۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۱ بود. باز هم نمایشگاه کتاب سال و باز هم دیدار با استاد شفیعی کدکنی. آن سال ملاقات با استادان: دکتر محمد امین ریاحی، بهاالدین خرمشاهی؛ همسر دکتر زرین کوب هم در برنامه سفر فرهنگی مان به تهران بود.
با دوستم جناب دکتر آیدنلو، افتخار شاهنامه شناسی ایران؛ در روز اول به منزل استاد خرمشاهی رفتیم. از هر دری سخن بود ... موضوعات مختلف حافظ شناسی و قرآن پژوهی و نکاتی جالب در باره کتاب تازه چاپ شده "شاهد بازی در ادب فارسی" دکتر سیروس شمیسا. و بعد ها نظریات جالب تری که دکتر شفیعی درباره اش گفتند و بماند.....
یک روز قبل از آنکه طبق عادت معهود به خدمت استاد شفیعی در منزل شخصی شان مشرف شویم تلفنی با خود استاد هماهنگ شدیم و ایشان فرمودند که آن روز قرارست محمد رضا حکیمی از قم به منزل استاد بیایند و استاد حکیمی دوست ندارند که غیری در خلوت آنها باشد! و ما هم پذیرفتیم. دیدار با خانواده مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب هم در منزلشان یکی دیگر از برنامه های آن سال ما بود. اواخر همان روز قرار شده بود که با دوست شفیقم جناب آیدنلو به خدمت مرحوم استاد محمد امین ریاحی برسیم.
.... هوا داشت تاریک می شد که ما به خانه استاد رسیدیم و بعد از احوالپرسی های معمول .... تقریبا اولین جمله ای که استاد فرمودند این بود....:
دیروز تمام هستی ام را فروختم!!!
سکوت عجییی بر اتاق حاکم شد! پرسیدیم استاد منظورتان از این حرف چیست؟ دکتر ریاحی آهی کشیدند و گفتند: دیروز کتابهایی را به دست خویش فروختم که حاشیه های تدریس شده فروزانفر را داشت.... تاریخ بیقی ای را فروختم که فروزانفر آن را تدریس کرده بود. تاریخ جهانگشایی را فروختم که همچنان بوی فروزانفر را می داد... آن هم به ثمن بخس!!!
سکوت اتاق تکمیل تر شد! حرفی برای گفتن نمی توانستیم داشته باشیم! ... تازه فهمیدیم که استاد ریاحی مدتی است که از کشور ممنوع الخروج هم شده اند و حقوق بازنشستگی شان مدتهاست که قطع شده! آن هم بخاطر اینکه ایشان وزیر فرهنگ وقت در دوره قبل از انقلاب بودند! و از روی ناچاری مجبور به فروش کتابهای شخصی شان شده اند!!!
جای آن است که خون موج زند در دل لعل! .... سر صحبت باز شد تا رسیدیم به استاد زرین کوب فقید. دکتر ریاحی خاطره ای از ایشان نقل کردند که به قول خود استاد اولین و آخرین بار بود که نقل می شد. ماجرا مربوط می شد به حدود سال شصت که زرین کوب همراه با همسرشان برای مشکل بیماری شان می خواستند از طریق فرودگاه تهران عازم فرانسه شوند. در بازرسی فرودگاه چند نفر از نیروهای فرودگاه استاد را می شناسند و با تحقیر و ارعاب اجازه نمی دهند که نویسنده "دو قرن سکوت" به این سادگی ایران را ترک کند! و از روی ناچاری دکتر زرین کوب تعهدنامه ای می نویسد که بعد از بازگشت مجدد به ایران طی مقاله ای خط بطلانی بر کتاب مذکورش بکشد! و ادامه ماجرا....
برای فردا قرار شد که جهت ملاقات با استاد شفیعی؛ جناب دکتر ریاحی هم برای دیدار ایشان همراه ما باشند و آن دو استاد دیرین دیداری با هم تازه کنند.
در منزل استاد شفیعی از هر دری سخن به میان آمد و در میان آن سخنان علمی و پژوهشی دکتر شفیعی گفتند که از اوایل سال شصت مشغول تالیف و نگارش کتابی وزین با عنوان "سبک شناسی" هستند و چند نمونه از پیش نویس ها و مطالب پراکنده آن را هم در مجلس نشان دادند.... هم چنین گفتند که در موضوع "شاهد بازی در ادبیات فارسی" مجموعه ای محکم تر و مستدل تر (نسبت به کتاب دکتر شمیسا) دارند ولی فعلا "مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز!" و چاپ آن برای خواننده عمومی صلاح نیست! ... هادی بعضی و بعضی را مضل!
سخن دکتر شفیعی در خطاب به آیدنلوی جوان - که آن موقع بیست و سه سال داشتند - برای من همیشه جالب بود:
"هر چند دوستان ما را با نقدهای تند و تیزت رنجانیدی... ولی حقیقت را باید از افلاطون هم چشید!" و با این سخن شان مهر تاییدی بر مقالات شاهنامه شناسی و کارنامه نقد جناب آیدنلو نهادند. این سخن استاد شفیعی در حضور مرحوم ریاحی هم از آن نادره گفتار بود: "هرکس بتواند یکی از مقالات پژوهشی سجاد آیدنلو را بنویسد، من - اگر در محدوده اختیاراتم بود - برای هر مقاله اش یک مدرک دکترای ادبیات دانشگاه تهران را به ایشان می دادم!" حال آنکه آقای آیدنلو در سال هشتاد همانند این بنده در سال پایانی دوره لیسانس در دانشگاه اورمیه بودند! و ایشان تا همان سال چهل مقاله فاخر نگاشته بودند و تا به اکنون هم همراه با کتابهای وزین شان نزدیک به دویست اثر ارزشمند از دکتر آیدنلو به جاپ رسیده است! و آن استاد جوان یعنی دکتر آیدنلو اکنون استاد دانشگاه پیام نور در شهر اورمیه هستند!!! صد حیف که خورشید را به گل اندودند!
🌹روایتگر: سیدتقی آل یاسین🌹
✨محقق و پژوهشگر نهج البلاغه✨
با سپاس از جناب دکتر مجیدی از تبریز
🆔 @sayehsokhan