علی دینی ترکمانی @alidinee Channel on Telegram

علی دینی ترکمانی

@alidinee


توسعه فراگیر و همه‌جانبه، بدون عملیاتی شدن رویکرد سوسیال دموکراسی رادیکال ممکن نمی‌شود. دموکراتیزه کردن سازمان تولید و نظام تصمیم سازی(توزیع قدرت اقتصادی و سیاسی) تنها راهکار تامین جامعه‌ی متوازن، پیشرو و
باثبات است.
https://t.me/alidin_alidni پل ارتباطی

علی دینی ترکمانی (Persian)

علی دینی ترکمانی یک کانال تلگرامی با نام کاربری @alidinee است که به توسعه فراگیر و همه‌جانبه بدون عملیاتی شدن رویکرد سوسیال دموکراسی رادیکال می‌پردازد. این کانال بر اهمیت دموکراتیزه کردن سازمان تولید و نظام تصمیم سازی تاکید دارد، زیرا فقط این رویکرد می‌تواند جامعه‌ای متوازن، پیشرو و پایدار را فراهم کند. با پیوستن به کانال علی دینی ترکمانی، شما به دنیای مباحث اجتماعی و اقتصادی پررنگ و پرمغز وارد خواهید شد. برای ارتباط با این کانال و شرکت در بحث‌های ارزشمند، می‌توانید از پل ارتباطی آن به آدرس https://t.me/alidin_alidni استفاده نمایید.

علی دینی ترکمانی

18 Aug, 22:03


تراژدی کمدی طالبان

مارکس در کتاب "هجدهم برومر لویی بناپارت،" در تحلیل کودتای برادرزاده ناپلئون و انحلال پارلمان گفته بود "تاریخ دو بار تکرار می‌شود. بار اول به‌صورت تراژدی و بار دوم به‌صورت کمدی". تراژدی ظهور کودتای ناپلئون در سال ۱۷۹۹، ۱۰ سال بعد از انقلاب فرانسه و برقراری مجدد دیکتاتوری پادشاهی ضد آرمان "آزادی و برابری"، و کمدی ظهور لویی بناپارت در سال ۱۸۵۱ به همان روش و انحلال پارلمان بعد از دوره دوم نظام جمهوری، و تحکیم دیکتاتوری پادشاهی؛ البته، در موقعیتی که شرایط تاریخی فرانسه اجازه‌ی آن را چندان نمی‌داد.

ظهور دو‌باره طالبان، مصداق بارز دیگری از این جمله قصار مارکس است. تراژدی ظهور طالبان و حاکمیت آن طی سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ و کمدی ظهور دوباره آن در راس قدرت. کمدی مسئولیت‌ناپذیری اخلاقی آمریکا و فرافکنی آن از سویی و داعیه طالبان مبنی بر تامین امنیت و رفاه مردم از سوی دیگر.

طبعا، طالبان، در این مدت درس‌هایی آموخته است؛ شرایط تاریخی داخلی و بین‌المللی هم اجازه نمی‌دهد که نعل به نعل، به‌روال دوره زمام‌داری قبل عمل کند. ناچار است در جاهایی انعطافی نشان بدهد و برای نمونه، به‌جای منع کار و تحصیل زنان، آنان را مقید به‌رعایت پوشش مورد نظر خود کند. با وجود این، جوهره‌ی اساسی قواعد بازی، همان است که قبلا تراژدی خلق کرد.
اگر جز این باشد، طالبان در چارچوب مذاکرات صلح عمل می‌کرد و قواعد بازی ۲۰ سال اخیر را با بازگشت خود در قالب حزب سیاسی می‌پذیرفت و در چارجوب صندوق رای به رقابت با نیروهای سیاسی دیگر می‌پرداخت و امیدها را نقش بر اب نمی‌کرد؛ به این‌صورت نقطه‌عطف (برنگاه) تاریخی مثبتی را رقم می‌زد و این کشور را به مصداق دیگری از نقش شخصیت‌های تاریخی مهم در تاسیس نهادهای فراگیر تبدیل می‌کرد.

متاسفانه، عدول از مذاکرات صلح و تصرف قدرت از طریق نظامی، به علاوه‌ جهان‌بینی بسیار بسته‌ طالبان، توامان با هم، به احتمال زیاد، موجب تکرار قواعد بازی حکمرانی برآمده از شریعت‌گرایی واپس‌گرا خواهد شد. در نتیجه، با تغییر قانون اساسی، دستاوردهای سیاسی و مدنی دوره تاریخی اخیر دود خواهد شد و افعانستان با نظام سیاسی تقریبا فراگیر مبتنی بر صندوق رای (ولو وابسته) را به کشوری با نظام سیاسی بسته واپس‌گرا تبدیل خواهد کرد (رهبران افغان از جمله حامد کرزای و عبدالله عبدالله و اشرف غنی هنوز به شکل‌گیری دولت انتقالی و نیل به اهداف مذاکرات صلح امید دارند. کاش چنین شود. ولی تجربه تاریخی و اظهارات اخیر طالبان مبنی بر اعمال شریعت، دال بر احتمال ضعیف تحقق چنین امیدی است).

تردیدی نیست که بدون هموار کردن راه از سوی آمریکا، طالبان نمی‌توانست در چنین موقعیتی قرار بگیرد. استدلال جو بایدن در مورد هزینه دو هزار میلیارد دلاری و کشته‌های آمریکا در این سال‌ها به علاوه‌ی ناکارآمدی همراه با فساد شدید دولت و ارتش افغانستان، کمدی درام دیگر این ماجراست. اگر در گذشته زبان طالبان فقط زبان تسمه و شلاق و دار و درفش بود، این‌بار، بار سنگین غم نوستالژی ۲۰ سال گذشته‌ همراهِ با آزادی نسبی سیاسی و اجتماعی، بویژه برای جامعه زنان و هنرمندان این کشور، بر آن رنج اضافه خواهد شد.

آمریکا که با اقدامی نادرست، درگیر حضور بلندمدت و دولت‌سازی در افغانستان شده بود، می‌توانست با تصمیم راهبردی صحیحِ کمک گرفتن از جامعه جهانی در تامین هزینه‌ها و نیروی انسانی، و واداشتن جدی دولت افغانستان و نیروهای سیاسی به رعایت عملکردهای قابل قبول، مانع از تکرار اشتباه اول در ابعادی بیش‌تر شود. در عین حال، می‌توانست با ممانعت از پیشروی طالبان، امکان واداشتن آن‌ها به پذیرش رقابت سیاسی از طریق صندوق رای را فراهم کند. یا حداقل، می‌توانست با مقید کردن جدی نیروهای سیاسی حاکم به رعایت عملکردها، از بی‌تفاوتی ارتش افغانستان در برابر پیش‌روی و یارگیری طالبان جلوگیری کند. قبل از اقدام به خروج ناگهانی هم می‌توانست ضرب‌الاجل چند ساله‌ای را در جهت تغییر رویه‌های حکمرانی طرح کند....انداختن طناب دار تقصیرات بر گردن دولت و ارتش افغانستان، بعد از ۲۰ سال، فرافکنی است.

نکته اخر.اگر طالبان پروژه صلح را در چارچوب سیاسی صندوق رای می‌پذیرفت واز این طریق به قدرت می‌رسید، این نتیجه را می‌شد گرفت که اکثر مردم افغانستان به‌دلیل فرهنگی، گرایش به چنین جریانی با وجه‌مشخصه‌های ایدئولوژیک آن دارند. در غیر این‌صورت، نتیجه این است: سقوط شهرها، در غیاب ارتشی که تمایلی به جنگیدن نداشته است را نمی‌توان به حساب تمایل اکثر مردم گذاشت. تظاهرات ضد طالبانِ تقریبا فراگیر افغان‌های ساکن در کشورهای مختلف، می‌تواند شاخصی از پایگاه اجتماعی طالبان در این کشور باشد.

