#جمعه_خونین_زاهدان @molaveye Channel on Telegram

#جمعه_خونین_زاهدان

@molaveye


#جمعه_خونین_زاهدان
https://t.me/molaveye
#در_نشر_کانال_سهیم_باشیم_صدقه_جاریه_است...‌.
@molaveye

#جمعه_خونین_زاهدان (Persian)

اگر به دنبال یک کانال تلگرامی پر از محتوای جذاب و مفید هستید، حتما به کانال '#جمعه_خونین_زاهدان' مراجعه کنید. این کانال تلگرامی توسط کاربر @molaveye اداره می‌شود و شامل مطالبی متنوع و ارزشمند است. از جمله بحث‌ها و مطالب متنوعی که در این کانال قرار داده می‌شود، می‌توان به اخبار روز، مقالات تحلیلی، پادکست‌های جذاب و غیره اشاره کرد. با پیوستن به این کانال، شما به یک جامعه فعال و پویا از افراد علاقه‌مند به این موضوعات ملحق خواهید شد. بنابراین، اگر مایل به دسترسی به اطلاعات به‌روز و مفید هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. فراموش نکنید که در نشر این کانال نیز سهیم باشید، زیرا صدقه جاریه است.

#جمعه_خونین_زاهدان

12 Feb, 19:07


این سه دعای ویژه را در پانزدهم شعبان ماه هنگام نماز مغرب و عشا ان شاالله بخوان

دعای اول:برای برکت و افزونی رزق و روزی
دعای دوم: برای طول عمر باعزّت و عافیت
دعای سوم :برای دفع بلا و مصیبت در زندگی


روز پانزده،ماه شعبان توبخوان
این  دعاهای شریف  ای مهربان

سه دعا  کن  بینِ مغرب  تا عشا
التماسی کن    به    درگاهِ  خدا

یک دعا از بهر رزق است و غذا
از  خداوندت طلب   رزق  سما

رزقِ پاکیزه  بجو  زان ذاتِ رب
رزق پاک و هم حلال از اوطلب

تو  بگو نانم  فزون کن ای خدا
خانه ام با رزق  پاکت دِه  صفا

آن دعای  دیگرت  باشد  چنین:
عمرمن را تو فزون کن یامعین

عمر با عزّت بخواه از آن جلال
هم برای  کودکان  و هم  عیال

آن دعای سوّمین  گو  ای عزیز:
دور کن ازخانه ام جنگ وستیز

هرچه رنج است وبلاها درجهان
زندگیم  حفظ  کن  ای مستعان

سورهٔ یاسین بخوان بر هر دعا
حق اجابت می کند آن جمله را


عادل آن ذات خدابخشنده است
می پذیرد هردعا از هرکه هست


        عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 24
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

11 Feb, 20:32


  حدیث شریف

قَالَ رَسولَ الّله صَلّیَ الله عَلیهَ وسَلّم :

یا أباذر : إذا صمت من الشهر ثلاثه أیام فَصُم ثَلاثَ عَشَره وأربع عَشره وخَمس عَشره

ای ابوذر !هرگاه خواستی در ماه روزه بگیری روزهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ را روزه بگیر

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم :
“ألا أخبرکم بما یُذهِبُ وَحْرَ الصَّدْرِ ؟
صومُ ثلاثه أیامٍ من کلِّ شهرٍ “

آیا شما را به چیزی که خشم و وسوسه های قلب را از بین می برد آگاه نکنم ؟ سه روز  روزه گرفتن در هر ماه راز این سلامتی است.


گفت پیغمبر  به آن اصحاب نور
آن ابوذر،  بود  دائم  در  حضور

گر توخواهی روزه باشی بی ریا
درایام الِبیض باش صائم چو ما

روز سیزده یاکه چارده صوم را
تو بگیر آن  روزه را ای چشم  ما

هرکه شدصائم در این ایّام پاک
پاک  گردد از   همه  آفات  خاک

خشم و تندی ازدلت بیرون کند
قلب را  آرام و  موزون می کند

وسوسه ازجان ودل خارج شود
روح  را   آسوده   و  ایمن  کند

هرکه در ایّام بیض روزه گشود
حق تعالی رزق او خواهد فزود

شادوخندان گرددوهم تندرست
دور گردداز همه امراضِ سست

تن شودپاک همه ازدرد و سَموم
قلب شودپاکیزه تر ازشهدوموم

گر  ببندی تو کمر  بر صوم  روز
حق کند ایمن تو را از نار وسوز

وصیّت پیغمبراست برمرد و زن
وصیّتش  آور بجا ای چشم من

عادل این صومِ سه روزه هرزمان
تن ز  هر درد  و  بلا  گردد  امان


        عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 23
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

10 Feb, 17:56


بر راهِ تو صد دانه و صد دام نهادند


از منزلِ  ویرانِ  جهان  زود گذر کن
بر مقصد و دیدارِ سماوات  سفر کن

زین خانهٔ ناامن و خطرناک که بینی
هر خفته و غافل ز گذرگاه  خبر کن

ازغفلت وهر راه خطا سودچه دیدی
یک بار بر این  رحمتِ دادار  نظر کن

یک نیم ازاین عُمربه انجامِ خطارفت
یک نیمه ی دیگر به عباداتِ سحرکن

صد  نعمت و الطاف خداوند  ندیدی
از این  همه ناشکری و انکار حذر کن

صد راه  برفتی و همه راهِ  خطا بود
یک بار  بر این  راهِ خداوند  گذر کن

از یاد خدا هیچ  مشو غافل و کاهل
با یاد خدا نامهٔ خود، از همه سَر کن

بر دامِ هوس های شیاطینِ فریبکار
با تکیه به قرآن و دعا سینه،سپرکن

آن عُمرکه باغفلت وعصیانِ خدارفت
باتوبه وپوزش توشبی،ناله یی سرکن

بر  راهِ تو صد دانه و صد دام نهادند
بر این همه تزویر، تو اخلاق سپر کن

عادل همه توفیق کمالات دراین است
آیات  شریف و  همه  اذکار  ز بَر  کن


           عادل ویسی زاده
1403/11/22
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

08 Feb, 18:58


پیام قرآن مجید:

( وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ.)

و عزّت و اقتدار برای خدا و رسول او و  مومنین است اما منافقین ( این حقیقت را ) درک نمی کنند. منافقون /8


این کلام  ذات حق  بشنو  ز جان
یک  بشارت گوید  او بر  مؤمنان

گفت  یزدان:عزّت  و هر  افتخار
یا شکوه  و شوکت و  هم اقتدار

جمله  از  آن  خدا   باشد   بدان
او شهنشاهِ  زمین است  و زمان

همچنین عزّت ازآن مصطفاست
او  رسول  و  مقتدای  انبیاست

حافظ   نام   نبی  باشم   یقین
اقتدارش  هست تا  روز  پَسین

آبرو  و   حرمتش    دارم   زیاد
کَی بَرم  نام نبی را  من ز  یاد؟

مؤمنان را هم دهم عزّت زپیش
شوکت آنها  کنم  افزون و بیش

گر چه  در  دنیا   ببیند  هر  اَلم
یا  روَد  بر  جان  او هر خار غم

یاکه دشمن خانه اش ویران کند
یاچو  نامردان  بر  او  تیری زند

یا  شود  آواره ی دشت  و  دَمن
رانده گردد از وطن هرمرد و زن

عاقبت پیروز  هر  میدان  شود
فاتح  هر جبهه  و  جولان شود

هر منافق  کَی  کند فهم  سخن
کَی بداند  رمز  این  آیاتِ من؟

دشمنان را میکنم خوار و زبون
هر منافق کَی بفهمد، "لَایَعلَمون"

فتح و نصرت میدهم برمؤمنون
چشم کافربسته ایم،"لَایَشعُرون"

روز  محشر سربلندند  و  عزیز
تاج شاهی بخشم  و قصر تمیز

عادل آن ذات  خدا  باشد غیور
رحمتش برجان مؤمن شد وفور


       عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 20
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

06 Feb, 13:37


یک سخن از آنتوان چخوف داستان نویس روسی


خطرناک ترین نوع بشر انسانی است که اعتقادش زیاد و فهمش کم است!!!


این سخن را یاد  دار در روزگار
حرف نیکو ، خوش بماند  یادگار

گر توخواهی پَی بَری بر مردمان
تا  بدانی   بدترین ها    را  عیان

بدترین مردم کَسیست اندرجهان
اعتقادش  بیش  باشد  هر زمان

اعتقادش از همه کس بهتراست
لیک فهمش ازهمه کس کمترست

گر چه دارد دین  و اصل اعتقاد
عقل او  کمتر   بُوَد از   برگ باد

گر که عقل اندک بُوَد در  اعتقاد
در همه  کاری  خطا  گردد  زیاد

آنکه فهمش کمتراست و ناتوان
او خطرناکست و پُرنقص وزیان

ازچنین فردی تو دوری کن عزیز
کار او دائم  عناد  است  و ستیز

چون نباشد آدمی را عقل و فهم
هر  دَمی آفت رساند   هم  ستم

فهم خود  افزون نما   در گفتگو
تا  که    باشد    اعتقادات   نکو

عقل  گر  هادی  شود در  اعتقاد
حرف وپندت میشودخوب وزیاد

اعتقادِ    بی کمالات   و   شعور
آدمی  را   می کند  نادان و کور

صد  بلا  و فتنه خیزد  دست او
کار  خود  را  او  ببیند  بس نکو

ازخدا خواه آن شعور و معرفت
تاشوی مطلوب وهم باشخصیت

عادل این عقل و کمال وپختگی
نعمت است ازلطف حق درزندگی


      عادل ویسی زاده
1403/ 11 /18
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

05 Feb, 07:19


نیما یوشیج در جشن تولد یک سالگی فرزندش نوشت:
پسرم! یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی. از این پس همه چیزِ جهان تکراریست جز مهربانی.....


حرف  نیكو  بشنو  از  نیمای دل
حرف اوقندست وهم صهبای دل

کودکش  یکساله  شد  آن نازنین
سالروزش گفت بهرش این چنین

شادمانی کرد و  هم  شکر   خدا
کودکِ  سالم  به  من گشته عطا

گفت   فرزندِ    عزیز    و   دلربا
یادگاری  این سخن  بشنو  ز ما:

یک بهار وفصل پاییزت گذشت
هم زمستان دل انگیزت گذشت

وقت تابستان وآن گرمای سخت
با شتاب از پیش روی تو برفت

هر چه دیگر تو ببینی  در جهان
هست  تکرار  و  هم  تکرار   آن

کودکم بشنو که این اسرار هست
جزمحبّت،هرچه هست تکراراست

مهربانی در  جهان  اجبار نیست
هیچ گه این موهبت،تکرارنیست

هر چه   تکراری شود  آرد   ملال
زندگی  گیرد  به خود رنگ خیال

جز  محبّت،  بر  همه  خلق  خدا
هرچه هست تکراریست ای دلربا

هر چه تکرارش  ببینی، بی گمان
زان  ملالت خیزد  و  رنج  عیان

جز که  مِهرورزی  نباشد کودکم
دور  شو از کینه و جنگ و ستم

عادل آنکس تخم نیکی رابکاشت
با دو پایش نزد آن یزدان شتافت


    عادل ویسی زاده
1403/ 11 /17
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

02 Feb, 19:22


.*زمامداری عروة بن محمد علیه الرحمة در شهر یمن *

مصطفی مأمور  کرد  سوی  یمن
نام اوعروه شریف وخوش سخن

چون رسیداو سوی آن شهر گرام
خدمت مردم بگفت عرض  سلام

گفت  مَردم    آمدم    نزد   شما
از    دیار      مصطفای    با وفا

ثروتم باشدهمین اُشترکه هست
من ندارم مال بیشتر در دودست

آن زمان خارج شوم  من از یمن
چون نمودم من وداع ازمردو زن

گرکه مالم شد فزون از این شتر
من نباشم مؤمن  و هم  مرد حُر

گر که بُردم از  یمن، مال و  دَرم
یا که کردم بر  شما    ذرّه  ستم

هان   مخوانید  مرا  اهل  نماز
سارقم گویید  و دزد  و  اهل آز

با همین تیغی  که دارم  بر کمر
تیغ بر گردن  زنید  و  پا  و سر

این چنین والی کجا باشد یقین
بر چنین  قاضی بگو صد آفرین

چونکه ترس آن خدا باشد بدان
برگ خشکی را ندزدند در  جهان

عادل آنکس ترس وپروایش نبود
مال  مردم  بر  همه مالش  فزود


           عادل ویسی زاده
1403/ 11 / 14
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

01 Feb, 18:08


*حکایت روباه و گوسفند*


روبهی  افتاد   ناگه  عمقِ  چاه
راهِ بیرون را نیافت آن دزد راه

گوسفندی یک سحر کرد او گذر
گفت چون افتاده ای دراین خطر

تو که صد مکری بدانی در جهان
چون فتادی  در  تهِ  گودال آن؟

فکری آمد  ذهن آن  روباه  چاه
گفت قحطی میرسد برآب و کاه

گرتو خواهی آب ونان وهم گیاه
زود  بشتاب چو ماهی قعر  چاه

چون پَرید آن گوسفند  بی خبر
در  ته  گودال  و  چاه  پر خطر

پا   نهاد   آن  روبَه  استیزه رو
بر سر  آن  گوسفند  و کتف او

چون برون آمد از آن چاه دمار
گفت پندی بشنو  از من  یادگار:

آنکه خودافتاده درچاهَست وبند
مشنو از اوهیچ حرفی یا که پند

آن دوم  گویم  تو را  بشنو  ز ما
هیچ    روباهی  ندارد   او   وفا

جنس ما مکرست وترفند وفریب
کَی بُوَدهر ماکری خوب و نجیب؟

بر  سخن های   فریب  هر  شیاد
هان مکن  ای محترم  تو  اعتماد

ذات او مکر است وهم حیله گری
چون زدست حیله گر،سودی بری؟

مشنو  هر گفتار  و حرفِ  دلپسند
سوی چاهت  می بَرد با صد کمند

هرکه ناپاکست وبداخلاق و خوار
عاقبت   افتد   چَهِ    این  روزگار

عادل آن کس مکر اندیشد،  بدان
این  بد اندیشی رسد  بر او نهان


       عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 13
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

31 Jan, 14:43


در کنار دوصد آفرین گفتن به بازوی توانمند مجاهد، وقدرت شگفت انگیز او در اختراع ابزار آلات کابوس ساز جنگی باید دوصد آفرین گفت بر عقل توانمند مجاهدان در میدان جنگ روانی..
ملا عمر مجاهد به ندای حق لبیک می گوید، وحرکت جهادی بدون کوچکترین خللی همچنان بر پیکر آمریکای استعمارگر وهم پیمانان آتش افروزش می تازد. ومی گذارد تا دستگاه اطلاعاتی اهریمن چون موش کور سراسیمه وحیران در پی کسی باشد که مدتهاست اسلحه از دوش گذاشته وآرام در عالم برزخ خویش لم داده.
بیش از ۶ ماه پیش رهبری چون محمد ضیف، وبرخی دیگر از رهبران بلند قامت، جام شهادت سرمی کشند، ومجاهدان دشمن وحشی را از لذت شادی محروم می سازند. کوچکترین خللی در روند نبرد احساس نمی شود.
دوهزار آفرین بر مادرانی که چنین رادمردانی در آغوش خویش پرورده اند، که اجازه نمی دهند، اسلحه همقطارشان بر زمین افتد. وبیرق همچنان دست بدست به پیش می رود.
این ویژگی را تنها در امت اسلام می یابی. أمتي که افراد در آن هدف را به پیش می برند؛ يا با بازوی همت، ویا با خون شهادت، وآنچه در حرکت است هدف است وآرمان. و همانطور که خبر شهادت افراد بر همت بازماندگان می افزاید، خونشان درخت تنومند آرمان را قوی‌تر می سازد.
آفرین بر مجاهدان در میدان نبرد، وآفرین بر شما که با همیاری خویش، وبه دوش گرفتن تکالیف راه، خود را در این جهاد شریک ساخته اید.
اشک حسرت تنها محرومی را سزاوار است که لیاقت مشارکت از او گرفته شده است‌.
قَال رسُولَ اللَّهِ ﷺ : مَنْ جهَّزَ غَازِيًا في سبيلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، ومنْ خَلَفَ غَازيًا في أَهْلِهِ بخَيْر فَقَدْ غزَا. متفقٌ عليهِ.
*رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم می فرمایند: هر آنکس که با تحمل هزینه های لازمه، مجاهدی را برای جهاد در راه الله آماده کند، و یا نیازهای خانواده مجاهدی را به نحو احسن برآورد کند، او در جهاد شریک است.*
پس بیایید در جهاد بر علیه صهیونیست های جنایتکار با عزیزانمان در غزه شریک شویم، بیایید از لقمه سفره آرام خویش برداریم وغزه را باردگر بهتر از آنچه بود بسازیم. بیایید مردانه زخم‌ها را پانسمان کنیم، واز یتیمان قهرمانان معرکه فردا تربیت کنیم..

