داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان ) @dastankadeh09 Channel on Telegram

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

@dastankadeh09


Dear Paul Dorf @durov , we have no sexual content and so on
We fully complied with the rules of the telegram
There are those who do not want us to progress and jealously report the channel to be filtered

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان ) (Persian)

داستانکده یک کانال تلگرامی فعال در زمینه داستان نویسی و خلق داستان های جذاب است. این کانال توسط داستان سراها و نویسندگان حرفه ای تشکیل شده و اعتراف و چالش داستان را در این پلتفرم ارائه می‌دهند. اگر به خواندن داستان های متنوع و خلاق علاقه‌مند هستید، داستانکده بهترین انتخاب برای شماست. حضور در این کانال به شما فرصتی برای خواندن داستان های جذاب و شرکت در چالش های داستان نویسی می‌دهد. با پیوستن به این کانال، شما می‌توانید تجربیات خود را با دیگر اعضا به اشتراک بگذارید و از خلاقیت های دیگران الهام بگیرید. دعوت می‌کنیم تا به جمع اعضای این کانال بپیوندید و با داستان های جذاب آن زمان خوبی داشته باشید.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 20:43


⚠️اگر فقط 10 میلیون تومان روی شرط بیشتر 3.5 گل بازی آرسنال و تاتنهام بزاری مبلغ 22 میلیون تومان برنده میشی❗️💵🔴🔵

میدونستی اینو ؟☺️ من خودم 6 میلیون گذاشتم سایت معتبر هم خودم چند ساله هستم #WINSPORT عالیه همه چیزش🔣🔣🔣
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
1️⃣ بونوس تقویت ضریب ورزشی تا ۵۰٪
2️⃣کش بک ورزشی ۳تا ۳۵٪💎
3️⃣ ریک بک های هفتگی پوکر تا ۲۰٪
4️⃣۵درصد شارژ هدیه برای تمامی روش های واریزی
A25
🎅شما هم، حرفه‌ای پیش‌بینی کنید👇
https://w7s2x365t.com/?registr=1
🎄عضویت در کانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 20:43


بازی حساس آرسنال ❤️و تاتنهام 🤍رو در #وین_اسپرت قدیمی ترین و باسابقه ترین سایت پیشبینی کنید و درامد کسب کنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 19:49


#اعتراف

سلام به شما خسته نباشید
مثل همون داستان صدای پ*ورن و اینا
یروز رفته بودم جایی مطب بود
بعدش من تو سالن وایساده بودم
پایین پله ها هم کلی ادم و دکتر و .....
یه فیلترشکن بود که یکی تو گروه برام فرستاده بود منم خر نفهمیدم که فیلترشکن نیستتت
یهو همونجا باز کردم
صدای اه و ناله پخش شدد اونم با صدای زیاد هرکاری هم میکردم لامصب قط نمیشد دیگه بعد از اون قضیه اونجا نرفتمم😂😂😂😂😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 19:49


اطلاعات مفید.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 19:46


اگه میخوای پول در بیاری پس در دیجی بت ۱ میلیون شارژ کنید و ۳ میلیون حساب کاربریتون شارژ میشه💵

https://t.me/dgbet_iran
https://t.me/dgbet_iran

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 19:46


🎆 🚩 🤩🤩🤩🤩 🎆 🚩

🤩🤩🤩🤩🤩
جشنواره ی زمستاته ی دی جی بت

🎁  با هر بار شارژ، شانس برد خود را در قرعه کشی یک میلیارد تومانی دیجی بت بیشتر نمایید 🫴
💰برای اولین شارژ دلاری 15% شارژ اضافه بی قید و شرط دریافت نمایید...

🎁200٪ بونوس خوش آمد گویی برای اولین شارژ
G25
✔️ دی‌جی‌بت - دنیایی متفاوت برای  
پیش‌بینی
✔️ 
 
💻 کانال تلگرام و دریافت جوایز دلاری 👇💵
https://t.me/dgbet_iran 🌐
  آدرس بدون فیلتر👇
sirapot.online 🟢 sirapot.online

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 11:59


#اعتراف

خواهر بزرگم آدمیه که کلا از تخم مرغ بدش میاد و تا حد امکان ازش فاصله میگیره، حالا شما فکر کن همین خواهرم که همش از تخم مرغ عادی فرار میکرده، یه روزی با کلی زور و منت رفت غذایی درست کنه که توش تخم مرغ داشت؛ تخم مرغ و شکست و دید عه! یه جوجه مرده و لهیده و گندیده از توش در اومد ریخت رو دستش!!!💀💀😂
اينجاست که میگن آدم از هرچی بدش میاد، سرش میاد😔😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 11:58


کاش مهستی بودو این روزارو میدید:)))

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 11:55


⚠️اگر فقط 10 میلیون تومان روی برد 🔴لیورپول مقابل 🔴 ناتینگهام فارست ثبت کنی به راحتی 16 میلیون تومان برنده میشی ❗️💵

میدونستی اینو ؟☺️ من خودم 6 میلیون گذاشتم سایت معتبر هم خودم چند ساله هستم #WINSPORT عالیه همه چیزش🔣🔣🔣

1️⃣ بونوس تقویت ضریب ورزشی تا ۵۰٪
2️⃣کش بک ورزشی ۳تا ۳۵٪💎
3️⃣ ریک بک های هفتگی پوکر تا ۲۰٪
4️⃣۵درصد شارژ هدیه برای تمامی روش های واریزی
R25
🎅شما هم، حرفه‌ای پیش‌بینی کنید👇
https://w7s2x365t.com/?registr=1
🎄عضویت در کانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Jan, 11:55


بازی حساس لیورپول ❤️و ناتینگهام فارست 🤍رو در #وین_اسپرت قدیمی ترین و باسابقه ترین سایت پیشبینی کنید و درامد کسب کنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:22


⚠️اگر فقط 10 میلیون تومان روی برد 🔴لیورپول مقابل 🔴 ناتینگهام فارست ثبت کنی به راحتی 16 میلیون تومان برنده میشی ❗️💵

میدونستی اینو ؟☺️ من خودم 6 میلیون گذاشتم سایت معتبر هم خودم چند ساله هستم #WINSPORT عالیه همه چیزش🔣🔣🔣

1️⃣ بونوس تقویت ضریب ورزشی تا ۵۰٪
2️⃣کش بک ورزشی ۳تا ۳۵٪💎
3️⃣ ریک بک های هفتگی پوکر تا ۲۰٪
4️⃣۵درصد شارژ هدیه برای تمامی روش های واریزی
A24
🎅شما هم، حرفه‌ای پیش‌بینی کنید👇
https://w7s2x365t.com/?registr=1
🎄عضویت در کانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:22


بازی حساس لیورپول ❤️و ناتینگهام فارست 🤍رو در #وین_اسپرت قدیمی ترین و باسابقه ترین سایت پیشبینی کنید و درامد کسب کنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:19


پولدار بودن این شکلیه دوستان
فاصله حد نیاز تا رفع ۳ ساعته.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:19


#اعتراف

سلام دخترم 18
پارسال زمستون رفتیم عروسی دختر عمم، از تالار ک درومدیم دنبال ماشین عروس تا خونه دنبالشون داشتیم میرفتیم وقتی ک رسیدیم من و یکی از عمه هام خیلی سریع پیاده شدیم و رفتیم دور تخت جلو در خونه، منو عمم هی دست میزدیم و جیغ تا عروس و دوماد پیاده بشن از ماشین... نگا بقیه میکردیم هیشکیو نمیشناختیم گفتیم لابد از فامیلای دومادن! خلاصه عروس و دوماد ک پیاده شدن ما گرخیدیم🥹یه عروس دوماد دیگه بودن://// اون جاده ای ک میرفتیم دوتا ماشین عروس بوده و ما قاطیشون کرده بودیم.!
خلاصه ک وقتی رفتیم اونجا و داستانو تعریف کردیم کلی خندیدن بهمون😂😂🤦‍♀

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:18


🎆 🚩 🤩🤩🤩🤩 🎆 🚩

🅰️🅰️🅰️🅰️🅰️
جشنواره ی زمستاته ی دی جی بت

🎁  با هر بار شارژ، شانس برد خود را در قرعه کشی یک میلیارد تومانی دیجی بت بیشتر نمایید 🫴
💰برای اولین شارژ دلاری 15% شارژ اضافه بی قید و شرط دریافت نمایید...

🎁200٪ بونوس خوش آمد گویی برای اولین شارژ
G24
✔️ دی‌جی‌بت - دنیایی متفاوت برای  
پیش‌بینی
✔️ 
 
💻 کانال تلگرام و دریافت جوایز دلاری 👇💵
https://t.me/dgbet_iran 🌐
  آدرس بدون فیلتر👇
sirapot.online 🟢 sirapot.online

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 18:18


اگه میخوای پول در بیاری پس در دیجی بت ۱ میلیون شارژ کنید و ۳ میلیون حساب کاربریتون شارژ میشه💵

https://t.me/dgbet_iran
https://t.me/dgbet_iran

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 10:33


#اعتراف

سلام..رفته بودم دکتر ازم مشخصاتمو ک پرسیدن رسیدیم ب قسمت همسر ک گفتم بله متاهلم گفتن نحوه اشناییتون منم با آب و تاب نشستم ب تعریف کردن ک فلان جا منو دید و یه دل ن صد دل عاشقم شد با چه مکافاتی خانوادم راضی ب ازدواجمون شدن و.... حالا مطب ساکت همه مریضام حواسشون ب من.. منم پز شوهر عاشقم ومیدم، یهو به قیافه پوکرمنشی و باقی مریضا برخوردم وخب بله نحوه اشنایی با دکترو میگفتن😂😂هنوزم ک میرم بهم میخندن آخه یکی نیست بگه نحوه ی آشنایی تو با شوهرتو میخوان چیکار.. لال بمیری زن 😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 10:32


⚠️اگر فقط 12 میلیون تومان روی برد 🔵 رئال سوسیداد مقابل 🟡 ویارئال ثبت کنی به راحتی 24 میلیون تومان برنده میشی ❗️💵

میدونستی اینو ؟☺️ من خودم 6 میلیون گذاشتم سایت معتبر هم خودم چند ساله هستم #WINSPORT عالیه همه چیزش🔣🔣🔣

1️⃣ بونوس تقویت ضریب ورزشی تا ۵۰٪
2️⃣کش بک ورزشی ۳تا ۳۵٪💎
3️⃣ ریک بک های هفتگی پوکر تا ۲۰٪
4️⃣۵درصد شارژ هدیه برای تمامی روش های واریزی
R24
🎅شما هم، حرفه‌ای پیش‌بینی کنید👇
https://w7s2x365t.com/?registr=1
🎄عضویت در کانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 10:32


بازی حساس رئال سوسیداد 🩵و ویارئال 💛رو در #وین_اسپرت قدیمی ترین و باسابقه ترین سایت پیشبینی کنید و درامد کسب کنید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEgBTn0UL_Kmkpy4Cw