اگر دومی صحیح باشد، طالبان چالش جدی مشروعیت خواهد داشت. مهاجرت، بیش‌تر و عملکرد اقتصادی گذشته، بویژه بر حسب روند تورم و نرخ ارز پنبه خواهد شد.

علی دینی‌ترکمانی
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
@alidinee

علی دینی ترکمانی

12 Aug, 13:36


کرونا، فاجعه انسانی، شکست نظام‌مند

فاجعه انسانی کرونا، مصداق بارزی از شکست نظام‌مند در عرصه سلامت است. عرصه‌ای که با توجه به حمایت‌های فنی سازمان بهداشت جهانی و حمایت‌های کشورهای پیشرو در تولید دارو و واکسن، از نظر سیاستگذاری، چندان پیچیده نبوده است.

چرخه سیاستگذاری با درک صحیح مساله شروع و با شناسایی بهترین راه‌کارهای مواجهه با مساله تکمیل می‌شود؛ با تامین منابع مالی و اجرای راه‌کارها به پیش می‌رود. بازخوردهایی از اقدامات اجرا شده گرفته می‌شود تا نواقص احتمالی شناسایی و برطرف شوند.

این چرخه، بسته به کیفیت نظام حکمرانی می‌تواند بهترین شکل یا بدترین شکل را داشته باشد که ربطی یه پیچیدگی خود مساله ندارد. بلکه مرتبط با هنر سیاستگذاری است.

در جامعه ما، از همان ابتدا، چرخه سیاستگذاری درست شکل نگرفت. در سطح سیاستگذاری، درک درستی از مساله وجود نداشت. اگر در جایی مانند کادر درمان وجود داشت در جایی دیگر با درک نادرست، بر آن سایه جدی انداخته می‌شد. یعنی، بدلیل ناهماهنگی ذاتی برامده از تو در تویی نهادی، امکان نیل به درک صحیح و جامعِ تعیین‌کننده وجود نداشت.
درک درست، یعنی، تصویری که سازمان بهداشت جهانی از ویروس، از ابتدا ترسیم می‌کرد و درباره‌ خطرهای جدی آن، در مقام مشاوری رایگان، هشدار می‌داد.

برخی با نادیده گرفتن چنین هشدارهایی، به برخوردهای هجوآمیز با کرونا روی آوردند و هشدارهای پزشکان و کادر درمان و سازمان بهداشت جهانی را به سخره گرفتند. حتی، کتاب طب هریسون را به آتش کشیدند و عمق فاجعه در درک نادرست این مساله‌ خطیر را به عیان ثابت کردند.

وقتی کرونا با مخاطرات جدی آن، به مساله‌ای تقلیل داده شد که نباید ان را جدی گرفت، راه‌کارهای مواجهه با ان نیز، در جاهایی، سر از درمان‌هایی چون روغن گل بنفشه و غیره در آورد. منطق صحیحی از حلقه‌های مختلف ِ به‌هم پیوسته‌ی زنجیره سیاستگذاری سر در‌گم و نادرست.
در چارچوب این چرخه پیشگیری با اعمال قرنطینه و فاصله‌گذاری فیزیکی معنا پیدا نمی‌کند . درمان به‌روش علمی و تخصصی هم همین‌طور.

حلقه‌ی اقدامات اجرا شده، با اخذ تصمیم نادرست دیگری تکمیل شد. تاکید بر تولید داخلی واکسن. این تصمیم به دو دلیل نادرست بود. اول، اهمیت بسیار زیاد زمان طلایی در چنین موقعیت‌هایی. در موارد عادی، عرضه با تاخیر محصول و کالایی مشکل حادی ایجاد نمی‌کند. با ایجاد کمبودی، در نهایت قیمت بالا می‌رود و بعد با تامین عرضه، بازار تا حدی متعادل می‌شود. ولی در مورد چنین ویروسی با ضریب سرایت بالا و پیچیدگی‌های خطرناک ان، موجب بروز زنجیره‌ای از رویدادهای به هم پیوسته، در جهت وقوع فاجعه انسانی می‌شود. بر اثر تاخیر، تعداد بسیار زیادی مبتلا می‌شوند و درصد قابل توجهی مشکل ریه‌ای پیدا می‌کنند که باید بستری شوند. ظرفیت بیمارستان‌ها پر می‌شود و مشکل پذیرش بیماران جدید پیش می‌آید. ریسک مرگ و میر بیش‌تر می‌شود. استرس و فشار تقاضا، موجب افزایش قیمت دارو در بازار آزاد می‌شود. هزینه درمان بسیار بیش‌تر از شرایط عادی می‌‌شود و درمان محرومان سخت‌تر. بازار قاچاق واکسن شکل می‌گیرد و در آن عده‌ای فریب واکسن‌های جعلی برند را می‌خورند. در نتیجه، به‌جای پیش‌گیری دچار مشکل می‌شوند فشار کار، نفّس کادر درمان را می‌بُرد و فشار تقاضا استهلاک دستگاه‌هایی چون سی‌تی‌اسکن را بیش‌تر می‌کند. بیمارستان‌ها با تجهیزات نیاز به تعمیر، در درمان‌‌های دیگر نیز دچار مشکل می‌شوند.

دوم، اهمیت بسیار زیاد استاندارد بودن واکسن. هر چه کالاها مبتنی بر دانش فنی ساده‌تری باشند، استاندارد چندان اهمیتی ندارد. در موارد برعکس، استاندارد بسیار حایز اهمیت است. تولید واکسن، مستلزم فناوری سطح بالا و امکانات قوی و تجهیزات دقیق است. خطایی کوچک می‌تواند جان میلیون‌ها نفر را به خطر اندازد. تولید واکسن با کیفیت ضعیف، به‌جای پاسخ به مساله، آن را تشدید می‌کند.
به همین دلیل، کشورهایی چون المان، فرانسه، ژاپن، سویس، سوئد، کانادا، مالزی و کره جنوبی به رغم پیشگامی در عرصه نوآوری‌های علمی و فنی، اقدام به تولید واکسن از مسیری متفاوت نکرده‌اند. با مشخص شدن پیشگامی فایزر، استرازینکا، اکسفورد، مدرنا و جانسون، شرکت‌‌های داروسازی این کشورها، از طریق قراردادهای تولید تحت لیسانس، با شرکت‌های داروسازی پیشگام همکاری کرده‌اند و ظرفیت‌های تولیدی خود را بکار گرفته‌اند تا به اندازه کافی واکسن تولید و عرضه شود. با چنین اقدامی، هم اطمینان بیش‌تری در مورد رعایت استانداردها دارند و هم هزینه‌هایی که باید برای طی فرآیندی مشابه صرف کنند را صرفه‌جویی می‌کنند. این موضوع طبعا برای کشورهای با استاندارد ضعیف بیش‌تر اهمیت دارد.

درک صحیح مساله، تدوین بهترین راهکارها و اجرای به‌هنگام و قوی راه‌کارها هنر نظام سیاستگذاری است. هنری که مرتبط با قواعد نظام حکمرانی در هر جامعه‌ای است.

علی دینی‌ترکمانی
۲۱ مرداد ۱۴۰۰
@alidinee

علی دینی ترکمانی

15 Jul, 14:56


کمبود برق و گفتمان نخ‌نمای قیمت ارزان حامل‌های انرژی

می‌گویند آمار همچون چراغ جادوی علا‌الدین است. با آن می‌توان جادو کرد. آسمان و ریسمان را به هم بافت تا اصل مساله قلب بشود یا اصلا دیده نشود. چگونه؟ با طرح مساله‌ای نادرست و گفتمان‌سازی آن به عنوان اصل مساله.

