White with [ص] @dailysefid Channel on Telegram

White with [ص]

@dailysefid


𝐒𝐞𝐭 𝐭𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐭𝐨 𝐭𝐡𝐞 𝐖𝐨𝐫𝐝𝐬
اینجا از مشاهده‌ها و احوال روزانه‌ام میگم.

من:
☆ @whitestoryteller
صحبت‌هامون:
☆ @SefidArea

White with [ص] (Persian)

با کانال تلگرامی وایت ویت و ص دنیایی جدید اکتشاف کنید. این کانال زمینه‌ای برای به اشتراک گذاری داستان‌ها، تجارب و احوال روزانه است. در اینجا می‌توانید از مشاهده‌ها و احوال روزانه‌ی ویت استوری تازه آگاه شوید و با دنیای او آشنا شوید. ویت استوری تلاش دارد تا با شما ارتباط برقرار کرده و داستان‌های جذاب و الهام بخشی را با شما به اشتراک بگذارد. اگر به داستان‌ها و تجارب واقعی علاقه‌مندید، این کانال برای شماست. پیوند با دنیای ویت استوری را با کانال تلگرامی [ص] دنبال کنید و از آخرین اخبار و داستان‌ها مطلع شوید. همچنین می‌توانید با فرستادن پیام به کاربر @whitestoryteller یا مشارکت در گفتگوهای کانال @SefidArea با ویت استوری در ارتباط باشید. به جامعه‌ی وایت ویت و ص بپیوندید و تجربه‌ی یک دنیای جدید و الهام بخش را تجربه کنید.

White with [ص]

23 Nov, 19:55


یه پاک‌کن صورتی خریدم که صورتیش به صورتی چیزهایی که توی جامدادیم گذاشتم نمیاد و جدی بابتش غصه خوردم.

White with [ص]

23 Nov, 19:54


تغییر تنظیمات دادم یه‌ی💕💗💞💓🌸🎀🩷👛🦩🩰

White with [ص]

23 Nov, 13:24


روزی که برگردم به نوشتن احتمالا یه اتفاق خیلی خوشحال کننده یا خیلی ناراحت کننده افتاده

White with [ص]

23 Nov, 11:32


تو تصادف جاده‌ای که نزدیک به شهر، پایتخت و کلی مراکز صنعتی و کشاورزیه آمبولانس نیم ساعت طول می‌کشه تا بیاد (سگ تو آخوند)

White with [ص]

23 Nov, 11:32


بعد زنش هی می‌کشش عقب که دست بش نزن ممکنه فلج شه (گریه‌خنده)

White with [ص]

23 Nov, 11:28


یه جا یه پسرعموی دیگه‌م (که اونم پسرعموی همین پسرعموی تصادفیمه) می‌رسه و انقدر بد گریه می‌کنه که فکر می‌کنی با جنازه مواجه شده. هی سر و دست و کله‌ش رو ماچ می‌کنه و گریه می‌کنه. دیدن این ویدیو واقعا اشتباه‌ترین کاری بود که توی ده روز گذشته کردم.

White with [ص]

23 Nov, 11:26


گوشت تنم آب شد از دیدنش. (منم فضولم)

White with [ص]

23 Nov, 11:19


نمی‌دونم دقیقا این کار چه فایده‌ای داره و چرا انقدر مامانم فضوله‌ ولی فیلم‌های دش‌کم تصادف رو اختصاصی برای مامانم فرستادن و الان نشسته نگاه می‌کنه گریه می‌کنه.

White with [ص]

23 Nov, 10:24


انگار انسان همیشه مشغول ندونستن بوده و همیشه از ندونستنش یه خدا ساخته.

White with [ص]

23 Nov, 10:23


وقتی به تاریخ خلق‌شدن مفهوم خدایان دور نگاه می‌کنی می‌بینی مثلا انسان نمی‌دونسته چطوری از آسمون داره بارون میاد و تصمیم گرفته بگه که پس بارون و یا عامل بارون خداست. این روزها می‌دونیم بارون از کجا میاد، می‌دونیم هسته‌ی زمین گرمه، می‌دونیم خورشید کجاست و چقدر با ما فاصله داره، می‌دونیم انسان چطوری از یه سلول تشکیل می‌شه و حتی می‌دونیم انسان چطوری از پیشینیان شبیه به خودش به این گونه رسیده. خیلی چیزها رو می‌دونیم و حدس بزنید وقتی به یه نفر می‌گیم چرا هنوز به دنبال خلق مفهوم خدایی چی می‌گه؟ می‌گه پس چطوری کره‌ی زمین خلق شده و تصمیم می‌گیره بگه کره‌ی زمین یا عامل خلقت کره‌ی زمین خداست.

