بامهای کاهگلی

@malinebakharz


نوشته ها و دلنوشته هایي در باره تاریخ و فرهنگ شرق خراسان: باخرز، تايباد، جام، صالح آباد، خواف و فریمان

بامهای کاهگلی

19 Oct, 19:18


💢متولیان امورِ روستای نشتیفان خواف در سده های گذشته

✍️ محمود بلنداختر

🔸 به روایت جیمز موریه تا قرن ۱۹ میلادی منصب کلانتر، حاکم واقعی در شهر و روستا بوده است. او صاحب منصبی سلطنتی بوده است .

🔸بر اساس اسناد تاریخی به جا مانده در نشتیفان، تا پایان دوران پهلوی اول (۱۳۲۰ شمسی) به نام سه تن از کلانتران اشاره شده است .قدیمی‌ترین کلانتری که ما از وی اطلاع دقیق داریم سعادت قلی بوده است. در نامه‌ای که از این کلانتر به حکمران خراسان به جا مانده است بر ما مکشوف می‌سازد که وی از زمان حکمروایی آصف الدوله در خراسان (۱۳۰۱ قمری/۱۲۶۳ شمسی ) سمت کلانتری داشته است. وی در این نامه به حکمران خراسان گوشزد می‌کند که قبلا در تهران شرفیابی حضور ایشان حاصل شده است.

🔸 در سند دیگری که متاسفانه به دلیل فرسودگی آن، امکان قرائت کامل و صحیح وجود نداشت و ظاهراً از دیوان همایون اعلا و به تاریخ ربیع الاول ۱۳۱۱ قمری(۱۲۷۳شمسی) صادر گردیده است این گونه استنباط می‌شود که کلانتر سعادت قلی وفات نموده و از دیوان همایون اعلی، مبلغ ۵۰ تومان به فرزند کلانتر به پاس خدمات و لیاقت و کاردانی پدرش پرداخت می‌شود.

🔸 در سند دیگری که به سال ۱۳۲۸ قمری/۱۲۸۹شمسی، از وزارت خارجه ایران صادر شده است دو تن از متولیان نشتیفان( کلانتر و کدخدا) مورد تجلیل و تقدیر قرار می‌گیرند که متاسفانه به دلیل فرسودگی سند، نام کلانتر خوانا نمی‌باشد اما کدخدای قلعه نشتیفان خواجه محی الدین فرزند سعادت قلی، کلانتر قبلی خطاب شده است .در این فرمان به اعطای یک قطعه مدال شیر و خورشید به کلانتر و کدخدای نشتیفان اشاره شده است.

🔸 در سند مالیاتی دیگری که فاقد تاریخ می‌باشد از شخصی به نام خواجه نصرالله کلانتر یاد شده است که به احتمال قوی و با نظر به لقب خواجه، این شخص نیز از بستگان سعادت قلی‌خان بوده است. او نیز به جهت اقداماتی که در زمینه تامین امنیت و آسایش عمومی در این منطقه مرزی به انجام رسانیده است مورد تقدیر قرار گرفته است.

🔸 از اواخر دوره قاجار به دلایلی که بر ما مکشوف نیست خواجه‌ها در مدیریت روستا دیده نمی‌شوند و از اوایل پهلوی نام کلانتر شیرمحمد خورشیدی در مکاتبات دیده می‌شود.

🔸 روایات شفاهی به نقل از معمرین و بستگان کلانتر حکایت از آن دارد که در جریان جنگ جهانی اول و حضور نیروهای متفقین در نواحی مرزی خواف و در اثر معاملاتی که کلانتر جهت تامین آذوقه و کالاهای مورد نیاز نیروهای درگیر جنگ انجام می‌دهد زمینه رشد اقتصادی و سیاسی وی فراهم می شود.

🔸 پس از وفات کلانتر خورشیدی در دهه ۲۰ شمسی، فرزندانش (رمضان علی خان و سیف الله خان) به عنوان ارباب و خان محل مطرح می‌باشند.

🔸از نیمه سده چهاردهم که حکومت مرکزی حوزه قدرت و عمل خود را گسترش می‌دهد منصب کلانتر اهمیت خود را از دست می‌دهد حتی کدخدایان نیز از جایگاه قبلی برخوردار نبودند زیرا قدرت مرکزی، نهادهای مانند پاسگاه‌های ژاندارمری، انجمن ده، خانه انصاف و سپاه دانش را در کنار کدخدایان تشکیل داد تا از قدرت کدخدایان بکاهد.

