوی تو! و شما می‌گویی: اوهوی خودتی! عکس‌العمل متقابل می‌کنی، از خودت دفاع می‌کنی، سینه‌ات را باد می‌کنی و او می‌آید و زمینت می‌زند. بسیار خوب، شاید یک راه برای جمع و جور کردن یک قلدر، یک خورده ستمگر هم این است.
🧩 راه دیگر؛ همان زمین بازی، همان قلدر در مقابل فرد دیگر، او می‌گوید: اوهوی تو! شما می‌گویید: اوه نه، اوه نه، من دنبال دعوا تو زمین بازی و زمین خوردن نیستم.
هیچ کدام از این دو راه شیوه ی رشد یافته و بالغی نیستند. یا اینکه این‌ها از راه‌های خوبِ برخورد با خرده ستمگر نمی‌باشند. اما بعضی از ما با آنها هنوز به همان نحو برخورد می‌کنیم.

(هر روز یک تکه از #دوره_تعامل_با_خرده_ستمگر)
فیلم خوشامدگویی ۱

تمرینات راه ناوال

20 Jan, 08:18


امشب ساعت ۹، دسته قصد رو باهم انجام بدیم.

تمرینات راه ناوال

19 Jan, 10:38


هر سرکوفتی که برای اشتباه به خودتون میزنید، مقدمه اشتباه و شکست بعدی است.
شکست تاوان داره، نیاز به بررسی و تامل داره، به تلاش برای رفع نقاط ضعف داره و در مواردی نیاز به جبران و عذرخواهی از دیگران داره.
تاوان اشتباهتون را حتی اگر لازمه بیشتر بپردازید ولی به خودتون سرکوفت نزنید..

ف.

تمرینات راه ناوال

18 Jan, 04:21


سالک مبارز
مسئولیت اعمالش را بعهده می گیرد،
حتی
پیش پا افتاده ترین اعمالش را.


#دون_خوان_ماتوس

تمرینات راه ناوال

17 Jan, 02:25


بهترین راه برای خوشحال ماندن،
هیچ توقعی از هیچ کس نداشتن است.
هیچ توقعی...