💙هفتکل در گذر زمان♥

#رسم_غلط_تیر_اندازی
#و_نظر_بزرگان_شهر

https://telegram.me/haftKeLghadim

#آیان
‌
برای دست‌های تنگ ایمانی نمی‌ماند...


https://telegram.me/haftKeLghadim

افتخاری دیگر برای فرزند هفتکل
کسب نفر اول شیمی کشور در دستان دختر هفتکلی
دختر آ جمال عبدی مکوند
#تبریک
#هفتکل_قدیم
https://telegram.me/haftKeLghadim

#هر_همشهری_یک_لایک

📞 یادگاری از دوران شکوه #هفتکل
تلفنی که از زمان ویلیام دارسی و بر اساس تاریخ حک شده روی آن ، مربوط به نود سال پیش می باشد و هنوز در یکی از اتاقهای یونیت 4 هفتکل نصب می باشد . از این تلفن برای برقراری ارتباط تلفنی بین یونیت های یک و چهار و شانزده هفتکل و نفت سفید استفاده می شد .

#یونیت : در یک میدان نفتی که چندین چاه داریم چندین یونیت نیز ممکن است وجود داشته باشد، بنابراین هر چند تا چاه باهم بوسیله لوله به یک یونیت وصل می شوند و از آنجا طی یک فراینده مقدماتی ، نفت بوسیله یک شاه لوله بسمت کارخانه های فرآوری دیگر منتقل می شود .
در میدان نفتی هفتکل دو واحد یونیت یک و چهار و در میدان نفتی نفت سفید یونیت شانزده قرار دارند ... البته با راه اندازی شرکت نمک زدایی برخی از آنها از جمله یونیت چهار از مدار خارج شدند ....
📸 تصویر از : محمدعلی بهرام پور

#مرادی_خواه
#هفتکلی_ها
https://telegram.me/haftKeLghadim

#زنده_یاد_کربلایی_عبدالله_ممبینی
#امرالله_ممبینی
🥀🥀

https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم

https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم

داریوش دیلیوند ،حبیب بهرامی ،حمید بویری،کورش لرکی

https://telegram.me/haftKeLghadim

‍ پاییزاست
ومن بی قراروناآرام ، مشتاق بارانم
وبالحظه های پرشتاب زندگی ، همراه وهمگام ..
پاییز گویی هوای بی قراری های من است اینقدرکه دوستش دارم
یکی اززیبایی های پاییزدردیارجنوب ، شایدهمین رهاشدن ازگرماوشرجی وقرارگرفتن درآغوشِ نسیمِ روح نوازِ پاییزباشد
گرمایی که درنیمه ی پاییز هم به سختی از ما دل می کَنَد
مَقصدآرامستان است
و مرگ ومیری که این روزهازیادشده !
دلم می گیردازاین رفتن های بی شمارِجوانان وبزرگانِ شهرمان !
این باربه یاد سالهای جوانی وازطریق فرودگاه یاهمان میدان طَیّاره خودمان ، عازم قبرستان می شوم
جایی که بهترین عزیزانم درآن آرمیده اند
می خواهم که مهمانِ همشهریانِ خفته درخاک باشم
به مَحضِ ورودبه آرامستان نُخست سلامم به آنهایی است که دوراز بستگانِ خود
و غریبانه در خاک این شهر آرمیده وچشم براهند 
چه خوش دورانی بود  !
آن سالهاکه مرگ ومیرکمتر بود
درگذشتِ چند مردوزنِ مُسن وپیر وبیمار که تعدادشان کم بود ومرگشان زیادبه چشم نمی آمد
نه تصادفی بود ونه سکته ای ، نه مرگ های ناگهانی و اِجباری و نه خودکشی های خاموش وبیصدای جوانان ، حتی سرطان هم بِنُدرت بود
سالهایی که گذربه قبرستان بخصوص برای مردم برمگاومیشی 1 ازاین مسیربود
آنهم بیشتر در روزعاشورا به صورت دسته جمعی وباپایِ پیاده .....
یک زمانی فرودگاه فعال و مُختَصِ پروازِ هِلی کوپتر ( بالگرد) شرکت نفت یاارتش بود وصدای نشست و برخاستش همه بخصوص بچه ها رابه وَجدمی آورد
بارفتن شرکت نفت وارتش ، فرودگاه غیرفعال گشت
و محلی برای درس خواندنِ پسرانِ سالِ آخری( کلاس دوازدهمی ) شد
پسران سال آخردبیرستان درخانواده های پُرجمعیت ، برای فرارازشلوغی خانه صبح زود باکتاب قَطورجانوری یاگیاهی وباکلاهِ حصیری ودولچه ی آب ، عازم فرودگاه می شدندوتاغروب به خانه بازنمی گشتند
ومن همیشه دراندیشه میدان طیاره بدون درخت وبدون سایه
ودرس خواندن زیرِآفتابِ پسرانِ هفتکلی .....
واینک بایادآن روزهاازفرودگاه به قبرستان می روم
سطح ناهموارودلِ تکه پاره ورنجورفرودگاه ، دلم رابه دردمی آورد
بااینکه آرام وآهسته قدم برمی دارم اماگویی برقلب بیمار وزخمی اش پانهاده وموجب آزارِ وی شده ام
درسمتِ چپ فرودگاه ، تالارِ جشنِ شادی وعروسی است
درحالی که شادی دربین مردم ما گمشده
چه خوب می شداگرکه گرانی وتَورم نبود و جوانان این شهرنیزشاغل بودندو هزینه ازدواج وتشکیل خانواده راداشتند !
درهمان سمت وانتهای فرودگاه ، به طرف برمگاومیشی 2  بیمارستانی دردست احداث است
خوشحالی وَصف ناپذیری وجودم رادر بَر
می گیرد هفتکل وبیمارستان ؟
یعنی امکان داردکه بعدازچنددهه این شهر دارای بیمارستان شود وآرزوی چندین ساله مردم مُحَقَق گردد؟
لحظاتی درناباوری به سرمی بَرَم
وبانزدیک شدن به انتهای فرودگاه ، تنها زمینی وحِصاری ودیگرهیچ ......
باگامهای آرام ، فرودگاه راطی کرده و بازخمهای بی شمار تنهایش می گذارم
راستی کِی وچندسالِ دیگر ییمارستانِ این شهر احداث وتجهیزخواهدگشت ؟
کسی می داند؟