🔸 به هر حال اسناد و روایات محلی از کدخدایان معروف محل نیز یاد کرده‌اند. افرادی همچون میرزا قربان قاسمی، میرزا سید رضا، مُقری احد. غلام احمد یار و عبدالمجید مُقری احد از کدخدایان نیمه اول قرن ۱۴ در نشتیفان هستند. در اواسط قرن ۱۴ نیز به دو تن از آخرین کدخدایان به نام‌های کدخدا منصور حیدری و دین محمد یار اشاره شده است.

🔸 قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام، مصوب ۱۳۲۵ قمری وظایف کدخدایان را به نحو مفصلی بیان نموده است.

💠https://t.me/malinebakharz

بامهای کاهگلی

18 Oct, 16:53


⭕️ آداب و اصطلاحات «گوسفندداري » در ميان مردم شرق خراسان

✍️ قاسم خرمي

🌱 يكي از مشاغل روستائيان باخرز و تايباد و همچنين تربت جام و صالح آباد، گوسفند داري است كه پوست و شير و پشم و گوشت آن، يكي از پايه هاي اقتصاد روستايي منطقه نيز به حساب مي آيد.

🌱 «گوسفندار» فردي است كه تعداد كمي بز و ميش در حد كمك معيشت خانواده در اختيار دارد. گله دار يا «رَمَه دار» معمولا به افرادي گفته مي شود كه تعداد زیادتری گوسفند در اختیار دارند و معيشت آنها از محل فروش شير و پشم گوسفندان تامين مي شود. «چوبدار» هم عموما شامل افرادي است که به پروار کردن و خريد و فروش گوسفندان مبادرت می ورزند. باي هم بزرگترين گله دار در ميان ديگر گله داران اطلاق مي شود

🌱 گوسفندداري هم مثل ساير مشاغل، داراي واژگان و اصطلاحات و حتي آداب و رسومي است كه بعضا رو به انقراض و فراموشي نهاده و برخي هم هنوز در ميان مردم داراي كاربرد است.

🖌 محمد جواد مشايخي در كتاب «فرهنگ مردم تايباد و باخرز» برخي از اين اصطلاحات را با دقت جمع آوري كرده و نشرداده است كه منبع ارزشمندي براي آشنايي با اين نوع ادبيات محلي به حساب مي آيد. خلاصه بخش هايي از اين كتاب را مرور مي كنيم:

♻️ يك گله يا رَمَه شامل حدود 500 راس گوسفند است كه مسئوليت آن به يك يا دو نفر چوپان سپرده مي شود. آذوقه يا «گُمار» چوپان را صاحبان گوسفندان تامين مي كنند و حقوق يا سهم چوپانان از محل بره هاي متولد شده در هر سال و يا پول نقد پرداخت مي شود.

♻️ گوسفندان معمولا در فصل زمستان زايمان مي كنند و از اوايل اسفند تا اواخر فرودين كه بره ها به همراه گوسفندان به چرا مي روند را فصل «بره پَي» مي گويند. بهار فصل مناسب براي شير دهي گوسفندان است. بنابراين گوسفندان به محل يا مرتعي به نام « مَلَه» آورده مي شوند. در اين فصل بره ها یا «خلمه ها» علاوه بر شير مادر مي تواند «خاك لِوَه » كنند؛ يعني از علف هاي نازك نيز بخورند.

♻️ چوپانان هر روز صبح گوسفندان را براي دوشيدن يا چيدن پشم به محل خاصي تحت عنوان «پيلو» مي آورند. براي كنترل گوسفندان هنگام دوشيدن، باید گردن يا پاي آنها به نخي محكم يا «كُوكِنه» بسته شود. شير گوسفندان ابتدا به ماست تبديل مي شود و بعد از گذشت مدتي در پوستي ريخته مي شود و با تكان هايي كه «تُلُم» زدن ناميده مي شود، به «مِسكه يا كره» تبديل مي شود و از مابقي آن «قُوروت» و «قلور يا بلغور شير» و «قَرَه قوروت» ساخته مي شود..