با استناد به قبض برق علی کریمی، قیمت هر کیلووات برق مصرفی محاسبه و سپس با محاسبه قیمت واقعی بر مبنای نرخ منطقه‌ای یا جهانی به دلار و نرخ برابری دلار به ریال، مساله این‌گونه طرح می‌شود: آیا قیمت برق مصرفی در ایران خیلی ارزان‌تر از قیمت جهانی آن نیست؟ اگر پاسخ مثبت باشد دلیل کمبود برق و راه‌کار حل آن مشخص می‌شود: ارزان‌تر بودن آن موجب مصرف بیش از اندازه می‌شود. بنابراین، کمبود جاری، در اصل ناشی از مازاد تقاضا در قیمت پایین است. پس برای متعادل کردن میزان تقاضا با میران عرضه برق، باید قیمت افزایش یابد.

مهم نیست که این محاسبات را اقای محمد فاضلی جامعه‌شناس می‌کند یا یک اقتصاددان. مهم این است که این گفتمان تکراری و نخ‌نمای بخشی از اقتصاددانان است که از زبان وی بیان می‌شود. گفتمانی که چشم‌ را بر شواهد و واقعیت‌های مختلف مرتبط به هم، می‌بندد و بجای تاکید بر حکمرانی ضعیف، تطبیق قیمت‌های داخلی با قیمت‌های منطقه‌ای و جهانی را داروی شفابخش چالش‌های اقتصاد ایران می‌داند.

اما، این گفتمان نخ‌نما از دو زاویه زیر ضرب نقد شدید قرار دارد. اول، اگر تطبیق قیمت‌های داخلی با قیمت‌های جهانی صحیح باشد در این‌صورت دستمزدها نیز باید با دستمزدهای دلاری جهانی متناسب شوند. در اینجا، معمولا مدافعان تعدیل قیمت حامل‌های انرژی برای رهایی از تله این تناقض استدلال ضعیف و نادرست غیر قابل تجارت بودن نیروی کار را پیش می‌کشند. اما، بر مبنای تحرکات نیروی کار در مقیاس جهانی، می‌توان نشان داد که این وجه مشخصه از قضا بیشتر با برق سنخیت دارد. چرا که زیرساخت سازی برای انتقال برق به کشورهای دیگر هم هزینه‌بر است و هم جز کشورهای همسایه نمی‌توان به کشورهای دیگر منتقل کرد. بنابراین، اگر تطبیق قیمت خدمت نه چندان قابل تجارتی چون برق با قیمت منطقه‌ای و جهانی موضوعیت داشته باشد طبعا در مورد دستمزد نیروی کار این تطبیق واجب‌تر است.

دوم، مساله مدیرت ضعیف فرآیند انباشت و استفاده از فناوری قدیمی است که در همه جا رد پای خود را به جای گذاشته است. بر مبنای داده‌های جاری ظرفیت تولید برق در حدود ۳۲۵ هزار گیگا وات ساعت است که در صورت وجود نیروگاه‌های مبتنی بر فناوری بروز دنیا، میزان تولید افزایش می‌یابد. با وجود این، همین میزان تولید بیش‌تر از میزان مصرف ۲۷۳ هزار گیگاوات ساعت است. حتی با احتساب تفاوت صادرات و واردات برق که حدود ۲.۴ هزار گیگا وات ساعت هست این کمبود نباید رخ دهد. پس چرا پیش می‌آید؟ پاسخ را باید در دو چیز جست و جو کرد. هدر رفت برق تولیدی در هنگام توزیع و انتقال که حداقل ۳۰ درصد برآورد می‌شود. هدر رفتی که ناشی از مستهلک شدن امکانات سیستم توزیع برق و همین‌طور فواصل طولانی میان مراکز تولید و مصرف برق است. ۲. مصرف برق برای استخراج رمز ارز که حدود ۴ هزار گیگا وات ساعت برآورد می‌شود.

چند نکته پایانی. ۱. تلاش برای ثروتمند شدن از طریق استخراج رمز ارز که نوعی قمار است، علاوه بر نقشی که در چالش جاری دارد نشانه‌ای از اقتصاد با پایه تولید و صادرات کارخانه‌ای ضعیف است که در کاهش مستمر ارزش پول ملی و توجیه چنین قمارهای با هزینه اجتماعی بالا، سر در می‌آورد. اگر پایه تولید و صادرات قوی بود و ارزش پول ملی حفظ می‌شد، وقت گذاشتن قمارگونه برای استخراج رمز ارز تا حد زیادی معنای خود را از دست می‌داد.

۲. مشکل کمبود برق جدای از مشکل خشکسالی و از بین رفتن آب‌های زیرزمینی و نشست خاک، و این نیز جدای از مشکل صف ایرانیان متقاضی واکسن کرونا در ارمنستان نیست. نشانه‌ها و عارضه‌هایی مختلف از مشکلی واحد به نام حکمرانی ضعیف.
۳. افکار عمومی، در گذر زمان و برمبنای تجربه‌ زیست‌شده‌ی شان، درک درستی از واقعیات اقتصادی جامعه دارند و فریب چنین گفتمان‌‌های نادرست نخ‌نمایی را نمی‌خورند.

علی دینی ترکمانی
۲۴ تیر ۱۴۰۰

@alidinee

علی دینی ترکمانی

27 Jun, 07:20


🔸فصلنامه مطالعات ایرانی پویه: چپ و افق دموکراسی، شماره ۱۳ و ۱۴، پائیز و زمستان ۱۳۹۹، منتشر شد. با مقالاتی از حبیب‌الله پیمان، مراد فرهادپور، کمال اطهاری، نرگس ایمانی، آروین صداقت‌کیش، مجتبی مهدوی، آرمان ذاکری، محمدعلی احمدی، کمال پولادی و علی دینی ترکمانی.

🔸روی جلد: «دریافتی حسی از طلوع خورشید»، اثری از ژان کلود مونه، نقاش فرانسوی (۱۸۴۰ تا ۱۹۲۶). این تابلو که آغازی برای مکتب امپرسیونیسم تلقی می‌شود، در بهار ۱۸۷۳ خلق شد؛ زمانی که کشور فرانسه تلاش می‌کرد در پی جنگ با پروس خود را بازسازی کند. این طلوع بیانی استعاری از یک آغاز برای یک ملت است.

آدرس سایت:
http://www.pooyemag.com
.

علی دینی ترکمانی

20 Jun, 13:27


از انتخابات ۹۲ تا انتخابات ۱۴۰۰ : گذار از اعتراض به خروج

در تیر ۹۲، با مفروض گرفتن صحت آمار و ارقام اعلام شده، و با استفاده از چارچوب نظری آلبرت هیرشمن، " خروج، اعتراض، وفاداری"، این توضیح همراه با پیش‌بینی نهفته در دل آن را ارائه کردم:

"انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گشایشی در عرصه ساخت سیاسی محسوب می‌شود. اگر این گشایش سرآغازی برای اعمال اصلاحات نهادی با هدف ارتقای کیفیت نظام حکمرانی باشد، می‌توان امیدوار به افزایش شادی در جامعه بود. میزان مشارکت ۷۲ درصدی، نشان‌دهنده تمایل مردم برای بیان مطالبات و دیدگاه‌های خود از طریق این صندوق است. حتی اگر رای داده شده، نشانه‌ای از اعتراض به وضع موجود باشد، در مجموع به معنای تمایل مردم به استفاده از صندوق رای برای بیان اعتراض خود است.

این موضوع را در چارچوب نظریه خروج، اعتراض و وفاداری آلبرت هیرشمن بهتر می‌توان بیان کرد.... صندوق راي اجازه مي‌دهد كه ساخت قدرت، آگاه از مطالبه‌اي شود كه ساخت اجتماعي، آن را از اين طريق بيان مي‌كند. ... در صورت ترتيب اثر دادن به مطالبات، راي دهندگان به خواست خود مي‌رسند و به اين صورت به جاي خروج، وفاداري تقويت مي‌شود. رابطه‌ي بهتري ميان ساخت قدرت و ساخت اجتماعي برقرار مي‌شود؛ شكاف دولت- ملت كاهش پيدا مي‌كند و موجب بهبود ساير شكاف‌هاي اجتماعي مي‌شود. اگر چنين نشود، راي دهندگان در گذر زمان به اين نتيجه مي‌رسند كه به پيام ارسالي‌شان از طريق صندوق راي، توجه لازم نمي‌شود و بازخورد قابل قبولي پيدا نمي‌كند. بنابراين، مايوس و منفعل و پشيمان از رفتار گذشته‌ی خود، آن را كنار مي‌گذارند و در نهايت دست به خروج مي‌زنند.

