اخبار کیری مهم!

#روایت_شب

سر درون کون مردم کرده گوه‌ها می‌خوری
هر چه عن باشد تمامش را تو یک‌جا می‌خوری
در تعجب هستم از این حجم عشق تو به گوه
لذتی دارد؟ بفرما! این عن ما، می‌خوری؟

بفرستید برای گو خورا!

#تلنگر

@KiriMoheme

#روایت_شب

یادش همگی خوش باد
میدادی و میکردم
تو کون پر از مو را
من کیر به این موها

من عاشق و تو عاشق
گفتم که بده دادی
وانگاه فشردم من
پستان تو را ای یار

یه لحظه نفهمیدم
آب آمد و رویت ریخت
کیرم چپه شد یک دم
در کون توی بیمار


@KiriMoheme

#روایت_شب

اندر ستایش جق:

جَلق در قاموس ما از خایه‌مالی بهتر است
با کِرِم بد نی ولی با دست خالی بهتر است

آب دولم می‌جهد حالی به حالی می‌شوم
از پشیمانیّ بعد از جق چه حالی بهتر است؟!

باشد ای عقل معاش‌اندیش با معنای سکس
آشنایم کن ولی داف خیالی بهتر است


@KiriMoheme

#روایت_شب

‏مدادم را درونت میتراشم
و با آن سینه ات را میخراشم
‏اگر خواهی رَوی، رو، کون لقت
ولی کاری بکن تنها نباشم

بفرستید برای اونی که می‌خواید مدادتون رو درونش بتراشید
‌‎
@KiriMoheme

#روایت_شب

جوانی فقیر، خسته و گرسنه با درماندگی در کوچه‌ها می‌رفت. از فرط فقر تحصیل در رشته پزشکی را رها کرده‌بود. به خانه‌ای رسید و با ترس و یأس در زد و طلب کمی آب کرد. دخترک مهربان که حال او را دید به جای آب برای او لیوانی شیر گوارا آورد. پسر انرژی گرفت و مصمم شد ادامه تحصیل بدهد و به این‌گونه افراد خوش‌قلب‌ جامعه خدمت کند.
بیست سال گذشت. یک میلف تر و تازه بیمار شده بود و هزینه‌های عملش آنقدر سنگین بود که به‌جای درمان خود را برای مرگ آماده می‌کرد. او را در بدحالی و بی‌هوشی به بیمارستان بردند. بعد از عمل جراحی و به هوش آمدنش نگران هزینه‌ها بود که برگه‌ای دید:
همه‌ی هزینه‌ها با یک لیوان شیر پرداخت شده‌است.
اشک در چشمانش حلقه زد.
یک هفته گذشت و معلوم شد دکتر کسکش ممه‌هایش را تا سر حد مرگ خورده و باسن او را دریده‌است.
گاهی اوقات آدم بدجور اشتباه می‌کند.

کار کسکش را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر شیر

آن یکی شیر است که‌ آدم می‌خورد
این یکی شیر است که آدم می‌خورد

@KiriMoheme

#روایت_شب

مردها وقتی دل‌گیرند
هر چه بپرسی می‌گویند
گوه‌خوری نکن، می‌گذرد
این یعنی هیچ جا نرو
روی پایم بنشین، ممه‌ات را دربیاور
این جنده‌بازی‌هایت حالم را خوب می‌کند


@KiriMoheme

#روایت_شب_جمعه

نقل است که شبی شیخ ما از فرط غم در شرف پارگی بود. مریدان که حال آن کیری صفت جلقی جایگاه را می‌دانستند در طلب کص کم‌کارکرد ترتمیز بی‌رنگی برای او شدند. پیر کله‌اش به غایت کیری شد از این‌همه نافهمی و کوته‌نظری. رو به شاگردان کرد و گفت گاهی چنان غمگینی که حتی یک جفت ممه‌ سربالای نابی هم حالت را خوب نمی‌کند. کاش ممه‌ای افتاده و چروکیده داشتم اما با عشق فریاد می‌زد بکن منو جرم بده. سیک کنید کیریا.

سکس و بکن بکن زمانی خوبه
که هی آدم با عشق درش بکوبه

کاش آبمو تو اون کسی بریزم
که هی بگه جرم بده عزیزم


@KiriMoheme

#روایت_شب


فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت، ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید

آنها هر روز با هم جر و بحث میکردند

روزی نزد داروسازی قدیمی رفت و از او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد
داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى و توصیه کرد در این مدت تا میتوانی به همسرت مهربانی کن تاپس از مردن او کسی به تو شک نکند.
فرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کرد
هفته ها گذشت
مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد

تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد
دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت:
آنچه به تو دادم سم نبود
داروي افزايش سايز سينه بود! حالا با ممه هاي بزرگ همسرت مهر او در دلت جاي گرفته است.