♻️ در شب ها و هنگامي كه گوسفندان احساس گرسنگي مي كنند، چوپان بايد آنها را به چرا يا «شُوچَر» ببرد. در زمستان ها كه رمه بيرون از آبادي نگهداري مي شود براي مراقبت از آن در مقابل باد و باران و سرما و گرگ ها، محوطه اي سرپوشيده به نام «گاش» ساخته مي شود.

♻️ گوسفندان بعد از چريدن علف، به نوشيدن آب در محيطي آرام نياز دارند وگرنه ممكن است «رَم» كنند و سيراب نشوند و يا «تشنه سوز» شوند. رم كردن گوسفندان، آنها را دچار بيماري پوستي «شپوشَه» مي كند كه بر كيفيت پشم و شير آنها تاثير مي گذارد.

♻️ از جمله فنون گله داري، تعيين و تشخيص سن گوسفند از روي نحوه رويش دندانهاي آنهاست. داشتن دندان هاي شيري، دليلي بر بره بودن است. وقتي به جاي دندان شيري، دو دندان بلند بيرون مي آيد گوسفند يكساله است، چهار دندان كه شد، دوساله است و وقتي شش دندان به جاي شيري ها درآمد، گوسفند سه ساله است. نام گوسفندان هم به دو شيوه، يعني سن و شكل ظاهري تعيين مي شود.

🔰 نام گوسفندان بر اساس سن:

🔸- كاوُر = بره ماده يك سال سن
🔸- شيشَك = بره نر يك سال سن
🔸- توقلي= گوسفند ماده دوساله كه يك بره آورده
🔸- تَكشاد= بزغاله نر يك سال سن
🔸- بَخته = بره نر دوسال سن
🔸- نوبخت = شروع دوسالگي بخته
🔸 - يك بور= سال سوم بخته
🔸- چِبُش= بزغاله ماده دوسال سن


🔰 سن گوسفندان بر اساس شكل

🔹- كِله= نصف بدن سياه و نصف ديگر سفيد
🔹- خَلَج = بزغاله سياه با خطوط بور در سر و صورت
🔹- گُزَل = تمام گوسفند سفيد است
🔹-كُر= كوسفند با گوش هاي كوچك

♻️ البته آنچه گفته شد بخشي از اصطلاحات رايج در ميان مردم باخرز و تايباد و جام است و شايد هر يك از طوايف يا روستاهاي آن، از واژگان ديگري هم استفاده كنند.

♻️ از میان نامهای گوسفندان، شیشک عنوانی است که کاربرد آن در سایر مناطق کشور هم معمول است. مثلا نسیم شمال شاعر دوره مشروطه در سرایش شعری از کلمه شیشک استفاده کرده است: «غم مخور ایران گلستان می شود/ در دکان ها قند فراوان می شود/گوشت ها شیشک ارزان می شود...»

♻️ فراموش نكنيم که اصطلاحات مالداری نیز بخشی از میراث فرهنگي ما به حساب می آیند و باید مورد توجه و مراقبت قرار گیرند.


♦️https://t.me/malinebakharz
#بامهای_کاهگلی

بامهای کاهگلی

18 Oct, 16:51


🟩🌿

بامهای کاهگلی

11 Oct, 14:48


♻️ بالا رفتن از هر پله اي، لزوما به پيشرفت ختم نمي شود!

💠 بامهاي كاهگلي

بامهای کاهگلی

11 Oct, 09:08


🟪 سازمان گسترش به مثابه بخشي از هويت صنعتي ايران مدرن

✍️از اين «صمت»: روز نوشته هاي قاسم خرمي

سه شنبه 17 مهر، روز انتصابات بود. رئيس سازمان گسترش و معاونت معدني وزاتخانه منصوب و معارفه شدند و يكي از معاونت هاي ستادي وزارتخانه نيز در هم ادغام شدند.

تغييرات مديريتي وزارت صمت به خاطر وقوع حادثه طبس و نيز سفر وزير و معاون اول به اجلاس اوراسيا، با تاخيراتي مواجه شد و از اين بابت انتقاداتي متوجه اين وزارتخانه بود. البته استعلام هاي قانوني هم به دليل گستره تغييرات مديريتي در كشور، اين روزها، قدري زمانبر است. خوشبختانه، آنطور كه از بيشتر دستگاهها به گوش مي رسد همكاري هاي اطلاعات سپاه با دولت جديد در اين زمينه، خيلي خوب و شايد بي سابقه بوده و اين احتمالا با حضور و نگرش آقاي كاظمي در راس اين سازمان بي ارتباط نيست. اينها نشانه هاي خوبي است كه نبايد ناديده گرفته شود.