اگر آراي روحانی را با ۲۸ درصد آرای داده نشده جمع بزنيم، مي‌توان گفت كه در مجموع اكثريت جمعيت كشور، معتقد به پرهيز از خط خشونت، چه در عرصه داخلي و چه در عرصه بين المللي است؛ معتقد به جامعه‌اي است كه اعضاي آن با هر جنسيت و قوم و زبان و دين و مذهب، داراي حقوق شهروندي يكساني باشند و با جامعه جهاني در صلح و آرامش به سر برد…تركيب آراي داده شده نشان مي‌دهد، آنچه براي قريب به اتفاق جامعه در اولويت اول قرار دارد، گشايش‌هاي سياسي و پرهيز از خشونت‌ورزي كلامي و رفتاري، چه در عرصه داخلي و چه در عرصه جهاني و همين‌طور توجه به اصولي مانند شايسته‌سالاري و تخصص‌گرايي و كارآيي سازماني است. در اصل، از منظر قريب به اتفاق جامعه، اگر اقتصاد از تله‌ي سياست و مديريت تنش زا و ناكارآمد رهايي پيدا كند، در اين صورت اقتصاد می‌تواند روزهاي خوشي را به انتظار بنشيند. اما، اگر سياست و مديريت در دام ناكارآمدي گرفتار شود، اقتصاد نيز از طريق فشارهاي بين‌المللي و ناكارآيي‌هاي سازماني، رو به قهقرا مي‌رود و از آرامش و شادي حداقلي جاري نيز نشاني باقي نمي‌ماند"

انتخابات ۲۸خرداد ۱۴۰۰ مهر تاییدی است بر پیش‌بینی ارایه شده در آن تحلیل. کل آرای اعلام شده، با مفروض گرفتن صحت آمار و نادیده گرفتن خطای در جمع آمار اعلام شده، ۲۸ میلیون و ۹۳۳ هزار نفر و کل آمار واجدین شرایط رای، ۵۹ میلیون و ۲۸۹ هزار نفر است. میزان مشارکت ۴۸/۸ درصد،۲۳/۲ درصد کمتر از سال ۹۲ است.

اگر به‌روال تحلیل سال ۹۲، آرای باطله‌ (در حدود ۴ میلیون رای ) و آرای داده نشده را به عنوان مجموع آرای اعتراضی بی‌تفاوت به صندوق رای در نظر بگیریم، در این صورت، وزن این آراء حدود ۵۷ درصد می‌شود. روندی که در این هشت سال بر مبنای این آمار، رو به افزایش بوده و حداقل دو برابر شده است.

چشم انداز آینده:
برخی، بر این گمان‌اند که مشکل اصلی نه ساختارهای برآمده از زیرساخت‌های حقوقی، بلکه ناشی از شخصیت افراد است. بنابراین، با این تصور و گمان، فرضیه رفع مشکلات به شرط بدست گرفتن قوه مجریه توسط این یا آن جریان را ارائه می‌دهند. اما، واقعیت امر چنین است: در جایی که ساختارها بدلیل "تو در تویی نهادی" دچار کژکارکردی‌های اساسی هستند، این تصورات در گذر زمان نقش بر آب می‌شوند. در تحلیل سال ۹۲، ذکر کرده بودم که اگر به‌دنبال این انتخابات، تغییرات نهادی جدی در ساخت قدرت صورت بگیرد، زمینه برای رفع چالش‌ها می‌تواند فراهم شود و در نتیجه، مردم از اعتراض به وفاداری روی خواهند آورد. در غیر این صورت، از رای اعتراضی، به بی اعتنایی به رای، یعنی خروج از این ساز وکار، عبور خواهند کرد. اصل بحث بر سر ساختارهاست.

با این توضیح، در مورد دولت آینده چه می‌توان گفت؟ پاسخ به اختصار چنین است: اگر این دولت بتواند مشکل تو در تویی نهادی را حل کند، توانایی پیش‌گیری از این روند را تا حدی خواهد داشت. اما، اگر، بر عکس، با تلاش برای تثبیت بیش‌تر ساخت تو در توی نهادی، در پی رفع چالش‌ها از طریق اقدامات ضربتی ضد رکودی و تورمی و غیره بر آید، روند خروج از صندوق به‌ناچار در همین مسیر پیش خواهد رفت.

علی دینی ترکمانی
۳۰ خرداد ۱۴۰۰

@alidinee

علی دینی ترکمانی

09 Jun, 15:37


‍ ‍ ‍ پایان ماه عسل نئولیبرالیسم: بازگشت سیاست و اقتصاد رادیکال

مقاله منتشر شده در فصلنامه مطالعات ایرانی پویه، شماره ۱۳ و ۱۴، خرداد ۱۴۰۰

این مطلب سعی می‌کند از سویی افسانه‌های پردازش‌شده‌ی نئولیبرالی را به چالش بکشد و بدیلی برای نظم اقتصاد سیاسی جاری، چه در سطح جهانی و چه در سطح ملی، با تفاوت‌هایی در استراتژی‌ها، به دست دهد و از سوی دیگر نحوه‌ی مواجه چپ در شرایط خاص اقتصاد سیاسی ایران با مساله‌ی مهم "تو در تویی نهادی" را به بحث بگذارد. قسمت اول مقاله، به سیطره‌ی فکری نئولیبرالیسم در دوره‌ی پساکمونیسم و شکست آن، و در نتیجه ضرورت تاریخی بازگشت چپ دموکراتیک، می‌پردازد. در قسمت دوم، برخی از افسانه‌های ایدئولوژیک نئولیبرالیسم نقد و با استفاده از چارچوب تحلیلی شانتال موف، نشان داده می‌شود که تلاش چپ برای کسب قدرت هژمونیک در چارچوب رقابت "آگونیستی"، به مثابه‌ی امر سیاسی با هویت اجتماعی، دموکراتیک و در عین‌حال اجتناب‌ناپذیر است. در قسمت دوم، برخی از افسانه‌‌های نئولیبرالی در حوزه اقتصاد به چالش کشیده و نشان داده می‌شود که لازمه‌ی پیشبرد پروژه‌ی مساوات‌گرایی اجتماعی و اقتصادی، تحقق نظام مالیاتی پیشرفته‌ی تصاعدی و اعمال مالیات بر ثروت جهانی، با اتکا به قدرت هژمونیک مبتنی بر مفصل‌بندی نیروهای اجتماعی حول اشکال مختلفی از دغدغه‌های مساوات‌گرایانه، از طبقاتی و جنسیتی گرفته تا زیست محیطی و قومی و دینی و مذهبی، است. قسمت چهارم، به چالش چپ در شرایط خاص اقتصاد سیاسی جاری ایران یعنی تو در تویی نهادی و نحوه‌ مواجهه‌ی با آن می‌پردازد. قسمت پایانی مقاله، خلاصه و نتیجه را در بر می‌‌گیرد.

علی دینی ترکمانی

31 Mar, 14:43


ناسازگاری اجتنا‌ب‌ناپذیر میان منافع ملی و دشمنی دائمی
(قسمت دوم)

طبعاً، تاکید بر منافع ملی، به معنای چشم‌پوشی از اصول اخلاقی و آرمانگرایی اجتماعی نیست. اما، به مصداق جمله‌ی قصار "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است"، اولویت اول در سیاستگذاری، تامین منافع ملی و هم راستا کردن آن با آرمان‌های اجتماعی است. راه‌کار اساسی این نیز در نظام حکمرانی دموکراتیزه شده قرار دارد.
نظام حکمرانی که هم به خوبی از پس وظایف حاکمیتی در داخل بر ‌آید و هم بتواند با نقش آفرینی‌های مترقی در منطقه و جهان، موازنه‌ی قدرت را در جهتی تحت تاثیر قرار بدهد که جهان همراه با صلح و رهایی و رفاه حداکثری و عادلانه برای همگان بشود.