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

13 Jan, 10:31


#اعتراف
#پسرونه

همه تو فامیل میگن من چقدر پسری مودب و نجیبی هستم، یبار که این بحث پیش اومد وقتی مهمونا رفتن بابام گفت بچه بودی اصلا اینجوری نبودی خیلی بیشعور و بی‌تربیت بودی😂🤦‍♂ مهمون خونمون بود خانمش داشت مغز استخوان میخورد تو گفتی مگه تو سگی😐😂 یبارم داییت اینجا بود آبگوشت داشتیم، داشتیم میکوبیدیم گفتی این چقدر شبیه پی پیه😳😂 یبارم جایی دعوت بودیم دختر میزبان تولدش بود داشت می‌رقصید یکدفعه گفتی خرسو به رقص اوردیم دمشو بدست اوردیم🤦‍♂😂 خیلی باهات کارکردم تا آدم شدی😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:27


#فوری 🥇🔥
فقط جایی رو معرفی میکنم که خودم فعالیت دارم و با کاربر های ایرانی هیچ مشکلی نداره🚩💎

https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:27


⚠️فقط در توتوی بزرگ بت فیدو میتونی با ۱۶۰ هزار تومن ۷۸ میلیون و یا حتی خیلی بیشتر برنده بشی😮

دلت میخاد اولین توتوی خودت رو ثبت کنی و شانست رو امتحان کنی؟!
⚡️
کافیه روی لینک زیر کلیک کنی
✏️
https://najva.click/9T8paP
https://najva.click/9T8paP
(ورود بدون وی پی ان آمریکا و اروپا)

بت فیدو تنها سایت بین المللی که بدون احراز هویت و مشکلات پرداخت از ایران، به کاربران ایرانی سرویس میده🥇
A21
دانلود اپلیکیشن بت فیدو:
‏ https://fidoweb.click/EScfocs
  
📱کانال تلگرام
https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:25


کلکسیون مشکلات اعصاب و روان.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:24


#اعتراف

سلام منم بازی🥲😂✋🏻 اقا ما یبار برقمون قطع شد زنگ زدیم اداره برق حالا بیا جواب بدن😕 بعد چند تا بوق یه اقایی برداشت خوش صدااااا اصلا اوف🤤😂🤦🏼‍♀ منم چون خیلی منتظر بودم پشت گوشی با جواب دادن اون هول شدم 😂🤦🏼‍♀😭 گفت جانم چیشده؟؟؟ خیلی با عشوه و ناز ( انگار بیکاره بیاد بگیره🤕😂😂) گفتم ببخشیددددد قعط ما برق شدههه🙂‍↔️🙂‍↔️😭🤦🏼‍♀🤣🤣🤣🤣 وای منکه خودم پهن زمین بودم اون بنده خدا اپراتوره رو نمیدونم😂😂😂😂 اینم سوتی من... خیلی سوتی دارم ولی خب

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:22


⚠️فقط در توتوی بزرگ بت فیدو میتونی با ۱۶۰ هزار تومن ۷۸ میلیون و یا حتی خیلی بیشتر برنده بشی😮

دلت میخاد اولین توتوی خودت رو ثبت کنی و شانست رو امتحان کنی؟!⚡️
کافیه روی لینک زیر کلیک کنی✏️
https://najva.click/9T8paP
https://najva.click/9T8paP
(ورود بدون وی پی ان آمریکا و اروپا)

بت فیدو تنها سایت بین المللی که بدون احراز هویت و مشکلات پرداخت از ایران، به کاربران ایرانی سرویس میده🥇
G21
دانلود اپلیکیشن بت فیدو:
‏ https://fidoweb.click/EScfocs
  
📱کانال تلگرام
https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 19:22


#فوری 🥇🔥
فقط جایی رو معرفی میکنم که خودم فعالیت دارم و با کاربر های ایرانی هیچ مشکلی نداره🚩💎

https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 10:45


#اعتراف

سلام دخترم
اون دوستمون که گفته بود رو یکی کراش بوده و خودکشی کرده بود
خواستم منم یه چیزی شبیه این بگم
منم یه مدت روی یکی کراش بودم و رفتم بهش گفتم و جفتمون هم توی یه گپی عضو بودیم که ادمینش بود و اون منو اد کرده
اونجا و پیوی رفتارش کلا برعکس بود با اینکه اونجا هم صمیمی بودیم ولی هیچکس نمیدونست ما باهمیم و با همه هم گرم میگرفت خیلی هم دعوا میکردیم و می‌گفت که دوسم داره اما الان چند ماهه اصلا هیچ خبری ازش ندارم و یهو غیب شد حالم خیلی بد بود و هست ولی دیگه به روی خودم نمیارم میخوام فراموشش کنم چون فهمیدم که اون منو نمیخواسته و همه ی حرفاش دروغ بوده اگه منو دوست داشت اینهمه مدت بی خبرم نمیذاشت یا لااقل بهتر خداحافظی میکرد ، منم به خودکشی فک کردم ولی فهمیدم که هیچ اهمیتی براش ندارم پس چرا به خاطر اون خودمو عذاب بدم فراموشش میکنم و زندگیمو بهتر از قبل ادامه میدم
ولی برام تجربه شد که به هرکسی حرفای دلمو نگم
ببخشید طولانی شد💙



.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

10 Jan, 09:25


یک میلیون شارژ کنید ۲ میلیون شارژ بشه حسابت پشمام حقیقتا 😐😐🔥👇

سایت RED90 مورد تایید ماست 👇
https://t.me/+ERFMr4K8YSYxYmVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

09 Jan, 20:11


فکر و خیال خطاب به من، هرشب:

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

09 Jan, 20:11


#اعتراف

سلام دخترم
من یه دخترعمو دارم دو ماه ازم بزرگتره.
من و این یبار بحثمون شد و منو انداخت رو دنده لج. منم که کینه ای😂
تا کرمم رو بهش نمیریختم اروم نمیشدم.
واسه همین تو دیوار یه آگهی زدم فروش پراید با شرایط اقساطی
شماره و اسم اینم نوشتم🤣🤣
روزی ده نفر بهش زنگ میزدن میگفتن
برای خرید پراید تماس گرفتیم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

09 Jan, 13:41


#اعتراف

سلام دخترم
در پی اون اعترافی که گفتن با سر رفتن توشیشه ی چیزی یادم اومد
یه بار من بچه بودم با مامان و بابام رفتیم پاساژ برا من کفش بخریم
از پشت ویترین داشتم کفش ها رو نگاه میکردم یکیش قشنگ بود مامانم و صدا زدم گفتم بیا بریم توی این مغازه داشت میومد طرف من  یهو با سر رف تو شیشه‌ صدای شاتالاق 😂داد تمام کسایی که توی پاشاژ بودن به ما نگاه میکردن و میخندیدن 😂 ما هم دیدیدم اوضاع خیطه سریع فرار کردیم ولی خداییش شیشه‌ی خیلی تمیز بود و اصلا معلوم نبود

.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

08 Jan, 19:49


#اعتراف

سلام من دخترم و بیست سالمه .
حرفهای من هم تجربه و هم اعتراف و همینطور یک مشوره هم هست ..
من کودکی سختی داشتم پدر و مادری که همیشه به فکر جنگ و دعوا بودن یعنی در حقیقت پدرم یک آدم روانی و بداخلاق هست و همیشه خدا مادرم رو کتک میزد و تا الان هم اگه فرصتش رو پیدا کنه این کارو انجام میده. و همینطور فقر شدید هم داشتیم قبلاً که در نتیجه این زندگی داداش بزرگم افسردگی گرفت و چندین سال هست دارو مصرف می‌کنه و داداش دیگم ازین زندگی  فرار کرد و تنها زندگی میکنه و آبجی و داداش دیگه هم دارم. من بخاطر کمبود محبت و نفهمی و توجه نکردن پدر مادرم بمن، راه بدی رو رفتم  تو زندگیم ..منظورم اینه که رفتم سمت ارتباط با پسرای دیگه و توی این ارتباطات ناخواسته دخترونگیمو از دست دادم یک پسر بزور این کارو کرد  دو سال پیش و هیچکس ازین موضوع خبر نداره.. بعد یک سالی میشه این کارا رو ترک کردم و دو ماه پیش نامزد شدم و عقد کردیم شوهرم از خانواده مذهبی هست پسر خوبیه. من پرده بکارتم رو ترمیم کرده بودم اما نامزدم خیلی باهوشه و فهمید که بکارت ندارم و منو تحت فشار گرفت و تقریبا طی دو هفته چندین بار کتکم زد که من همه چیزو بگم که قبلاً با کی ارتباط داشتم  .بالاخره  منم همه چیزو براش گفتم. ظاهرا پذیرفته که بکارت ندارم و نمیخاد جدا بشه . ولی بمن بی اعتماد شده بازم ول کن نیست و کتکم میزنه و میگه دیگه با کی بودی و با کی هستی البته حق هم داره چون میترسه که شاید با کسی به ارتباط باشم . منم از ترس اینکه به خانوادم نگه و آبروی ما نره به هیچکس هیچی گفته نمیتونم. لطفاً بگین چیکار کنم ؟



.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

08 Jan, 18:25


#اعتراف

چطورید برو بکس
دخترم یه خواهر دوقلو دارم که خیلی شبیه همیم از نظر قیافه صدا اندام همه چی
میخام اعتراف کنم که
خیلی وقتا جای هم دیگه امتحان میدادیم
یه گواهینامه داریم هر دومون ازش استفاده میکنیم
وقتایی که کسی زنگ میزنه اگه من وسط کال حوصله صحبت کردن نداشته باشم گوشیو میدم خواهرم کسیم متوجه نمیشه گوشیو عوض کردیم
یبار خواهرم مریض بود نمیتونست بره دیت من بجاش رفتم
خلاصه هرچی از مزیت دوقلو بگم بازم کم گفتم

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

08 Jan, 08:28


#اعتراف
#پسرونه

من دوبار عاشق شدم هر دوبار یکطرفه بود😂🤦‍♂ بعدش با دختری تو دانشگاه آشنا شدم، مدتی گذشت شد باعث شادی من، اصلا روحم شاد بود کنارش، از ۲۴ ساگیم تا ۳۰ سالگیم کنارم بود، قطعا آماده بودم باهاش ازدواج کنم، یک هفته مونده به تولدش، مادرش بخاطر سرطان فوت شد، ده روز بعد پدرش بخاطر سکته قلبی درگذشت، خودش موند و داداش و خواهر کوچکترش😔 دستشونو گرفت از ایران رفت، تا سالگرد پدر و مادرش برگشت، متوجه شدم خواهر کوچکش بخاطر کرونا وفت کرده😔 اومد بود ایران برادرشو بذاره پیش عموش و خودکشی کنه😭 عزیزترینم نذاشت کمکش کنم کنارش باشم، وقتی شنیدم چیکارکرده فقط مثل دیونه ها داد میزدم، ببخشید دلم گرفته بود، امروز سالگرده فوتشه، چهارساله غصش داره داغونم می‌کنه. گفتم شاید بنویسم آروم بشم❤️