#هفتکل_قدیم
آبان 1403
#ایران_تقی_زاده

https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم
فرزند سعید خلیلی
پیشکسوت بسکتبال هفتکل
#عرض_تبریک

https://telegram.me/haftKeLghadim

#تسلیت_به_خانواده_بادیان
🖤🖤

https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم
زنده یاد #خسروی_خوبان
https://telegram.me/haftKeLghadim

بنده فتح اله ( غلامحسین) اسفندیارپور هستم متولد هفتکل این ده . از کلاس اول تا ششم دبستان آسماری هفتکل درس خواندم. از سال ۱۳۳۱تا سال ۱۳۴۴ هفتکل بودم بعلت انتقال پدرم اومدم اهواز . الان هم اهواز هستم.
https://telegram.me/haftKeLghadim

مرحومه مشهدی فاطمه بهمنی
همشیره آ قاسم
مادر آ بیژن کلاه کج

🥀🥀

https://telegram.me/haftKeLghadim

متاسفانه مشهدی فاطمه بهمنی /کلاهکج/مادر برادران بیژن بهمن کلاه کج ساعتی پیش آسمانی شد . ضمن عرض تسلیت به خاندان کلاهکج برای آنمرحومه علو درجات را از خداوند منان خواستاریم

#هفتکل_قدیم
https://telegram.me/haftKeLghadim

بنام خدا.
خاطرات هفتکل و توفشیرین(۱)

خاطره عکس هنرمندان...

به قلم : منوچهر افشاری

سال۱۳۴۸-۴۹ بود و برادرم برای خدمت مقدس سربازی  به تهران اعزام شد. دوری او از خانه برای ما و بخصوص مادرم ناراحت کننده بود و برای تسلی پدر و مادرم سعی می کردیم ارتباط نامه ای تنگاتنگی با برادرم داشته باشیم.
نامه های ما را من و گاهی خواهر بزرگم می نوشتیم ،
یک روز که مشغول نگاه کردن به عکس های هنرپیشه ها بودم از نداشتن عکس های بسیاری از هنرپیشه های نقش دوم و سوم  و بدمن ها. و سیاه
 لشکر ها  ناراحت شدم ، یاد برادرم افتادم که در تهران دوره آموزشی سربازی را می گذراند.
و او می تواند عکس هایی را که ندارم برایم  تهیه کند و بفرستد. لذا یک برگه از دفترم در آوردم و بعد از سلام و احوالپرسی اسامی بیش از  ۴۰ الی ۵۰ تا از هنرپیشه ها را نوشتم و درب پاکت را داشتم می بستم که مادرم متوجه نامه شد. لذا گفت : این چیه
گفتم : نامه است..... برای برادرم نوشتم.

او خیلی خوشحال شد . زیرا در نوشتن نامه های قبلی معمولا چندین بار باید می گفت تا من  حوصله کنم و نامه را بنویسم.( تنبلی می کردم. )

با علاقه گفت : پس چرا پنهانی و قایمکی نامه می نویسی.
من چیزی نگفتم و او رفت و به پدرم گفت : این بچه نشسته برا برادرش نامه می نویسه!
پدرم هم گفت : باریک الله ، آفرین.... کار خوبی می کنی که نامه می نویسی زیرا برادرت در شهر غریب چشم به راه همین نامه هاست.