با این توضیحات، می‌رسیم به دو نکته‌ی دیگر قابل طرح در باره‌ی قرارداد چین و ایران:

اول اینکه، چین با ظهور خود به عنوان ابرقدرت اقتصادی نوین، در پی اعمال هژمونی خود بر جهان است. طبعا، این امر، موجب به چالش کشیده شدن قدرت آمریکا و متحدان آن می‌شود. اما، این به چالش کشیدن با به چالش کشیدن شوروی در دوره‌ی جنگ سرد تفاوت اساسی دارد.
چین خود جزیی از نظام جهانی کنونی است و بنابراین هدفش جایگزینی این نظام با نظامی دیگر به عنوان آلترناتیو نیست. در نتیجه، در چارچوب اصلی اساسی منافع ملی، به گونه‌ای عمل می‌کند که با استفاده از برگ بازی کشور دیگری چون ایران، موقعیت خود را در جهان، بیش از قبل تثبیت کند. درجایی هم که لازم باشد، در راستای سخن لرد پالمسرتون، می‌تواند به‌راحتی این برگ را با برگ دیگری جایگزین کند. چنین امکانی برای ایران وجود ندارد که سیاست خارجی آن بر مبنای دوست و دشمن دائمی عمل می‌کند.

این نوع بازی، به معنای ناتوانی در استفاده از فرصت‌های احتمالی است که در صورت رعایت اصول نظام موازنه‌ی قدرت وستفالی، در دسترس قرار دارد. یعنی، به زبان ساده، در حالی که چین می‌تواند در هر لحظه‌ی تاریخی نوع بازیش را بسته به موقعیت، تغییر دهد و منافع ملی خود را حداکثر کند، چنین امکانی برای ایران وجود ندارد. در نتیجه، بدون ورود به مفاد این قرارداد، می‌توان این نتیجه را گرفت که چنین قراردادی بدلیل ابتنای بر قاعده‌ی بازی نادرست، نمی‌تواند تامین کننده منافع ملی باشد.

نکته‌ی دوم، از زاویه آرمانگرایی اجتماعی است. آمریکا، بعد از جنگ جهانی دوم که به قدرت هژمونیک تبدیل شد، تلاش کرده موازنه‌ی قدرت را با اشاعه‌ی ارزش‌هایی چون مردم‌سالاری و آزادی و حقوق بشر در جهان پیوند بزند و دست‌کم ظاهری موجه برای سیطره‌ی خود فراهم کند. چین، بر مبنای عملکرد نظام تک حزبی بسته‌ی خویش، در این حوزه‌ها، حتی در مقام حفظ ظاهر، چیزی برای گفتن ندارد. بنابراین، چنین قراردادی که در جهت تثبیت پایه‌های ابرقدرتی چین، با نظام تک حزبی و سوابقی چون سرکوب خونین جنبش دانشجویی در میدان تیانان‌من و حمایت از دیکتاتوری کره شمالی است، نه تنها با مولفه‌ی ارمانگرایی اجتماعی و انسانی نظام بین الملل سازگار نیست که در تضاد با آن است.

خلاصه از هر سو که بنگریم، داستان قراداد، غم‌اگیز است. وقتی، سخنگوی دولت اعلام می‌کند که به دلیل تمایل چین بر علنی نشدن مفاد قرارداد، از نشر مفاد آن معذوریم، داستان غم انگیزتر نیز می‌شود.

علی دینی‌ترکمانی
۱۱ فروردین ۱۴۰۰

@alidinee

علی دینی ترکمانی

31 Mar, 14:42


ناسازگاری اجتنا‌ب‌‌ناپذیر میان منافع ملی و دشمنی دائمی
(قسمت اول)

خبری که در تیرماه سال گذشته در فضای رسانه‌ای مطرح و موجب نگرانی افکار عمومی شده بود، سرانجام به واقعیت پیوست. معاهده ۲۵ ساله میان چین و ایران، توسط وزیران خارجه دو کشور امضا شد و بدون آن که مفاد آن علنی شود، رسمیت یافت. من در ۲۵ تیر ۱۳۹۹ در یاداشت کوتاه "قراداد ایران و چین: از کدام موضع؟" بر مبنای روند تحولات اقتصادی چین و تبدیل آن به ابرقدرت اقتصادی نوظهور جهان، در مقام جمع‌بندی، به اجمال، سه نکته‌ی زیر را ذکر کردم:
"۱. چین به عنوان یک بازیگر مهم جهانی در حال ظهور هست. نمی‌تواند قواعد مهم بازیگری جهانی از جمله تامین امنیت برای تولید و سرمایه خارجی را نادیده بگیرد. نمی‌تواند بدون همکاری با غرب به فناوری‌های پیشرو دست یابد. از این رو، منافعش، در محکم کردم میخ قدرت نئواستعماری در حال ظهور خود هست که لازمه‌ آن همکاری با قدرت‌های بزرگ جهانی است. یعنی، برای چین، یک کشور خاص، فرع بر مساله هست. آنچه اهمیت دارد، تاثیر تعاملات با چنین کشوری بر کلیت تعاملاتش با جهان هست. اگر، تاثیر منفی بگذارد، به احتمال زیاد، از آن پس می‌کشد. اگر در راستای منافعش باشد، بازی را به گونه‌ا‌ی پیش می‌برد که دیگران را در خدمت تامین منافع خود قرار دهد.

۲. نتیجه‌ همکاری یا منازعه میان دو طرف با قدرت خیلی نابرابر از قبل مشخص است. نتیجه منازعه، حذف سریع طرف ضعیف از صحنه هست. نتیجه‌ همکاری نیز شکل‌گیری بازی با توزیع نابرابر منافع حاصله هست. در جایی که قدرت چانه زنی طرفین برابر نیست، امکان شکل گیری بازی برد – برد با توزیع منصفانه وجود ندارد. طرف ضعیف، برای جلب همکاری طرف قوی‌تر، ناچار از پرداخت امتیازهای خاص هست. این قاعده‌ کلی در هر رابطه ای است. از رابطه‌ میان دو فرد و دو شرکت گرفته تا دو کشور.

۳. اگر مسیری که چین در چند دهه‌ اخیر طی کرده است، اقتصاد ایران نیز تجربه می‌کرد، امروز نیازی به چنین قرادادی پیش نمی‌آمد تا چین تامین‌کننده فناوری و سرمایه مالی در حوزه های کلیدی از جمله نفت و گاز و شیلات و غیره باشد. با ادامه‌ روندهای گذشته در عرصه‌ سیاست خارجی، چنین قراردادی مانع از بدتر شدن شرایط نمی‌شود. چین، در چارچوب قدرت چانه‌زنی نابرابر طرفین، با اقتصاد ایران همان کاری را خواهد کرد که نظریه پردازانی چون پاول باران و پاول سویزی در کتاب "اقتصاد سیاسی رشد" از آن به عنوان "انتقال مازاد" از کشورهایی پیرامونی به کشورهای مرکز نام می‌برند. یعنی، وابستگی فناورانه و مالی و سیاسی به چین با پیامد منطقی توزیع نابرابر منافع. در تحلیل نهایی یعنی "توسعه‌ توسعه نیافتگی". راه‌کار اساسی برای پرهیز از تشدید وضعیت، درک جهان‌بینی است که چینی‌ها به آن رسیدند. توسعه مقدم بر هر چیزی است."


در اینجا، با طرح دو نکته‌ی دیگر این بحث مختصر را تکمیل می‌کنم.