https://t.me/drnouromara/4211

#جمعه_خونین_زاهدان

29 Jan, 15:42


معراج نور ( مهمان پروردگار )


جبرئیل    ارجمند       از  کبریا
یک شبی آمد  به  نزد  مصطفی

با ادب  گفتا  سلام  ای  نور  ما
ای تو  لطف و رحمت  ذات خدا

زود برخیز  و بپوش کفش و عبا
انتظار     مقدمت     دارد    خدا

پا  نهاد  او    بر  رکاب   آن  بُراق
درنوردید   آن  سماوات  و  طباق

چون رسیدآن مصطفابرعرش نور
شادمان  و خنده  رو  آمد  حضور

تا که  هفتم  آسمان   آن  جبرئیل
رهنمای مصطفی شد  چون خلیل

در    طریق   آن    مقاماتِ   عُلی
همره اش  بود  در آن ضیفِ  سما

در مقام    سِدره   و   عرش  برین
مصطفی تنها  بمانْد  در  آن  زمین

گفت  پیغمبر:  که   ای  پیکِ  خدا
از چه  از من  دور گشتی  و جدا؟

برتر  آ  و همره ام  شو   زین سفر
من  غریب  و  میهمانم   زین  گذر

جبرئیل  گفتا    ندارم    آن  مقام
تا که  باشم همره ات در این قیام

این مقام   و  رفعت  و هم منزلت
این  شکوه  و  شوکت  با  مکرمت

بهر  تو  باشد در  این  هفتم  سما
کَس   نبوده   لایق     قرب   شما

نَه رسول و نَه  مَلک در  این جهان
این چنین حرمت  ندیده  در عیان

" رَحمَة  لِلعَالمِینی "    ای  رسول
هر دعا  را  حق  کند  از  تو قبول

این شب معراج وتجلیل شماست
این  ضیافت از سرِ لطف خداست

آن بهشت  و دوزخ  و  آتش  بدید
ناله ی  پر  سوز  هر  مجرم  شنید

چشم بگشودو بدیدآن دشت وراغ
قصرونهروحور وحوض وکاخ وباغ

جایگاهِ     مومنان     نیکو     بدید
شکر  یزدان  کرد   بر  لطفِ   مزید

هدیه  کردش  آن  خدای   بی نیاز
بهر   امّت   سجده  و   فرض  نماز

آن  رسول   مهربان    بر   مجرمان
بر  گناه     مُذنبین     و    عاصیان

گریه  کرد   و  التماسی  از    خدا
تا  که  بخشد عاصیان  را  از خطا

آن دعا و  خواهش  و حرف رسول
هم به حرمت آن ضیافت شدقبول

حق شفاعت  را  بر او  کرده ضمان
امّتش  را  از  جحیم   کرده   امان

شاد و خندان بازگشت آن عقل کُل
آن  رسول   شافع     و  تاج   رُسل

این حکایت  در  دل  قرآن  بخوان
گفت: " سبحان الذّی أََسرا "  همان

بر  دل  و  جان  نبی  در  هر  کلام
از  دل  ما  بر  مزارش  صد  سلام

عادل این اعجاز و معراج و جلال
افتخاریست   بر  رسول   با   کمال

  
           عادل ویسی زاده                                      https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

29 Jan, 10:53


بعد از فرو ريختن ديوارهاى زندان ها به علت سونامى در ژاپن، زندانيان به جاى فرار به كمك مردم رفتند، زمانیکه از آنها سوال شد چرا فرار نكرديد گفتند:

چگونه فرار مى كرديم وقتى مردممان در زير آوار بودند...!؟


بر   سر   ژاپن    بلایی   در  رسید
یک سونامی همچو توفان،شدپدید

سقف و هردیوار زندان ها شکست
مردم  اندر  آن بلا  در  گِل نشست

هرکه در  آن بند و  زندانی که بود
خدمتی بر  شهر و آن بحران نمود

اهل زندان همچو  مرد  روز جنگ
خلق را بیرون  کشیدند  زیر سنگ

چون که  پرسیدند  از آن اهل بند
ای  شما  محبوس زندان   و کمند

قفل  زندان  باز  بود  و  بی کلید
بی نگهبان  یا   که  مأمور  شدید

چون از آن زندان  و دیوار خراب
همچوماهی درنرفتید زان حباب؟

قفل  باز  و بی نگهبان   آن  جدار
چون نکردید زان سرا قصد فرار؟

جمله  گفتند  این دیار  و شهر ما
زیر   آن    آوار   مانده    در   بلا

هر  زن و مردی  گرفتار  و غمین
هر  یکی  در  زیر  دیوار  حصین

کَی  بُوَد   مردانگی  ای چشم ما
تا رهیم  از حبس  و زندان شما؟

مَرد آن است او بگیرد دست مرد
خدمتی آرَدبه جان برهرکه هست

کَی کنیم  از بند  و زندان ها فرار
خَلق  باشد  زیر خاک  و دل فگار؟

ثروت وسامان و پولت بهرچیست
گرندانی جنب خود،همسایه کیست

زندگی  آن گه  بٔوَد  خندان  و  ناز
مردمت   را   تو    نبینی  در   نیاز

ور نَه این خوردن ویا عیش مُدام
کَی نشان زندگیست  ای  اهل کام،

عادل آن دل بی غم واحساس است
کَی کند  او  درک هر افتاده دست؟


          عادل ویسی زاده
1403 /11/ 10

https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

27 Jan, 17:36


.*درخواست یک بوسه، بعد از طلاق*


*سرنوشتی را  بخوان از  یک جوان
همسری داشت او  قشنگ  ومهربان

دوست داشت آن دلربا افزون زجان
عشق   ورزیدی به جانش  هر زمان

چون که پای سفرهٔ عَقدش نشست
عهد و   پیمانی چنین با  او ببست:

"همسرم    ای مهربان تر    از   دلم
عاشقم   بر صورتت  ای خوشگلم

صورتش را  گرم  بوسید  در کنار
گفت  این  بوسه     بماند   یادگار

گر   فراموشت   کنم   چشمِ سرم
خاک عالم  می کنم  من  بر  سرم"

یک   دو   سالی  در  کنار   همدگر
چون  پرستو  و  قناری  هر  سحر

همچو  آن شیرین و  فرهاد  زمان
حالِ شیرین داشتند  آن دو جوان

زندگی  یکباره   بد فرجام  گشت
همچوآن طوفانِ خاک کوه ودشت

همسر خوبش مریض  شد ناگهان
از  سرطان سخت  نالید بی امان

چون که فهمید  آن بلا  و رنج او
قهر کرد  و ناسزا گفت چون عدو

گفت دردت  ناعلاج است و خطر
من ندارم   طاقتِ    این  درد سر

رفت  سوی  دادگاه  قصدِ  طلاق
گفت  پیش آمد دریغ  روز  فراق

زن که این بشنید بگفتا ای دریغ
آفتابِ  عمر   من  شد   زیر  میغ

زن بگفت من را ببوس در دادگاه
گرچه عمرم می شود کم کم تباه

گفت ما  کَی مَحرمیم تا بوسه را
من بگیرم  زان  لب و  روی شما؟

زن بگفتا  هست یادت  آن سخن
چون"بله" را گفتمت با جان و تن

بوسه  دادی  صورتم  گفتا  بدان
گر فراموشت  کنم  در این جهان

بوسه ام  را  پس بگیرم  از شما
من  نباشم  مردِ   خوب  با  وفا

عهدخودراتوشکستی چون بلور
من نخواهم بینمت دیگر حضور

آخرین بار  صورتم   را  تو بوس
یادآن دورانی که بودم ناز ولوس

عهدخود را توشکستی همچوکاج
چونکه دیدی من مریضم  لاعلاج

رو  زن   سالم  بگیر   و  تندرست
نی چومن باشدنژند و زار وسست

من رَوم دنبال درد و رنج وخویش
همسری را برگزین  با  کام خویش

چون که بشنید آن کلام  پُر ز درد
گفت  نامم  کَی  بُوَد شایانِ  مرد؟

ای  دریغا   بی وفا   بودم    یقین
من  نبودم همسری خوب و  امین

زن  وداعی  تلخ  کرد  از   دادگاه
اشک ریزان  رفت  با  اندوه  و آه

عادل آن کس هَمره  هر یار نیست
چون توان باخَلق هرافسرده زیست*


          عادل ویسی زاده
1403 /11/ 8
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

25 Jan, 17:57


📚حکایت:

روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید: فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید
شیخ گفت آفرین فرزند من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا ؟ شیخ گفت می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم

کودک خندید و گفت تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!!؟


 
این حکایت بشنو از آن شیخ ما
هر حکایت، پند نیک است وصفا

شیخی ازیک کودکی کرد اوسوال
گفت: ای فرزند خوبم  چون هلال

راهِ  این مسجد در این کوی شما
در کدامین کوی و راهست دلربا؟

گفت کودک: انتهای کوی  ماست
گر رسیدی،تو بپیچ آن راه راست

شیخ  گفتا   کودکم   بر  تو   ثنا
راه  مسجد  را  نمودی تو  به ما

من در آن مسجد  زنم حرف وفا
خلق  را  دعوت  کنم  سوی خدا

دوست داری تاکه باشی جمع ما
در میان  جمع   باشی، شمع  ما؟

گفت کودک:پندتودرباب چیست
آن مخاطب درمیان جمع کیست

من  سخنرانی کنم بر هر  جوان
تا  که  ارشادش کنم با  گفتمان

وعظ گویم تا رَود مردم، بهشت
دور  گردند از همه اخلاق زشت

گفت کودک: ای تو شیخ  رهنما
چون ندانی راه مسجد پیر ما؟

تو  ندانی راه دین، نیکو سرشت
خلق راچون میبری سوی بهشت؟

راه مسجد  را  به خوبی  یاد کن
وآنگهی  این خلق  را  ارشاد  کن

تو  ندانی  مسجد   و  راه   خدا
چون دَهی پند نکو صبح و عشا؟

عادل ار واعظ که گوید حرف پند
باید  آن  فعلش  بُوَد  هم  دلپسند


            عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 6
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

24 Jan, 12:26


پندی از کلام حضرت مولانا


یک سخن بشنو  از آن مولای روم
پند او باشدچو قند و شهد و موم:

دانه  را  گر  کاشتی   اندر   زمین
راز  آن    پنهان  نما   تو  با  یقین

گر  کلاغی  پَی  بَرد  بر  کِشت آن
او   بجوید   دانه  را  در آن  نهان

راز  خود  را  پیش  هر مردم مگو
چشم  زخمت  می زند چشمِ عَدو

تا  که   رؤیایت   نبینی   در  کنار
سّر  خود  افشا  مکن   در  روزگار

آرزویت  را    مگو     بر   مردمان
چشم  حاسد می زند  تیرت  نهان

گفت: پیغمبر که  رازت  را  بپوش
لب فرو  بند و زبانت  کن خموش

هر که رازش  پیش خلق افشا کُند
آن  مرادش  زود  از  دستش  رَود

آنچه  اندر  ذهن  و در افکار تُست
حرف خود را وا مگوتا وقت رُست

تا  ثَمر  ننشیند   آن  رؤیا   و  راز
راز  را  پنهان   نما     ای  سرفراز

خلق را مَحرم مدان بر رازخویش
گرکه بیگانه بُوَد یا قوم و خویش

عادل از چشم بخیل و هر حسود
صد  بلا  آید   از  آن چشمِ  کبود


         عادل ویسی زاده
1403 /11/ 5
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

23 Jan, 07:01


ای رحمت تو بر همگان گشت پدیدار


ای ذات خدا صاحب الطاف وکمالی
برجان وجهان،جلوهٔ خورشیدجمالی

پاینده  و  پیروز  و شهنشاه جهانی
آن قدرت تو کَی برود سوی زوالی؟

ای پادشه هردو جهان با همه عِلمت
داننده ی هر راز وسخن ها وسوالی

آن سلطنت و دولت و  آوازهٔ  نامت
‌کَی درک کند سینه وهرفکر وخیالی

پاینده وجاویدبجز ذات خدا نیست
محکوم فنائیم به هر  دوره و سالی

غالب شده  تدبیرخدا بر همه  امری
عاجز نتوان کرد خدا را چه خیالی!

آنکس که کندتکیه برآن قدرتِ یزدان
نصرت دَهدش بر  همه ی امر محالی

ای رحمت تو برهمگان گشت پدیدار
روزی خورَدازلطف توهرکودک وزالی

عالم همه  فرمانبرِ  فرمان خدا است
بیرون  نتوان  گشت ز فرمانِ جلالی

آن کَس که نشدساجدِ درگاهِ خداوند
حق بشکندآن پشت تو گر رستم زالی

عادل مَشو  غافل ز  مکافات  قیامت
باید  که دَهی پاسخ هر کار و سؤالی


            عادل ویسی زاده
1403 / 11/ 4
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

21 Jan, 18:21


پندی نیکو از حضرت عیسی مسیح عَلیه السّلام که فرمودند:

داوری نکنید تا بر شما داوری نشود و حُکم نکنید تا بر شما حکم نشود. چه بسیار انسان‌هایی که با سرزنش دیگران بیماری را به‌ سوی خود کشانیده‌اند. آن‌چه را که انسان در دیگران سرزنش می‌کند، در واقع به‌ سوی خودش جذب می‌کند....


پندی   نیکو   بشنو از  آن  انبیا
از    مسیح     ارجمند     مقتدا

گفت هرگز  با  قضاوت، خلق را
کار مردم  را  مسنج ای چشم ما

تو  مشو  داور  به  کار    دیگران
حکم خود صادر مکن  بر مردمان

تو  نئی  آگه  ز   هر   راز  و  خبر
چون دهی حکم قضاوت،بی خبر؟

گر  به مردم تو  دهی حکم و نظر
خلق  هم  فتوا  دهد  با  صد نظر

هر که مَردم  را کند خوار و حقیر
عیب گیرد  بر مریض  و مرد  پیر

آن مریضی را  به سوی خود کِشد
هم  دچار   آن  مریضی  می شود

هر  که  عیبی  را  بگیرد  از  بشر
یا  بخندد  بر  مریضِ  آشفته سر

عاقبت گردد  به  آن دردش دچار
حق   گرفتارش   کند  در  روزگار

سرزنش کردن  نباشد  کار  خوب
چشم خود را تو بپوشان ازعیوب

با  نکوهش تو  مگو  گفتار  و پند
حرف تلخ از  هر زبان شد ناپسند

وای برآن کس بگیردنقص وعیب
بر دل وجانش رسد صد تیرِغیب

عادل  این   پند  مسیح   مهربان
خیرو لطف است وکَرم برمردمان


         عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 2
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

18 Jan, 17:10


سخنی از دکتر محمّد مصدق


وظيفه‌ى حكومتِ يك كشور به بهشت بردن مردم نیست، بلکه استفاده  " صحیح" از منابع کشور جهت (رفع فقر و ایجاد رفاه )برای شهروندانش است.