وزارت صمت يكي از بزرگترين و راهبردي ترين وزارتخانه هاي كشور به حساب مي آيد و تغييرات مديريتي آن به شدت بازتاب مي يابد. روزي نيست كه در رسانه ها و شبكه هاي اجتماعي پيش بيني و پيشنهادي صورت نگيرد و روزي هم نيست كه عليه يك گزينه پيشنهادي، مطلب انتقادي و عموما تخريبي درج نشود. برخي رسانه ها، خودشان فردي را بي دليل به عنوان گزينه پيشنهادي معرفي مي كنند و خودشان هم روز بعد، نقدي طويل در باره گزينه پيشنهادي درج مي كنند.

در ميان مناصب مرتبط با وزارت صمت، رياست دو سازمان بزرگ ايدرو و ايميدرو هميشه بحث انگيز و قابل توجه بوده است. طبق گزارش مقايسه اي كه چند روز پيش خواندم، وضعيت كاري و درآمدزايي ايدرو در چند سال اخير خيلي كاهش داشته است و بازگشت اين سازمان عظيم به جايگاه واقعي خودش، از برنامه هاي وزير جديد صمت است.

آقاي اتابك در مراسم معارفه رئيس جديد ايدرو هم اشاره هاي دقيقي به سابقه و اهميت اين سازمان كرد. و گفت سن ايدرو از سن خيلي از شما بيشتر است. در ميان آن جمع، سن ايدرو حداقل از سن فرشاد مقيمي مديرعامل جديد سازمان گسترش بيشتر بود 😉

من فكر مي كنم ايدرو حتي از ايميدرو هم براي وزير صمت مهمتر باشد. البته اين برداشت من است و دست آخر اين قبيل برداشت ها كار دست من خواهد داد😉. فقط مطمئن هستم با اين وزيري كه من ديدم، ماجراي پست بگير و در روئي در كار نخواهد بود و عنقريب فصل حساب و جواب و رسيدگي به عملكرد هاي مديران منصوب فراخواهد رسيد. كاش توي كشور شرايطي از حيث پاسخگويي حاكم شود كه هر كسي جرات نكند مسئوليت سنگيني را به راحتي بپذيرد

از نظر حقير، يكي، سازمان گسترش و يكي، ذوب آهن اصفهان، فقط واحد توليدي و صنعتي به حساب نمي آيند بلكه بخشي از هويت ملي ايران جديد نيز محسوب مي شود. تاسيس اين دو سازمان ، نشانه اي از تحقق روياي نخبگان ايراني براي دست يابي به درجه اي از توسعه صنعتي بود. روياهايي كه اغلب با شكست و ناكامي روبرو مي شد.

سازمان گسترش و نوسازي ايران (ايدرو) از سال 46 كه توسط مرحوم رضا نيازمند، پايه گذاري شد، نمادي از تكنوكراسي و تخصص گرايي به حساب مي آمد و سالهاي زيادي هم اين شيوه و شاكله را حفظ كرد؛ به جز در سال آخر حكومت پهلوي كه هوشنگ ثابتي برادر پرويز ثابتي معاون ساواك، به رياست اين سازمان گمارده شد و كار رژيم هم يكسره شد.

من اگر جاي رئيس جديد ايدرو بودم هيچ مديري را منصوب نمي كردم مگر اينكه حداقل يكبار كتاب « تكنوكراسي و سياستگذاري اقتصادي در ايران» كه شرح شرايط تاسيس ايدرو است را خوانده باشد. احتمالا الان مديران ايدرو مي گويند خدا را شكر كه نشدي 😉

https://t.me/Azinsamt

بامهای کاهگلی

11 Oct, 09:07


🟩🌿

بامهای کاهگلی

08 Oct, 19:00


⭕️ شجريان ها؛ صدايي خوش در روزگار ناخوش ما

✍️
قاسم خرمي


💠 او به حق، فريادي بود در زمانه خاموش ما و اعتراضي بود در هنگامه سكوت ما. صدايي بود بغض آلود كه گويي قرنها در گلوي ايرانيان گير كرده بود. او بود که مي خواند «فرياد...آيا فرياد...»