به تعبیر نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، از زمانی که به دنبال جنگ‌های سی‌ساله‌ی خونین میان قدرت‌های بزرگ اروپایی وقت، معاهده‌ی صلح وستفالی در سال ۱۶۴۸ منعقد شد، تعادل قدرت، مبنای مهمی هم در یارگیری‌های بین‌کشوری و هم در تامین نظم منطقه‌ای و جهانی بوده است. این واقعیت مهم است که در جنگ جهانی دوم، موجب همکاری شوروی با انگلستان و فرانسه و امریکا در برابر المان و ایتالیا و ژاپن شد. یعنی، ضرورت برقراری موازنه میان قدرت المان با نیروی نظامی برتر، موجب همکاری جبهه‌ی متفقین با شوروی شد.

در دوران جنگ سرد نیز واقعیت ائتلاف‌های منطقه‌ای و جهانی و سرمایه‌گذاری‌های کلان روی تسلیحات نظامی پیشرفته، اصل اساسی تنظیم‌کننده‌ی موازنه‌ی قدرت میان دو بلوک شرق و غرب بود. در ماه‌های اخیر، نزدیک شدن کشورهای عربی به اسرائیل و برقراری روابط دیپلماتیک میان این کشورها، نمونه‌ی دیگری از کارکرد موازنه‌ی قدرت از طریق یارگیری‌های بین کشوری است.

در تمام این موارد، البته، واقعیت مهم دیگری وجود دارد که مبنای نظام وستفالی، از زمان تاسیس ان تاکنون بوده است. واقعیتی که لرد پالمسرتون، دولتمرد قدرتمند انگلستان در قرن نوزدهم، آن را این گونه بیان کرد: " ما دیگر هیچ هم‌پیمان دائمی و هیچ دشمن همیشگی نداریم؛ منافع ما هستند که دائمی و همیشگی‌اند، و بر ماست که آن منافع را دنبال نمائیم... همگامی که مردم از من می‌پرسند که سیاست‌گذاری دقیقا بر مبنای چیست، تنها پاسخ من این است که هدف ما انجام کاری است که بسته به هر موقعیت، بهترین کار ممکن به نظر می‌رسد و دنبال این هستیم که منافع کشور خود را سر لوحه‌ی کار قرار دهیم".

ادامه صفحه بعد
@alidinee

علی دینی ترکمانی

30 Mar, 10:39


قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین: از کدام موضع؟

قسمت دوم

جمع‌بندی:
۱. چین به عنوان یک بازیگر مهم جهانی در حال ظهور هست. نمی‌تواند قواعد مهم بازیگری جهانی از جمله تامین امنیت برای تولید و سرمایه خارجی را نادیده بگیرد. نمی‌تواند بدون همکاری با غرب به فناوری‌های پیشرو دست یابد. از این رو، منافعش، در محکم کردم میخ قدرت نئواستعماری در حال ظهور خود هست که لازمه‌ی آن همکاری با قدرت‌های بزرگ جهانی است. یعنی، برای چین، یک کشور خاص، فرع بر مساله هست. آنچه اهمیت دارد، تاثیر تعاملات با چنین کشوری بر کلیت تعاملاتش با جهان هست. اگر، تاثیر منفی بگذارد، به احتمال زیاد، از آن پس می‌کشد. اگر در راستای منافعش باشد، بازی را به گونه‌ا‌ی پیش می‌برد که دیگران را در خدمت تامین منافع خود قرار دهد

۲. نتیجه‌ی همکاری یا منازعه میان دو طرف با قدرت خیلی نابرابر از قبل مشخص است. نتیجه‌ی منازعه، حذف سریع طرف ضعیف از صحنه هست. نتیجه‌ی همکاری نیز شکل‌گیری بازی با توزیع نابرابر منافع حاصله هست. در جایی که قدرت چانه زنی طرفین برابر نیست، امکان شکل گیری بازی برد - برد با توزیع منصفانه وجود ندارد. طرف ضعیف، برای جلب همکاری طرف قوی‌تر، ناچار از پرداخت امتیازهای خاص هست. این قاعده‌ی کلی در هر رابطه ایست. از رابطه‌ی میان دو فرد و دو شرکت گرفته تا دو کشور.

۳. اگر مسیری که چین در چند دهه‌ی اخیر طی کرده است، اقتصاد ایران نیز تجربه می‌کرد، امروز نیازی به چنین قرادادی پیش نمی‌امد تا چین تامین‌کننده ی فناوری و سرمایه مالی در حوزه های کلیدی از جمله نفت و گاز و شیلات و غیره باشد. با ادامه‌ی روندهای گذشته در عرصه‌ی سیاست خارجی، چنین قراردادی مانع از بدتر شدن شرایط نمی‌شود. چین، در چارچوب قدرت چانه‌زنی نابرابر طرفین، با اقتصاد ایران همان کاری را خواهد کرد که نظریه پردازانی چون پاول باران و پاول سویزی در کتاب "اقتصاد سیاسی رشد" از آن به عنوان "انتقال مازاد" از کشورهایی پیرامونی به کشورهای مرکز نام می‌برند. یعنی، وابستگی فناورانه و مالی و سیاسی به چین با پیامد منطقی توزیع نابرابر منافع. در تحلیل نهایی یعنی "توسعه‌ی توسعه نیافتگی". راه کار اساسی برای پرهیز از تشدید وضعیت، درک جهان‌بینی است که چینی‌ها به آن رسیدند. توسعه مقدم بر هر چیزی است.

علی دینی‌ترکمانی
۲۹ تیر ۱۳۹۹

علی دینی ترکمانی

30 Mar, 10:39


قرارداد ایران و چین: از کدام موضع؟

قسمت اول

قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین یکی از موضوعات داغ این روزهاست. بدون ورود به جزییات این قرارداد، به چند نکته‌ی کلی اشاره می‌کنم که می‌توان بر مبنای آن‌ها در باره‌ی خروجی این قرارداد از منظر منافع ملی به ارزیابی پرداخت.

نکته‌ی اول:
چین و ایران دارای دو الگوی متفاوت در تعامل با جهان هستند. چین که در زمان مائو، معتقد بود آمریکا "ببر کاغذی" است و اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناخت، بعدها، با درک اهمیت توسعه اقتصادی، از در سازش با آمریکا درآمد و اسرائیل را نیز به رسمیت شناخت. به این‌صورت، توانست، رشد سالیانه‌ی حول و حوش ۸ درصد طی دوره‌ی ۱۹۵۰-۱۹۸۰، را در دوره‌ی دانگ شیائوپینگ و رهبران بعدی، تکرار کند و به معجزه‌ی نوین شرق آسیا معروف شود.

سیاست خارجی ایران بر مبنای ستیز با اسرائیل و آمریکا شکل گرفته و در گذر زمان قوام یافته است. تغییرات بوجود آمده در گفتمان حاکم بر سیاست خارجی در این حد است که اعلام شود "منظور ما از حذف اسرائیل ملت اسرائیل نیست دولت صهیونیستی آن است".
تعاملات با آمریکا، نیز همراه با افت و خیزهای فراوانی بوده است. از تلاش‌ها برای برقراری مناسبات کم‌تنش گرفته تا خط و نشان کشیدن‌های تند و تیز همراه با وقایع ماه‌های اخیر که گاهی به رودرویی نظامی کشیده شده است.

نکته‌ی دوم:
چین، در حال حاضر، در نقش ابرقدرت اقتصادی جهان، در کنار آمریکا و اروپا، در حال ایفای نقش خود است. در کشورهای مختلف جهان دست به سرمایه‌گذاری مستقیم می‌زند تا همان مسیر نئواستعماری قدرت‌های بزرگ پیشین در دوره‌ی بعد از جنگ جهانی دوم را تکرار و کشورهایی را به خود وابسته کند.
در همین راستا، در پی جااندازی یوان به عنوان ارز معتبر در گوشه و کنار جهان هست. با قراردادهای دو جانبه با کشورهای مختلف، از چند سال پیش، اقدامات لازم برای امکان پذیر شدن استفاده گردشگران و سرمایه‌گذاران چینی‌از یوان، به جای دلار یا یورو، در کشورهای طرف قرارداد را فراهم کرده است. با افزایش تعداد کشورها، عملا، قلمروی جغرافیایی استفاده از یوان جهانی می‌شود.