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Jan, 17:56


بزودی آبگوشت سوخاری هم میاد

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Jan, 17:55


#اعتراف
#پسرونه

من قرار بود ازدواج کنم، برای کارای آزمایشگاهی ازدواج رفتیم آزمایشگاهی که قبلا خیلی میرفتم، قرار بود نمونه اسپرم بدم، ظرف داد توضیح داد از چجوری استخراج کنم😅 رفتم دیدم ظرف داره پر میشه😐🤦‍♂ مجبور شدم باقیشو بریزم دور، رفتم به مسئول آزمایشگاه گفتم، یکدفعه عین دونه ها بلند گفت ماشاالله کمر چقدر ریختی توش😳😂 رفیقش اومد منو دید گفت باز اومدی آزمایش ایذر و هپاتیت بدی😱( بخاطر  بالا بودن آنزیم کبد هر چند وقت دکتر گاوم ازم میخواد آزمایش بدم، هربارم منفیه😂) هیچی دیگه ازدواج بهم خورد منم از آزمایشگاه شکایت کردم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Jan, 08:35


#اعتراف

سلام دخترم ¹⁸
اعتراف نیست
چون فقط هیچ کسو نداشتم ک خودمو خالی کنم ، از بس ریختم تو خودم خسته شدم اومدم اینجا🙂
امسال بعداز ۱۲ سال رفاقت دوستام خودشونو نشون دادن
هیچکدوم واقعی نیستن ، همشون حسود و عقده ای هستن :)
فهمیدم اونقدری که من از ته قلبم براشون ارزش قائل شدم اونا برام نبودن🙂
نزدیکام ک نمک نشناسن
خانوادم ک همش سرکارن
و منی که هیچ کسو ندارم :)
رلم نداشتم و ندارم و سمتشم نمیرم
تنهایی خیلی بده
خیلییی :)🖤
این روزا خیلی حالم خرابه و کسی نیست ک باهاش دردودل کنم ، ثمرش شده قلب درد و گریه 🙃 دیگه نمیتونم قوی باشم ، دیگه نمیتونم تظاهر به خوب بودن بکنم🫠
از خدا میخام هیچ کس غمی نداشته باشه🥲😔

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Jan, 08:33


#اعتراف

سلام
این اتفاق برا یکی از فامیلای زنعموم اتفاق افتاد یه پیرزنه تو کوچه جلوی در خونش بود که یه موتوری نگه میداره مثلا ادرس بپرسه میزنه همونجا پیرزنه رو میکشه طلاهاشو برمیداره یهو میبینه یه بچه که نوه‌ی همون پیرزنه بوده داره از پنجره نگا میکنه میره تو خونه شاهد قتلشم میکشه
یارو رو دستگیر میکنن مادر بچهه که زنداداش زنعموم بوده میگه خون بچم رو دیوار پاچیده بود چجوری رضایت بدم💔
طرفو اعدام میکنن
فک کن همزمان هم مادرتو از دست بدی هم بچتو😢💔

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Jan, 20:18


شغل مورد علاقه رفیقام:

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:11


💣 بت فیدو تنها سایت ایرانی متصل به شبکه جهانی پوکر 🌏

🎲 تخته نرد هم میتونید با هزاران کاربر تو دنیا بازی کنید 💛

💥 بهترین ضریب های بازی انفجار

🍏 لینک بدون فیلتر: ✔️⬇️
https://najva.click/9T8paP
📲 دانلود اپلیکیشن بت فیدو:
‏ https://fidoweb.click/EScfocs
A17
   👇🔵
     https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk
📱کانال تلگرام 🖱

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:11


#فوری 🔥
خودم فعالیت دارم داخل بازی انفجار بت فیدو و حالا به شما پیشنهاد میدم تست کنید عالیه دوستان💥👇

https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:11


#اعتراف

سلام، ده سالم بود.. پسر همسایمون خیلی بامزه بود.. تازه شروع به راه رفتن کرده بود.. یروز مسافرت رفتیم شوش.. براش یه پیراهن و کفش گرفتم به عنوان کادو.. خیلی ذوق داشتم که بهش بدم.. رفتم دم درشون رو نوک انگشتام ایستادم و آیفنشونو زدم.. مادر پسره اومد بیرون پسرش هم باهاش بود.. کادورو قبول نکرد.. هر چی اصرار کردم قبول نکرد.. گذاشتموشون تو دست پسرشو اومدم ولی.. مادرش اومد دنبالمو بهم دادشون.. منم خیلی ناراحت شده بودم.. انداختمشون تو سطل اشغال.. فقط نمیفهمم چرا قبولشون نکرد؟ من فقط یه بچه بودم.. کاش حداقل میبردشون بعدش که رفتم مینداختشون دور.. قضیه پس زدن کادو نیست.. قضیه ذوق بچگیم بود که اون روز به کامل نابود شد و 11 سال از این قضیه میگذره و من از اون روز تا الان نمیتونم مهربون باشم.. میترسم پسم بزنن..

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:09


#سم😂

.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:07


✉️ ۱۰٪ شارژ اضافه بدون قید و شرط 😦

🫨 ۲۵٪ بازگشت نقدی هر روز بازی انفجار 💥

⚽️ ‌۵٪ شرط رایگان با واریز پرفکت مانی و ارز دیجیتال واسه اولین واریز هر روز 🩸

بت فیدو طعم واقعی هیجان و لذت 🪄
G17
💳 واریز و برداشت ریالی - کارت به کارت

🍎 لینک بدون فیلتر:
‏ fidoweb.click/M5DXMPz
🍏 دانلود اپلیکیشن بت فیدو:
‏ fidoweb.click/EScfocs
👉🏻👇🔵
https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk
📱کانال تلگرام 🖱

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 20:07


#فوری
خودم فعالیت دارم داخل بازی انفجار بت فیدو و حالا به شما پیشنهاد میدم تست کنید عالیه دوستان💥👇

https://t.me/+dySI_QFj0T0xZGVk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Dec, 10:19


#سم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Dec, 20:32


#چالش

ادمین: وقتی طرفت یه مَرده

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Dec, 10:18


#اعتراف

یاد یکی از خاطرات دبیرستانمون افتادم همیشه ی شیخی برای نماز میومد مدرسمون جوون هم بود، بعد به ما هم میگفتن برین پشتش وایستین سیا لشکر اقا یه دوست شری هم داشتیم به اسم پری. یه سره حرف میزد و راه می‌رفت..
یهو با عجله اومد که از در نمازخونه بیاد بیرون، شیخه داشت میومد داخل، قشنگ رف تو بغله حاجی اصلا یه صحنه ی عاشقانه ای شد که نگو😂🤣🤣😂
آخونده هم خجاالت سریع رفت وایستاد
الله اکبرررررر
هیچی دیگه تا اخر سال دستش مینداختم که بچه ها یه دستی بکشید به پری  تبرکه 😂😂😂😂🤦🏻‍♀️

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Dec, 19:10


#اعتراف

یکبار پسرخاله‌م بچه پنج ساله‌ش رو پیش من گذاشته بود، چون مامانش حالش بد شده بود بیمارستان بود، من فقط کافی بود برای چند ساعت این توده انسانی تخم سگ رو نگه دارم، خلاصه که اینقدر توی خونه اذیت کرد، بردمش توی حیاط، گفتم بازی کن تا جونت در بیاد، اینم داشت بازی می‌کرد منم با گوشیم ور می‌رفت که به خودم اومدم دیدم نیست پدرسگ، چند ساعت بعد توی پنج تا محل اونورتر با باباش پیداش کردیم، پسرخاله‌م گفت من بمیرم دیگه بز هم دست تو نمیدم
.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Dec, 09:57


#اعتراف                 
                        ‌ ‌‌‌    ‌
یادمه اون اولایل ک پابند مد شد
رفتم که بخرم
ولی متاسفانه نمیدونستم اسمش پابنده
موقعه خرید هعی میگفتم خدایا بگم چی میخام و فلان
خلاصه گفتم ولشکن میرم تو فوقش چش چش میکنم ببینم دارن یا نه اگ داشتن یکیو برمیدارم
رفتم تووو هرچقد چش چش کردم چیزی ندیدم😑
دیگ مجبوری رفتم سمت فروشنده حالا قبلش فروشنده هعی میگف میتونم کمکتون کنم😂منم هیچی نمیگفتم
خلاصه دیگ همین جوری نگا فروشنده میکردمم انقد فکرم پیچده بود داشتم فک میکردم ک بگم چی میخامم ک ضایع نشمم
یهو گفتم ببخشید دستبند پا دارید🤦🏻‍♀️
فروشنده ترکید گفت یساعته دنبال این میگردی
حالا من چقد ضایع بازی دراوردم گفتم ععععع اسمش دستبنده پاعه؟😂
گفت ن پابنده

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Dec, 19:33


#اعتراف

من فروشگاه افق کوروش کار میکنم دیشب یه آقای خیلی جتلمن وبا کلاسی اومد خرید کرد موقه رفتن گفت تا ساعت چند هستید خانوم من درست نشنیدم فک کردم میگه متولد چند هستین ؟؟منم با خودم گفتم بههههه شانس بهم رو آورده
فورا گفتم ۱۳۷۵ آقاهه دوباره سوالشو پرسید منم فک کردم میگه دقیقتر بگو منم گفتم ۶/۳۱/۱۳۷۵ یهو گفت خانوم اگ ساعت دقیق ب دنیا اومدنتونم گفتید بعدش لطف کنید بگید تا ساعت چند باز هستید هنوز خرید دارم.......خدا ب سر هیچکس نیاره اون لحظه منو😢😁

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Dec, 19:19


#حق😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Dec, 08:53


#حق😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Dec, 19:27


#سم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Dec, 19:24


#اعتراف

یه روز با دختر خالم می‌خواستیم بریم دنبال خواهرم زنگ زدیم تاکسی اومد تاکسیه ما رو دید ولی رد شد بعد ما هم فکر کردیم خب شاید این نیست یهو تاکسیه برگشت با عصبانیت گفت چرا یه بوق نمیزنید:/
منو دختر خالم به هم نگاه کردیم شروع کردیم به خندیدن گفتیم بوق از کجا می‌آوردیم؟ خلاصه خوده مرده هم از حرف خودش خندش گرفته بود..
خلاصه من هر سری که مرده رو میدیدم دوباره خندم می‌گرفت
میگفت هنوز داری به اون میخندی؟

بگو آره مردک خب ما چجوری بوققق میزدیم 😂

.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Dec, 08:04


#سم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Dec, 08:02


#اعتراف

یکی از اعترافای تو کانال رو خوندم یاد خودم دوم ابتدایی افتادم
معلممون اول سال ازمون شغل پدرامونو میپرسید  تا اینکه به نفر پشت سری من که رسید دختره گفت: بابام پلیسه
منم فکر کردم  باید یچیز خفن بگم که از اون بهتر باشه
گفتم: بابای من دزده
استدلالمم این بود که دزد بهتر و زرنگ تره چون همیشه از دست پلیس در می‌ره..
خلاصه مدیر پدرصگمونم زنگ زده بود جریانو به خانوادم گفته بود رفتم خونه یه کتک خوردم که هنوز جاش بعد از ده سال درد میکنه..

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

02 Dec, 20:02


#اعتراف

سلام
دیروز واسه خرید خونه با مامانم رفته بودیم بیرون که آخرسر رفتیم به یه مرغ فروشی ،ما رفتیم تو مغازه مامانم برگشته به پسره (حالا دستاشم اندازه یه کاسه گرد کرده)میگه سینه بزرگ دارین🤣😐
قیافه من درحال فروپاشی از درون  بود که با حرف فروشنده به مرز انفجار رسیدم پسره گفتش نه سینه کوچیک دارم🤣🤣

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

02 Dec, 20:01


#زنگ تفریح••💒

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 20:48


🐹بعد از اعتراض شدید کاربران ایردراپ همستر

پاول دورف بنیان گذار تلگرام برای حفظ اعتبار خود به تمامی افرادی ک در ایردراپ همستر شرکت کرده بودن به طور رندوم بین(۵۰۰۰) تا (۱۰۰)هزار نات کوین به صورت رندوم واریز میکند.