💠 یادش گرامی

https://b2n.ir/282985

بامهای کاهگلی

08 Oct, 19:00


🟩🌿

بامهای کاهگلی

05 Oct, 19:58


🔹تمام خلق خراسان به حیرت اند اندر
🔹که این مقاتله با تو را چه نام کنند ؟!

↙️ 15
مهر ماه سالروز قتل محمد تقي خان پسيان

✍️قاسم خرمي

يكي از رويداد تاثر انگيز در اواخر دوره قاجاريه، قتل كلنل محمد تقي خان پسيان به تحريك حكومت و به دست روساي ايلات و طوايف محلي در شمال خراسان است.

با كودتاي رضاخان و سيد ضياء الدين طباطبايي در اسفند 1299، مسئوليت كنترل استانهاي كشور به ژاندارمري سپرده شد و كلنل پسيان كه از قبل فرمانده ژاندارمري كل خراسان بود،بنا به دستور دولت جديد، كنترل مشهد را در دست گرفت و قوام السلطنه والي خراسان و دشمن ديرينه اش را دستگير كرد و به تهران فرستاد . بعد از چندي، قوام از زندان آزاد شد و به نخست وزيري رسيد و عشاير خراسان را عليه پسيان شوراند و به اين ترتيب، پسيان هم از دولت مركزي اعلام خودمختاري كرد و درگيري ها آغاز شد.

علي آذري در صفحاتي از كتاب « قيام محمدتقي خان پسيان در خراسان» به درگيري ژاندار مري تحت امر پسيان با سران ايلات و طوايف باخرزي و تايبادي پرداخته است. به نوشته او، پسيان براي اين منظور صاحب منصباني همچون ماژور عليرضاخان شمشير و حاج عباس خان سالار اشجع را به فرماندهي ژاندارم هاي اعزامي به اين منطقه انتخاب و اعزام كرد تا هزاره هايي كه بناي نافرماني از حكومت او را گذاشته بودند، سركوب كند.

آذري مي نويسد« بين طوايف تيموري دو تيره وجود داشت. يك قسمت از اين ايل پارتي شوكت السلطنه كلالي بودند و به مناسبت اينكه او داماد شجاع الملك هزاره بود، طبعا در رديف هزاره ها قرار گرفته بود و عليه كلنل، در برابر اردوي كاوه به فرماندهي ماژور عليرضا خان شمشير، صف آرايي كرده بودند
قسمت ديگر تيموري ها، دسته مرحوم حاج عباسخان سالار اشجع ( پدر دكتر تيمور كلالي) بود كه از مخالفان سر سخت حاج شجاع الملك هزاره به شمار مي رفت كه حاكم سرخس بود» ( ص 298).

با شروع قيام پسيان، سالار اشجع كه انسان شجاع و لايقي بود، با اين تصور كه هوادار هزاره هاست، دستگير و زنداني مي شود اما از زندان به پسيان پيام مي دهد كه حاضر است با او و عليه شجاع الملك هزاره همكاري كند. كلنل او را آزاد و به حكومت خواف، تربت جام و باخرز منصوب كرد.

به اين ترتيب، سالار اشجع از سمت تربت حيدريه و خواف و باخرز و ماژور عليرضا خان شمشير از سمت محموآباد و تربت جام به قواي شجاع الملك هزاره در يوسف آباد تايباد حمله مي كنند. پنج هزار چريك محمدرضا خان شجاع الملك به فرماندهي سالارخان بلوچ، شوكت السلطنه تيموري داماد شجاع الملك، سالارشجاع و پهلوان سيد حيدر رئيس ايل خاوري خراسان در دو جبهه باخرز و بالاجام با نيروهاي ژاندارمري كلنل پسيان روبرو شدند.

جنگ سختي درگرفت. سالار اشجع كه مريض و تب دار بود، در نهايت يوسف آباد تايباد مقر هزاره ها را تصرف كرد و بواسطه بيماري در همانجا درگذشت. ماژور عليرضاخان شمشير نيز كه يك نفر از ژاندارم هاي او كشته و 11 نفر مجروح شده بود، در نامه به كلنل پسيان شرح رشادت ها و تلفات ژاندار م ها را ارائه كرد و كلنل هم به او پاسخي مفصل و سوزناكي نوشت و تاكيد كرد « ايراني نمي ميرد و محو نمي شود و ما بايد اصول اريستوكراسي و قيودات ارتجاعي را در هم شكنيم» (ص 305). سپس مدال هايي از طلا به باخرز فرستاد تا در سينه عليرضاخان شمشير و ژاندارمها پيروز نصب شود.