اقتصاد ایران نه تنها توان رقابت با اقتصاد چین را ندارد بلکه در سال‌های اخیر، بر اثر تحریم‌ها، از نفس‌افتاده است. میانگین میزان رشد اقتصادی سال‌های ۱۳۹۰-۱۳۹۹، برابر صفر است. یعنی، دهه‌ی از دست‌رفته ۱۳۹۰ به دهه‌ی جنگ با متوسط رشد منفی ۱/۶درصد در سال اضافه می‌شود. خروجی این موقعیت، تشدید فشارهای تورمی و تعمیق رکود و در نهایت کاهش شدید ارزش پول ملی است.

نکته‌ی سوم:
چین طی سال‌های ۱۹۸۰-۱۹۹۴، نرخ یک دلار را از ۱/۵ یوان به حدود ۹ یوان افزایش و سپس از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ در حد ۸/۵ یوان تثبیت و از ۲۰۰۵ به بعد به کانال ۶ یوان به ازای یک دلار رساند.
یعنی، بعد از یک سیاست کاهش ارزش پول ملی، توانست با اتکاء به بنیان‌های اقتصادی قوی، دست به تقویت ارزش پول ملی بزند.
در حال حاضر، این توانایی را با اتکا به ذخایر ارزی بیش از ۳۰۰۰ میلیادر دلاری دارد که ارزش یوان را دوباره تقویت و به نیاز آمریکا و اروپا پاسخ مثبت بدهد.
تقویت ارزش یوان موجب ارزان‌تر شدن صادرات آمریکا و اروپا در بازار چین و گران‌تر شدن صادرات چین در بازارهای این کشورها و در نتیجه بهبود تراز تجاری آن‌ها با چین می‌شود.
به احتمال زیاد، چین، زمانی دست به چنین سیاستی خواهد زد که امتیازهای مهمی در حوزه فناوری‌های پیشرو از این کشورها بگیرد تا مسیر ابرقدرتی و راه نیل به اهداف جاه‌طلبانه در سال‌های آینده را هموارتر کند.

ایران در موقعیتی نیست که بتواند نقطه‌ی اتکایی برای رهایی اقتصاد غرب از چالش های اقتصادی محسوب بشود. نه تنها، امکانی برای تقویت ارزش پول ملی وجود ندارد که لحظه به لحظه ارزش آن فرو می‌ریزد.

ادامه صفحه بعد
@alidinee

علی دینی ترکمانی

27 Feb, 14:08


علی دینی ترکمانی pinned «فقر، کولبری و احتضار فضیلت علی دینی ترکمانی مطلب منتشر شده در روزنامه شرق (بهمن ۱۳۹۵). به‌یاد فرهاد خسروی، کولبر ۱۴ ساله، و برادرش ازاد، که بخاطر لقمه نانی خشک، در کولاک کوه‌های کردستان مسیر گم کردند و جان به جان ‌آفرین سپرد‌ند. مردانی میان‌سال و حتی ٧٠ساله…»

علی دینی ترکمانی

02 Feb, 14:36


تیپ‌شناسی اساتید

(قسمت دوم)

نتیجه و توصیه:
استاد گرامی، اگر در گروه اول هستید، خوشا بحالتان. دانشجویان همیشه از شما ذکر خیر خواهند کرد و احترام‌تان را حتی اگر نمره‌ی ضعیفی گرفته باشند، پاس خواهند داشت. آن‌هایی هم که قوی هستند، در مسیر شما بر آیندگان تاثیر مثبت خواهند گذاشت و به تداوم رسالت ارزشمند و والای معلمی کمک خواهند کرد.

اگر در گروه دوم هستید تلاش کنید به گروه اول منتقل شوید؛ شان استادی، تعلیم‌گری برانگیزاننده و امیدبخش است. یعنی درک معنای این جمله‌ی قصار: "نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود". بر این منوال، این نیز باید درک شود که حق رنج برده، البته، رسیدن به گنج و چشیدن لذت آن است. امید کاذب دادن نادرست و امید واقع‌بینانه دادن رسالت معلمی و استادی است.

اگر در گروه سوم هستید، تلاش کنید شخصیت علمی‌تان را متناسب با شخصیت اجتماعی‌تان کنید. با روش جاری‌تان می‌توانید رضایت کلاس را بدست آورید ولی نمی‌توانید رضایت دانشجویان قوی را کسب کنید. جایگاه شما در جامعه‌ی علمی را این گروه از دانشجویان تعیین می‌کنند. چنین دانشجویانی به شما نمره‌ی منفی می‌دهند و معتقدند که جایگاه‌تان اینجا نیست.

اگر در گروه چهارم هستید، دانشگاه و معلمی را در جا رها کنید. حضور شما در چنین جایگاهی سمّ مهلک است.

علی دینی‌ترکمانی
۱۴ بهمن ۱۳۹۹

@alidinee

علی دینی ترکمانی

02 Feb, 14:36


تیپ‌شناسی اساتید
(قسمت اول)

دختر یکی از آشنایانم چند سال پیش کلاس اول دبستان بود. معلمش با وی مشکل داشت. در پرس و جویی متوجه شدم چون معلمش را معصومه‌جان خطاب می‌کند، موجب بر آشفته‌شدن او می‌شود. به والدین این دختر بچه که از قضا بسیار باهوش است ( غزل‌های حافظ و شاعران دیگر را در هفت سالگی از بر بود و خیلی خوب می‌خواند) گفتم مشکل از سوی فرزند شما نیست. معلمش مشکل دارد که متوجه برخورد صمیمی و در عین حال مودبانه این بچه نمی‌شود.

مشکلات جدی آموزشی از جمله برخوردهای خشن و تبدیل نمره به چماقی برای سرکوب دانش‌آموز، فقط به مقاطع پیش از دانشگاه محدود نمی‌شود. دانشگاه نیز درگیر چنین مشکلاتی است. مشکلاتی که بر انگیزه‌های دانشجویان تاثیرات منفی جدی می‌گذارد و مانع از شکوفایی استعدادهای آنان می‌شود.

به این بهانه، در این مطلب کوتاه، با توجه به تجربه‌ی زیست شده‌ی خودم در دوران دانشجویی و همین‌طور تجربه پیش‌روی فرزندان‌مان، چهار تیپ مختلف اساتید را بر مبنای ترکیبی از دو متغیر توضیحی ۱.. میزان فضل و دانش استاد و ۲. نوع شخصیت اجتماعی استاد شناسایی می‌کنم با این هدف که به تصحیح نوع نگرش اساتید کمک کند.