از  مصدق  این سخن  شد ماندگار
حرف خوب  از هر زبان شد یادگار

گفت: کار  هر حکومت،  نیست آن
تا که  مردم  را   بَرد   سوی  جِنان

حاکمی که رأس هر کشور نشست
گر  کمر  را  بهر هر خدمت  ببست

کاراو نیست تا بَرد خَلقَش بهشت
یا  بسازد در  قیامت، کاخ  خشت

کار او  آن است تا  در این جهان
خدمتی آرد  به جان  بر  بندگان:

رفع  فقر  و ظلم  و  ناامنی کند
تیغ   بر   جان    هر   ظالم   زند

او  رفاه   و حالِ خوب و امنیت
اعتدال  و   اقتصاد   و  حریّت

بهر مردم  اینچنین  خدمت  کند
تا خدا  هم  بر  دلش رحمت کند

گرکه خلق آسوده شد از هر نیاز
روی آرد هم  به  دین و  هم نماز

گر     نیاز   مادی    هر   نوجوان
حاکمش تامین کند  در این جهان

با دل و جان کوشد او سوی خدا
راه   خود   پیدا   کند   آن  دلربا

چون که فقر  آید به سوی زندگی
کَی رَود  مردم  به  سوی  بندگی؟

فقر،  بی دین می کند هر خلق را
هم  ز  یادش  می رود  ذات خدا

گر    بکوشد  حاکم   هر  کشوری
تا  رسد  آن  کشورش بر  سروری

خلق هم  با  دل  بکوشد  تا  خدا
راضی  و خشنود گردد  او  ز  ما

عادل ار دولت شود نیکو سرشت
خلق  پیدا    می کند  راهِ  بهشت


        عادل ویسی زاده
1403 /10 /29
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

16 Jan, 18:47


لقمان حکیم گفت
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم
که هیچ دارویی بهتر از "محبت " نیست
تا فرصت هست!
به یکدیگر محبت کنیم.💚


این  سخن بشنو  ز  لقمان  حکیم
آن   نکو   مرد    خردمند    قدیم

گفت سیصد سال  در این  روزگار
عمر  کردم  هم  به  فضل  کردگار

خلق  را  درمان نمودم  این  زمان
چاره  کردم    چاره ی   بیچارگان

صد  دوا   تجویز   کردم  خلق را
تا   بیابم   من   علاج     هر   بلا

عاقبت  من   یافتم   داروی  درد
نسخه ام هر  درد را  درمان بکرد

از " محبّت"  نیست دارویی نکو
گر چه صد دارو  نمودم جستجو

این محبّت بهترین داروی  ماست
با محبت بودن  از  لطف خداست

از  محبّت  هر  غمی   زایل  شود
بی محبّت کَی شفا حاصل  شود؟

صد غم  از سینه رَود  با یک نگاه
عشق درمان  می کند هر درد و آه

تا  که  فرصت باشد  و عمرت بقا
خدمتی    آور    بجا     بهر   خدا

هر که  با  خَلق خدا  رحمت  بکرد
بر  دلش  یارب  نیاید  آه   و  درد 

عادل  از  لطف  و  محبّت،  هر بلا
ساده   و  آسان  کند   دست  خدا


           عادل  ویسی زاده
1403 /10/ 27
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

15 Jan, 19:54


سخنی از بنجامین فرانکلین اندیشمند آمریکایی


آنان كه آزادى را فداى امنيت مى كنند؛
نه شايستگى آزادى را دارند
و نه لياقت امنيت را ...
و در نهایت هردو را از دست خواهند داد ...


یک سخن  بشنو از  آن
مرد شهیر
حرف خوب  زاید  ز  مردانِ  کبیر

گفت  آن کس  مانع   آزادی  است
تا به  دست  آرد  وطن  آن  امنیت

او  که    آزادی    بگیرد  از  وطن
هم  به  نام  امنیّت   گوید  سخن

او    نباشد     لایق      هر  حریّت
هم   نیابد   نعمت     این  امنیت

نی که  شایسته بٔوَد براین خطیر
او    ندارد     جایگاه     مرد  پیر

هردو از دستش رود دراین جهان
دولت    آزادی   و   صلح  و  امان

نعمت  آزادی    آن    یزدان   بداد
چون توان لطف خدا ازدست داد؟

این دو گوهر رحمتیست ازآن خدا
هر که  کوشد  تا  کند  مردم   جدا

کار او بی اصل وخیر است و مدد
آه خلق  و خشم  حق  بر  او  رسد

تو   به  نام  امنیت ای  مَرد هوش
دیده    بر   آزادی   مردم   مپوش

چونکه خلق آسوده دردنیا بزیست
اختلاف وجنگ و هم تهدیدنیست

گر   که  آزادی  شود بر  ما   پدید
امنیت هم بی گمان خواهد رسید

تا بشر در این جهانش زنده هست
این  دو  بال  شادمانی  لازم است

عادل  این  آزادی  و   هم  امنیت
می شوداسباب صلح و شخصیت


            عادل ویسی زاده
1403/10/26
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

14 Jan, 14:45


حکایتی از زمان حضرت موسی عَلیهِ السّلام

‎‌‌  ‎‌   ‌ ‎  ‎  ‎ ‌ ‎
معروف است كه خداوند به موسی نبی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !

موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟


ذاتِ سبحان وحی کرد برآن کلیم
ای رسولِ خوش زبان و هم حلیم

قوم خود  را تو  بگو در این زمان
باد   قحطی  میوزَد   بر   مردمان

آن چنان قحطی رسدبر مرد و زن
استخوان مانَد بر آن اندام   و  تن

حضرت  موسی بگفت آن خلق را
این چنین فرمان  رسیده  از خدا:

چند سالی قحط  و بی باران شود
قهر  و خشمم  بر  دل  مردم  رسد

هان که آماده شوید  این  روز  را
تا  ببینید  آن عذاب   و  رنج    ما

منسجم گشتند آن اقوام وخویش
جمع  گشت آن مردم پاکیزه کیش

مَنفذی   کردند  در   هر   خانه ها
تا   ببینند    آن  دگر   همسایه ها

خانه ها   با  یکدگر    شد  متصّل
پنجره     ساختند   از     پاره  گِل

آنچه بود از گندم و هم آرد و نان
زود    تقسیم   نمودند   آن  زمان

هر چه   گندم   بود   در   انبارها
هدیه  دادند  به   مسکین  و  گدا

تا  نباشد  سفره ی  کَس  بی غذا
تا  که  آسان  بگذرد  قحط  و بلا

رحم  کردند  آن بزرگان، بر  فقیر
تا  نگرید  بهر  نان،   طفل  صغیر

آنچنان محکم  شدندآن اهل دین
خدمتی کردند به هم درآن زمین

منتظر     بودند     تا     آید   بلا
تا   ببینند      امتحان   و    ابتلا

وعده  ی   ذات   خداوند   ودود
هم  نشد  نازل  بر آن  قوم  یهود

خلق  گفتند  ای  تو   موسای نکو 
آن  بلا  و   قحطی   قوم  تو  کو؟

ذات یزدان صادق است اندرسخن
چون نیامد آن بلا  بر  مرد  و زن؟

عرض یزدان کرد موسی،کوه طور
چون نیامد روز قحطی، ذات نور؟

گفت  قومت منسجم  شد  در  بلا
رحم   کردند     به    هر  فردِ   گدا

رحم  کردند  به  هم    روزِ   خطر
رحم شان آمد به جوش  بر یکدگر

دیگِ رحمم بی گمان  آمد به جوش
آب صبرم    قهر  را   کرده  خموش

تا  که  مَردم   رحم   آرَد   بر  فقیر
رحمت  آرم  بر  بزرگ  و  هر صغیر

عادل  ار  رحمت  بُوَد  در  قلب ما
ذات  یزدان  هم  کند  لطفش عطا


           عادل  ویسی زاده
1403/10/25
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

11 Jan, 18:29


( دَه  پسر از یک پدر  آسوده  گشت)


پشتوان     زندگی   در  هر   سفر
همدل  و   همراه    ما  در هرخطر

آن که چون کوه  دماوند و ستون
سینه اش آمال هردَرداست وخون

آن که درخرداد و مِهر و ماه و تیر
مشکلات آید به جانش همچو  تیر

آن که  قامت خم  نکرد  از  اقتدار
آن که  ناله  سر  نداد    از   روزگار

آن که پای  ما نهاد  او عمر خویش
آن که برجانش بُوَدصدزخم ونیش

این   مسیحای   نفس  باشد   پدر
جان  ما  قربان  آن  فرخنده   سر

دَه  پسر با  یک پدر  آسوده گشت
یک پدر با دَه پسر مانده  به دشت

دَه پسر  شد  سربلند  از  یک پدر
یک پدر  بی خانمان  از  ده  پسر

دَه پسر  را  تربیت  کرده به  جان
هر  یکی را  کرده  خورشیدِ  زمان

لیک  اکنون  در  سرای  هر   پسر
او  ندارد  یک  اتاقی زان  دو  در

از  خدا  خواهم  نبینی  هر  گزند
ای  همه  گفتار  پاکت      دلپسند

دست  تو باشد  همان دست خدا
بوسه آرم  بر  دو دستت  ای شها

تا که باشد  سایه ات  بر جان ما
ما  نترسیم  از همه  رنج   و  بلا

هرچه اندوه و غم است و هربلا
دور  باشد  از  دل   و  جان  شما

عادل از  درگاه حق در  هر سحر
او  دعا   گوید  به  جان  هر  پدر


        عادل ویسی زاده
1403/10/22

https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

05 Jan, 12:59


ریشه یابی ضَرب المثَل معروف ( فلانی خالی بسته است  و فلانی خالی بند است )


عهد   قاجار  این  مثَل   آمد  پدید
هر  مثَل  از  هر    زبانی   بشنوید

چون که کم بود اسحله در آن زمان
امر  کرد   آن  شاه  بر   هر  پاسبان:

گاه  گاهی  هر    نگهبان  در   سحر
او  غلاف    خالی    بندد    بر  کمر

تا  بترسد دزد  و  سارق  زان غلاف
همچو آن میدان جنگ و آن مصاف

بی فشنگ  بود  آن  سلاح  پاسبان
جلد  خالی  حمل  می کرد در نهان

هم به واقع  اسلحه  هَمره نداشت
یک غلاف وجلد خالی پیش داشت

عاقبت    دزدان     بفهمیدند    راز
یک دگر  حالی نمودند   چاره  ساز

وقت شب چون میرسید بر سارقان
هر  یکی  می داد   پیامی  در  نهان

سارقی می گفت  که ای  یاران  دهر
آن  نگهبانی  که  می گردد  به  شهر

او  سلاحش   خالی  بسته   بر  کمر
تو  مترس از آن  تفنگش  هر سحر

خالی بسته  او  خشاب  و  تیر دان
من  نبینم  آن  فشنگش    در  کمان

کم کَمَک   رایج   بشد  بر  هر  زبان
اسلحه  خالی    ببسته   آن    فلان

اصطلاح "خالی بندی"هم که هست
یادگار     آن     زمانِ    شاه    است

این مثَل مصداق آن کس شد که او
اهل لاف  است  و گزاف  و تیره رو

دور  کن  قلب  و  زبانت   از  دروغ
مَرد کاذب حرف او درد است و بوق

هر که باشد  اهل  لاف  و خالی بند
نشنود   عاقل  ز  او   گفتار   و  پند

ریشه یابی  لازم  است  بر هر  مثَل
تا  بدانیم     ریشه  و  نَقل  و   علل

عادل  این  امثال   رایج   در   زبان
هریکی پند است و حکمت بی گمان


            عادل ویسی زاده
1403/10/16
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

01 Jan, 16:56


نقل است چون رضا خان به ترکیه سفر کرد آن شب در هتل اقامتش، کمال آتاتورک  یک دختر ترک زیبارو را به عنوان خدمت و پذیرایی به اتاقش فرستاد اما رضاخان قبول نکرد وقتی اتاتورک علت را پرسید او گفت: شما هم که زمانی به کشورم سفر کنید چنین درخواستی  را از من می کنید و من اجازه ی چنین بی غیرتی را به خودم نمی دهم.


یک  حکایت  گویمت  ای چشم ما
از رضا خان  بشنو تو این   ماجرا

سوی   خاکِ  ترکیه   کرد  او  سفر
تا   ببندد عهد  و  پیمان  در  خطر

بعد   امضای  سند   با  شاه  تورک
شب  بماند  آن  شاه ایرانِ  سترگ

در اتاق آن هتل چون شب نشست
آن شب آمدخدمتش یک یار مست

همچو  ماه  چارده  یا  بدر  و هلال
هدیه بود از  سوی  آن    شاهِ  کمال

دلفریب  و  عشوه باز  و هم قشنگ
همچو آن  سودابه در  میدان جنگ

گفت  باشم   خدمتت   شاه  جوان
این شبت  خوش بگذرد ای مهربان

گفت هرگز من نخواهم  این هوس
من نگردم    در کمند  خار  و خس 

چون شنید  آن  آتاتورک  حرف او
با  تعجب   گفت  ای    فرخنده رو

چون نمودی امتناع زین عشق ناز
چون نکردی  با  دلارامت  تو  راز؟

گفت گرهمخوابه  گردم  این زمان
تن دهم  این  عشوه  و حال چنان

چون که  آیی سوی  ایران و وطن
تو ز من خواهی که آرَم یک دو زن

یا که  آرَم  دختری  چون ماه پاک
ترک و لُر باشد و یا هرشهر و خاک

خدمتی خواهی ز من هم  ناپسند
تا  شوی  همخوابه با یک  دلپسند

غیرتِ     ایرانی  و    خون  شرف
رخصتم کَی میدهد بر این هدف؟

کَی  دهم  ناموس   ایرانم  به  باد
کی فروشم دختران  پاک  و شاد؟

ما   نژاد  ماد  و  خوبان  بوده ایم
سر به خاک پاک رویان  سوده ایم

عادل آنکس مَرداست و پاک کیش
کَی به بیگانه دهدناموسَ خویش؟


            عادل ویسی زاده
1403/10/12
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

30 Dec, 20:30


حکایت مَردی که از حضرت سلیمان علیه السلام درخواست کرد تا زبان حیوانات را به او یاد بدهد


این حکایت  بشنو از عهد عتیق
از  زمان   آن   سلیمان    شفیق

یک  نفر  آمد  به  نزد  آن  کریم
گفت  ای پیغمبر  خوب و  علیم

حاجتی دارم    ز  تو    پیغمبری
تو  عزیز  و  ارجمند  و  سروری

از توخواهم  تا  زبان هر وحوش
یاد گیرم بشنوم با این دو گوش

آن  زبان   هر   پرنده    یا   شتر
تو  بیاموزم  کنون  ای  مرد  حُر

گفت  این  کارت  نباشد  منفعت
از خدا جو  راه  خیر و مصلحت

باز اصرار  کرد  آن  فرد  عجول
او  نکرد آن حرف  پیغمبر قبول

عاقبت  آموخت حرف  گربه ها
آن  زبان    صامتًِ    جنبنده ها

بحث می کردند دو گربه نزد او
او شنید آن حرف ها را هم نکو

آن یکی گربه بگفت ای نیک رو
صاحبِ  خانه   بمیرد   مرغ  او

مرغ بریان میخوریم  ازاین عزا
شاد گردیم زان طعام و زان غذا

مردصاحب خانه چون بشنید آن
مرغ خودرا زودبفروخت آن زمان

گفت شکرت  می کنم  یزدان  ما
دور  کردم من  به لطفت این بلا

بار دیگر  گربه  گفت  ای مهربان
گاو صاحب خانه  میرد بی گمان

لمح وافر می خوریم از آن کباب
شاد گردیم همچو حال آن شباب

چون شنید اوحرف گربه درسحر
او  گمانش  دفع شر   کرد و ضرر

گاوخود را زودبفروخت آن عجول
شکر میکرد کان دعایش شد قبول

گربه ی نر  گفت  ای معشوق  پاک
مرغ  و گاو  زنده بینم  روی خاک؟

چون نمرد آن مرغ و گاو  پیر مرد؟
تا خورَم بعد  از غذا  یک دوغ سرد

گفت بی شک صاحب خانه چوبرگ
می رسد آن  عمر  او بر  بام   مرگ

او  بمیرد  عن قریب   ما  هفته ها
همچو   اقوامش خوریم نیکو غذا

مًَرد چون  بشنید آن  گفتار  و درد
از  دلش  بیرون  بداد  او  آه  سرد

خدمت    پیغمبر    خوبش  رسید
گفت دردم  چاره  فرما  ای سعید!

گفت  بر  جانت   بیامد  صد  بلا
دور  کرد آن ذات  یزدان  از شما

او بلا بر  مرغ  و آن  گاوت  نهاد
رحمت یزدان  بدادی  تو  به  باد

مرگِ  تو محتوم  باشد  هم کنون
گرچه چشمت  را کنی لبریزِ خون

گه   بلا  گردد سپر،  بر  جان  ما
تا  کند  دفع    غم  از  ایوان  ما

هر زیان را  آفت و خسران مبین
مانع  امراض  و  غم  گردد  یقین

آنچه خیرست ازخدا باجان طلب
تا  نگردی   تو    اسیرِ    هر  تَعب

عادل  آنچه  ذات حق  اعطا نکرد
خیر تو  خواهد خدا  ای نیک مرد 


           عادل ویسی زاده
1403/10/10
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Dec, 06:18


t.me/zoo_story_bot/game?startapp=ref6781168934
🥳 هی، می‌خوای با هم به باغ‌وحش بریم؟
🦒 اینجا میتونی حیوانات بخری، قفس‌ها رو ارتقا بدی و توی Airdrop شرکت کنی!
🎁 جایزه خوش‌آمدگویی‌ات رو بگیر و اولین حیوونت رو انتخاب کن!