این ایردراپ شامل همه ی کاربران تلگرام میباشد.

فقط کافیه گزینه دریافت ایردراپ رو بزنین وارد ربات بشین و calim reward کنین تا ایردراپ به صورت خودکار واریز بشه براتون😊

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 20:48


#اعتراف

خدایی تاحالا به لحن اَلو گفتنه مامانا توجه کردین؟ یا مامانه من فقط اینجوریه؟
وقتی ابجیم زنگ میزنه الو گفتنش مهربونانه دلسوزانه اصن یجوریه ک درجا حدس میزنیم طرف کیه!
با بابام همیشه سررد خشن و منتظر دعواا

زنموم که🤦‍♀
لحنش خیلییی کشداار ناازک و ناز

اینا به کنار زنمو بزرگمو نگم
وقتی زنگ میزنه الووووو کَل اشررف...
حالا خوده اشرف خانم😳
ما😒😳

آخه مادره من تو رو در رو اشرف میگی بعد پشت تلفن کل اشرف؟
خوده اشرف ریخت پشماش موند😐😂


ولی خدایی مامانا و باباهاا ماهن اصن زندگی باهاشون یه پا فیلم کمدیهه خانه به دوشه..

مامانا هم تو اشپزی مهارت دارن، هم نشونه گیرِ خوب و دقیقین(منظورم دمپاییشه)
هم تو هر زمینه ای استعداد دارن، مچ گرفتن دوبله بازیگری طلبکار بدهکار..😞

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 20:47


🐹بعد از اعتراض شدید کاربران ایردراپ همستر

پاول دورف بنیان گذار تلگرام برای حفظ اعتبار خود به تمامی افرادی ک در ایردراپ همستر شرکت کرده بودن به طور رندوم بین(۵۰۰۰) تا (۱۰۰ )هزار نات کوین به صورت رندوم واریز میکند. این ایردراپ شامل همه ی کاربران تلگرام میباشد
فقط کافیه گزینه دریافت ایردراپ رو بزنین وارد ربات بشین و calim reward کنین تا ایردراپ به صورت خودکار واریز بشه براتون

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 20:46


#اعتراف

سلام خواهش میکنم اینو بزارید
دخترم 28 دو ساله ازدواج کردم تقریباً سنتی بعد آشنایی چندماه حرف زدیم بعد عقدو...
میخوام بگم تورو خدا مثل من خودتونو بدبخت نکنید،شوهرم همیشه از کاه کوه می‌سازه...
نه دلش میخواد بره مهمونی نه مهمون بیاد خواهرم یه سالی میشه نیومده خونم هرچند خیلی دوسش دارم، میدونه شوهرم دوس نداره، مادرم اینام سالی یکی دوبار میان هرچند تو یه شهریم
همیشه با کارا و حرفاش عذابم میده،
همیشه از همه کینه داره بزور میبرمش مهمونی اونجا حرف نمیزنه مجبورم به همه دروغ بگم که حالش بده که نمیتونم سر بزنیم..میترسم بچه دارشم چون فکر میکنم آخرش طلاقه..
خانواده خیلی مهربونی داره برخلاف خودش همه میدونن مشکل از اونه خیلی حالم بده چون از اول تقریباً بهم گفت اخلاقش چجوریه نمیدونم چرا جدی نگرفتم..
نصف بیشتر ماه ازهم دلخوریم خیلی خسته شدم...

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 20:41


انجام انواع دعا و طلسم یهودی مجرب و دائمی
ازدوج ۱۰۰درصد تضمینی احضار فوری معشوق پوچ کردن نفر سوم
🏡فروش ملک ۳روزه
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبان بند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥
💰افزایش رزق و روزی و خوش شانسی
👩‍❤️‍👨جذب جنس مخالف شدید

میخوای ذهن طرفتو بخونی🫵🫵


همین الان پیام بده فوری و تضمینی مشکلتو حل میکنن👇👇
https://t.me/+X7aZx26EOcFjNmJk

🛑سفارش و مشاوره👇
👤lD:@MojezehAllah

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 11:57


#زنگ تفریح••💒

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Nov, 11:54


پاداش جدید همستر به کاربران ربات خودش 🐹
بعد از رویارویی با اعتراض شدید کاربران همستر مالکیت این ایردراپ در جهت بازگشت اعتباره خودشون به کاربران به طور رندوم بین ۳۵ تا ۳۰۰ دلار نات کوین به صورت ایردراپ پرداخت کردن
اگر تا کنون موفق به دریافت ایردراپ خودتون نشدین کافیه روی دریافت ایردراپ کلیک کنین تا مبلغ به کیف پولتون واریز بشه

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

22 Nov, 21:06


🐹بعد از اعتراض شدید کاربران ایردراپ همستر

پاول دورف بنیان گذار تلگرام برای حفظ اعتبار خود به تمامی افرادی ک در ایردراپ همستر شرکت کرده بودن به طور رندوم بین(۵۰۰۰) تا (۱۰۰)هزار نات کوین به صورت رندوم واریز میکند.

این ایردراپ شامل همه ی کاربران تلگرام میباشد.

فقط کافیه گزینه دریافت ایردراپ رو بزنین وارد ربات بشین و calim reward کنین تا ایردراپ به صورت خودکار واریز بشه براتون😊

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

22 Nov, 21:06


#اتفاقات_واقعی

شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم.
من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید و کلی تعارف کردم بهشون. زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشما خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. روستا کلا گلی بود و حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون.
اینو که دیدم بهشون گفتم شما بشینید الان میام و رفتم در خونه همسایه. تا در رو باز کرد رفتم تو و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم و نترس. وقتی از خونشون اومدیم بیرون دیدیم دوتا گوسفند از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببین گوسفند مال کیه که این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن.
رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

22 Nov, 21:02


🐹بعد از اعتراض شدید کاربران ایردراپ همستر

پاول دورف بنیان گذار تلگرام برای حفظ اعتبار خود به تمامی افرادی ک در ایردراپ همستر شرکت کرده بودن به طور رندوم بین(۵۰۰۰) تا (۱۰۰ )هزار نات کوین به صورت رندوم واریز میکند. این ایردراپ شامل همه ی کاربران تلگرام میباشد
فقط کافیه گزینه دریافت ایردراپ رو بزنین وارد ربات بشین و calim reward کنین تا ایردراپ به صورت خودکار واریز بشه براتون

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

22 Nov, 21:02


ترکونده این آهنگ همه جا🔥
خیلی هاتون دنبالش بودید😍

واقعاً موزیکش فوق العادست👌🏻
پایین کلیک کن،لذت ببر از آهنگ👇🏻

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

21 Nov, 21:49


🐹بعد از اعتراض شدید کاربران ایردراپ همستر

پاول دورف بنیان گذار تلگرام برای حفظ اعتبار خود به تمامی افرادی ک در ایردراپ همستر شرکت کرده بودن به طور رندوم بین(۵۰۰۰) تا (۱۰۰ )هزار نات کوین به صورت رندوم واریز میکند. این ایردراپ شامل همه ی کاربران تلگرام میباشد
فقط کافیه گزینه دریافت ایردراپ رو بزنین وارد ربات بشین و calim reward کنین تا ایردراپ به صورت خودکار واریز بشه براتون

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

21 Nov, 21:48


#اعتراف

سلام دخترم ۱۹
ما سر کوچمون یه فروشگاه هس  که یه پسر خفن اونجا کار میکنه، منم روش کراش دارم روش ولی خب چون سس زبونم با این سوتی که دادم روم نمیشه ببینمش😂😂😐خلاصه که یه روز
رفتم مغازش گفتم سلام با کلی اَدا و ناز
گفت جانم چی میخواین؟ گفتم من یه شامپو گورلنگ میخوام😐گفت بله؟ گفتم گولگنرگ😐وای یادش میفتم میخوام خودمو جر بدم
یهو گفت منظورتون گلرنگه؟ گفتم بله همون منم همونو گفتم😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:27


بچه‌ها میدونم الان اوضاع کار خوب نیست اگه میخوای زودتر یه کار خوب گیر بیاری حتماً بیا لینک زیر

به دردت میخوره

👇👇
مشاهده کاریابی

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:27


کار در منزل میخوای بیا👉

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:27


🎧 برترین آهنگ و ریمیکس‌های سال از بهترین خواننده ها🥇

🌶 جون میده برای مهمونی و دورهمی ها👇
🆔 @MusicfaHD
🆔 @MusicfaHD

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:26


#اعتراف

سلام خواستم یه خاطره براتون بگم دوسال پیش یه جک بی مزه من فرستادم تو گروه فامیل مون،جک این بود( رفتیم مهمونی سر میز شام خانوم صابخونه تند تند میگفت فاضلاب فاضلاب فاضلاب، ،😕😕ما هم همه حالی به حالی شدیم آخه ای چه حرفیه سر شام😏☹️نگو غذا گیر کرده تو گلو خانومه اسم شوهرش رو میگفته فاضل  آب فاضل آب😁😁😁) خلاصه اینو من فرستادم دیدم عمومم زنگ زده خدا خفت اسم شوهر عمه فاطمه فاضل هست دیگه فاتحه ت رو بخون و غشش کرده بود به خنده چشمتون روز بد نبینه عمم منو گرفت به فحش😅😅😬😬🫣🫣والا من اصلا یادم نبود به اسم شوهرش 🥺🥺😢😩😂😂حالا از اون روز یه مراسمی چیزی هست عموهام میگن زنگ بزنید فاضلاب هم بیاد🤭🤭

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:24


از این مدل پرده ها نخر ...
         چون عاشقشون میشی 🤩

خرید پرده آماده با ۲۹۹ تومان !!!
🔻 تخفیف ویژه فقط تا جمعه 🔻

راهنمایی و مشاوره تخصصی ست کردن رنگ ها با تم خونتون 👌
https://t.me/pardee_azin
https://t.me/pardee_azin

📍 خرید حضوری و آنلاین H۲۸

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

18 Nov, 21:23


درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز
کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳

ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨‍⚕👨🏻🩺

بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه‌_آسا نتیجـه گرفتن 😍
روی لینک زیر کلیک کنید😃👇

https://www.20landing.com/214/1683
https://www.20landing.com/214/1683

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

17 Nov, 21:00


#اعتراف

منو نامزدم تازه عقد کرده بودیم و چند وقتی می گذشت اما رابطه نداشتیم. تا اینکه یه روز زنگ زد و گفت مادرشوهر و پدرشوهرم اینا رفتن خونه باغشونو چند روزی نیستن. منم قبول کردم و رفتم خونه ی نامزدم و همین که درو باز کرد دیگه مهلت نداد و دست به کار شد. خلاصه ما تا صبح بیدار بودیم. و نزدیکای صبح توی بغل هم خوابمون برد. نمیدونم ساعت چند بود که یکهو زنگ زدن و ای داد بیداد که خواهر شوهرمو بچه پنج ساله ش بودن. حالا خوب شد شوهرم شب بند درو انداخته بود🙊 تند تند خودمونو جمع کردیم و از ترس به نفس نفس افتاده بودیم. دیگه نگم که خواهرشوهرم که منو دید جا خورد و منم از خجالت اب شدم. همینطور توی پذیرایی بودیم که یکدفعه بچه خواهرشوهرم بدو بدو از اتاق دوید بیرون داد زد مامان مامان بادکنک ... بادکنک برام بادش می کنی؟ حالا منو شوهرم برگشتیم دیدیم ک.ا.ن‌د.وم دیشبه و هر دو از خجالت کبود شدیماااااا 🙈
خواهرشوهرمم سریع ک.ا.ن.دومو از دست بچه ش چنگ زد و گفت این  بادکنش سوراخه بریم برات یه نوشو بخرم. معلوم بود اونم از خجالت داره پا به فرار می ذاره دیگه کلا هیچکدوممون هیچی نگفتیم و اونم سه سوت جیم شد. فقط چند هفته به بهانه های مختلف جلو خواهرشوهرم افتابی نشدم

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

17 Nov, 20:58


#اعتراف
#پسرونه

یه دوست دختر داشتم وقتی سنم خیلی کم بود. صبحا پا می‌شدم باهاش چت می‌کردم خیلی مهربون بود صبحا. بعد یهو غیب می‌شد و مثلا ساعت ۳ ۴ بعدازظهر پیام می‌داد ظهر به خیر. تصورم این بود که احتمالا می‌خوابه هر بار دوباره بیدار می‌شه. بعد یه ماه بهش گفتم تو چرا صبحا انقدر مهربونی غروبا نیستی؟ گفت من کی صبحا باهات sms بازی کردم؟
بعدا فهمیدم نگو من یه ماه هر روز صبح با مامانش حرف می‌زدم و قربون صدقه‌م می‌رفته...
بعدش هم بابام فهمید که با یکی چت می‌کنم. از مدرسه برگشتم خونه دیدم جای سیم کارتام عوض شده. نگو صبح مامانم در یک عملیات چیریکی با بابام اینکارو انجام داده و با خط من به اون شماره ای که بهم پیام داده بود(؛ سلام عشقم صبحت پرتغالی) زنگ زده و دیده به به صدا آشناست، زن آقا باقر، منیژه خانوم هم‌محلیمون هستن. بعد خودشو معرفی کرده کلی سلام و علیک و به خانواده سلام برسون.
اومدم خونه بابام نمی‌دونست بهم افتخار کنه که منیژه رو زدم زمین یا برینه بهم.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

17 Nov, 11:42


#اعتراف
#پسرونه

با سلام
پسرم ۳۳ سال
قبلنا عادت داشتم اکثر میوه ها رو با هسته میخوردم مثلا گیلاس٫شلیل٫خرمالو٫آلوچه٫خرما...
ولی یکبار اشتباهی هسته یه هلو رو خوردم روز بعدش که خواستم برم دستشویی تا نشستمو یکم زور زدم دیدم درد دارم اونم چه درد وحشتناکی...
وای چشمتون روز بد رو نبینه...
احساس کردم انگاری یه چاقو داره از ماتحتم🤦میاد بیرون
از بس که تیز بود(بقول هادی عامل مثل شمشیر دو لبه بود هم از راست داشت میبرید هم از چپ)
من که تا اون لحظه نمیدونستم دلیل این همه درد چیه سعی کردم بلند شم و بیخیال دستشویی کردن بشم اما دیدم وضعم داره بدتر میشه و واقعا اونجام به معنای واقعی داره پاره میشه😔😔
خلاصه نه راه پس داشتم نه راه پیش
دلمو زدم به دریا دستمو بردم سمت سوراخ...
اینجا بود که احساس کردم دلیل این همه درد هسته هلوئیه که دیروز خوردم؛ اونم بصورت افقی داره میاد چون دو طرفش تیز بود واسه این بود من اینقد درد داشتم...😨
فقط تنها کاری که تونستم بکنم این بود که اونقد باهاش ور رفتم تا بالاخره موفق شدم عمودیش کنم و بالاخره یا کلی زور اومد پایین🙄🙄🙄
نا گفته نمونه کلی خون هم اومد...
شاید باورتون نشه ولی من تا ۴-۵ روز از بس که درد داشتم عین پنگوئن راه میرفتم...
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت هلو رو با هسته نخورید😁🤪😐

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

17 Nov, 11:41


#سم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 19:51


#اعتراف

سلام .
مامانم چند روز پیش داشت برام خاطره تعریف میکرد .😁
میگفت روز مراسم ختم بابابزرگش یه لباس مشکی و دامن دار پوشیده بود . اون موقع خونه اون مرحوم زمینی بود مامانمم دم در حیاط نشسته بود و هرررکاری میکرد حتی یه قطره اشک هم پایین نمیومد
گفت یهو من دیدم یه چیزی از کنار پام رد شد رفت تو دامنم 😐و اون چیزی نبود جز یه سوسک زشت و سیاه 😂 گفت من یهو بلند شدم رو هوا میپریدم جیغ میزدم و خودمو تکون میدادم از ترس که سوسک بره و بقیه که تو جو مراسم بودن فکر میکردن من یهویی برای بابابزرگم دلتنگ شدم گریشون شدیدتر میشد 😂💔 گفت هر چی جیغ میزدم میگفتم مامااااان به دادم برسسسس فقط بقیه زنا میومدن پیشم میگفتن عزیزم اینقدر خودتو اذیت نکن روح مرحوم راضی به این نیست 😐😂 تا اینکه سوسک از دامنم میپره بیرون و زنا که میبیننش میفهمن بدطاقتیم برا مرحوم نبوده و تا میتونستن بهش تیکه میندازن🤦🏻‍♀😑😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 19:48


#حق😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 10:54


#چالش

ادمین: یادمه اولای که مجازی کار می‌کردم یه همکار جنس مخالف داشتم اومد پیوی اصلم رو پرسید و... بابام دید تا ی ماه قهر بود و بدو بیراه که از اعتمادم سو استفاده کردی😐 خدایا توبه

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 10:53


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat

Instagram :
👇👇👇👇 H 26
Https://instagram.com/irantahsilat.ir

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 10:52


#اعتراف

آقا من خیلی دلم میخواست مژه مصنوعی رو امتحان کنم حالا با25سال سن
یه امشب خیر سرم اومدم مژه چسبوندم و از قضااا میخواستم برم دندونپزشکی و مامانم  هی تذکر میداد دندونپزشکی جا این کاراست؟
خلاصه آخرش با دومتر مژه رفتم دندونپزشکی.. و وسطای راه حس میکردم یکم شل شده ،تا اومدم رو صندلی نشستم ،چشمتون روز بد نبینه دکتره خم شد گفت این چیه آویزونه؟
مامانم سرخ شده بود دست برد مژم رو کند گفت عه مژشه
دکتره اینقدر جلوی خندش رو گرفته بود صورتش عرق کرده بود بنده خدا
آخری هم که ازش تشکر کردم نگاه به صورتم ننداخت قشنگ مشخص بود منتظر بود بریم بیرون منفجر شه

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 10:51


دنبال ساعت هوشمند و ایرپاد با قیمت و کیفیت مناسب هستی؟

@unikwatch

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

16 Nov, 10:51


خدا مرررگم بده این پسره صبح پیام داده یه بسته برات گرفتم الان برو پایین بگیر ولی اصلا در موردش حرف نزنیم ، با کنجکاوی رفتم گرفتم اومدم زود بازش کردم دیدم برگام یه ست کامل لباس زیر صورتی با طرح توت فرنگی ، انقد کیوت و قشنگ که دلم میخواست بخورمشون ، آخهههه لعنتی الان من چجوری در موردش حرف نزنم پیام دادم چیززززه ، نوشته چیززه ؟؟؟ یهو نوشتم خیلییییی قشنگنننننننن فقط همین دیگه حرف نزنیم در مورد ، بچه ام اینقد ذوق کرده بود که از سلیقش خوشم اومده ؛ زود پرسیدم رفتی از مغازه گرفتی؟ واییییی خجالت نکشیدی ، زودی آدرس اینجا رو فرستاده نوشته نه بخدا بلک فرایدی ژاوا شروع شده بود برات گرفتم ؛ بقیه لباس خواباشم خیلی قشنگن ولی ایشالا برا وقتی که همچی رسمی بشه :👇
https://t.me/+20O4EszEZX8zODlk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Nov, 21:00


#اعتراف

دیروز زنگ سوم ازمایشگاه داشتیم منو دوستمم که اصلا حوصله شو نداشتیم بدون اجازه معلم پیچیدم و از ازمایشگاه فرار کردیم و تو یه کلاس خالی قایم شدیم
پنج دیقه مونده به زنگ یهو معلم اومد و پیدامون کرد بعدم گف دو نمره از نمره امتحان هر کدومتون کم میکنم گویا بعد مام یه عده زیادی گریخته بودن
من رفتم باهاش حرف بزنم قانعش کنم کم نکنه
بهم گفت حتی اگه اینو بیست بدم تو معدلتم بیست بشه باز به دردت نمیخوره میدونی چرا؟ چون اینو با دروغ به دستش اوردی..
یه لحظه تو خودم فرو رفتم و دیگه هیچی نگفتم ساکت شدم برگشتم
به این فکر میکردم که کل زندگی مون این روزا داره با دروغ میگذره هممون فقط سعی میکنیم روپوش سر کارایی که کردیم بزاریم هیچکدوم جرئت مقابله باهاشو نداریم زندگیمون بر پایه دروغ شده، سواد و مدرک الکی برای کسی که هیچ کاری بلد نیست بکنه، چون دروغه!!
زندگیه آنچنانی و دک پوز بالا که با مال مردم خوری ساخته شده و اساسش دروغه
خوشحالی و لبخند عمیقی الکی و ساختگی و دروغین
وفاداری  که پشتش یه دروغ بزرگ و فقط برای لذت بردن ساخته شده...
ماها کی انقد دروغگو شدیم که خودمون خبر نداشتیم؟

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

14 Nov, 20:58


#اعتراف

سر یه جریانی خیلی عصبانی بودم جوری که کارد میزدی خون درنیومد.
وایسادم دم یه بستنی فروشی، بستنی گرفتم و اومدم نشستم تو ماشین با همون حال شروع کردم به خوردن بستنی و غر زدن و خودمو برا یه مکالمه و بحث آتشین آماده کردم.
بستنیم که تموم شد، چشمم افتاد به آینه جلوی ماشین دیدم یکی اون پشت باچشمای گرد و با تعجب داره منو نگاه میکنه،نگو اشتباهی رفته بودم تو ماشین یکی دیگه نشسته بودم😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:50


استخدام ویژه

به تعدادی ادمین جهت درج آگهی در دیوار

با حقوق و مزایای عالی نیازمندیم .