شجاع الملك هزاره بعد از شكست به افغانستان پناه برد. نيروهاي در حال فرار سالارخان بلوچ در قلعه «علي يك» تربت حيدريه و طوايف قرايي در قلعه سنگان شكست خوردند ( ص 301) و به اين ترتيب اتحاد ايلات و طويف باخرزي و تايبادي در مقابل پسيان فروپاشيد.

محمد تقي خان پسيان چند ماه بعد، در جنگ با كردهاي شمال خراسان كشته شد. برخي از افراد طوايف تيموري و هزاره كه قصد داشتند به كمك خوانين كرد بشتابند در ميانه راه متوجه شدند كه كار پسيان پايان يافته است و خدا را شكر كه نرسيدند و دستشان به خون اين افسر وطن پرست ايراني آغشته نشد.

🔻 متن كامل را اينجا بخوانيد

بامهای کاهگلی

03 Oct, 20:15


https://t.me/Azinsamt

بامهای کاهگلی

03 Oct, 20:15


🍃🍃🍃 درود به همراهان گرامي كانال بامهاي كاهگلي: روز نوشته هاي من در باره صنعت، معدن و تجارت را مي توانيد در كانال زير بخوانيد👇👇

بامهای کاهگلی

02 Oct, 19:20


⭕️ رستوراني فعال تر از 100 حزب

↙️ بازنشر به مناسبت 12 مهر سالروز درگذشت محمد حسن شمشيري موسس چلوكبابي شمشيري

✍️ قاسم خرمي

💮 محمدحسن شمشیری یکی از نیکوران بنام و اسوه سخاوتمندان عصر خودش بود. فرزندی نداشت و تمام ثروتی که با استکان شویی و ظرفشویی تهیه کرده بود را صرف آزادی و سربلندی ایران و رفع حوائج مردم گرفتار کشور کرد. برای آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی وقت، وثیقه ملکی فراهم کرد، هزینه تحصیل تعدادی از دانشجویان بی بضاعت را تامین کرد و در مجموع یک سوم دارایی اش را وقف امور خیریه کرد.

💮 شمشيري سواد خواندن و نوشتن نداشت و در كودكي شاگرد قهوه خانه حاج اسماعيل كريم آبادي بود كه استادش به سياست علاقه داشت. همين امر، زمينه ساز علاقمندي محمد حسن به سياست شد و در جواني، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس می رفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد.

💮 دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد. تحريم فروش نفت ایران، دولت مصدق را در تنگنای مالی قرار داد و برای تامین هزینه های اداره مملکت، مجبور به فروش اوراق قرضه کرد، شمشیری در اقدامی جوانمردانه و وطن خواهانه ۳۰۰ هزار تومان از اوراق قرضه دولت را یکجا خرید و یک میلیون تومان هم در اختیار «بانک بیمه» قرار داد تا به افراد نیازمند و تحت فشار وام اعطا کند.

💮 در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید سیاسی و امنیتی قرار گرفت. تعدادی از اوباش حکومتی به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. شیشه ها را شکستند و تابلوی آنرا کندند تا نامی از شمشیری باقی نماند.

💮 تمام تلاش حکومت این بود تا وادارش کند که علیه مصدق چیزی بگوید. شمشیری در عوض، آیت الله کاشانی و تمام کسانی که به مصدق پشت کرده بودند را مورد سرزنش قرار داد و در جریان دفاعیاتش در دادگاه گفت: «… من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطن پرست و مردم دوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است…». او مدتی به جزیره خارک تبعید شد. در همان حال ناامید نشد؛ شروع به سوادآموزی کرد و برای مردم خارک کارآفرینی کرد و درسال ۱۳۴۰ درگذاشت.