#جمعه_خونین_زاهدان

16 Dec, 11:09


سوال مًَلک الموت عزرائیل علیه السًّلام از حضرت نوح پیامبر گرامی کە دنیا را با این عمر دراز چگونە  دیدی؟


گفت   عزرائیلً:   ای  نوح   کبیر
ای  بدیدە  عمر  و   دورانی کثیر

ای رسول     ارجمند  و   سرفراز 
چون گذشت آن عمر و ایًّام دراز؟

چون بدیدی این جهان  و روزگار
یک سخن  گو  بهر  ما  تو یادگار؟

گفت   دنیا  را  بدیدم  من دو دَر
آمدم  از آن  در  و  رفتم  به  سر

عُمر خود  را  من ندیدم   ماندگار
گرچه بودآن عمر من بیش ازهزار

همچوخانه با دو دَر بوداین جهان
با شتاب  زان در   برفتم   ناگهان

دل  مبندید  ای عزیزان   برجهان
بر  جهان  شور و شر  در هر زمان

گر که باشد عمرِ  تو  نوح  رسول
عاقبت  گردی از این عمرت ملول

خرًّم آن کس خدمت   مردم  کند
درد   هر بیچاره  را  مرهم   کند

عمر اگر  کوته   بُوَد  با عزّ و ناز
بهتراست از عمر بی خیر و دراز

عمر  آن است  بگذرد  با  احترام
غیر آن بیهوده  باشد     والسًّلام

عادل  از  یزدان  طلب عًُمر مفید
عمر بی طاعت کًسی خیری ندید


        عادل ویسی زاده
‌1403/ 9/ 26
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

15 Dec, 18:37


نامه ای به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی نویسنده ایتالیایی

اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تَفریح می شَود تا پالتو پوست بخری، خودَت را گرم کنی و به اسکی بروی...
اگر فَقیر باشی بَر عکس، سَرما بَدبختی می شَود و آن وَقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف مُتنفر باشی؛
کودکِ مَن!
تَساوی تَنها در آن جایی که تو هَستی وجود دارد، مثلِ آزادی...
ما تنها تویِ رَحِم بَرابر هَستیم...


کودکم بشنو  ز من  حرف و پیام
نامه ی من را  بخوان آن هم تمام

گر  تو  ثروتمند  باشی  در  جهان
صاحب  ثروت  و    مال     عیان

برف و باران و تگرگ  و سوز  آن
راه بند  و    سُرسُره   با  کودکان

میشوداسباب تفریح ات چو قند 
روزهایت    بگذرد   هم   دلپسند

پالتوی  خوب  و نیکو  می خَری
لذّتی  کامل   از  آن   پالتو   بَری

اسکی  و بازی و هم  شادی کنی
زین همه تفریح  خود  یادی کنی

رنجِ  سرما  و  دَی  و  یخ بند آن
می شود یک خاطره  ای مهربان

گر تو باشی  مستمند  و  بی نوا
همچودیگر  کودکان در جنب ما

برف وسرمامیشودحِرمان و دَرد
روزهایش   بگذرد  با    آه  سرد

از نگاهِ  برف  و  باران  و  خزان
زین همه  انعام  و  لطفِ  آسمان

کودکان خندند از آن  روز خوب
شادمان از طبیعت در هر غروب

لیک   تو  از   نعمت   ذاتِ  قدیر
میشوی محزون چوآن مردِ اسیر

برف و باران میشودکابوس مرگ
نفرتی آری  به  دل از  باغ و برگ

کودکم  در  آن جنین و  آن  نهاد
در   دل   آن    مادرِ    نیکو  نهاد

ما فقط در آن جنین و  آن شکم
باتساوی  زیسته ایم چشم سرم

آن جَنین  و  آن جهانت  را  بدان
هست  فرخنده جهان بر مردمان

جمله  یکسان  و  برابر  همچو تن
با  عدالت می زیند آن مرد و  زن

این جهان،پُرظلم وجَورست وجفا
کَی  برابر   باشند  آن  فرزند   ما؟

آن مکان  و بطن  مادر بهتر است
حسّ آزادی در آن یکسان تراست

کودکم   هرگز   مَنه  پا  در  جهان
این  جهان  تیرگی  است  و  فغان

عادل از  دنیا  مجو  کام  و  امید
کَس از این ویرانه در کامی ندید


           عادل ویسی زاده
1403/9/25
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

14 Dec, 07:09


سخنی از حضرت شیخ حسن بصری علیه السلام


اینچنین گفت آن عزیز  و هم مراد
شیخ  بصری   نام   او    آوازه  باد

هر که مردن را  کند هر دم  به یاد
یاد  آرد   روز  مرگ   و    آن  معاد

میشود دنیا به نزدش پست وخوار
همچو لاشه  در میان  خاک  و خار

هرچه بیند او در  این دنیای زشت
پست باشدنزد او  از سنگ وخشت

دل  نبازد    او   به   دنیای   هلاک
هم  نگردد  او  اسیر  نفس و خاک

مرد  یزدان  کی  دهد  دل  بر گناه
کی کند  آن  عمر  خود تار  و تباه

چون گنه هم  سر بزد از دست او
زود  گردد   نادم    و  تائب   نکو

چونکه داندآن خدابخشنده است
حق ببخشد هر گناهانی که هست
 
یاد کن آن  یاد  مرگ  و نفخ صور 
بر زبان  آور    تو   آن اسمای  نور

چون زبان عادت   کند بر نام  رب
بیگمان دل هم کند یادش به شب

عادل از  هر    اولیا   گفتار  و پند
یاد کن چون حرف آنها هست قند


          عادل ویسی زاده
1403/9/24
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

12 Dec, 16:49


پیام قرآن مجید

ظهور و سقوط دولت ها

...وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ

...و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم می‌گردانیم؛ (-و این خاصیّت زندگی دنیاست-) تا خدا، افرادی را که ایمان آورده‌اند، بداند (و شناخته شوند)؛ و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمی‌دارد.
(۱۴۰آل عمران)

این سخن  بشنو  ز  قرآنِ   مجید
یک بشارت از  خدا  بر ما   رسید

گفت  ما   این   روزهای   مردمان
این شکست وفتح وجنگ حاکمان

این ظهور  و هم  سقوط  رهبران
این  زوال  و انحطاط  از هر زمان

این نزاع و  قتل و  کشتار   شنیع
این جنایات  مَهیب و  هم   فجیع

این     زوالِ     پادشاهانِ   زمان  
این  غروبِ     حکمرانانِ    جهان

عبرتی کردم     برای   هر     بشر
تا  ببیند او  همه  آفات   و    شر 

تا بخواند اصل  هر تاریخ  و درد
تا  بداند  حاکمش  بر او چه  کرد

این  روال  گردشِ  قدرت،   بدان
مصلحت  باشد به  کارِ    مردمان

ظالمان راحق نگیرد دوست ویار
پای هریک را کِشد برحبس و دار

هر که بر مردم گشود او راه خون
حق کندآن تاج و تختش سرنگون

عن قریب بیند زوال بخت خویش
می گریزدهمچون رُوبَه  او ز پیش

چون زمانِ  مرگ  هر  دولت رسد
چاره  بر    بیچارگان   آسان  کند

کس  نباشد   ایمن  ازخشم  خدا
حاکمان  را    می دهد    باد   فنا

عادل آن کس می کندظلم وستم
دولتش را می کند حق  زیر و بم


          عادل ویسی زاده
   1403/9/22
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

12 Dec, 14:32


https://t.me/dogshouse_bot/join?startapp=W7PG6hDfQemmtG5PYHglDQ
Who let the DOGS out?

#جمعه_خونین_زاهدان

12 Dec, 13:20


حدیث شریف

پیامبراکرم صَلیّ الله عَلیهِ و آلهِ و سَلّم فرمودند:
"همواره حضرت جبرئیل علیه السّلام در مورد رعایت حقوق همسایه  آنچنان به من سفارش می کردند تا گمان بردم که همسایه از همسایه ارث می بَرد".( متفق علیه)

گفت  پیغمبر     حدیثی  دلپسند
هرکلامش رحمتست وشهد وقند

یک  شبی  آمد  حضورم  جبرئیل
زان مقام  سِدره  و   عرش جلیل

خدمت آن مصطفی کرد اوسلام
اینچنین دادش زیزدان،هم پیام:

ای رسول ارجمند و خوش کلام
ای  عزیز  مومن  و فرخنده  نام

قدرهمسایه بگیر او هر که هست
حرمت همسایگانت واجب است

چند باری کرد   تکرار  آن  سخن
تا که شد آویزه ی  دو گوش من

بس که گفتا  قَدر  همسایه بگیر
گرچه باشدیک جوان یا مرد پیر 

فکر  کردم   جمله ی  همسایگان
ارث و سهمی می بَرد از دیگران

من چنین کردم تصّور این زمان
همچو   فرزندی  بَرد  او  اِرثمان

هر که قلب مردهمسایه شکست
او در رحمت به جان خود ببست

دین یزدان رَحمتست و  مهربان
خیر خواهد  بهر  هر همسایگان

مومن آن است اونرنجاند زپیش
یاکه همسایه بُوَدیا قوم وخویش

خود نخوابد سیر وهمسایه، گدا
منتظر   باشد    برای    یک  غذا

سیر کن  آن کودکِ  همسایه  را
بی توقع    از    برای  آن    خدا

عادل آن کس قدرهمسایه گرفت
روز محشر  نزد حق سایه گرفت


         عادل ویسی زاده
1403/9/ 21
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

03 Dec, 12:48


پیام قرآن مجید:


أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَآءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ (١٧/ الملک)

آیا از كسی كه حاكمیت و فرمانروایی‌اش در آسمان قطعی است [چه رسد در زمین‌] خود را در امان دیده‌اید از اینكه توفانی سخت [كه با خود ریگ و سنگ می‌آورد] بر شما فرستد؟ پس به زودی خواهید دانست كه بیم دادن من چگونه است!


این  پیام  بشنو  از آن ذات خدا
از  " تَبارَک " سوره  آمد  بهر  ما

زان خدایی کو  بُوَد مالک، یقین
هم بُوَد سلطان  بحر و هم زمین

حاکم  است او بر جهان  و ماورا
عدل او  سایه    فکنده   بر  سَما

خویش راچون دیده اید ازاو امان
چون بخسبید از مَهابش هر زمان؟

چون شُدید  آسوده از خشم خدا
چون  نترسید  از   عذابِ  کبریا؟

چون نترسید  از عذاب و قهر ما
گر  فرستم  باد و توفان  بر شما؟

گر بخواهم،این جهان ویران کنم
یک اشاره   خاک  بر انسان  کنم

پس  بزودی پی بَرید  ای مردمان
بیم و قهرم سخت باشد هر زمان

عن قریب  بنمایم  آن  آیات دین
تا   بدانید  آن  جلالم  در  زمین

ایمن و  آسوده  چون باشد  بشر
گر   بخواهد   آن  خداوندِ  قَدر؟

از  زمین   و   آسمان    آرَد   بلا
زندگی  بحران  کند  بر  جان ما

راه  استغفار و  توبه  پیش  گیر
معذرت  خواه  از  خداوند  کبیر

عادل ازخشم خدا آسوده کیست
این همه ظلم بشر از بهرچیست؟


          عادل ویسی زاده
1403/9/13
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

28 Nov, 11:06


رازِ  یک تخته سنگ


پادشاهی  بود   در   عهد  قدیم
دوراندیش  و دانا  و  هم  فهیم 

تخته سنگی درکنارخویش داشت
سنگ را  بر راه  آن مردم گذاشت

در  کنار  جاده ایی در  یک سحر
او  نهاد آن  سنگ  را  در یک گذر

خلق از آن جاده  می کردی عبور
دید  آن تخته  سنگ  از راه  دور

پادشه در گوشه ایی پنهان بشد
همچو پنهان گشتن یک مَرد دزد

تا      ببیند  او     نگاه   مردمان
انعکاس   حرف  و گفت  دیگران

آن یکی گفت وای از این شهرِ ما
شهر بی نظم است و ویران و بلا

آن وزیرش دید او آن تخته سنگ
گفت این شهرم شده میدانِ جنگ

آن دگر   تاجر  بدید  آن سنگ  را
گقت  مانع  باشد این  بر  راه  ما

آن دگرگفتا که شهر ویرانه هست
شهرمابی نظم وهم بی پیکراست

هر یکی عیبی  گرفت  از کار شاه
سنگ   مانع  گشت بر آن  جایگاه

یک  کشاورز  از  رَه  دوری  رسید
تخته سنگ  را بر سر راهش بدید

مَرکب خود را  به دیواری  ببست
در کنار تخته سنگ  آنجا  نشست

سنگ  را  دور  کرد  زان  شاهراه
راه  هموار    کرد    آن  مرد  راه

ناگهان  در زیر  آن  سنگِ  سپید
سکّه های   ناب  و  نایابی  بدید

همچنین یک  کاغذی  را  دید او
شاد گشت آن عابر  فرخنده  رو

روی کاغذنکته ایی خوب و زرین
یادگاری  بنوشته آن   شاهِ  ثمین

"هر  سدّی مانع  مَبین در  زندگی
گاه    گردد   مایه ی    آسودگی"

عادل آنکس عاقل و پُرمایه است
کَی دهداو لحظه ها آسان زدست؟


           عادل ویسی زاده
1403/9/8
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

25 Nov, 18:14


مَرد با شرم  و حیا،  مرد خداست


گر کنی  قصد   گناهی   در  نهان
گر  ببیند  آن گناهت   یک جوان

می شوی شرمنده  از   انجام  آن
خویش  را پنهان  کنی از دیگران

ترس آن  داری   مبادا   پیش  ما
خوار و شرمنده شوی از آن خطا

تو  ز  ترس و شرم  مردم از گناه
هم  ز  ترس  جامعه  یا هر   نگاه

آن  گناه  و معصیت   پنهان  کنی
تا  مبادا حبس و هم رسوا  شوی

لیک از یزدان نداری ترس و شرم
تن به عصیان میدهی با شور گرم

آن خدایی که علیم و حاضراست
آن خدایی  که  بصیر و قادراست

شرم  و تقوا  کن  ز یزدانت همان
ذات حق را  " یَعلَمُ السّرَش" بدان

هرکه ترس آن خدا دردل بداشت
بذر  ایمان و عمل با جان بکاشت

شرمَ و آزرم  و حیا  ایمان ماست
مَرد با شرم  و حیا  مرد خداست

هر که  بی شرم و حیا باشد همی
قیمت  او  کَی    بیَرزد   درهمی؟

عادل آن کس از خدا ترسد یقین
ایمن است از دوزخ  و نار  مَهین


          عادل ویسی زاده
1403/9/5
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

23 Nov, 09:01


یکی از انبیاء الهی علیه السَلام از خداوند متعال، طلب کرد که زبان مردم از او باز دارد. وی را وحی آمد که این خصلت بهر خویش ننهاده ام، چگونه بَهر تو نهم؟


یک  رسولی  کرد  از  ذات خدا
در مناجات و نمازش  این  دعا:

یارب  ای آگاه  به  کارِ  مردمان
ای سمیع  و  هم مجیب بندگان

تو  زبان  خلق  را    بر حال  ما
با  کَرم  بر جان  من  کوته   نما

آن  زبانِ خلق  را  بر  من  ببندد
تا  نگویند  بر  مقامم  حرف  بد

حرف زشت  هر خلایق ای  خدا
تو  ببندد   آن  زبانش   ای  شها

تا نگوید او به  من توهینِ زشت
تا زبانش وا  نگردد همچو خشت

گفت  یزدان  آن  خدای  ارجمند
پاسخی  نیکو   به   یارِ  دلپسند:

خلق گوید بر مقامم  حرف خوار
حرف کفر و ناپسند  و ننگ و عار

من  نبندم   آن    دهان   مردمان
آن  سخن های    رکیک    بندگان

خلق  آزاد  هست  در   هر   زمان
هر چه  گوید  یا  نویسد بی امان

من   نبندم   آن    زبان   بد  زبان
گر چه  پاکم  از همه عیب  جهان

چون ببندم  بهر  تو  حلق و دهان
حلق  آن انسان  بدگوی  و  زبان؟

رَو تو کار خویش کن ای  بنده ام
گوش خودپُرکن زهرحرف و سَتم

هان میندیش ازسخن های سخیف
تو مترس از مرد بی دین و ضعیف

گوش خود  کَر  کن  ز حرف ناروا
تو  رها   کن   یاوه گوی    بی وفا

هرچه گوید مَرد مغرض یا  جهول
هان مشو دلتنگ نیشش ای رسول

عادل آنچه خَلق گویدحرف پَست
کَی توان دروازه ی حلقش بَبست؟


          عادل ویسی زاده

1403/9/3
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

13 Nov, 10:51


حکایتی از کلیله و دمنه


روزی یک خر و بَبری بر سر رنگ علف اختلاف نظر پیدا می کنند خر می گوید علف زرد رنگ است و ببر مدّعی است که علف سبز است، برای حلّ مشکل به نزد شیر می روند ......