 بیا بخوان ببینم چی نوشتی.
راحت نبودم که نامه را بخوانم،  آخه متن نامه های رسمی را بیشتر پدرم املا می کرد و من می نوشتم.
  نگران شدنم از دو جهت بود، زیرا هم عادت به دروغ گفتن نداشتم و هم نمی خواستم پدر و مادرم متوجه متن نامه ام بشوند.
نامه را دستم گرفتم و نزد پدر رفتم و سکوت کردم ، مردد بودم که بخوانم یانخوانم.

با اشاره او شروع به خواندن کردم.

سلام برادر عزیز
امیدوارم که حالت خوب باشد و نگرانی نداشته باشی و اگر از احوال ما بخواهی همه خوب هستیم و ملالی نیست بجز دوری شما.
برادر عزیز اگر وقت کردی عکس این هنرپیشه ها را برایم بگیر و با خودت برایم بیاور ..
در این هنگام سکوت کردم . و پدرم گفت بقیه اش را بخوان.
گفتم : اسم هنر پیشه هاست.
و با اصرار او شروع به خواندن کردم و حدود ۱۰ تا از اسم هنرپیشه های زن و مرد از جمله؛ ( فردین، ناصر ملک مطیعی، فروزان، آذر شیوا، آرمان، منوچهر وثوق، پوری بنایی، اسدالله یکتا، ظهوری، فریبا خاتمی،،،،،) را که خواندم. او گفت : این ها کی هستند.
گفتم هنرپیشه اند از برادرم در نامه خواستم عکس این ها را در تهران برایم بخرد و بیاورد.

پدرم گفت : این همه عکس جمع کرده داری و  یک طرف دیوار دکان را هم عکس کردی ...حالا از برادرت می خواهی یک شاهنامه عکس دیگه با اون شرایط سخت سربازی برای تو بخرد و بیاورد ؟
کو پول ؟ که جای این ها بدهد ؟
و شروع کرد به غر زدن و خطاب به مادرم گفت : این بیشتر از اینکه به فکر برادرش باشه به فکر این آرتیست های سینماست. و.....
من گفتم : به فکر برادرم هم هستم ، زیرا می دانم که در سربازی بحث جنگ و تیراندازی و توپ و تانک وبمب و  رژه  و....   همه چیز هست ،
پدرم گفت : از کجا این ها را می دانی؟
گفتم : تو فیلم های جنگی و وسترن و .کابویی....
پدرم رو به مادرم کرد و گفت  : همه چیزش شده فیلم و سینما! ...اگه یه روز برامون درد سر ،  درست نکنه ، خدا  را شکر می کنم! و  سپس آهی کشید و  گفت  ،خدا آخر و عاقبت  همه مون  را بخیر کنه.


آن روز هر طوری بود نامه را در پاکت گذاشتم و پست کردم، و بدنبال آن بدون اطلاع پدرم چند نامه دیگر نوشتم و در هر نامه اسامی ۳۰ الی ۴۰ نفر هنرپیشه را می نوشتم که عکس شان را برایم تهیه کند.


دو هفته بعد برادرم برای دو روز مرخصی آمد هفتکل و در چمدان اش یک عکس از فردین برایم آورد و دو الی سه شماره مجله قدیمی فیلم و هنر و ستاره سینما ، را هم از دستفروشان خیابان لاله زار خریده و آورده بود.که خیلی خوشحال شدم.
او گفت : به علت گرانی مجله مجبور شدم شماره های گذشته را که ارزان بودند برایت بخرم و بیاورم.
و اصلا عکس خیلی از این اسامی در بازار پیدانمی شود زیرا معروف نبودند ،

چند ماه بعد

یک روز برادرم به من. گفت :   وقتی نامه ات را خواندم از نوشتن این همه اسم هنرپیشه شوکه شدم  ، و روز  های جمعه که روز استراحت بود و برای تفریح بیرون می رفتیم .من از بچه ها جدا می شدم و سرتاسر خیابان لاله زار را برای خریدن این عکس ها طی می کردم ضمن اینکه خیلی از بساطی ها  اسامی  این لیست تو را نمی شناختند.  و برای اینکه دست خالی هفتکل نیایم همیشه چند شماره مجله سینمایی قدیمی می خریدم و با خود سوغات می آوردم.

خلاصه کنم ،  آنقدر پنهانی نامه و لیست  عکس برای برادرم فرستادم که بعد از آموزشی سریع شهر تهران را ترک کرد و به یک شهر دیگر رفت.
منوچهر افشاری
آبان ۱۴۰۳

#هفتکل_قدیم
https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم
https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم
در یکمین خزان پیشکسوت باشگاه تاج هفتکل
آ حمید هاشمپور
#تسلیت
🖤🖤

https://telegram.me/haftKeLghadim

#هفتکل_قدیم
امرالله ممبینی
شاپور خان حیدری
اهواز
💙💙

https://telegram.me/haftKeLghadim

#آگهی_ترحیم
معلم قدیمی ١٣ آبان
آ سیف الله بهرامی
#تسلیت
🖤🖤

https://telegram.me/haftKeLghadim