شاید متن و قلم این نوشته کمی تند باشه
ولی طرز دیگهای نمیشد بیانش کرد
اینترنت آزاد و بدون فیلتر
به زودی
یادم مییاد سالها پیش توی سفر وقتی از شهر کوچکی رد میشدیم، با بنرِ بزرگی مواجه شدم که اهل یک محل به خاطر این که شهردار دستور آسفالت کردن کوچه رو داده بود با الفاظی غلوشده ازش به خاطر این کار تشکر کرده بودن. راستش همون موقع به این فکر کردم که بدبختها! شما باید به گردن شهردار افسار ببندید تا واستون این کارو انجام بده. این حق شماست چه تشکری میکنید آخه؟ برای طبیعی ترین حقتون ازش تشکر میکنید؟ اتفاقاً شما باید به خاطر این که یارو دیر این کار رو انجام داده توی سرش هم بزنید نه اینکه متشکرش باشید!
مدتهاست که بعد از انتخاب رییس جمهور جدید، هر روز کار یه عده این شده که ببینن اینترنت رو آزاد میکنه یا نه؛ یه سری خوش خیال چنان از این خبر هیجان زدهان که نگو و نپرس... طوری هم این خبر رو ابراز میکنن که آدم تصور میکنه فرضِ محال (تکرار میکنم فرضِ محال) اگر همین امروز این اتفاق بیفته بنرِ «رییس جمهور عاشقتم» را دم در خانهشان نصب خواهند کرد! یعنی کارمون به جایی رسیده که به خاطر حق طبیعی خودمون، به خاطر چیزی که بابتش پول میدیم، به خاطر چیزی که ملتهای دنیا به راحتی از اون استفاده میکنن، باید دست و پامونو گم کنیم.
این اگه ذلت نیست پس چیه؟؟ چیه واقعاً؟
خبرهای این چنینی زیاد میشنویم این روزها
رجیستری شدن آیفون...
دیدن فوتبال با گزارش عادل فردوسیپور...
حد و حدود ما اینه؟ کی میخوایم از تفکر همینم خوبه بازم شکر دست برداریم؟ این جمله ما رو بیچاره کرده رفقا؛ «همین که اومد آسفالت کرد بازم شکر» «همین که اینترنت رو وصل کرد بازم دستش درد نکنه شکر راضیام.» ... اینکه به تب راضی میشیم واقعیت ماست؟ با توجه به اینکه در مثل مناقشه نیست آیا مرگ راضی کنندهتر نیست تا تب؟!