در  کنار  جنگلی  در  یک   سحر
اختلاف  آمد  پدید  بر  یک نظر

بر سر رنگ  علف  یک بَبر  و خر
گفت و گو کردند و بحثِ بی ثمر

خر  بگفتا هر علف  رُوید  ز  کوه
رنگ آن زَردست وخوب وباشکوه

ببرگفتش رنگ آن سبزاست وپاک
هر علف با رنگ  سبز  زاید ز خاک

خر  بگفت آنچه  ببینم صحن باغ
رنگ زرداست همچوعاشق درفراق 

این جَدل عرضه بشد در نزد  شاه
چون که شیر اگه بُوَد ازکوه و کاه

گفت حرف خودبگویید این زمان
با دلیل  محکم  و  بی ترس  جان

ادّعای   بی دلیل   و    بی  گواه
نشنود قاضی و یاسلطان و شاه

ببر    گفتا  عمر  تو   باشد  هزار
خر  بگوید این  علف، در کشتزار

رنگ آن زرد است بسان رنگ نور
یا چو رنگ  مُرده  باشد قعر گور

من بگویم  سبز باشد  این  علف
چون لباسِ حوریان در آن صدف

هرچه رُوید زین چمن اندر جهان
سبزباشد رنگ آن ای چشم وجان

خر نشد  قانع  ز من  با صد دلیل
تو بگو  رای  خود ای  شاه جلیل

شاه   گفتا   بَبر  را  زندان  کنید
بند  و زنجیری به   پای او  زنید

ببر  گفتا   ای   شهِ   عادل   بگو
ازچه بندم  میکنی همچون عدو؟

رشوه دادت یاکه بود اونورچشم
حکم کردی باطل و باقهر وخشم؟

شیر گفتش حرف  تو  صادق بُوَد
کَی دهم من حکمِ بی اصل و سند

زین دلیل،حبس ات کنم ای ببرِ ما
کار  تو  بیهوده  بود  و  هم  خطا

خر  نگردد  قانع   اندر  هر  سخن
کَی پذیردحرف خوبِ  مرد و زن؟

وقت  تو باطل  بشد  با این جدل
کار  بیهوده   مکن    هم  از  اول

هرکه با خر می کند بحث وسخن
عاقبت     گردد     گرفتارِ    مِحن

کَی  شود حالی خرِ  افتاده گوش
کَی پذیردمنطق وبرهان و نوش؟

بحث خود کوته  نما  با  بی بَصر
هر  دلیل ات  رَند  کند در هر نظر

عادل ازنادان مپرس حرف حساب
کَی  بداند منطق  و  راه  صواب؟


          عادل ویسی زاده
1403/8/23
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

10 Nov, 12:27


▪️حکایت وفات  حکیم ابوالقاسم فردوسی


چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کرگانی امام جماعت بر او نماز نکرد و عذر آورد که او مداح کفار " شاهان و سلاطین" بوده است. بعد از مدتی خواب دید که حکیم فردوسی در بهشت با فرشتگان است.
شیخ از او پرسید: چگونه خدای تعالی تو را آمرزید و در جنّت ساکن گردانید؟
فردوسی گفت: به دو چیز، یکی آن که تو بر من نماز نکردی  و بی اعتنایی کردی  و دیگر بخاطر این بیتی که  در توحید ذاتش  گفته ام :

جهان را   بلندی  و   پستی تویی
ندانم چه ای، هرچه هستی تویی


چون ز دنیا پَر کشید آن محترم
سوی عقبی  زین جهانِ  پُر ستم

شیخ  را   آواز   دادند   ای  شها
رفت  فردوسی به  سوی آن خدا

تو  قدم   رنجه  نما  ای  سرفراز
بر سر قبرش  بخوان  فرض نماز

این    نماز    میّتِ    بر   مردگان
هم شود  اسباب خیر   آن  جهان

مُرده   از  زنده    بدارد    انتظار
تا  رسد  خیری  به لطف  کردگار

شیخ ابوالقاسم بگفت ای حسرتا
او  مداح  یاوه گو  بود  پیش ما

عمر  او در خدمت شاهان گذشت
وای بر آن عمر در خسران گذشت

اونخواند آن فرض واجب برجسد
نی بخواند الحمد و هم کفوا  احد

دفن  کردند   آن بزرگِ   اهل  دین
بی نماز   و    فاتحه    اندر  زمین

آن  ابوالقاسم  بدید  او را بخواب
صورتش چون ماه وآن مهتاب ناب

می خرامد درجِنان همچون عروس
آن  سخن گوی   بزرگِ   اهل طوس

شیخ   گفتا   ای مداح    هر  شهان
چون  رسیدی   این  مقام  عارفان؟

هرچه در شهنامه گفتی  هجو بود
حرفی  از  تعلیم  و  آموزش  نبود

گفت   فردوسی  جواب  آن  امام
بر تو گویم  من  همی عرض سلام

آن  خدای    با کمال  و    با جلیل
هر گناهم  عفو  کرد  با  دو  دلیل:

تو  نخواندی  آن  نمازم   بر  مزار
کافرم   خواندی  به  خلقِ  روزگار

چون که گشتم  ناامید از  آن نماز
رحم  کرد  آن  ذات  پاک  بی نیاز

وآن   دگر،  بیتی  سرودم  در  ثنا
در  ثنا   و  حمد  و  توحید   خدا

بهر این  بیت  قشنگ  و  نام  پاک
رحم کردآن ذات حق دربطن خاک

هر که شد  از لطف  مردم  ناامید
از خدا  گردد  بر او  رحمت  پدید

عادل آن " لاتقنطوا "   آمد  یقین
ذات حق رحمان بُود  در یَوم دین


          عادل ویسی زاده
1403/8/20
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

07 Nov, 10:36


حدیث شریف.


💢ثواب خیر واحسان بعد از مرگ انسان، به او می رسد.

عَائِشَةَ، أَنَّ رَجُلاً قَالَ: لِلنَّبِیِّﷺ (( إِنَّ أُمِّی افْتُلِتَت نَفسُهَا وَأَظُنُّهَا لَو تَکَلَّمَت تَصَدَّقَت، فَهَل لَهَا أَجرٌ إِنْ تَصَدَّقْتُ عَنهَا قَالَ: نَعَمْ))

📚( متفق علیه)🌷

حضرت عایشه می فرماید: "مردی پیش پیامبرﷺآمد و گفت: مادرم سکته کرد و فورا مُرد، عقیده دارم اگر فرصت سخن گفتن را می داشت، وصیت به خیر و احسان می نمود، آیا اگر من برایش خیر و احسان بکنم ثوابش به او می رسد؟
پیامبرﷺ در جوابش فرمود: بلی ثوابش به او میرسد.


این حدیث  از  اُمّهاتُ  المُومِنین
از    زبان   عایشه   گویم   یقین:

مادر هر  مومن است و چشم ما
این  گواهی  را  دهد  ذات  خدا

یک جوان  آمد به  نزد  مصطفی
خدمتش عرض سلام کرد  و ثنا

گریه می کرد وبگفت ای نورجان
مادرم دامن  کشید  از این جهان
           
رفت از  این  دار فانی   با شتاب
‌‌اونداشت آن فرصت حرف وکتاب

سکته کرد و لب ببست ازهرسخن
فرصت وصیت نکرد بر مرد و زن

من یقین دارم  اگر  او  زنده بود
خیر   و   انفاق  زیادی  می نمود

مرگ  او  بُد  دلخراش  و  ناگهان
فرصت خیری نکرد  در این زمان

گر که من  احسان کنم  بهر خدا
یا که  سیر گردانم  آن بطنِ گدا

این  ثوابِ من  رسد بر دست او
شاد  گردد  از   چنین  کارِ   نکو؟

در جوابش گفت  آن انوارِ  عین
آن  رسول خوش کلام مشرقین:

مرحبا  بر تو  چنین خدمت کنی
بر دل  آن  مادرت   رحمت  کنی

آری ای فرزند من بی شک بدان
خیرِ  زنده  می رسد  بر مردگان

مادرت اکنون شود شادان ز تو
چون  ببیند  آن زکات و  نان تو

مرده را پوسیده وخامش مبین
همچو دنیا  او زبان  دارد یقین

او  ندارد  رخصت پاسخ  به ما
تا  کند  شکر و  سپاس   کارها

مُرده  باشد منتظر  تا  بستگان
خیر و احسانی فرستد در نهان

عادل این لطف خدا باشدکه ما
خیر ما هم می رسد بر مُرده ها


         عادل ویسی زاده
1403/8/17
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

05 Nov, 19:23


نامه ای پر از عشق و وفاداری

یار خوبم تو بخوان این  نامه  را
با همه احساس وعشق و هم وفا

در  میان  شهر  و   آن  کوی شما
در گذرگاه   قشنگت   زان   سرا

دخترانِ  دیگری  همچون    بلور
هر یکی زیبا و  نیکو همچو حور

شش نفر شان،روی آنها پربَهاست
هر یکی  زیباتر  از روی  شماست

قد بلند  و  ناز  و اهل عشوه اند
هر یکی  از دیگری  هم   دلپسند

من سه دختر  را  ببنیم زین گذر
عاشق هر یک شده هم صد پسر

قد  و بالای  همه  کوتاه  و   ناز
دلربا   و   دلفریب   و   سرفراز

دختری  باشد    میان  آن   همه
باجمال وخوش تراش،چون زلزله

او مرا دوست تر بداردهمچوجان
نامه ها   بفرستد  او   راه   نهان

در محل  کسب و  کارم  آن  دگر
من ببینم  دختری  را  هر   سحر

گُل  فرستد  می شود  قربان من
دوست دارد  تا  شود  مهمان من

قهوه خانه  دارد  آن دیگر    پدر
دخترش شیرین چنان شهدوشکر

بهر   من ریزد  عسل  جای   شکر
نازنین  و  مهربان  است آن  جگر

وان دگر  باشد همی میوه فروش
همچو  میوه، آبدار  و اهل  نوش 

میوه ها   آرَد   برایم   هم    نکو
از  انار  و سیب  و  بادام  و  هلو

از میان این همه  دختر که هست
خاطرم احساس هیچیک را نَبست

دل  نباختم  بر  دل   هر   دختری
من تو راخواهم که  تاج این سری

از   میان   جمع  خوب  دختران
دل نبستم    بر   جمال    دیگران

من تو را خواهم تو ای یار عزیز
سیرتت چون صورتت پاک وتمیز

دل نبستم هم  نبندم  زین جهان
غیر قلب و  آن دلت  ای  مهربان

حلقه عشقت بُوَددرگوش ودست
جام عشقت سرکشیدم در  اَلَست

گر زند لبخندبه من مهتاب و ماه
یا  که باشد  دختری  بهتر  ز ماه

من نخواهم هیچ دختر این زمان
نازنینی  بهر  من  ای خوش زبان

من  ندانم   زین  همه  یاران ناب
ازچه قلبم عشق  تو کرد انتخاب؟

عادل آنکس عاشقست برروی یار
دل  نبندد   بر   کَسی  در  روزگار


       عادل ویسی زاده
1403/8/15

https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

03 Nov, 16:31


♥️رسم رفاقت


🔺در راه مشهد
#شاه_عباس تصمیم گرفت دو بزرگ مرد را امتحان کند!!

▪️به
#شیخ_بهایی که اسبش جلو می‌رفت گفت: این #میرداماد چقدر بی‌عرضه است اسبش دائم عقب می‌ماند.

🔺
#شیخ_بهایی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این‌همه عظمت را ندارد.

▪️ساعتی بعد عقب ماند، به
#میرداماد گفت: این #شیخ_بهایی رعایت نمی کند، دائم جلو می‌تازد.

🔺
#میرداماد گفت: اسب او از این که آدم بزرگی چون شیخ بهایی بر پشتش سوار است سر از پا نمی‌شناسد و می‌خواهد از شوق بال در آورد.

▪️این است رسم رفاقت...
در غیاب یک‌دیگر حافظ آبروی هم باشیم...

در رَه مشهدبتاخت آن شه عباس
شادمان  و  با غرور  و بی هراس

خواست تا  آن دو سپهسالار دین
آن دو یار  اهل  علم  اندر   زمین

امتحان گیرد  از آن  یاران خوب
تا بداند زان دو یارش  هر عیوب

آن بهایی اسب او چار نعل و تاز
پیش می رفت آن سوار  سرفراز

گفت میرداماد او بی عرضه است
اسب اودائم ضعیف وخسته است

اوعقب مانَد در این جمع وحضور
همچو   کافر  از   نماز  وقت  روز

شیخ گفتش ای شها  کوهی ز نور
او نشسته   با ادب  پشتِ   ستور

اسب  او طاقت ندارد این شکوه
هیبتش باشد  بسان سنگ و کوه

زان سبب کاهل رود این اسب او
چون  تن سرباز   خسته  از  عدو

ساعتی دیگر عقب ماند  اسب او
میرداماد  را    بگفت  شاه    نکو

شیخ ما سرعت بتازد  همچو نور
بی رعایت می رود در این حضور

گفت  میرداماد  دانا  این  جواب
اسب شیخ از آن بتازد  با  شتاب

چون بداند راکب او شیخ ماست
شیخ دین و ارجمند  و پر بهاست

زان سبب شادان دَود آن اسب ناز
چار  نَعل  و  با شتاب  و  یکّه تاز

مفتخر باشد  که بارش چون گهر
آن  بهایی  باشد  اندر  این  سفر

یار  اگر  باشد  عزیز  و    مهربان
اسب و اشترخوش بتازد هرزمان

این چنین باشد رفاقت  در جهان
جز  نکویی تو  مگو حرفی عیان

گر که داری  تو  رفیق و  یار  ناز
عیب او پوشیده دار و سرّ و راز

عادل آن کس عهد بندد  با رفیق
حرمتش واجب بُوَد در هرطریق


       عادل ویسی زاده
1403/8/12

#جمعه_خونین_زاهدان

01 Nov, 18:29


حکایت:

لقمان حکیم درکنارچشمه ای نشسته بود و مردی از او پرسیدتا روستای بعدی چندساعت راه است؟ لقمان گفت راه برو آن مرد پنداشت که سوال را نفهمیده دوباره پرسید چندساعت راه است؟ لقمان باز گفت راه برو چون راه رفت گفت یک ساعت دیگر به آبادی میرسی گفت چرا در اول جواب ندادی گفت چون راه رفتنت را ندیده بودم." تا راه رفتن دیگران را نبینی در موردشان قضاوت نکن".