💮 مرگ حاج حسن شمشیری آنهم ۸ سال بعد از تحقیرها و سرکوب های ناشی از کودتا، برای نیروهای سیاسی وطن دوست ایران و هر کسی که او را می شناخت، ناگوار و غم انگیز بود. دکتر مصدق که در تبعید به سر می برد، با شنیدن خبر مرگ این یار وفادار خود، برای نخستین بار اطلاعیه ای را با دست خط خودش صادر کرد و نوشت: « از خبر درگذشت رادمرد وطن پرست و آن خیر نیکوکار، آقای شمشیری آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم». ادیب برومند در سوگ او سرود: «ساده مردی که فراخاست زِ انبوه عوام / لیک در جمع خواصش، سخن از محمدت است...»



يادش گرامي 🌸/ مجله كارخانه دار

🔰 متن كامل را اينجا بخوانيد

بامهای کاهگلی

26 Sep, 07:38


🟦 آقاي زارع و مدرسه نواب صفوي

↙️ بازنشر به مناسبت آغاز ماه مهر

✍️ قاسم خرمی

💎 در بالا ولايت باخرز، از كلاته كاظم و قلعه سرخ گرفته تا كافچ و كولاب و از اين سو، از سلطان آباد و همت آباد گرفته تا فري آباد و استجرود و تنگل مزار، دانش آموزي نبود كه در طول دهه 60 شمسي، با ابراهيم زارع به عنوان مدير با اقتدار مدرسه راهنمايي شهيد نواب صفوي قلعه نو علياي باخرز آشنا نشده باشد.

💎 آقاي زارع از اهالي همان روستاي قلعه نو و يا علياشهر كنوني بود كه بعد از پايان تحصيل، مديريت مدرسه را پذيرفته بود. در آن سالها، جوان خوش قامت و با هيبتي به نظر مي رسيد كه علاوه بر مديريت مدرسه، ناظم و معلم هم به حساب مي آمد. یعني، هر درسي كه معلمي نداشت و يا معلمش در مرخصي بود را، خود او تدريس مي كرد.

💎 با همه اينها، به گمان من، آقاي زارع و دغدغه هايش، خيلي فراتر از واژه مدير و ناظم و معلم مدرسه بود. در قبال آن پسر بچه هاي 13 تا 15 ساله روستايي با كفش هاي غالبا سوراخ شده پلاستيكي و لباس هاي مندرس، كه هر روز صبح از چند كيلومتر دورتر، مي آمدند، نقش و نگاهي مشفقانه و پدرانه داشت.

💎 گير كردن يك نوجوان دانش آموز در برف و بوران و باران و حتي افتادن در سيلاب هاي فصلي باخرز، رویدادی طبيعي بود، آقاي زارع حتي نگران بود كه مثلا در حدفاصل روستاي گرازي تا قلعه نو، دانش آموزي را، گرگ بخورد. بویژه در آن سالها كه گويي تمام برف هاي عالم، در بالاولايت باخرز مي باريد.

💎 به محضي كه رعد و برق مي زد و هوا طوفاني مي شد، آقاي زارع سراسيمه وارد كلاس ها مي شد و مي گفت بچه هاي روستاي سرناباد وآبينه و تورانه و ده بُرزو و …. كتاب ها را جمع كنيد و زودتر برگرديد به خانه! تعطيلي كلاس درس براي دانش آموز راهنمايي حتي در هنگامه خطر هم سرشار از شور و شوق بود، اما شك ندارم كه در دلِ آقاي زارع، آتشی از تشويش و نگرانی شعله می کشید

💎 روزهايي را به ياد دارم كه در محاصره سيل و ظغیان دو رودخانه يا كال ميان قلعه نو و سلطان آباد گير افتاده بوديم و تا پاسي از شب كه آب، فروكش مي كرد و كساني براي نجات ما مي آمدند. در آن صحراي تاريك با كتابهاي خيس رها بوديم . شک ندارم که در آن لحظات خوف آور، اضطراب آقاي زارع از نگراني والدين ما كمتر نبود.

💎 آقاي زارع و امثال او به عنوان معلم روستا، فقط 30 سال معلمی نکرده است او به اندازه 300 سال در رنج ها و آلام صدها نفر از نوجوانان آن منطقه شريك بوده است. هيچ كس به اندازه او، دلهای پر امید با كفش هاي پاره و شلوارهاي وصله دار را به چشم نديده است.

🌺 حاج ابراهيم ! عمرت دراز


🔻 متن کامل در اينجا بخوانيد

بامهای کاهگلی

26 Sep, 07:34


🟩🌿

1,105

subscribers

541

photos

89

videos