عصیانی علیه مرگ
✍سارا امانی
من به دفعات شنیده ام که عصر قهرمان سازی به سر آمده است و هرکس باید خودش قهرمان خودش باشد . اما این گزاره ی فرد محورانه در دنیایی که تا برقراری عدالت راه طولانی در پیش دارد ، واقع بینانه نیست. لااقل در جامعه ای که شاخص های انسانی مانند امید به زندگی در آن نه تنها رو به افزایش نیست بلکه به طرز نگران کننده ای در حال سقوط است ، قهرمان و الگو یافتن هنوز انگیزه بخش و موثر است.
از آمارهای رسمی که به گمانم به دلیل حبس اطلاعات به صحت و سقم آنها نمی توان چندان اطمینان داشت ، اطلاع ندارم اما با توجه به بازتاب فوری حوادث در فضای مجازی می توان پی به افزایش وحشت آمیز اخبار خودکشی ، دیگر کشی ، همسرکشی و … برد . حوادثی که با دقیق شدن در ریشه ها و عوامل پدید آورنده آن که هر کدام می تواند مقدمه ی بحران های عمیق تری در اجتماع باشد رگه های فقر ، ناامیدی ، بی اعتمادی ، سرخوردگی های سیاسی ، اجتماعی و روانی را می توانیم به خوبی تشخیص دهیم و قاعدتن شناسایی و حل این عوامل که خود نشانه ای بالینی هستند بر عهده متخصصان است.
قصه ی پایان یافتن زندگی کسانی که زندگی را دوست داشتند اما زندگی با آنها دوست نبود ، یا هر چه تقلا کردند زورشان به بحران هایشان نرسید یا داستان نوجوانان دلخوری که احساس کردند قرار نیست از زندگی سهم داشته باشند و مرگ حق آنها را بهتر ادا می کند در کنار داستان زنانی که یک روز یا یک شب در میان ضربات چاقو یا فشنگ اسلحه ی مردی چشم هایشان را در عین ناباوری روی زندگی بستند و شاید قصه ی آدمی که از عدالت دستگاه قضا ناامید بود و فکر کرد خودش می تواند با کشتن دیگری عدالت را برقرار کند همه و همه علیه زندگی روایت شده اند و کمتر داستانی برای *زندگی* مهلت روایت یافته است . اما گاهی در گوشه و کنار این حوادث ناگهان ضد حادثه ای قدعلم می کند که در میان انبوه اخبار مرگ بار سرود زندگی سر می کند .
ما را عادت داده اند که قهرمان ها را در هیبت هایی فرا انسانی با لباس هایی شبیه سوپرمن و بسیار دست نایافتنی ببینیم . قهرمان هایی که از دل افسانه ها بیرون می آیند به کتاب های درسی راه پیدا می کنند ، تبدیل به قصه ی شب مادربزرگ ها می شوند ، در ناامیدی ها یادآور امید می شوند و نهایتن رویای دور جامعه ای که کمند بحران ها گرفتار آمده است ، خواهند شد.
*فارس تمیمی* روای داستان زندگی در عصر بحران های مرگ اندود اجتماعی ست.
فارس جوانی معمولی و کارگر میدان تره بار اهواز که هر غروب خسته از کار روزمره به ملاثانی برمی گشت ؛ اگرچه شمایل قهرمانان افسانه ای را نداشت اما یک روز و در یک لحظه با نجات دادن جان سه نفر از حادثه ی برخورد به قطار ؛ اهمیت زندگی و زندگی بخشی را بهتر و بیشتر از هر پروژه ی تحقیقاتی یاد آور می شود .
الگوهایی که اهمیت زندگی را قهرمان گونه و با فدا کردن جان خود یادآور می شوند نه تنها نمی میرند بلکه خود تبدیل به نماد اهمیت زنده بودن خواهند شد. حادثه خودکشی نوجوانی با پریدن از پل لالی در دریاچه سد گتوند و تصمیم قهرمان گونه ی فردی که در یک لحظه تصمیم گرفت دل به دریا بزند و برای نجات جان آن جوان چندصد متر شنا کند و مثل سکانسی از یک فیلم هالیوودی او را تا ساحل امن حمل کند نیز خود پر از اهمیت زندگی بود ، اما گذشتن از کنار عمل فداکارانه ی او و نادیده گرفتن اقدام انسانی اش باعث شد داستانش و نامش جایی در روزمره ها گم شود و فراموش شود .
*فارس تمیمی* ها را باید گرامی داشت و داستان قهرمانی شان را باید زنده نگاه داشت تا جامعه احساس زنده بودن را گم نکند.
کانال اگزار👇
@Egzar