این سخن بشنو  ز لقمان  حکیم
نام  او  آمد     ز    قرآن  حکیم

یک نفر  پرسید ای پاک تر  ز آب
این سوالم با  نکویی دِه  جواب

چند ساعت  تا   دگر آن  روستا
می رسم شادان وسالم با دو پا؟

گفت لقمان راه  برو ای چشم ما
راه رفتن نعمتی است از آن خدا

باز  گفتش  ای عزیز و   مرد راه
کَی رسم در آن دِه  و پایان  راه؟

گفت لقمان  راه  برو ای اهل دین
در نورد این خاک راه و این زمین

بار دیگر  او  بپرسید   آن  سوال
گفت لقمان راه  برو ای  مردحال

گفت حرفم  را  نفهمیدی  عجب
تو جوابم دِه کلامت چون رطب

چند متری راه رفت آن مرد پاک
گفت لقمان،ای تومَرد کوه وخاک

ساعتی دیگر رِسی آن شهرو دِه
بار خود  با  دلخوشی آنجا  بِنه

گفت زودترچون نگفتی توجواب
حال ما برهم زدی چون تیره آب

گفت  لقمان  من ندیدم   رفتنت
تا  بگویم  کی رسی بر  مقصدت

چون که دیدم رفتنت با آن قدم
من بدادم آن جواب ای ذوالکَرم

تا  نبینی   رفتن  و    رفتار   ما
تو مشو داور به هرعیب و خطا

هان مشو قاضی به  کار دیگران
کَی بدانی  راز  و  درد مردمان؟

تا  ندانی  غصّه  و هر  رنج و آه
کَی بدانی حال هر جوینده  راه؟

عادل آن کس آگه از اسرارنیست
چون بداندحال بیماری که زیست؟


        عادل ویسی زاده
1403/8/11

  https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

01 Nov, 10:34


حکایتی از مناظره دو جوان بر سر گور پدر ( گلستان سعدی )


🔳توانگرزاده ای را ديدم بر سر گور پدر نشسته و با درويش بچه ای مناظره در پيوسته که صندوق تربت ما سنگين است و کتابه رنگين و فرش رخام انداخته و خشت پيروزه در او بکار برده، به گور پدرت چه ماند: خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشيده؟

🔳درويش پسر اين بشنيد و گفت: تا پدرت زير آن سنگها ی گران بر خود بجنبيده باشد پدر من به بهشت رسيده بود !

یک حکایت بشنو از آن شیخ ناز
از گلستان   لطیف  و   اهل  راز

یک    توانگرزاده   بر  گور  پدر
ناله می کرد از   فراق   آن  گهر

در کنارش  کودکی بنشسته بود
زارونالان همچوآن مضراب عود

آن توانگر زاده  گفتش  ای فقیر
بنگر این قبر و  مزار چون حریر

قبر را از  سنگ  مرمر  چون طلا
همچوکاخی کرده ایم این قبر را

لوح آن سیمین و نقشش پُر نگار
سنگ هایش جملگی خوب وعیار

خشت آن پیروزه وفرشش رخام
قبر را   رنگین  نمودم   من  تمام

قبر بابای تو  باشد  همچو   شب
رنگ وسنگی من نبینم ای عجب!

مشت خاکی بینم و سنگ و گیاه
خاک قبرش  تیره چون ابر سیاه

کو  طلا  و  مرمر  و  سنگ  بلور
چون بخفته  آن پدر در لای گور؟

مُرده کَی باشد ازاین حال خراب
هر شبی خوابی ببیند او خراب؟

آن  گدا زاده بگفت ای چشم من
چون که برخیزد جنازه  از  کفن

تا  که  برخیزد   همی  بابای  تو
از  میان  قبر  و  آن   ایوان  نَو

تا که  آن سنگ  مزار  و  لوح را
وان همه  پیروزه و  خاکِ   طلا

دورگرداند زقبرش سنگ وخشت
می رسد بابای  من  باغ   بهشت

قبر او ساده  بُوَد  از  برق و رنگ
ساده بودوساده مُردبی نام وننگ

عادل ار  راضی نباشد  آن  ودود
گنبد وهر سنگ مَرمَر راچه سود؟

 
         عادل ویسی زاده
1403/8/11
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

26 Oct, 04:50


اِستاده بمیریم چو حلاّج نکوکار


اِستاده  بمیریم چو حلاّج  نکوکار
تسلیم  نگردیم بر آن  دشمن بدکار

پنهانه نجنگیم و نگردیم  به پنهان
آواز دهیم دشمن خود برسرِ دیوار

صد بمب فرود آمد و آید دگر بمب
از جنگ  نترسیم و نگردیم عزادار

تا فضل خدا  یار بُوَد  بر سر مردم
ما زنده بمانیم در این جنگ گرفتار

آن ذات خدابشکنداوپشت عنودان
مقهور  کند ظالم بدگوهر خونخوار

او طیر و ابابیل فرستد  به یهودان
تا بنگرد آن قدرت سلطان  جهاندار

آن آه ستمدیده رِسد عرش خداوند
از   پای   درآرد   قلم   پای  ستمکار

آسوده نخوابد زغم آن دشمنِ ظالم
چون تیردعا می کُشدآن ظالم کفتار

ما تکیه  به  الطاف خداوند نمودیم
تا بشکند او  دولت صهیون خطاکار

صدبمب فرو ریخت بر آن ملّت غزه
صد رهبر دیگر دهدت مادر "سنوار"

عادل کَرم ولطف خدا میرسداز راه
تو نَصرُمِن الله بخوان باهمه اسرار


         عادل ویسی زاده
1403/8/
5
  https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

20 Oct, 10:46


حدیث شریف:

حدیث قدسی درمورد کیفر و مجازات عمل زشت و نابخشودنی قتل و خودکشی



678- «عَن جندب رَضي اللَّه عنه  عَنِ النَّبِيِّ  ﷺ  قَالَ: «كَانَ بِرَجُلٍ جِرَاحٌ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَقَالَ اللَّهُ: بَدَرَنِي عَبْدِي بِنَفْسِهِ، حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»». (بخارى: 1364)

ترجمه: «جندب رَضي اللَّه عنه  می‌گوید: رسول الله ﷺ فرمود: «شخصی كه زخمی شده بود، خودكشی كرد. خداوند در مورد او فرمود: بنده ام پیش از آنكه اجلش فرا رسد, خود را كشت. پس من هم بهشت را بر وی حرام كردم»».


یک حدیث قدسی از ِ آن مصطفی
بشنو  تو    از   آن   رسول   کبریا

گفت یزدان اینچنین فرموده است
هرکه بشنُوداین سخن ازغم بِرَست

گفت هرکس نفس وانسانی بکشت
یا به تیر و یا  تفنگ و یا که مُشت

جای او  دوزخ بُوَد  او  قاتل است
حق نبخشد  قاتل بی دین و پَست

قتل عَمداز هرکه خیزد زین جهان
حق نبخشد این گناهش بی گمان

وان دگرجرمی که باشد بس کبیر
خودکشی است ازکبیر و هرصغیر

آنکه خود را می کُشداز دست غم
بر دل و دینش کُند  بی شک ستم

انتحار و  خودکشی  ای چشم  ما
این گناهی بس بزرگ است وخطا

کیفر  هر   خودکشی   آتش  بُوَد
حق تعالی  سخت  تنبیه اش کند

سال ها  در   آتش   نار  و   سقر
حق  بسوزاند  چنین  جسم بشر

چون که بی امرِ  خدا پایان بداد
زندگی و عُمر  خود   بر  باد  داد

زندگی  دارد  فراز  و  هر  فرود
هان مشو  تسلیم  شیطان  عنود

کَس نباشد بی غم و رنج و ملال
تن  به کشتن تو  مَده سوی زوال

هرکه آن قرآن و یزدان راشناخت
کَی به سوی قتل جان خودشتافت

صبر کن بر درد و رنج و مشکلات
هان مَده  پایان به عمرت درحیات

عادل آن کس  او  بترسد  از خدا
کَی شود  تسلیم  هر نفس و هوا؟


          عادل ویسی زاده
1403/7/29

  https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

18 Oct, 18:35


حکایت مَردی که برای سگش گریه می کرد


این حکایت  بشنو  از آن  مرد پیر
اوسگی داشت درکنارش همچوشیر

رفت سوی کوه و دشت وآن شکار
تا کند  صید بز  و خرگوش و مار

درمیان دشت و راه آن سگ بِمرد
صاحبش صدآه وافسوسی بخورد

گریه می کرد در فراقش زار  زار
چون  پدر مرده  برای  مرگ  یار

چشم هایش پُر ز خون و اشکبار
می فشاند از دیده چون ابر بهار

آن یکی دید و  بگفت ای مردراه
ازچه گریان گشته ای از درد وآه

گفت این حیوان خوب و  باوفا
او گرسنه  باشد  و   هم  ناشتا

ازسحر تا غروب و وقت خواب
او نخورده هیچ  نانی یا که آب

اندرونش  خالی از نان و   غذا
این سگم درحال مرگست وفنا

من  بمیرم  تا  نبینم   مرگ  او
چون ببینم مردن و  آن برگ او

گفت درکیسه چه داری تو بگو
چیست در انبان تو   مرد  نکو؟

گفت دارم یک دو  نانی بر  کمر
بر کمر بستم  دو  نانم  از سحر

گفت ازچه کرده ای پنهان زسگ
نبض آخرمی زند این قلب و رگ

آن دو نانت پیش او بَر چشم من
گریه را کم کن چوآن چشمان زن

تو بجای آن  همه  اشک و  فغان
آن دونان را نزد او بر  این زمان

گفت هرگز  من نبخشم این غذا
گر چه باشد  هم  سگم اهل وفا

گریه  آسان باشد  و هم  بی بها
گریه  راحت تر  بُوَد از  این غذا

نان عطاکردن برایم سخت است
چون دَهم نان خودآسان زدست؟

گفت آسان گِرید این چشمان من
گرچه  باشد  مُرده از اقوام  زن

لیک  نان  و  بخششِ لَحم و غذا
من نبخشم  من ندارم  این سخا

ناله   و  نوحه  کنم  بر  مُرده ها
شعر  خوانم  در غم صاحب عزا

لیک هرگز من نبخشم پول و مال
کی دَهم من پول خودجز بر عیال

هرکه باشد مُمسک وخوارو بخیل
کَی ببیند   لطف  آن  ذات  جلیل؟

تا   نبخشی نان و  مالت بر  فقیر
حق  نگردد  یاور  و  هم  دستگیر

نوحه  کم  کن  بر سر مرده ز گور
با  سخایت  شاد  کن هر مرد کور

هر که  باشد اهل  انفاق  و  سخا
حق  پذیرد  اشک هایش  یا  دعا

عادل از اشک و دعای   بی سخا
کَی  پذیرد  ناله و  اشکت  خدا؟


           عادل ویسی زاده
1403 /7/27
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Oct, 12:20


٢٣ مِهر ماه روز جهانی "عصای سفید" و ایمنی نابینایانِ،بر روشن دلان گرامی مبارک باد.


چشم هایت گرچه بست این روزگار
چشم    دیگر   را     بدادت   کردگار

چشم  سر  از  تو گرفت  و هم  بداد
چشم   پاک   آن  ضمیرت   در   نهاد

تو  عزیز   و  روشنی  از   نور  رب
حق  دهد  پاداش  تو  همچو رطب

دست  نابینا   بگیر    ای    مرد  پاک
تا  نیفتد   ناگهان    بر   روی    خاک

مصطفی گفت: " آن که نابینا  بمُرد
در   قیامت،  آن  بهشتِ   پاک   بُرد"

شکر آن یزدان بدادت چشم وگوش
عیب  نابینا   و    هر    بینا     بپوش

هر  که  دستِ   مردِ   نابینا     گرفت
صد  دعا  دامانِ   آن   شیدا    گرفت

چون عصا باش و پدر  بر  دیده کور
همره اش شو زین جهان تا  پای گور

هر  که  شد   بر  خلقِ   نابینا    عصا
صد عصایش  بخشد  آن  ذات  خدا

زین  جهان  باشد  دو   نابینا    بدان:
این یکی پوشیده چشم باشد  عیان 

لیک قلب و جان پاکش روشن  است
زندگی بر  جان او  چون گلشن است 

محترم    باشد   چنین   فرد   شریف
کَی  بُوَد  او  ناتوان   و  هم  ضعیف؟

وان دگر باشد دلش بی رحم  و شور
او   نبیند  هر  حقیقت   همچو   کور

چشم   دل   بندد   به   روی  مردمان
عیب   گیرد    از   خدا    و    دیگران

گر چه  بینا  باشد و  دارد دو  چشم
لیک  زاید   از   وجودش    نارِ خشم

ای  بسا   یک  مردِ    نابینای    خوب 
دور   باشد   از  گناه   و   هر  عیوب

وی  بسا  یک  مردِ   بینا    در  جهان
صد  گناه   اندیشد   و   ظلم    نهان

از  خدا  خواهم   به  حقّ  مصطفی
کَس   نباشد   کور و  محتاجِ   عصا

عادل آن عکَس خدمت هر کور کرد
آتشِ  دوزخ  به  جانش    باد،  سرد


            عادل ویسی زاده                                      1403/726
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

14 Oct, 20:12


ریشه یابی تاریخی ضرب المَثل" همین آش است و همین کاسه"


در زمان "نادرشاه" یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیات های فراوان از آن ها می گرفت.
مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند.
نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد. وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه ی استانداران را به مرکز خواند.
دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت: "هر کس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه"!


ریشه ی ضرب المَثل  بشنو  ز ما
گویمت  ای مهربان  و  چشم  ما

در  زمان  شاه   نادر   زان  زمان
بود یک والی،دشمن  آن  مردمان

اهل زور  و رشوه  و جَور و گناه
ظلم می کرد  او به خلق بی پناه

کَس نبودازظلم وجَورش در امان
مال مردم  می ربود آن  هم عیان

نامه  بنوشت  مردم  شهر و دیار
سوی  آن  شاه  کبیر  و   شهریار

گفت  نادر ظلم و جَورت  کم نما
دست خود کوته کن ای مامور ما

التفاتی  او  نکرد  بر  حکم  شاه
ظلم می کرداوبه هرخلق و سپاه

گفت نادر  سوی  آن من  آرید  او
تا  بگیرم  انتقامی    زان     عدو

جمله  والی  جمع  کرد  آن پادشا
تا   کند   تنبیه    سخت  آن  گدا

چونکه جمع شدجمله استاندار او
با  غضب بر جمع  آن ها  کرد  رو

گفت گردن والی زنید درپیش ما
تا  شود آن درس  عبرت  بر شما

آن چنان عبرت کنم  والی  شهر
تا  بماند  این حکایت هم به دهر

چون دهم فرصت به جان ظالمی
تا کند  ظلم  و ستم   بر  مردمی

در میان  دیک  پختند  جسم  او
قطعه قطعه  شد تن آن  تیره رو

آش  پختند زان جنازه  ای عجب
روغن این آش بُد  هم  یک وجب

امر  کرد  آن شاه  نادر  آن  زمان
هر که ظلم اندیشد از این والیان

من همین آش وهمین کاسه به او
وقت  شام   آرم   برای   آن  عدو

این سخن  رایج بشد  از آن زمان
نقل    گردد    بر    زبان   مردمان

هر   مَثل  لازم   بُوَد   تاریخ   آن
ریشه ی پند  و  مَثل،  نیکو  بدان

عادل این  ضرب المثل های  نکو
ریشه ی و تاریخ آن کن جستجو

 
         عادل ویسی زاده
1403/7/23

  https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

14 Oct, 05:06


سخنی از نادر شاه افشار خطاب به دانشمندان و خردمندان:


حفظ اراضی مملکت با سپاهِ من،
حفظ تربیت نسل آینده با شما،
اگر سخنان و حرف های شما، مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود!ا!