هر ماه ۱ آگهی برای ما میزنید در دیوار ، تا

۳۰ روز پاسخگوی مشتریان در چت دیوار هستید


حقوق روزانه 650 هزار تومان است و هر

شب تسویه میشه

کار به صورت همیشگی هست

🌹 در صورت تمایل به همکاری با ما کلمه
ادمین رو به ایدی زیر ارسال کنید 👇👇

🆔 @Ziba_farhani

نمونه واریز حقوق کارکنان 👇👇
https://t.me/va_rizi

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:50


#اعتراف

اقا اعتراف میکنم یبار رفته بودم خرید
مانتو بود فکنم
قیمتش ۷۴۵ بود بعد من تخفیف و دوسدارم حتما باید تو خریدام تخفیف باشه
ب فروشنده گفتم خسته نباشید اینو برمیدارم
قیمتو که گفت، گفتم حالا اگه جا داره ۷۵۴ بدید لطفا 🤣🤣 میگفت خانوم قیمتش ۷۴۵ عه
گفتم ایشالله میصرفه براتون شما ۷۵۴ حساب کنید 🤣🤣از من اصرار و خواهش از اون انکار...
خلاصه یارو کپ کرده بود آخر گف اگه اصرار داری باشه ۷۵۴ بده🤣 بخدا اخرشم من خودم نفهمیدم دارم چیکار میکنم
رفیقم کنارم بود پاچید از خنده گف داری گرونتر میخری شل مغز🤣

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:49


بازگشت فوری معشوق در ۳ روز تضمینی
دفع فوووری سحر و جادو و چشم نظر
قدرت آینده نگری👁️
فروش ملک ۳ روزه تضمینی🏠

فوری و تضمینی مشکلتو حل کن👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/joinchat/TmfpdezeDRQNmyU9
🫵🏻سفارش و مشاوره👇🏻
👤ID:
@Allah_yektaa
WhatsApp: 09305191659

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:47


#اعتراف

سلاااااام :))))
خاستم بگم که امروز کنکور دادم و اینکه خونواده و اطرافیا خیلی استرس وارد کردن از همه بدتر اینکه بعدش دوونه دونه زنگ زدن که چطور بود..
همه اینا به کنار تنها چیزی ک اذیتم میکنه اینه که چرا وقتی انقدر وقت داشتم ک بخونم با حرفام خودمو گول زدم ک از فردا میخونم از شنبه میخونم و اینجوری شد که 10 ماه از تمامه وقتی که داشتم با گول زدنه خودم گذشت با حرفای بقیه کاری ندارم ولی حال خودم خوب نیس،میدونم که خیلیاتون الان تو همچین شرایطی هستید و اونجوری ک باید حالتون خوب نیست ولی کم نیارید تلاش کنید مطمعن باشید ک تهش قشنگ میشه...   لطفااا اگه کاری میخاید بکنید همون لحظه انجامش بدید خودتونو گول نزنید چون تنها کسی که این وسط اسیب میبینه و کلی پشیمون میشه خودتونید همیشه کارایی انجام بدید ک یه پله به موفقیت نزدیکتون میکنه که حسرتش نمونه تو دلتون حالا فرقی نمیکنه درس باشه مهاجرت باشه کار باشه هر چیزی که حال دلتون رو خوب میکنه.. به این فکر کنید ک هم خونوادتون هم خودتون چقدر خوشحال میشید و چه حسه خوبیه. هیچ وقت هم واسه انجام هیچ کاری دیر نیست من خودم الان دارم شروع میکنم واسه کنکور بعدی 🥲😂
امید وارم موفق باشید همتون و همیشه تو زندگیتون تصمیمای درستو قشنگ بگیرید 🦋

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:46


❗️این یه ویس مهمه❗️
🛑اختصاصی برای تو فرستادم🛑

روی دکمه شیشه ای بزن ⬇️
بعدش Start/شروع را بزن
تا بصورت خودکار برات ارسال بشه👇

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

07 Nov, 19:46


⛔️ مخصوص بانوان و آقایان متاهل ⛔️

🔞 این لباس زیر های فانتزی رو تو هیچ کجا نمیتونی پیدا کنی
https://t.me/+20O4EszEZX8zODlk
https://t.me/+20O4EszEZX8zODlk

♥️انواع لباس‌زیر های فانتزي،ترك،اروپايي،ایرانی

👙 بیکنی،بادی،لباس خواب،کاستوم،لباس‌زیر،مایو

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Nov, 20:07


#اعتراف

پدرم دو روز قبل فوتش خونشو فروخت تا با مامانم برگردن زادگاهشون خونه باغ بخرن و بمونن. از مالک جدید هم ۱ ماه مهلت گرفت که سرماخوردگیش خوب شه بعد بره ملک شهرستان رو معامله کنه و بیاد اثاثشو ببره اما اجل مهلت نداد و شب خوابید و صبح بیدار نشد. معلوم شد سرماخوردگی نبود و ریش به خاطر عوارض جنگ مشکلش حاد شده و دچار آمبولی ریه شد...

هممون داغون و شوکه بودیم. طبق وصیتش بردیم زادگاهش دفنش کنیم روز تدفین مادرم دچار شک سوگ شد. و هوشیاریش به شدت اومد پایین.

حالا شما تصور کنید. شوک مرگ پدرم. مادرم با هوشیاری و اکسیژن پایین تو بیمارستان. دکتر میگه امید چندانی به برگشتش نیست. دور از خونه زندگیمون. تو شهر دیگه. آواره خونه فامیل..
روز سوم پدرم مالک جدید زنگ زده.

خدا پدرتونو بیامرزه مادرتونم شفا بده حالا که دیگه بابا نیستن لزومی به اون مهلت یک ماهه نیست. بیاید ملک رو ظرف همین هفته تخلیه کنید

ینی ازین حجم از بیشعوری تو ی شوک جدید فرو رفتیم 😐😐😐

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Nov, 20:05


یه روزی یکی تو زندگی هممون میاد
که نه قبلا و نه بعدا شبیهش وجود نداره ...❤️

موزیک پست آخر اینستامون که درخواست داشتید
#پیشنهاد_ادمین🔒

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

06 Nov, 20:04


⛔️ مخصوص بانوان و آقایان متاهل ⛔️

🔞 این لباس زیر های فانتزی رو تو هیچ کجا نمیتونی پیدا کنی
https://t.me/+20O4EszEZX8zODlk
https://t.me/+20O4EszEZX8zODlk

♥️انواع لباس‌زیر های فانتزي،ترك،اروپايي،ایرانی

👙 بیکنی،بادی،لباس خواب،کاستوم،لباس‌زیر،مایو

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 20:04


#اعتراف

چند سال پیش داداش کوچیکه ام ۵ سالش بود اونموقعه یه برنامه تو تلویزیون بخش می کرد که من خیلی بهش علاقه
داشتم طوری که وقتی بهش نگاه می کردم حواسم به دور بر نبود آقا یه روز عصر که تازه برنامه شروع شده بود  فاضل (داداش کوچیکه ام )بعد یه ربع ساعت امد گفت زهرا زهرا بیا ببین یه مارمولک کشتم من که تعجب کرده بودم ولی برا  اینکه برنامه‌ام رو از دست ندم گفتم حالا بعدم میام نگاه می کنم ولی انقدر اصرار کرد مجبور شدم برم  ، رفتم دیدم یه مارمولک خیلی کوچیک رو کشته منم گفتم حالا بهش دست نزنیا سمیه، خلاصه همین که برگشتم بعد یه ۲۰ دقیقه ای از تو دستشویی بیرون امد گفت زهرا اینجارو ببین آقا نگم براتون مارمولک رو گرفته بود شسته بود و غسلش داده بود از دمش گرفته بود و آویزون بود، گفت ببین الان دیگه سمی نیست راحت می تونیم بهش دست بزنیم😐😂😂 ،یعنی من مونده بود تو عقل داداشم  😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 20:03


🔹 پخش عمده لباس زیر های فانتزی

💯اگر مغازه داری یا آنلاین شاپ حتما بیا اینجا سود خوبی میکنی

👌 زیر قیمت تمام عمده فروش های بازار

📍وارد کننده مستقیم از دبی و چین و ترکیه
🧮اول قیمت رو مقایسه کن بعد خرید کن👇
https://t.me/+wGLe8nb5jTI3NGJk
https://t.me/+wGLe8nb5jTI3NGJk

🔻انواع لباس زیر های فانتزی ایرانی و خارجی

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 11:02


#اعتراف

سلام این اعترافی که میخوام بکنم مربوط به یه سال پیشه که با اکسم بودیم😂
این اقا و دوستاش با یه نفر دعوا داشتن
که منتظر هر فرصتی بودن طرف و تنها گیر بیارن بریزن سرش منم وقتی فهمیدم رفتم کمکشون
رفتم سراغ یارو بهش پیام دادم و از اونجایی که طرف هول بود کشوندمش سر قرار😂
بعدم اینا رفتن تا میخورد گرفتن زدنش فیلمشم گرفتن پخش کردن. اون یارو هم  که در به در دنبال شماره و ادرس من بود جوری که پیدام میکرد کارم ساخته بود
گذشتو ما سر یه ماجرایی با اکسم دعوامون شد کات کردیم منم که عصبانی بودم به فکر تلافی رفتم به یارو پیام دادم من همون دخترم و تقصیری ندارم لطفا دست از سر من بردار و یکم دروغ چاشنیش کردم 😂گفتم اگه میخوای تلافی کنی میتونم ردیفش کنم خلاصه از این طرفم رفتم با اکسم اوکی شدم و گفتم بیا سر قرار میخوام دوباره رابطمون درست شه
نتیجه اینکه هر دو طرف یه دور از طرف من کتک خوردن🤣

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 11:01



‌‌هر کتابی که خواستید
میتونید از @chamedan_ketab
به راحتی دانلود کنید. هرر کتابی! رایگانِ رایگان


داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 11:01


#زنگ تفریح••💒

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 11:00


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat

Instagram :
👇👇👇👇 H 15
Https://instagram.com/irantahsilat.ir

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

05 Nov, 11:00


محصولات ممنوعه که تو داروخانه پیدا نمیشه از کانال دکتر مکس میتونی بخری

🔞 ورود به کانال دکتر مکس کلیک کنید 👉🏼

موقت تا چند ثانیه دیگه پاک میشه ⁉️ H 15

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 19:19


جوین شو و از همین امشب درآمد ثابت دلاری داشته باش👆🏽💸

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 19:19


سه راه برای پولدار شدن
1. گوشی ساده
2. اتصال به اینترنت
3. عضو شدن در این کانال

📱 اینجا بهت یاد میده بدون نیاز به داشتن دانش و تخصص خاصی، درآمد دلاری داشته باشی 👇🏽

@Daramd💵

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 19:17


#اعتراف

دانشگاه بودم سرکلاس ردیف های جلو خانم ها میشستند بعد ما آقایون، وسط کلاس خانمی که جلوم بود کاپشنش افتاد از رو صندلی، برداشتم و صداش کردم خانم کاپشنتون، و من ۱۹ ساله تا برگشت و تشکر کرد عاشقش شدم😂🤦‍♂ عین فیلما کتاب میوفته😂 دوستام گفتند کبود شده بودی😂 حالا مشکل کجا بود من قدم ۱۸۰ ولی اون دختر خانم حداقل ۱۹۰ داشت، اصلا یک حال بدی داشتم میترسیدم بگم مسخرم کنه بخاطر این موضوع، خلاصه دو ترم داغون بودم و همشم چشم تو چشم میشدم، تا اینکه گفتم اول مهر دیگه مرد مردونه میرم میگم، رفتم دیدم نیست😳 کنکور دوباره داد و رفت از دانشگاه ما، سالها گذشت تا کرونا گرفتم خوب شدم گفتم حالا که شمارشو پیداکردم بهش بگم، بهش گفتم و خب ایشون خیلی با نجابت و محترمانه گفتند که دارند ازدواج میکنند😔 ولی خب هنوزم دوسش دارم و شبا هم خوابشو میبینم، امیدوارم خوشبخت ترین زن دنیا بشه حتی اگه کنار من نباشه❤️ شما هم اگه چنین احساسی دارید بگید مثل من ترسو نباشید حتی اگه منفی هم باشه جواب باز تکلیفتون مشخصه🙏

