خیلی دوست دارم شبای مدنی رو تجربه کنم،فک کن تنها توو تاریکی بری بشینی وسط آمفی تأتر ادبیات و به تاریکی خیره شی،با آسانسور بری بالا و طبقه آخر پیاده شی و یا بری اون دستشویی های بیرون که کنار سالن ۲ هست و گوشه ی حیاطشه و بعدم بری وسط زمین چمن بشینی و ماهو تماشا کنی؛در این حین که داری برمی‌گردی چندتا سگ بیفتن دنبالت و آی بدو آی بدو،از دستشون فرار کنی برسی به مهدکودک مدنی که ازش صدای جیغ میاد،میری داخل ببینی که این چه صدایی و با صحنه جیر جیر لولای درب که داره توسط بادی که از پنجره بازش میاد مواجه میشی،موقع خروج چشمت به یک کتاب داستان شب رنگ میوفته و میری لاشو باز میکنی و میبینی که نقشه یه گنج پنهان توو مدنیه ولی کدگذاری شده و باید رمزگشایی بشه که بدونی گنج کجاست،رمز نقشه اینه که کلمات و جهت ها به صورت معکوس هست یعنی وقتی توو نقشه داره سمت راست رو نشون میده یعنی در واقعیت سمت چپ هست،با کلی دقت مکان گنج رو پیدا میکنی یه بیل و کلنگ برمی‌داری و میری،توو راه دوباره سگا پیداشون میشه،آی بدو آی بدو،بعد خلاصی ازشون میرسی به نزدیکی مکان گنج که حیاط پشتی ادبیات که به سمت فنی هست،از روی نقشه مکان دقیق رو پیدا میکنی و شروع میکنی به کندن و درحالی که کسی اونجا نیست صدای خسته نباشید می‌شنوی و توو هم میگی ممنون و بعد به خودت میای در حالی که ترسیدی به اون گنج با ارزش فکر میکنی،بعد یک ساعت کندن به یه صندوقچه میرسی و خوشحال میکشی بیرون،درشو باز میکنی و درحالی که با بُهت داری به داخلش که تقریبا خالیه نگاه میکنی،چشمت به یه تومار میفته،بازش میکنی،یه نوشته به زبان و خط مدنی که مربوط به چندین سال قبل هست رو میبینی،شروع میکنی به خوندن،نوشته این بود که "این جمله ارزشش خیلی بیشتر از چیزیه که حتی بشه بهش قیمت گذاشت،دوست من رفیق من این چندتا کارو توو مدنی نعکن،یک)ترم اول عاشق نشو،دو)با همکلاسیت رل نزن،سه)به کسی اعتماد نکن،چهار)مافیا بازی نکن،پنج)توو اکیپا نرو،شش)اسم بچتو توو ترم اول انتخاب نکن،هفت)به دستشویی های دانشکده خودت تعصب داشته باش،هشت)ارادتمند و مرید خاندان خدایی باش و نه)دلبرآلا همیشه اولین رزرویت باشه"حتما برات سواله که چرا رند نکردم که بشه ده تا،دهمیم اینه که توو دانشگاه سرت تو کارت خودت باشه؛بعد این شکست فرا عشقی که خوردی اون چاله رو پر میکنی و میری رو سکوی بلند کنار زمین چمن توو این سه راهه و منتظر طلوع خورشید میشی،وقتی خورشید کم کم پیداش شد،درحالی که توو فکر اتفاقات چند ساعت پیشی میری سمت دانشکده ها که به کلاسات برسی و توو راه بازم سگا دنبالت میکنن و آی بدو آی بدو...
#Hossein
#Hossein
![[ دانشجو یار ] Telegram Channel](/avatar/1428/1428628849.jpg)