یک سخن بشنو ازآن شاه بزرگ
حرف  نادر شاهِ   افشار  سترگ

حرف نیکو  بشنوید ای عاقلان
از  زبان  عالم  و  هم   حاکمان 

حفظ خاک کشور  و مرز وطن
هست  بر عهده ی این جان من

من بجنگم باعَدوی چیره دست
همچو پیل زورمند وشیر مست

جنگ با دشمن  بُوَد درخون ما
بشکنم آن دشمنِ خونخواره را

کار ماجنگ است وپیکار ونَبرد
ارتشم صدفیل و شیری را دَرد

کار تو  ای عالم و  نیکو سخن
هست  ارشاد دل هر مرد و زن

لیک     تعلیم     فرزندان    ما
هست تکلیفی  بر   جان   شما

کودکان  را  تربیت، نیکو  کنید
علم ودین وعقل آموزش دهید

گر که حرف و پندتان باشد اثر
دور  دارد  جامعه  از  هر خطر

گر که  آگاهی  دهد حرف  شما
یا  موثر   باشد   آن    گفتارها

احتیاجی  نیست  بر شمشیر ما
کَی کنم  دیگر  نبرد و جنگ ها؟

گر شما نیکو دهید تعلیم و پند
کَی فِتد مردم درآن زندان وبند

گر  زبان  و  فعل تان باشد نکو
کَی شود غالب به ما زور عدو؟

عالم  بی فعل و  اندیشه  همان
شر  رساند بر همه  این مردمان

یک سخن از تیغ نادر بهتراست
عالم  دانا  ز  حاکم  برتر  است

عادل  ار عالم  بُوَد  اهل  یقین
پاک و آسوده شود هر سرزمین


         عادل ویسی زاده
1403 /7/22
  https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

12 Oct, 10:55


حدیث شریف:


پیامبراکرم صَلیّ الله عَلیه وآلهِ وسلّم فرمودند: " مردی برای ملاقات برادر دینی اش به روستای دیگری رفت.الله متعال به فرشته ای دستور داد تا از او بپرسد علت این ملاقات ودیدارش برای چیست؟ آن فرشته پرسید: کجا می روی؟ گفت به فلان روستا برای دیدن برادر دینی ام، فرشته پرسید آیا نزد او طلبی داری؟ گفت خیر. گفت از او پول و منفعتی می خواهی؟ گفت خیر، گفت برای حل مشکلت نزداو می روی؟ گفت خیر گفت پس سبب این ملاقاتت چیست؟ گفت فقط برای رضا ودوستی حق تعالی او دوست دارم وبه نزدش می روم، فرشته گفت مژده به تو من مامور وفرشته خدای مهربان هستم که من را به نزد توفرستاده الله متعال فرمود.: من هم او را دوست دارم همانطور که او بخاطر من آن مردرا دوست دارد. (حدیث مسلم/2567)

این حکایت بشنو  از  آن مصطفی
آن  رسول   سرور   و    نور  خدا

گفت شخصی رفت تا یک راه دور
سوی  آبادی  برفت با شوق و نور

یک فرشته  ناشناس  آمد حضور
گفتش ای  مرد  غریب  بی غرور

تو کجا خواهی برفت ای محترم
ذکر  یزدان می کنی  در هر  قدم

گفت سوی دِه رَوم ای چشم ویار
تا  ببینم  آن  رفیقم   زان    دیار

گفت  بهر  چه   روی  تو سوی او
منزلش  را  هم بجویی کو به کو؟

مشکلی داری  و یا   قرضی  بگو
یا که پولی را  بخواهی  تو  ز او

یا  تجارت  می کنی  با  آن طرف
تا  بیابی مقصد  و  پول  و هدف؟

گفت پولی  من  نخواهم  یا طلب
من  قدم  بردارم  از   الطافِ  رب

قصد  من  باشد  رضای  آن  خدا
من نجویم  درهم  و  وام  و  بها

قصد من  از رفتن و  قطع  طریق
آن رضای  ذات حق است  و رفیق

آن فرشته   گفتش   ای  مرد  وفا
من فرشته  باشم  از   سوی  خدا

مژده  دادت  آن  خداوند    گرام
بر تو  گوید رحمت و عرض سلام

گفت یزدان من شدم خشنوداز او
چون رضای من نمود  او جستجو

دوستیش  بهر  من  بود  و  رفیق
بی ریا  و  پاک و اخلاص و دقیق

روز  محشر  می رود  در قصر ناز
تا  شود   جبران    آن   راه   دراز

باغ فردوسش دَهم با قصر وحور
تا  شود  پاداش  آن   رنج    عبور

هر که از  بهر  خدا  زحمت  کشید
یا  که  رنج  و  آفت  و دَردی بدید

حق  دهد  پاداش  آن  صبر   زیاد
کَی بَرد  ذات  خدا  نامش  ز  یاد؟

مِهر  و  قهرت  گر  شود  بهر خدا
حق  پسندت  کار  تو با  صد رضا

دربهشت باشدچنین شخص شریف
حق  کند جبران  هر کارش، لطیف

عادل آن کَس کار او بهر   خداست
یاورش گرددخدا آنچه که خواست


          عادل ویسی زاده
1403/7/21
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

05 Oct, 11:33


ای بلال  چرا از ما دور گشته ای؟


بعد از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم بلال حبشی( رضی الله عنه ) عهد می بندد که از غم آن حضرت اذان نگوید اصرار و التماس مردم موثر واقع نگردید تا این که آن حضرت در خواب امر می کند ای بلال چرا از ما دور گشته ای؟ دوباره اذان بگو.

یک شبی آن مصطفی  بَدر  تمام
آن رسول ارجمند  و خوش کلام

آمد  او    خوابِ     بلال  مهربان
گفت ای اصحاب ویارخوش اذان

بعد  موتم   ترک کردی  شهر  ما
چون نرفتی سوی  اصحاب وفا؟

خلق  مشتاق صدا  و  نای  تُست
تشنه ی  آواز  و هم  آوای  تست

یثرب  و   مکّه  بجوید   پای  تو
شهر ما خالی   از   آن هنگام  تو

زود  برخیز  ای بلال خوش صدا
بار  دیگر  بانگ  دِه  ای چشم ما

مسجد و  محراب و منبر را ببین
رو  اذان گو بر همه  خلق   زمین

با دو گوشم  بشنوم  بانگ  اذان
هم  سلام  و  هم  درود  مومنان

دیگ قلب از بانگ توآمدبه جوش
عرش وفرش آن خدا آمد خروش

از چه  بنشستی سفیر   باصلاح؟
وقت بانگ است ونماز وآن فلاح

رو  اذان گو  بارِ  دیگر   باشکوه
تابجوش آید زمین ودشت وکوه

تا بخوانند آن نمازِ  صبح و شام
سجده  آرند  پیشِ   ذاتِ  لاینام

این نماز و این اذان نورخداست
جلوه ای از ذکر   پاک  کبریاست

آن بلال  آمد  به  سوی  شهرِ ناز
بار  دیگر  سر بداد   بانگِ    نماز

چون طنین شدآن صدای دلفریب
شوروحالی دست دادآنهم عجیب

اشک بارید از دو چشم مرد و زن
خلق،  حیران لب ببستند از سخن

یک  قیامت   کرد  بر پا   آن صدا
ذات حق گفتش  درود  و  مرحبا

تو  بخوان فرضِ  نماز  و  امر او
پنج نوبت آن صلات و  ذکر   هو

رو بگو بانگِ اذان ای خوش صدا
خلق  را  آور   به  سوی  آن  خدا

هان  مکن  تعطیلِ  امر ذوالجلال
آن  نوا  را  سر بِده  همچون بلال

عادل  این دین خدا  پاینده است
صد  بلال  دیگرش  آرد  به دست


          عادل ویسی زاده
    1403/7/14
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

04 Oct, 11:14


حضرت على (عَلیهِ السّلام) می فرماید:


أَحْمَقُ اَلنَّاسِ مَنْ ظَنَّ أَنَّهُ أَعْقَلُ اَلنَّاس!

احمق ترین مردم کسى است که گمان کند خردمندترین مردم است.

احمق ترین مردم کسی است که خود را حقّ مطلق می داند، لذا جز به قدرت مطلق، رضایت ندارد.

یک  سخن بشنو  از آن شاهِ ولی
آن  امام   مقتدا،      نامش  علی

او  امام   چارم   و   شیر   زمین
بر وجود و حلم  و علمش آفرین

گفت: آن کس که بپندارند همان
عاقل و داناتر  است از  مردمان

یا  خردمندتر   ببیند  خویش را
از همه  مردم  ز  عقل و  محتوا

گر که فکرخود بدید اندازه بیش
عقل خود برتر ببیند او ز خویش

بیگمان اوجاهل وهم احمق است
بر همه نفرین بدان او لایق است

حقّ  مطلق  بهر  خود  بیند  همی
خویش  را  کامل  بداند  هر دَمی

قدرتش  مطلق  بداند   این عَدو
جمله  کار  خود  بداند  بس  نکو

خلق  را  نقصان بداند  در سخن
ساده  و نادان  ببیند مرد و   زن

مست جهل است وخرافاتِ کلام
عقل او  از  هر کَسی هم   ناتمام

جاهل است وخام وکالیو و زبون
قلب مردم  از  جهالت  پر ز  خون

فکرو راهش باطل وخود بی خبر
حرف و جهلش  بهر ما دارد خطر

عادل آن کَس خَلق را بیند ضعیف
حق کُند قدر و مقامش را سخیف


           عادل ویسی زاده
1403/7/13
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

28 Sep, 07:27


نامه ای که خدا به آن پاسخ  داد



یک   جوانی  در   دل   شب  تا  سحر
نامه    بنوشت    بر    خدای     دادگر

گریه  کرد  و  سر  نهاد  و خواب دید
ذاتِ    یزدان  همچو   آن مهتاب دید

نامه ات خواندم به جان ای  یار  من
دوست دارم من تو را  ای چشم و تن

نامه ی پر سوز  تو خواندم  به  جان
درد    دل     کردی    برایم     مهربان

از غم  و  اشک  ها  و    رنج   زندگی
از   دلِ   ناکام    و  عشق    و  بندگی

بهر    من  بنوشته   بودی   از    غمت
مشکلات  را  گفته  بودی    هر  دَمت

گر  چه   دانم    نامه ی  نانوشته  را
گر  چه  خوانم   قصه ی  نا گفته  را

دوست  دارم    بشنوم   حرف   شما
درد   دل    گوش   آرم    وقت  عشا

تو   مپندار    غافلم    از   حال    تو
من    ندانم  مشکل   هر   سال    تو؟

کار    را   بسپار     بر    دستان    من
اعتماد   کن  بر   دل  و   احسان  من

من  ببینم    این   غم  و   بیداد   تو
من   بدانم    این  دل     ناشاد     تو

گوش  دادم   آن  همه   وِرد  و  دعا
هم   اجابت  می کنم    من  بر  شما

تو  نکردی جُرم  از    آن   شرمِ   من
دور  کردی  از گناه  آن  قلب  و   تن

من   ببینم   ظلم   و  جَور   حاکمان
من  ببینم   اشک    و    آه    کودکان

این همه ظلم  و فساد و کفر و جَور
کَی شوم غافل  از  این  گردابِ غَور

من  نباشم  غافل  از جُرم   و   گناه
روزگارِ    ظالمان       باشد     سیاه

من    بدانم     زندگیت  شاد  نیست
جز که  تلخی، خاطرات یاد   نیست

این  همه     ناکامیت   جبران    کنم
پیش خود   بر   بهشتم  مهمان  کنم

آن  طعام  و   آن  شراب  و   مائده
می دهم  بر   تو   که  دارند   فایده

هرچه تلخی  یا که سختی دیده ای
هر چه حسرت  در حیاتت  برده ای

یک  به یک  اجرت  دهم  روز   جزا
"لَحمِ  طَیرِ   یَشتَهون"  با صد عطا

ذرّه  مثقال خیر  و شر  آرم حساب
کارها    را  ثبت  نمایم    در  کتاب

هان مشو دلتنگ  از این  تقدیر  ما
هم  بمان ثابت قدم  ای خوش  لقا

من   خدای   قادر    و   هم    مهربان
چون  شوم   غافل  ز حال  مردمان؟

تو که   دانی  صادقم  من   بر  سخن
کس  نباشد   رانده   از   درگاه    من

صبر   کن   این  عمر    باقیمانده ات
هم   به  پاکی  بگذران  روز  و شبت

این  شبت  را   روز    آرم  ای  عزیز
صد  طعامت  می دهم   هم دلپذیر

هرچه غم  شد در دل فرزند  و  زن
هرچه درد  داری به قلبت یا به  تن

چون که  پاک از گناهان کردی گذر
خوب جوابت می دهم   روز  خطر

من  خدایم هم   توانا    هم    قدیر
صبر  کن   بر طاعتت  ای   مستنیر

از  نماز  و   روزه ات   غافل  مباش
در  بهشتم   می دهم   اجرِ   معاش

آفرین  عادل   بر  آن   ذات   رحیم
این چنین  رحم می کند بر مومنین                                                          

      عادل ویسی زاده                                 1403/7/7
                                    
https://t.me/Veisizade                  

#جمعه_خونین_زاهدان

25 Sep, 08:28


اسماءالحسنی

#الخافض،

"خافض" ذاتی است که سرکشان و خودخواهان و ستمگران را خوار می سازد و آنان را در نظر مردم پست و بی ارزش می کند و در روز رستاخیز، آنان را خوار نموده و به ژرفای جهنم می اندازد.

از   دگر  نام  خدا  گویم تو  را 
نام خافض باشد آن اسم  و ثنا

نام خافض اسم پُرخیر خداست
هرچه آیدزان خدا نور وعطاست

قدرتش   بی انتها  باشد    یقین
اوست سلطان و شهنشاه  زمین

سرکشان را خوار گرداندچو دود
ظالمان  را  می کُند تار و   کبود

هر ستمگر  را  کند نابود و پَست
پای ظالم بشکندهرکَس که هست

روز محشر آن که باشد اهل زور
حق کند از رحمتش رسوا و دور

هر که در دنیا  ستم یا ظلم  کرد
یا   گناه  و  دشمنی و جرم  کرد

حق  تعالی  زود    گیرد   انتقام
زان  عنودان  جهول و مرد خام

عاقبت  هر  ظالمی  آرد  جحیم
دور گردد  از  شفاعت هم  نعیم

انتقامی  سخت  گیرد  از   عدو
دست وپایش سوزد واندام ومو

نام خافض نام  پاک اعظم است
تکیه کن بر نام او باهر دو دست

عادل این اسمای ربّ ازکبریاست
گاه لطف و گاه قهر و هم ثناست


        عادل ویسی زاده
1403/4/7
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

19 Sep, 18:40


بر عمل وطاعتت، فخرمکن درجهان


هرکه سِپرد کارخود بر کَرمِ  کردگار
کار نکو میشودچون گُل وشاخ بهار

در همه ی زندگی  هر  چه کنی آرزو
کار،به دست خدابا دل وجانت سپار

چونکه حکیمست اونام عزیزست او
ازکَرم و حِکمتش،خاک شود لاله زار

هرکه سِپرد برخدا،نامه ی تصمیم را
کار به سامان کند خالق  لیل  و  نهار

راه دراز است دِلا  پُرخطر  و پُر  بلا
بی توکل تو  مرو در همه راه و گذار

کار به تدبیر  ما  پخته  نگردد   یقین
عقل بشر ناتوان درهمه میدان و کار

عقل کل است آن خدا عالم بی انتها
علم  ازل  دارد و   سلطنتش   پایدار

گاه کند کار را برتوچنان تنگ وسخت
تا که صدایش کنی در دلِ شبهای تار

گاه به لطف و کَرم  کار تو آسان کند
راه  نهد پیش تو  همچو چراغ  زَوار

هرکه به اوتکیه کردراه نشانش دهد
دور کند  جان او   از   خِلل  روزگار

برعمل و طاعتت، فخرمکن درجهان
گر نپسندد خدا جمله شودننگ وعار

با توکل پیشتاز  زین رهِ دور و دراز
بی نظر ولطف اوکَس نشده رستگار

عادل اگر ذات حق،یک نَظرآردبه ما
دورکندازدلت هرچه غم است وغبار


            عادل ویسی زاده
1403/6 29
 
https://t.me/Veisizade

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 10:55


*🔹اندک اندک بوی خون یاران به مشام می رسد*


*شمارش معکوس روز تلخ فاجعه خونین زاهدان آغاز گردیده است .*

*روزی که جلادان خامنه ای نمازگزاران سجاده بدوش را به رگبار بسته ، در صحن مصلای زاهدان جوی خون به راه انداختند .*

*ظرف یکساعت مصلای زاهدان به خاک و خون کشیده شد .*

*بالای یکصد جوان لاله گون شد و صدهای دیگر غرق در خون ، کور و فلج و زمین گیر شدند* .