White with [ص]

22 Nov, 20:46


فکر کنم این از بینشون موردعلاقه‌ی خودمه. نمی‌دونم چرا:<

White with [ص]

22 Nov, 20:45


این‌طوری نیست که کسی ندونه صاحب کاخ مروارید کیه، فقط مشخص نیست چرا اون مرد صاحب اون کاخه. همه توی قصر یه عنوان دارن. شاه هست، همسران شاه هستن، فرزندان شاه، خانواده‌ی سلطنتی، خواجه‌ها، نگهبان‌ها، بانوان دربار. هرکسی که حضور داره، دلیلی برای بودنش هست؛ توضیحی. صاحب اون کاخ ولی نه عنوانی داره و نه نسبتی با خانواده‌ی سلطنتی. شاه ملکه داره، شش صیغه، ولیعهد و دختری که به‌تازگی با یکی از وزیرزاده‌ها وصلت کرده. هرکسی که موقع سلطنت پدر و عموش زنده بوده، با شنیدن اسمش سر روی خاک می‌ذاره و شکر می‌کنه. اون یه شاه کامله‌ با فضیلت و اخلاق، هر دستورش پله‌ایه برای بهترشدن کشور... اون پدر مهربون کشوره، همون‌طور که از یه شاه انتظار می‌ره... تنها چیزی که راجع‌بهش سوال‌برانگیزه جینجو گونگجونه و صاحبش. مردی که سال‌هاست توی قصره و شاه هر هفته بهش سر می‌زنه... البته... صاحب کاخ مروارید خیلی وقته که فقط نفس می‌کشه. پزشک دربار گفته بود که این یه وضعیت نباتیه و شاه با شنیدنش هق‌هق کرده... البته می‌دونی که شایعات خیلی زیادن... کسی نمی‌دونه که شاه واقعا گریه کرده... کسی هویت اون مرد رو نمی‌شناسه... ولی اینکه فقط یه جسمِ زنده‌ست که هرگز بیدار نمی‌شه واقعیه. من خودم مدتی به کاخ مروارید خدمت کردم. صورتش خیلی زیبا بود. یه مجسمه‌ی تراشیده‌شده شاید از فرشته‌ها؟ ممکنه که یه فرشته باشه که شاه روی زمین حبسش کرده؟ نمی‌دونم... خیلی ترسناکه می‌دونی؟ اینکه مثل یه جنازه بین پتوهای طلایی دراز کشیده و فقط نفس می‌کشه... همیشه بی‌حرکته. کوچک‌ترین صدایی توی کاخش شنیده نمی‌شه. فقط صدای نفس‌های خودته و قدم‌هایی که زور می‌زنی سبک باشه ولی انگار داد چوب رو درمیاره. کسی هم جز شاه و تنها بانوی خدمتکار کاخ توی اتاق‌های بزرگ، خالی و مجللش پرسه نمی‌زنه... چون گفتم که... صاحبش کوچک‌ترین حرکتی نمی‌کنه. با چشم‌های بسته فقط نفس می‌کشه. خیلی زیباست و خیلی ترسناکه. زمانی که بهش خدمت می‌کردم می‌ترسیدم یهو دستش رو از زیر پتو بیرون بیاره و مچم رو چنگ بزنه. من هر روز صورتش رو با بهترین ابریشم‌ها پاک می‌کردم. نمی‌خوام عامل شایعه باشم ولی یه وقت‌هایی رد اشک روی صورتشه... نمی‌دونم یعنی ممکنه یه جنازه‌ی زنده گریه کنه؟ یا... جونم رو برای گفتنش ازدست می‌دم ولی... شاید شاه حین بوسیدنش گریه می‌کنه؟

#nes SEFID

White with [ص]

22 Nov, 20:42


روی هشتگ که زدم چند تا nes از گذشته ته تلگرامم پیدا کردم که هنوز با شما به‌اشتراک نذاشتمش. نمی‌دونم دوست دارید بخونیدشون یا بذارم همونجا بمونن و تبدیل به اون خاطره‌های ته ذهنم بشن که فراموش می‌کنم هرگز داشتمشون.

White with [ص]

22 Nov, 20:40


می‌دونید که من مدت زیادیه که نمی‌نویسم، واتپد ندارم و فولدر فیکشن‌هام رو باز نکردم. الان داشتم بعضی از این nesها رو می‌خوندم و انگار قلمش رو نمی‌شناختم. غلط‌وغولوط‌هاش رو می‌دیدم و دلم رو می‌زد. برام بامزه بود که این‌طوری می‌نوشتم.

White with [ص]

22 Nov, 20:38


بچه‌ها شما #nes های من رو خوندید؟

White with [ص]

22 Nov, 01:01


جدی خوابم نمی‌بره. وای

White with [ص]

21 Nov, 11:04


اگر یه بستی قرتی داشتم تا الان کیف لوازم آرایش خودمو داشتم ولی اطرافیانی دارم چونان هاویج

White with [ص]

21 Nov, 11:00


موهام رو جینگولی‌ بستم ولی. خرگوشی بسته‌م بالا و توش کوچولو کوچولو بافتم.

White with [ص]

21 Nov, 10:59


صبح لوازم آرایش خواهرم رو از توی کیفش برداشتم که بعد از صد سال یه حالی به کائنات بدم و آرایش کنم که موند تو ماشین و داداشم با ماشین رفت دانشگاه. خدایا شکرت

1,694

subscribers

3,957

photos

698

videos