اسرار شگرفی است در این گردی پستون
عالم به شگفت است از این خلقت موزون

در خلق ممه علم و هنر دست به دست‌اند
کز چاک میانش دوجهان واله و مست‌اند


@KiriMoheme

#روایت_شب

روزی جمعی از کصخلان روان شدند به سوی پیر جلقیان. از آن کیری مقام اعظم پرسیدند که ای شیخ جلقیِ ما که عمری محروم بودی از کص؛ راز این رنج عظیم در چیست؟
او چنین گفت که من نه چنان لاشی بودمی که بلیسم و بلاسم و کسب کص کنم؛ نه چنان خوشگل پسر بودمی که در و داف خودجوش رو به سویم آورند. من معمولی بودم و معمولی محکوم است به جلقِ کشنده. نه چنان قوی است که رشته های تمایل به کص را بدرد؛ نه چنان ضعیف که در راه کص تن به حقارت دهد.

شیخ ما کیرش سلامت باد گفت این راز او
هر که معمولی صفت باشد شود جق‌باز او

نی چنان جذاب باشد کو تواند کص کند
نی چنان همت که بر سکس و حشر او چس کند


@KiriMoheme

#روایت_شب

چنین نقل است که شاه کصی بی بدیل چون با هفتم دوست پسرش کات نمود از آن کیر خر چنین بشنود که تو در عالم جندگی اول نفری.
شاه کص به غیظی عجین با غم نزد شیخ ( آلت الشیطان فی مقعده) روان شده و چنین پرسید:
چگونه است که کیر خرانی که صدها کص جر داده اند اسطوره اند و مفتخر لکن کصانی که زیاد دهند جنده اند و پر حشر؟
شیخ چنین گفتا که ای کصِ جان که راست میکنی این ذَکَر را به یک آن!
بدان که چنین گفته اند بزرگان که آن کلید که صدها قفل باز کند شاه کلید است و چشم و چراغ کلیدان لیک آن قفل که به هر کلیدی باز شود قفلش مخوان بلکه سولاخی دان بی کران.

@KiriMoheme

#روایت_شب

با هیچ به جز دست چپم عهد نبستم
بی پرده بگویم که جقی بودم و هستم

یاران همه رفتند پیِ کون و کص و من
یک گوشه به دور سر کیر است دو دستم

یک روز نشد جق نزنم در هوس تو
زان روز که بر کون و کصت من نگرستم


@KiriMoheme

#روایت_شب


شنیدم که رستم فلان کاره بود ( جنگجو)

فلان جای ایشان کمی پاره بود (آرنج)

دو دستش همیشه فلان جاش بود (کمر)

فلانش همیشه فلان جاش بود ( سپر به کمر)

فلان چیز او تا نک پاش بود (شمشیر)

چو راه فلانش همی تنگ شد (صبر)

فلان با فلانش سر جنگ شد (عقل و احساس)

چو رستم فلانش همی راست شد (عزم و اراده)

فلان کردنش خوردن ماست شد (جنگ)


@KiriMoheme

#روایت_شب

گویا قضیه دودول موشی بودن، بسی رو مخ شاعر بوده و این قضیه هیچ‌جوره تو کیونش نمیرفته و باز با اعصاب کیری میگه:

زنی دیدم که در فکر دودول است
زکوتاه بودن طولش ملول است

بگفتم: زن چرا؟ قطرش که خوب است
بگفت ول کن بابا کِیفش به طول است



@KiriMoheme

#روایت_شب

در دوران های خیلی قدیم، مردانگی و معرفت بین مردم، همانند عدد ۸۵ ارزش بسیاری داشت، شاعر برامون چنتا از نشانه های مردانگی رو میگه:

گر به دولت برسی مست نگردی ، مردی
گـر به ذلت برسی پست نگردی ، مردی

اهل عـالم همه بازیچه دست هوسند
گـر تو بازیچه این دست نگردی، مردی

اما در این عهد، حاکمیت حشریت بر بشریت هُویداست، پس شاعر قلم رو مثل دسته بیل میکنه تو ما تحت کلمات و با اعصاب شخمی میگه :

گر به کص برسی، کسخل نگردی مردی
گر کیر شدی، پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست کص و هوسند
گر تو بازیچه این کص بازی نگردی مردی

#تلنگر 😏


@KiriMoheme

#روایت_شب

این شعر مکالمه کوتاهی است بین نفس یک انسان با خود او که همیشه لذت گناه رو کوفت آدم میکنه:

دوش نفسم ز من پرسید
ز چه رو تو این پورن میبینی؟

گفتم ز روی زیبای اِستارش
نَبُوَد رخ حور به این شیرینی

گفت ز چه رو او چنین زیباست؟
گفتم ز همین روی که میبینی

او سکس کند و حالش ببرد
ولی تو هی به حال من میرینی

#پشیمانی_پسا_جق


@KiriMoheme

#روایت_شب


دوش گفتم ز عشق توبه کنم
که گهِ رفتن از جهان آمد

توبه کردم ازین سخن، که مرا
یاد آن یار دلستان آمد

بر زبان نام کون او بردم
کیر را آب بر دهان آمد


@KiriMoheme

#روایت_شب

توی روایت شب امشب، یکم کیر فنی بزنیم به بعضی از مسئولین کون گُهی:


‍ ز مسئولین کشور هر که را دیدم خبر دارد
که کشور تا بخواهی مردم خونین جگر دارد

پرستو! با پرستوها بگردی در أمان هستی
که بودن با پرستوبازها خیلی خطر دارد

نمیدانم چرا آن فردِ مسئولی که آمریکا
بد است از منظرش اما در آنجا یک پسر دارد؟

“کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها!؟”
کجا مسئول ما آگاهی از یک رفتِگر دارد!؟

خودم را خواستم در یک اداره جا کنم دیدم
کنارِ پول و دانش ، رانتْ نقشی بیشتر دارد

به شیخی عرض کردم قرض کردم از همه مردم
بگیرد وام از مسجد اگر آنجا نفر دارد..!

به من با عذرخواهی گفت من شرمنده‌ام اما
توکّل کن! خدا بر حال مخلوقش نظر دارد

به او‌گفتم دعاهایم نمی‌گیرد چرا حاجی؟
دعای ما فقیران هم مگر آیا ثمر دارد؟

چرا در کشوری که زیر خاکش نفت خوابیده
نمی‌خوابد کسی که نان ندارد چشم تر دارد!؟

چرا آن مرد دارد زیر باران اشک می‌ریزد؟
پدر را هر زمان دیدم چرا حال پکَر دارد؟

شنیدم گفته مسئولی که ما آمار را داریم
چرا پس کشور ما کولبر دارد؟ اگر دارد؟

چرا شایسته سالاری ندارد هیچ معنایی؟
چرا خانه نشین شد هر کسی چندین هنر دارد!؟

به‌من خندیدوگفت ای‌جان عجب‌حال‌خوشی‌داری
دلت وقتی شکسته پس دعا کن که اثر دارد!

دو دستم را به سمت آسمان بُردم دعا کردم
خدا ای‌کاش نسلِ هر چه مسئول است بردارد


#تلنگر

@KiriMoheme

#روایت_شب

کل کل خایه قیچی کُنِ حافظ با سعدی شیرازی

مقدمه با حافظ:
سعديا مرد نکونام نميرد هرگز، گر بميرد به تخم چپ و راست حافظ
سعدی:
حافظا! زمستان آمده فکر نمد کن، نمد را لوله کن کس ننت کن!
حافظ:
سعديا! اتوبوس آمده فکر بليت کن، بليت را لوله کن کس بيبيت کن!
(حافظ اينجا يه اخطار ميگيره به خاطر الگو برداري از بيت سعدي)
سعدي:
انقدر مستم ک از چشمم شراب آيد برون، مغني از کس ننت با طناب آيد برون!
حافظ:
تو که از جام هي مي ميخوري، کله کيره مرا کي ميخوري!
و در آخر سعدي با اين بيت کل کل را ميبرد:
حافظا آمده ام تا که درآيم به درت، کير اسب عربی صاف به کون پدرت!!!


@KiriMoheme

#روایت_شب

فَردِ کیر خورده ای ازحکیم پرسید: مرا گوی که چرا ما عاشق میشویم وقتی میدانیم به عشقمان نمیرسیم؟؟
حکیم پاسخ داد چرا مازندگی میکنیم وقتی میدانیم درآخر خواهیم مُرد؟
فردِ کیر خورده، نصف پای خود را در کون حکیم فرو کرد و گفت: پاسخ سوالم را با سوال نده مادر جنده.

به هر حال این روزا اعصابی برای کسی باقی نمانده به خصوص که آن فرد، کیر خورده نیز باشد


@KiriMoheme

#شهرزاد بهترين اپليكيشن كتاب صوتى فارسى است كه بيش از 2هزار كتاب صوتى و 500 پادكست در آن قرار گرفته است.
اهالى فرهنگ دانلود كنند و لذت ببرن👇

🔗 https://play.google.com/store/apps/details?id=com.shahrzadapp

☝️Download from Google Play☝️