*از زمین و آسمان تیر میبارید .*

*آتش و دود ، توام با ناله و سوز به کرانه های آسمان رسید .*

*هنوز جنازه ها دفن نشده بود که دامن پاک شهدا را انگ تروریستی زدند .*

*محامی جنایتکار نماینده علی خامنه ای در استان ، بجای محکومیت این جنایت ، فتوای قتل عام عمومی صادر کرده بود .*


*آسمان زاهدان از جور و ظلم نوچه های خامنه ای تیره و تار گشت .*

*جامعه اهلسنت و ملت بلوچ "علما و دلسوزان واقعی" ، برای همیشه راهشان را از این جلادان جدا کردند ، جز اندک منفعت طلبانی که بخاطر دریافت کارت هدیه سر وکله همدیگر را میشکانند !*


*اینروز هرگز از یاد نخواهد رفت*

*نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم .*

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 09:34


همه در تیر رس دنیا ـ دیکتاتوری درون

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 09:34


« وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ» ﴿غافر/٢٦﴾
{فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد خواند. من از این می‌ترسم که آئین شما را تغییر دهد، یا این که در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد}.
«... قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ» ﴿غافر/٢٩﴾
{... فرعون گفت: من جز آنچه صلاح دیده‌ام و پیشنهاد کرده‌ام صلاح نمی‌بینم و به شما پیشنهاد نمی‌کنم، و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت، شما را رهنمود نمی‌کنم}.
تنها چیزی که باعث می شود یک شخصیت اسلامی خود را به یک منصب اداری دولتی بفروشد؛ یک راننده و ماشین، یکی دو نگهبان و نوکر وچاکر، و خانه بالا شهر و فرصتهای بدست آوردن پشیزی از دنیای فانی چه می تواند باشد؟!
و مسئولی در جنبش اسلامی به بیش از احترامهایی گذرا و فرصتهای آشنایی با شخصیتهای درشت در گوشه و کنار جهان، و مسافرتها و مشارکتها در کنفرانسها و مجالس از ما بهتران، و گه گداری فرصتهای بازرگانی چه می تواند باشد؟!
پرسش اینجاست که؛ تربیت ایمانی، و اینهمه دم از اسلام و مسلمانی زدن کجا رفت؟!
اگر از اسلامگرایانی که فعالیتهایشان به نقطه صفر منتهی شده از علت عدم پیشرفت دعوت جویا شویم فورا از تحمل بار مسئولیت فرار کرده، دم از سد راهها می زنند؛
حکومت و طاغوت ظالم و مستبد، ارگانهای جاسوسی و نقشه و نیرنگهای پلید آنها، سایر نهادهای اسلامی و احزاب سیاسی که با آنها در تضاد و یا رقابتند، آمریکا و اسرائیل و استعمارگران و شرکتهای قاره پیما و ... خلاصه همه گناهان بر گردن خصم است و بشکرانه حق از اسلامگرایان هیچ کوتاهی صورت نگرفته است (!)
این نگرشهای سطحی، و این باورهای پوچ خلاف معیار قرآن است.
هرگز قرآن کریم مسئولیت عدم موفقیتها و شکستها را بر گردن دشمن آویزان نکرده است.
« أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّىٰ هَـٰذَا ۖ قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِكُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿آل عمران/١٦٥﴾
{آیا (به ناله و افغان افتاده‌اید و بی‌حال و زبون شده‌اید) هنگامی که مصیبتی (در جنگ احد) به شما دست داده است (و می‌گوئید:) این (کشتار و فرار) از کجا است؟! و حال آن که (در جنگ بدر) دو برابر آن، (پیروزی) کسب کرده‌اید (و از طرف کشته و اسیر گرفته‌اید؟!) بگو: این (شکست خوردن و کشته‌شدن) از ناحیه‌ی خودتان (و نتیجه‌ی مخالفت با رهنمودهای رسول خدا و پیروی از حرص و آزتان) است. بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است (و پیروزی و شکست در حیطه‌ی اختیار او است).}
«وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ» ﴿الشوری/٣٠﴾
{آنچه از مصائب و بلا به شما می‌رسد، به خاطر کارهائی است که خود کرده‌اید. تازه خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت می‌کند (که شما از آنها توبه نموده‌اید و یا با کارهای نیک آنها را از نامه‌ی اعمال زدوده و پاک کرده‌اید).}
مسلمان و تنها او مسئول تمامی شکستها و عدم پیشرفت است:
مسلمان یعنی آن نابغه ای که با کمترین امکانات بزرگترین پیروزیها و بیشترین مکاسب را بدست می آورد.
مسلمان یعنی جعفر بن ابی طالب نوزده ساله که در مقابل پادشاه حبشه بزرگترین نابغه عرب؛ عمرو بن العاص را خلع سلاح نمود.
اسلام یعنی آن دینی که قابلیتها را شناخت و افراد را بر آن پرورش داد، دینی که نابغه عرب عمرو بن العاص را پس از چند روز از اسلام آوردنش بر سپاهی که در آن شاگردان اول مکتب رسالت بودند گماشت، بدون اینکه جایگاه ابوبکرها و عمر و عثمان وعلی ها ضایع گردد.
مؤمن یعنی ابوبکری که چون فتنه ردت از اسلام صورت گرفت و برخی از پرداخت زکات سر باز زدند فرمود: «أینقص الإسلام و أنا حی؟!» ؛ تا من زنده ام اجازه نخواهم داد تار مویی از اسلام کاسته شود.
ثبات و پایداری یعنی یاسر و سمیه، یعنی بلال و سلمان، یعنی عبدالله بن حذافه سهمی و خباب بن الأرت، و یعنی هزاران شاگرد مکتب رسالت که قرآن در مدح آنها چنین تلاوت نمود: «مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا »﴿الأحزاب/٢٣﴾
{در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند. برخی پیمان خود را بسر برده‌اند (و شربت شهادت سرکشیده‌اند) و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق می‌گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند (و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکرده‌اند).}
شاید فتنه و آزمایش رفاه و آسایش بر افرادی که اسلام در تار و پود و خمیره شان بد

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 09:34


شاید فتنه و آزمایش رفاه و آسایش بر افرادی که اسلام در تار و پود و خمیره شان بدرستی وارد نشده از فتنه فقر و سختی به مراتب خطرناکتر باشد. چرا که اینگونه افراد مسلمانان شناسنامه ای بیش نیستند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّـهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» ﴿الحج/١١﴾
{ بعضی از مردم هم، خدا را در حاشیه و کناره می‌پرستند (و دارای عقیده‌ی سستی هستند. ایمانشان بر پایه‌ی مصالحشان استوار است، و لذا) اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسوده خاطر و (بر دین) استوار و ماندگار می‌شوند، و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (به سوی کفر برمی‌گردند و) عقب‌گرد می‌کنند. بدین ترتیب هم (آرامش ایمان به قضا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (نعمت و سعادت) آخرت را از دست می‌دهند، و مسلّماً این زیان روشن و آشکاری است (که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود).}
ثبات و پایداری بر دین مجموعه ای از دانستنیها و فلسفه و سفسطه گری نیست، بلکه معانی و مفاهیمی است که فرد باید با آنها دست و پنجه نرم کند.
شاید نیاز باشد دعوتگران ومؤمنان واقعی بیش از پیش با زهد و پارسایی خود را انس دهند و با قبرستان خو گیرند.
همچنین با گذاشتن اساسنامه ها و قوانینی شفاف راه را بر رشد دیکتاتوریت در افراد ببندند.
وای کاش مدت زمان امارت بر جماعتهای اسلامی از یک دوره سه یا چهار ساله به هیچ وجه تجاوز نمی کرد، تا اندیشه ها فرصت پویایی بیشتر داشته باشند و مسئولین قبل از اینکه دچار بیماریهای مهلک نفسانی شوند، و اولویتهای خویش و تباری یا پارتی بازیها و یا فضا دادن به پاتقی که بتواند در انتخاباتها و مجالس شورا کفه میزان را به یک طرف مایل کند، بروز کنند و توانمندیها پژمرده شوند ریسمان مدیریت به نیروی جدید تحویل گردد.
امیر و یا رئیس جماعتی که نتواند طی چهار سال بهتر از خود را برای کاندیداتوری آماده سازد هرگز نباید در مهام اداری از او استفاده و یا حتی مشوره گرفت. و اگر باز خود را کاندید کرد باید در نیتش شک نمود و در پی علاج و درمان او برآمد..
اسلامگرایی که توان انتقاد پذیری ندارد، در خود دیکتاتوری خفته دارد که بایستی قبل از آنکه بر او چیره گردد و شخصیتش را دگرگون سازد نفس خود را علاج و درمان کند.
آیا پس از این می توان گفت شاید نیاز باشد اسلامگرایان و حرکتهای اسلامی با تلنگری بر خود برنامه تربیتی خود را وارسی کنند و بر ساختار شخصیتی و بنای مسلمانی که بر تعالیم والای دینش افتخار می ورزد و در گرداب حوادث روزگار نه تنها عزت و کرامت اسلامیش کمرنگتر نمی شود بلکه قوت شخصیتیش سایرین را شیفته او می گرداند.. بیشتر سرمایه گذاری نمایند.

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 09:34


دیکتاتوری درون
• د. نور محمد امراء

بارها اتفاق افتاده چرخ گردون بدور آرزوهای اشخاص بگردد، و ناداری ناکس شود دارا و همه کس ..
شاهین شانس بر شانه گدایی گمنام نشیند و او شود پادشاهی با دو من تاج بر سر...
بیماری از لب گور بازگردد و شود جوانی رعنا..
بخت سیاه خانمی برگردد؛ خزان زندگیش یکباره شکوفه بهار دهد و شود خوشبخت زمانه..
ملایی تعویذ نویس بنشیند بر عرش شاهی..
اما پس از آن چه افتاق می افتد؟!
برخی در این تصویر قرآنی می گنجند:
« وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّـهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴿٧٥﴾ فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِضُونَ﴿٧٦﴾ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّـهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿٧٧﴾» (التوبة/75-77)
{در میان (منافقان) کسانی هستند که (سوگند می‌خورند و) با خدا پیمان می‌بندند که اگر از فضل خود ما را بی‌نیاز کند (و به نعمت و نوائی برساند) بدون شکّ به صدقه و احسان می‌پردازیم و از زمره‌ی شایستگان (درگاه یزدان و نیکوکاران) خواهیم بود.* امّا هنگامی که خدا از فضل خود (ثروت و دارائی) بدانان بخشید، بخل ورزیدند (و چیزی نبخشیدند و به عهد خود وفا نکردند، و هم از خدا و هم از خیرات) سرپیچی کردند و روی گرداندند. * خداوند نفاق را در دلهایشان پدیدار و پایدار ساخت تا آن روزی که خدا را در آن ملاقات می‌کنند. این به خاطر آن است که پیمان خدا را شکستند و همچنین دروغ گفتند.}
بسیار اندکند آن سرلشکرانی که چون خالد بن ولید پس از جهانگشائیهای بسیار به ناگاه از تمامی عهده ها خلع لباس گردد و شود سرباز صفری در سپاه اسلام!..
نه دست به شورش زند و نه آتش فتنه بر افروزد.
چرا دست پرورده های مکتب رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) عهده و منصب را مسئولیت می دانستند نه شرف و مکانت!
امروزه منصب و مقام یعنی؛ بدست آوردن مکاسبی مادی و معنوی..
آنان که منصب را بار مسئولیت می شمرند از بیم بازپرسی فردای قیامت از تحمل آن فرار می کنند و دیگران که آنرا شرف و راهی بسوی سیراب کردن شهوتهای تشنه خود می دانند در پی بچنگ آوردن آن گردن می زنند!..
از طاغوتیان تشنه قدرت، یا مسئولین جا طلب، و یا دنیا پرستانی که زرق و برق دنیا به دیدگانشان اجازه نظاره آخرت را نمی دهد هیچ گله ای نیست..
چه که آنها نفرین شده مولا و سرورم رسول اکرم – جانم فدایش – می باشند. آن الگوی هدایتگران – علیه الصلاة و السلام – می فرمایند: "تعس عبد الدينار تعس عبد الدرهم تعس عبد الخميصة تعس عبد الخميلة إن أعطى رضى وإن لم يعط سخط تعس وانتكس وإذا شيك فلا انتقش ". (به روایت امام بخاری)
(مرگ بر دنیا پرست؛ برده دینار و درهم، غلام لباس و پوشاک، که هرگاه بدو داده شود خشنود گردد و چون چیزی از او بازداشته شود خشم گیرد. الهی که نقش زمین گردد و اگر خاری به پایش رفت خدا کند که برنیاید.. ).
حق داریم گله مند شویم آنگاه که:
برخی از دعوتگران جنبشهای اسلامی تا پا در رکاب مناصب دولتی می نهند، یا به پارلمان راه می یابند، و یا کیف وزارتی بدست می آورند، دست و پای خود را گم کرده از مسیر دعوت اسلامی فاصله می گیرند، و چه بسا که از خط و مشی جنبش اسلامی دوری می گزینند.
افرادی که بر منصب امارت جماعتی فائز می شوند، چهار چنگولی بدان کرسی که آنرا مسئولیت می نامند چنگ می زنند و هرگز نمی خواهند از آن فاصله گیرند، و توان شنیدن صفتی غیر از حضرت امیر را ندارند!
گروهی که چون ریاست مؤسسه ای کمک رسانی، یا تعلیمی و آموزشی، یا رسانه ای و یا مدیریت افرادی چند را در اختیار می گیرند، به نام اسلام و خدمت بدان چنان بر نام و نشانها آز و حرص می ورزند که گویا مرز ایمان و کفر تنها با کنار رفتن ایشان بر هم خواهد خورد..
این تصاویر و آنچه در این محور می چرخد پرده از دلهای بیمار دیکتاتور منشی برمی کشد که تنها فرقشان با فرعون و نمرود در این است که اینان توانسته اند چون کرم ابریشم پیله سفید و زیبای اسلام را بدور خود برپیچند، اما دم زدن از برحق بودن و با چرب زبانی خود را خیر خواه جامعه معرفی کردن شیوه مشترک آنها با فرعون است:
« وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ» ﴿غافر/٢٦﴾
{فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد خواند. من از این می‌ترسم که آئین شما را تغییر دهد، یا این که در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد}.
«... قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ» ﴿غافر/٢٩﴾
{... فرعون گفت: من جز آنچه صلاح دیده‌ام و پیشنهاد کرده‌ام صلاح نمی‌بینم و به شما پیشنهاد نمی‌کنم، و من جز به راه هد

#جمعه_خونین_زاهدان

17 Sep, 08:18


🔴شما امروز ...

به لطف خوارزمی و الجزری از فناوری استفاده میکنید.

به لطف ابن هیثم از دوربین استفاده میکنید .

به لطف عباس بن فرناس از هواپیما استفاده میکنید.

به لطف فاطمه فهری از دانشگاه استفاده میکنید.

به لطف جابر و رازی و الکندی از شیمی استفاده میکنید.

به لطف ابن عوام و ابن زهر آندلسی از دانش داروسازی و داروخانه استفاده میکنید.

به لطف ریاضی دانانی چون کاشانی و خیام و بوزجانی معادلات ریاضی را حل میکنید.

به لطف الزهراوی جراح از ادوات جراحی در بیمارستان ها استفاده میکنید.

به لطف ابن خلدون از دانش جامعه شناسی و اقتصاد استفاده میکنید.

به لطف همت پزشکان مسلمان و ابداع آنان شما از بیمارستان ها و تیمارستان ها امروزی استفاده میکنید.

به لطف ابن سینا و جرجانی و ابن نفیس از دانش پزشکی بهره میبرید.

به لطف دانش نجوم مسلمینی چون مریم الاسطرلابی و البتانی و صوفی و بیرونی به گرد بودن زمین و ساخت ابزار نجومی و جی پی اس های امروزی بهره میبرید.

به لطف ابن خردادبه و ابن هیثم از جاذبه و نیروی ان خبر دارید.

به لطف نهضت ترجمه ی و مترجمین تمدن اسلامی چون حنین ابن اسحاق و ثابت بن قروه و ..از کتب و فلاسفه ی یونان اطلاع دارید و استفاده میکنید.

به لطف مهندسین اسلامی چون الجزری و دمشقی و بنو موسی و خازنی از علوم مکانیک(علم حرکت اجسام)، استاتیک(علم تعادل اجسام)، هیدرولیک(مکانیک سیالات) و زمان سنجی استفاده میکنید.

به لطف ستاره شناسان اسلامی چون عبدالرحمن صوفی از کاتالوگ اسامی ستارگان و فلک ها اطلاعات دارید.

به لطف محمد بن موسی خوارزمی امروزه از اعداد استفاده میکنید.

به لطف ابداعات چشم پزشکی عمار موصلی، محمد طبری، علی بن عیسی از جراحی چشم پزشکی استفاده میکنید.

به لطف محمد بن علی خراسانی (ابن ساعاتی) و علی ابن خلف مرادی و الجزری شما امروزه از ساعت استفاده میکنید.

شما به لطف دانشمند مسلمان تقی الدین راصد دمشقی از توربین های بخاری استفاده میکنید.


حال #ملحدین و #اسلام_ستیزان بگویند اسلام و مسلمین چه خدمتی به بشریت و علم کردن؟!

فراموش نکنید اینها نمونه ای کوچک از خدمات علمی مسلمین در تمدن اسلامی است.

نویسنده: مروان پاشا
_________
@eslam_vs_elhad
_________