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 19:13


🔮بازگشت فوری معشوق  در ۳روز تضمینی
عشقت رفته؟🥲
🤦🏻‍♀️مشکل زناشویی داری؟
رزق روزیت کمه؟
مشتریت کم شده؟
خونه یا زمینی که میخوای ب فروش نمیره؟
جذب جنس مخالف میخوای؟
نگران هیچی نباش ما اینجاییم تا تمامی مشکلاتتو حل کنیم🫶🏼

لینگ کانال 👇👇
https://t.me/+-WLo1U2expg3MjJk
https://t.me/+-WLo1U2expg3MjJk

❤️مشاوره👇👇
@Seyedddyyy

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 19:13


تیتراژ سریال جدید "مهران مدیری"
با هوش مصنوعی 😍❤️

👇 کاملش رو از اینجا دانلود کن 👇

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 11:03


#اعتراف
#پسرونه

آقا هستم 32ساله
سلام خوبین مخلص همگی
خاطره ای ک میگم عین حقیقته سال 95بود برای پروژه ای بایدیک هفته میرفتم عسلویه صبح روز موعود راه افتادم اقا تقریب یکساعتی بود حرکت کردم که دیدم ازشرکت تماس گرفتن که فعلا وسایل نرسیده عسلویه باید دوهفته دیگه بیای منم ازشب قبل خسته گرفتم تومسیر توماشین خوابیدم غروب حرکت کردم به سمت خونه به پدرمادرم اطلاع ندادم که دارم میام... خلاصه رسیدم شهرخودمون دیگ یه سررفتم پیش دوتا از دوستام تخته نرد بازی کردم شب ساعت11حرکت به سمت خونه
اقا من رسیدم دیدم چراغا خاموشن گفتم بی سروصدا برم اتاقم بخابم
چشمتون روز بدنبینه نگو وسط سالن یه عملیات سرپایی بود هنگگگ کردم اون بنده خداهام به محض روشن شدن چراغ سالن ترسیدن هرکدوم رفتن یه طرف اقام کنار اُپن اشپزخونه پاش سُر خورد افتاد شکست حالا من مونده بودم مات و مبهوت به هر‌ بدبختی  بود لباس تنش کردم بردم بیمارستان زنگ زدم خواهربرادرم اومدن حالا هی از بابا میپرسن چطور که اینطور شد( من فقط میخندیدم) اونم نمیدونست چی جواب بده همین شد از اون سال به بعد خونه مجردی گرفتم ...

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 11:02


⭕️ پخش عمده لباس زیر های فانتزی

👌 زیر قیمت تمام عمده فروش های بازار

📍وارد کننده مستقیم از دبی و چین و ترکیه

🧮 اول قیمت رو مقایسه کن بعد خرید کن
👇👇 H 14
https://t.me/+wGLe8nb5jTI3NGJk
https://t.me/+wGLe8nb5jTI3NGJk

🔻انواع لباس زیر های فانتزی ایرانی و خارجی و کاستوم و بادی و جوراب شلواری و پخش مستقیم برند ریژان

📍عمده فروشی حامی،حضوری و آنلاین

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 11:02


🤖 ترید اتوماتیک با هوش مصنوعی بلومبارد

🎁 ۵۰ دلار هدیه فقط با ثبت‌نام!
🚀 ۱۵ روز تست رایگان ربات ترید اتوماتیک – معامله بدون نیاز به نظارت!
🔒 بدون ریسک: اگر ربات ضرر کرد، ما ضرر شما را جبران می‌کنیم!

📈 بلومبارد به جای شما ترید می‌کنه، شما فقط سود رو شریک می‌شید!
همین حالا کلیک کن و ۵۰ دلار رایگان بگیر!

🎯 تجربه ترید هوشمند رو از دست نده – پیام بده و شروع کن!

@Blombardsupport

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 08:46


رسانه‌های اسرائیلی: نقاطی که در ایران به زودی نابود می‌شوند

https://t.me/+ItU5thC2Jm01NjZk

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

04 Nov, 07:45


گوشیتو پر از پروکسی نکن!!!
بیا اینجا فقط یدونه


https://t.me/+HnER_kZ15nE0MzQ0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:39


#سم😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:39


🤖 ترید اتوماتیک با هوش مصنوعی بلومبارد

🎁 ۵۰ دلار هدیه فقط با ثبت‌نام!
🚀 ۱۵ روز تست رایگان ربات ترید اتوماتیک – معامله بدون نیاز به نظارت!
🔒 بدون ریسک: اگر ربات ضرر کرد، ما ضرر شما را جبران می‌کنیم!

📈 بلومبارد به جای شما ترید می‌کنه، شما فقط سود رو شریک می‌شید!
همین حالا کلیک کن و ۵۰ دلار رایگان بگیر!

🎯 تجربه ترید هوشمند رو از دست نده – پیام بده و شروع کن!

@Blombardsupport

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:37


#اعتراف

قدر باباهاتون رو بدونید من وقتی بابام خوابه پاهاشو ماچ میکنم بعد که مطمئن شدم خوابه بیدار نمیشه جیبشو میزنم

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:35


🤖 ترید اتوماتیک با هوش مصنوعی بلومبارد

🎁 ۵۰ دلار هدیه فقط با ثبت‌نام!
🚀 ۱۵ روز تست رایگان ربات ترید اتوماتیک – معامله بدون نیاز به نظارت!
🔒 بدون ریسک: اگر ربات ضرر کرد، ما ضرر شما را جبران می‌کنیم!

📈 بلومبارد به جای شما ترید می‌کنه، شما فقط سود رو شریک می‌شید!
همین حالا کلیک کن و ۵۰ دلار رایگان بگیر!

🎯 تجربه ترید هوشمند رو از دست نده – پیام بده و شروع کن!

@Blombardsupport

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:35


#اعتراف

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

03 Nov, 20:30


🚨🚨🚨#فوری | منابع ایرانی:
حمله ایران به زود آغاز میشد‼️‼️مشاهده کامل خبر


😮😲پایگاه های ارتش اسراییل در آماده باش کامل

مشاهده خبر

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

29 Oct, 10:41


#اعتراف

یه بار هم دسته جمعی با همین خاله ها رفتیم شهرستان ,با دختر خاله هام رفته بودم بیرون
موقع برگشت دیدم یه نفر با سمند افتاده بود دنبالشون
منم یه میله کلفت برداشتم زدم شیشه عقب رو کامل خووووورد کردم طرف هم در رفت
ما چقد احساس غرور کردیم کلی بهم حال داد . هیچی خلاصه با دختر خاله برگشتیم خونه مادر بزرگ دیدم اه همون ماشینه جلو در خونه پارک شده زدم چرخها رو پنچر کردم اینه بقل هم شکستم
رفتیم تو خونه دیدم یاخدااااااا همون یارو نشسته خونه مادر بزرگم داره میخنده بهم (فهمیدم آشناست …..)
بعد فهمیدم دایی مادرمه
جاتون خالی کلی ضااااایع شدم تازه این خوبش بود خبر نداشتن چه بلایی سر ماشینش اوردم
خلاصه رفته بود ماشینو دیده بود در آستانه جنگ خانوادگی بودیم بهش خسارتشو دادم دست از سرم برداشت
خلاصه حسابی ضایع شدم + ابروم رفت + کلی پول هم پیاده شدم 

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

29 Oct, 10:40


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat

Instagram :
👇👇👇👇 H ⁸
Https://instagram.com/irantahsilat.ir

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

29 Oct, 10:37


#اعتراف

سلام وقت بخیر
چند سال پیش داشتیم از صحرا برمیگشتیم من و بابام قرار شد با موتور برگردیم نزدیک خونه بودیم که بابام زد تو یه چاله که من افتادم
بابام اصلا متوجه نشد و رفت منم زانوم بدجور آسیب دیده بود
بخواتر همین دیر رسیدم خونه
همین که رسیدم خونه بابام یکی زد تو گوشم گفت مگه قرار نبود با من بیایی
وقتییم که ماجرا رو براش  تعریف کردم
دوباره یکی دیگه زد
گفتم چرا میزنی خوب
گفت چون مراقب نبودی
اونجا بود که از این همه محبتی که به من داشت اشک تو چشام جمع شد

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

29 Oct, 10:35


.👇👆👉فا.ل مو.کل دار قوی👈👇
⚠️ پاسخ به تمام سوالات شماتوسط مو.کل گفته میشود.🚨🚨
🌟چیزهایی رو از زندگیت میگم که هیچکس جز خودت نمیدونه.🌟
100%دقیق دیده وگفته میشود.
آیدی ارتباط :❤️
🆔@Yaldarahimifalll
شماره تماس : ❤️
📱 09120307884
🔹 کانال تلگرام ❤️👇
https://t.me/+Q6EOjpgTTBd6f7A0
https://t.me/+Q6EOjpgTTBd6f7A0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

27 Oct, 20:10


#اعتراف

سلام خواستم ب تموم دخترا بگم هیچوقت هیچوقت بدون شناخت هیچکس باهاش ازدواج نکنین ،وقتی دیدین تو رابطتتون مشکلی هست سری تمومش کنید هرچقدر هم دوسش دارید بازم تموم کنین ب خدا هیچی نمی ارزه به اینک خودتون رو اذیت کنین و چشاتونو پر از اشک ،یکی رو دوس داشته باشین هم بالاخره یادتون می‌ره ،من اینو دارم الان مینوسم زمانی که از شدت اشک ریختن دارم میلرزم ،و تنهایی رو از ته دلم دارم حس میکنم،بر خلاف مخالفت های بابام با کسی ازدواج کردم ک فقط ۲ ماه باهاش رل بودم و عاشقانه دوسش داشتم هنوز دارم ولی خیلی فرد محدود کنیه ،فقط خونوادش براش مهمه و منو انگاری آورده خونشون ک فقط کار کنم ،دارم میسوزم از درد 🥺💔با اینک خودش شهر دیگ کار می‌کنه مجبورم در نبودش خونه مادرشوهر زندگی کنم و کاراشو بکنم ،هیجا نمیفرسه برم ،حتی الان سر اینک برم خونه مامانم دارم انقد زار میزنم 🥺دلم براشون ی ذره شده ،توروخدا رابطه های سمیتون رو بهم بزنین و مثل من نگران ابروتون نباشین 🥺💔

