متودهای فوقالذکر همگی براساس ذهن حافظهمحور طراحی شدهاند .
مشکل این ذهن در امور خلاقیت محوری مثل موسیقی این است که هنرجو مقلِّد و تابع و ترسو تربیت میشود و جرات تحلیل و تجزیه و ترکیب از وی سلب میشود.
وی سخن دیگران را همانند وحی مُنزَل تلقی کرده و اگر بسیار زیاد تمرین کند نهایتا تبدیل به معلمش خواهد شد.
لطفی به این بنده شد که پس از سالها توجه به این امر- که بهخصوص در موسیقی کلاسیک شرق بسیار مشهود است /ردیف پرستی)- و تحقیق در کتب دوران قدیم شرق (فارابی ، اورموی و مراغی مویّد شدم که متودی طراحی کنم که مبنای آن را نه حافظه بلکه ریاضیات تشکیل میدهد.
به این شاهد شدم که ریاضیات سنت الله است و موسیقی ریاضیات عملی است.
هر آنچه در موسیقی است ؛ فیزیک، مکانیک و ریاضیات خلقت را به شکل سمعی در خود نهان دارد، ولی ما (تحت فشار سیستم مصرفگرای حاکم بر جهان که عملا آموزش و پرورش جهان را نیز به سوی جهیم هل میدهد) عملا از گوش طلاق گرفته و با چشم -که دریچهی ابلیس است- زنا میکنیم.
دوستان زیادی دارم که موسیقی را از طریق گوشی تلفن میشنوند و مرا هم مجبور به تحمل این شکنجه میکنند.
این تیپهای شخصیتی کسانی هستند که واکسم تجدّد آنها را عقیمالسمع کرده است، بعد در کمال کملطفی به امثال منی که شهید راه موسیقی هستیم آهنگ! معرفی میکنند.
لذت از موسیقی باید عریان باشد ، نه زبان و نه مکان ، نه زمان و نه مقایسات نباید در آن دخیل باشد.
زبان خود را به موسیقی چسبانده است نه موسیقی خود را به زبان!
جغرافیا امری جبری است و هیچ تقدسی ندارد، جز وطن که بایستی چون مادر، نسلهای بعد را خوب تربیت کند ؛ پس باید از دستیازی اشغالگرانی (که امروزه روز همگی بیوطنند) در امان باشد.
موسیقی بیزمانیست؛ حال خالص است، نبایستی امور نوستالژیک را حمل کند.
علت لذت بردن افراد از موسیقیهای تقلیدی «شعفی است که در اثر بروز حس موفقیت در تکرار محتویات قطعه در ذهن فرد به حاصل میشود نه زیبایی یا هنرمندانه بودن اثر».
تمثیلی قرءان است بر این بیان که ؛ اولین مقایسه را ابلیس کرد و گفت من از آتشم و او از خاک و رانده شد. قیاس دو اثر (نه اجراء) نوعی فاشیسم صوتی است. مقایسهی دو شخص که با تمام توان خود یک اثر را اجرا میکنند نیز حاصل نوعی بتپرستی است که نامش را ایدهآلیسم نهادهاند.
مهم اجرای صحیح با تمام وجود است نه شخصیت یا قیافه یا تعداد فالوور یا لباس اجراگر.
نوید مثمر
شهریور ۱۴۰۰