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

27 Oct, 20:10


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4

Instagram :
👇👇👇👇 H 6
Https://instagram.com/irantahsilat.org4

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

27 Oct, 10:14


#اعتراف

بچه ها دعاکنید گرگی خرسی چیزی منو بخوره😢🤦‍♀ منه اسکل صبح پاشدم به پدرم و برادرم که ازم بزرگتره گفتم پاشید تنبلا، بعد شروع کردم اول چندتا حرکت پروانه جلوشون زدم بعد برعکس روی دستام وایسادم😢 اصلا یاد جاذبه زمین نبودم😔 پیرهنم رفت کنار جفت 🍑 های گندم افتاد بیرون(لباس زیرم نپوشیده بودم) 😭🤦‍♀ انقدرم گیج بودم که چی شده نفهمیدم دارن میبینن چون پیرهنم اومده بود جلوی چشمم😭💔 بابام فقط چندبار بلند گفت لا اله الا الله و برادرم به مادرم گفت چرا دخترت انقدر اسکل و گاوهه😭 صبحونه نخورده رفتن سرکار😭💔

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

27 Oct, 10:12


#اعتراف

ما عید پارسال رفتیم مسافرت
شب وسط راه خواستیم بخوابیم یه پارک پیداکردیم و چادر زدیم واسه خواب که یهو بابام گفت پاشید پاشید جمع کنید
برگشتیم تو ماشین که دیدیم چادر رو به رو ی ما داره تکووووون وحشی میخوره و با تکوناش از جا کنده میشه...
مامانم گفت خداروشکر اومدیم تو ماشین ببین چه طوفانی شده :/
حالا ما هرچی به درختا نگاه میکنیم میبینیم همه ثابتن و دریغ از یه لرزش 😐

دیگه هیچی همه ساکت شدیم و خودمون زدیم به خواب، چادر رو به رویی عملیات داشتن مثل اینکه وحشیم بودن😂😁😐

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

27 Oct, 10:12


#اعتراف

.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

26 Oct, 10:19


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat

Instagram :
👇👇👇👇 H 5
Https://instagram.com/irantahsilat.ir

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

26 Oct, 10:19


➡️⬅️فوورییی رسمی / اسرائیل : تهران رو زد!!!!!

اخبار جنگ 👇👇
@akhbar_jang
@akhbar_jang
@akhbar_jang

پاسخ هولناک ایران به اسراعیل!👆👆

📹مشاهده تصاویر اولیه از محل بمباران

پوشش اخبار جنگ بدون‌سانسور

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

24 Oct, 19:33


🔥 سود ثابت روزانه از ۳ تا ۵ درصد از معاملات ارز دیجیتال با هوشی مصنوعی امکان پذیر شد!!

👮‍♂️ اگر به دنبال یک سرمایه‌گذاری بی‌دغدغه هستید، شرکت سرمایه گزاری ترون استیکر به شما این امکان را می‌دهد تا با خیال راحت سرمایه‌گذاری کنید .

واریز سود به صورت ساعتی سود ثابت ۳.۱ الی ۵.۵ درصد ثابت تضمین شده پشتیبانی ۲۴ ساعته آنلاین

📌 مشاوره رایگان و اطلاعات بیشتر در کانال تلگرام👇🏻
https://t.me/+MFEYVHQ0-ophOTc6

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

24 Oct, 19:32


#اعتراف

وقتی ده سالم بود میخاستم ببینم دستمال کاغذی وقتی آتیش میگیره چجوری میشه:/
واسه همین وقتی خونه مامانبزرگم بودیم دستمال کاغذیو کردم تو بخاری که اتیش بگیره وقتی اتیش گرفت اوردمش بیرون و دستم بود ،این آتیشم هی میومد بالا و هرچی فوت کردم خاموش نشد منم واسه اینکه دستم نسوزه انداختمش رو پتو
و کل پتو اتیش گرفت و جزغاله شد😐😐
خاموشش کردن ولی کتک زیبایی از مامانم خوردم ولی ارزششو داشت چون فهمیدم دستمال کاغذی چطور آتیش میگیره😂😂😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

24 Oct, 19:30


🤖 ترید اتوماتیک با هوش مصنوعی بلومبارد

🎁 ۵۰ دلار هدیه فقط با ثبت‌نام!
🚀 ۱۵ روز تست رایگان ربات ترید اتوماتیک – معامله بدون نیاز به نظارت!
🔒 بدون ریسک: اگر ربات ضرر کرد، ما ضرر شما را جبران می‌کنیم!

📈 بلومبارد به جای شما ترید می‌کنه، شما فقط سود رو شریک می‌شید!
همین حالا کلیک کن و ۵۰ دلار رایگان بگیر!

🎯 تجربه ترید هوشمند رو از دست نده – پیام بده و شروع کن!

@Blombardsupport

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

24 Oct, 19:28


#اعتراف

من موهام بشدت مشکیه و پُر هست یعنی سیبیلام شبیه دکتر جکول بود...مامانم و کلا خانوادم خیلی حساس بودن اون زمان و نمیزاشتن من تا ۱۶ سالگی پشت لبمو بردارم...
ینی یه عذابی میکشیدمااااا چون تو سن بلوغم بودم حساااااس بودم رو قیافم!
خلاصه یه بار عروسی دعوت بودیم... اونموقع ۱۳ سالم بود
دعوام شد با مامانم که چرا نمیزاری من حدقل برای مراسم پشت لبمو بزنم و ارایش کنم
هیچی دیگه داد و بیداد کرد یکم و بعد مامانم رفت آرایشگاه..
منم فرصتو غنیمت شمردم و رفتم سراغ میز و وسایل ارایش مامانم!
که ای کاش صاعقه میزد منو نصف میکرد ولی نمی‌رفتم..
اول خواستم با ژیلت سیبلامو بزنم ترسیدم مامانم بیاد یه بلایی سرم بیاره
ولی کاش میزدمو بلا سرم میاورد و نمیرفتم یه تُن کرم بمالم پشت لبم!
یه کرم سفید کننده داشتیم حالا نمیدونم فکر کنم تاریخ مصرفشم گذشته بود چون یه بوی گندی میداد برداشتم تا جایی که کرم توش بود فکر کنم مالیدم پشت لبم🥲
بعد نقطه دارک قضیه میدونید کجا بود؟ این بود که فقط پشت لبم ازون زدم
ینی مثل اینه که مثلا ماستی چیزی خوردن دور دهنم سفید بود بقیه پوستم گندمی🥲
یکی نبود بگه تو که تر زدی خب کاملا تر میزدی تو صورتت دلقک😑😂
خلاصه اینکارو کردم، رفتم یه مقدار پودر اکلیله  سایه رو که سبز هم بود مالیدم به فرق سرم که مثلا برق بزنه یه مقدارم رژ زدم ارایشم که تکمیل شد دیدم چشمام بی حال و سادس از همون اکلیلا مالیدم پشت پلکام🥲
هیچی مامانم اومد منو دید اول که غر غر کرد چرا اینجوری کردی فلان بعد دید حریفم نمیشه قبول کرد و رفتیم عروسی.....
الان بعد چن سال فیلم عروسیو که میبینم دوس دارم خودمو حلق آویز کنم و برا جلوگیری از مسخره شدن میرم یه کُنج به افق خیره میشم:/

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

24 Oct, 19:26


👙دنیای ارزونی بیکینی و لباس‌خواب اینجاست☝️

💥💥💥

🅾 هرچیزی که فکرشو میکنی ، تو جزیره‌ آدا نصف قیمته ، با گارانتی تعویض😍
👇🏾👇🏾H3
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk

🩱بادی،لباس‌خواب،کاستوم،جوراب،لباس‌زیر👙

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

23 Oct, 16:46


هنوز دنبال حقوق کارمندی هستی؟
اینجا یه بچه ۱۵ ساله از یه کارمند بیشتر درآمد داره

https://t.me/+o38P6RehMVYxNzA0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

21 Oct, 21:30


#حق😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

21 Oct, 21:30


#اعتراف

سلام وقت همگی بخیر
امروز یکی از دوستام از زبون دوستش تعریف میکرد ک رفته بوده خونه یکی از رفیقاش ک متاهل هم بوده واسه احوال گرفتن و اینا، خلاصه این داشته خونه رو نگا میکرده ک رو میز یه کِرِم میبینه و فک میکنه مرطوب کننده س 🤣( بو گل رُزم میداده😂 ) خلاصه میزنه ب دست و صورتش حالا رفیقشم داشته ناهار میپخته یکم ک میگذره احساس تنگ شدن صورت و دست بهش دست میده انگار ک صورتش جمع می‌شده نگو خاک تو سر تنگ کننده واژن زده😂 رفیقش ک میاد میبینه چیکار کرده میگه از شدت خنده از مبل پرت شد پایین 😂😂
خلاصه هر چیزیو‌ نمالین ب صورت😂

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

21 Oct, 20:59


👙لباس زیر خاص رو باید از جای خاص خرید

🅾 انواع کاستوم‌،خدمتکاری و‌ پرستاری و...
🧚‍♀ بادی نگین دار و ساده
🏊‍♀ بیکینی و مایو
🩲 شورت و سوتین 👙 Ha
با قیمت باور نکردنی فقط در فروشگاه جزره آدا
👇👇
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 20:52


#اعتراف

به خاطره دارم از زمانی که راهنمایی بودم مسیر مدرسمون تا خونمون خیلی دور بود باید با تاکسی میرفتم کلاس اول راهنمایی بودم یه روز ظهر موقع برگشت به خونه اومدم سر خیابون دست کردم تو جیبم دیدم پولام نیست گمشون کرده بودم با خودم گفتم چجوری برم خونه راهمم دور بود میخواستم پیاده برم چندساعت تو راه بودم پیش خودم گفتم سوار تاکسی میشم اونجا پیاده شدم میگم ببخشید پولمو گم کردم خلاصه سوار تاکسی شدم اونجایی باید پیاده میشدم یه سربازم پیاده شد منم دستو پاچه دست کردم تو جیبم که مثلا کرایمو بدم که یهو سربازه گفت آقا من امروز خدمتم تموم شده کرایه همه رو من حساب میکنم اینقدر ذوق زده شدم تو دلم اینقدر براش دعا کردم باعث شد خجالت زده نشم هیچ وقت این خاطره از یادم نمیره هرجا که هست خدا پشت پناهش باشه

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 20:51


👗 وقتی لباس خوابای دیسکویی میپوشم همه دیوونه میشن، دوستام میپرسن از کجا میخری

❤️‍🔥 منم میگم از آدا جانم 👇🏻
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 20:51


#چالش

از امیرای روزگار هستن:////



.

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 20:50


#چالش

فردین زمانه ات را بشناس..

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 16:08


❤️قیمت لحظه ای دلار طلا سکه خودرو را فقط و فقط اینجا میزاریم👇

https://t.me/+xyKROeT3k9I4OTg0

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 13:29


اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg4

Instagram :
👇👇👇👇 H29
Https://instagram.com/irantahsilat.org4

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 13:29


⭕️⭕️
🔴 می پرسی چیشده 

🔴 الکی کلی هزینه نکن 🔠

فقط ۷روز تا 0️⃣6️⃣  درصد تخفیف

♨️جشنوار پر تخفیف پاییزی آدا شروع شد🛒
👇👇
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0
https://t.me/+UBTN47aKGTJmZDA0

👗انواع بادی و لباس خواب و شورت و سوتین و کلی لامبادا و کاستوم 🖤

داستانکده | داستان سرا(اعتراف | چالش داستان )

20 Oct, 13:28


#چالش

دخترا اگه میخواین از حسادت بترکین وقتشه:)))