اول، استاد با دانش قوی و با شخصیت اجتماعی انگیزش دهنده. چنین استادی ضمن جدی بودن و سخت‌گیری، به دانشجویان امید می‌دهد. برای مثال، هرگز نمی‌گوید شما نمی‌توانید از درس من نمره‌ی بالا بگیرید. سخت‌گیری‌‌اش مترادف با مچ‌‌گیری از دانشجو با پیچیده کردن سوالات و امتحان نیست. بلکه، در جهت زمینه‌سازی برای تکامل و پیشرفت اوست. بر این باور است که اگر در چارچوب تکالیف و درس و مشقی که ارایه می‌کند، دانشجویی زحمت بکشد و خوب عمل بکند، شایسته‌ی دریافت بهترین امتیاز هست. هدفش هدایت دانشجو به مطالعه‌ی بیش‌تر و طی طریق در مسیر دانش‌جویی است. نمره، از نظرش ابزاری برای رتبه‌بندی دانشجویان بر مبنای زحماتشان است. یعنی فرع بر مساله‌ی یادگیری است. با دیدن دانشجوی قوی بر روی ورقه‌ی امتحان یا در حین پرسش و پاسخ در کلاس، خوشحال می‌شود و به تمجید او می‌پردازد؛

دوم، استاد با دانش قوی و با شخصیت اجتماعی ضدانگیزش. چنین استادی برداشت درستی از سخت‌گیری ندارد. زمینه‌سازی جدی برای تکامل دانشجو را با زمینه‌سازی برای به سه کنج دیوار قرار دادن او اشتباه می‌گیرد. عبوس است. چنان رعبی ایجاد می‌کند که دانشجویان جرات طرح پرسش یا بحثی را پیدا نمی‌کنند. توانایی ایجاد شوق یادگیری و تداوم امر دانش‌جویی را ندارد. به نوعی رابطه‌ی خدایگان و بنده اعتقاد دارد. دانشجو، نه همکار بالقوه‌ی او، بلکه همیشه، دانشجوی او و زیردست اوست. ممکن است گاهی او را رقیب خود بپندارد. به همین دلیل، ناخواسته به رقابت با دانشجو می‌پردازد و دستش در نمره‌ی خوب دادن می‌لرزد. قبل از اینکه دستش به این سو برود، ذهنش پیشاپیش حکم را صادر کرده است: دانشجو نباید نمره‌ی بالایی در درس من بگیرد. به این‌صورت، با جاانداختن خود به عنوان استادی بد نمره‌ده، بر جایگاه خدایگانی خود مهر تایید می‌زند. برای خود بُر و بیایی پرشکوه و جبروتی فراهم می‌کند. غافل از این که با چنین روشی، اثر منفی جدی بر عملکرد خود در کلاس، از منظر ارتقای هم‌زمان دانش دانشجویان و انگیزه‌ی آنان، می‌گذارد؛

سوم، استاد با‌ دانش ضعیف و با شخصیت اجتماعی خودمانی. چنین استادی که یا در مناسبات خاصی در مرتبه‌ی استادی قرار گرفته یا به‌دلیل درگیری در امور مختلف، فرصت مطالعه نداشته و به مرور دانش خود را از دست داده است، با اشراف به این ضعف خود، سعی می‌کند از طریق تعاملات مهربانانه‌تر و سهل‌گیری در درس و مشق، رضایت خاطر دانشجویان را جلب کند. معمولا کلاس را به شوخی و خنده می‌گذراند و در نمره دادن دستش خیلی راحت به نمره‌های بالا می‌رود. ممکن است حتی بدون تصحیح جدی، نمره هم بدهد؛

چهارم، استاد با دانش ضعیف و با شخصیت اجتماعی ضد انگیزش. چنین استادی که از نظر دانش با سومی تفاوتی ندارد، به دلیل درگیر شدن در توهم، برای خود جایگاه خاصی هم قائل است. بنابراین، سخت گیرانه عمل می‌کند و از ترس این که مبادا با سوالی یا بحثی مچش باز شود، به سرکوب دانشجویان می‌پردازد. اگر سخت گیری استاد اول، به دلیل فضل و دانشی که دارد، تا حدی برای دانشجویان قابل هضم باشد، سخت‌گیری این استاد، همراه با ابراز انزجار دانشجویان است. حس تنفر بر می‌انگیزد.

ادامه صفحه‌ی بعد

علی دینی ترکمانی

26 Jan, 19:46


رابطه پنهانی سوریه و اسرائیل!

به‌جای مکتوب کردن مطلبی جدید در باره‌ی این خبر داغ اخیر، تحلیل کوتاهی که ۳۰ فروردین ۱۳۹۸ با عنوان " حرکت آرام عراق به‌سوی جبهه‌ی عربستان و چشم‌انداز مناسبات قطر و سوریه با عربستان" مکتوب کرده بودم را دوباره به اشتراک می‌گذارم. اگر وقایع ماه‌های گدشته حکم تاییدی جدی بر این تحلیل باشند، در این‌صورت می‌توان گفت که روند تحولات در این مسیر پیش خواهد رفت. روندی که ناشی از منطق موقعیت تاریخی است. دینامیسم درونی این موقعیت تاریخی علت موجده‌ی چنین روندی است. گریزی از آن نیست. درک درست یا نادرست از منافع ملی منطق موقعیت کنونی و روند جبهه‌بندی‌های نوین را شکل می‌دهد.

🖊حرکت آرام عراق به سوی جبهه‌ی عربستان و چشم‌انداز مناسبات قطر و سوریه با عربستان

نخست وزیر عراق بعد از سفری که به ایران در ۱۷ فروردین سال جاری داشت، در راس هیئتی، در دو روز ۲۸ و ۲۹ فرودین، به دیدار بالاترین مقامات سیاسی عربستان در ریاض شتافت و به پاس ۱۳ تفاهمنامه منعقده، در حوزه‌های مختلف اقتصادی و به‌ویژه امنیتی، با این کشور، به جای سرکشیدن گیلاس مشروبی، پرچم عربستان را به اهتزاز در آورد و در برابر ان به احترام فراوان ایستاد.

چند روزی پیش از سفر وی به ایران، بغداد میزبان هیئتی از عربستان بود. این هیئت هدیه یک میلیارد دلاری ملک سلمان، برای ساخت شهرک ورزشی در عراق، را تقدیم عادل‌المهدی کرده و اولین گام برای تطمیع عراق و ایجاد شکاف میان این کشور و ایران را برداشته بود. این دیدار و هدیه‌ی همراه با آن، در کنار سخن عادل المهدی در ملاقات با آقای روحانی، مبنی بر این‌که عراق در پی برقراری مناسبات نزدیک با همه‌ی کشورهای منطقه است، پیام مهمی را برای گوش‌های شنوا مخابره می‌کرد: این کشور نزدیک شدن به عربستان را به عنوان سیاست راهبردی منطقه‌ای خود اتخاذ کرده است.

هر چند این پیام قابل فهم بود ولی سرعت دولت عادل المهدی برای عملیاتی کردن آن شاید قابل پیش‌بینی نبود. به احتمال زیاد آنچه حضور وی در ریاض و مذاکره با ملک سلمان و محمدبن سلمان را سرعت داد، قرار گرفتن سپاه در لیست گروه‌های تروریستی وزارت امور خارجه امریکا باشد.

به هنگام این نام‌گذاری، در مطلب کوتاه " تشدید تضاد ایران و آمریکا" (۲۰ فرودین ۹۸) ذکر کرده بودم که یکی از اهداف آمریکا از این اقدام، عبارت است از:
"گذاشتن شمشیر داموکلس بالای سر افراد و شرکت‌هایی که تمایل به تعاملات اقتصادی و نظامی با سپاه دارند؛ از نظر آمریکا، این اقدام، می‌تواند یارگیری و نفوذ منطقه‌ای ایران را تضعیف کند؛ همان‌طور که با اِعمال تحریم‌ها، شرکت‌ها را وادار به انتخاب میان دو گزینه خروج از اقتصاد ایران، و ماندن و پذیرش مجازات مقید کرده، در اینجا نیز افراد و شرکت‌ها و جریان‌های سیاسی و دولت‌ها در کشورهایی چون عراق، افغانستان، سوریه و لبنان را وادار به انتخاب میان دو گزینه مشارکت اقتصادی با سپاه و پذیرش مجازات، و قطع مشارکت می‌کند".

همین‌طور در مطلب کوتاه "
عمان، شناسایی اسرائیل، و پیشبرد یارگیری‌های منطقه‌ای بر علیه ایران" (۶ ابان ۹۷) ذکر کرده بودم که:
این رخدادها، پیام مهمی از منظر یارگیری‌های منطقه‌ای دارد. عمان که به‌عنوان دوست نزدیک ایران و میانجی تنش‌های میان ایران و آمریکا معروف است، اینک، در اقدامی غیرمترقبه، (به نیابت از عربستان)، در پی شکستن قبح برقراری روابط دیپلماتیک کشورهای عرب زبان منطقه با اسرائیل، و به نوعی بسیج کشورهای منطقه برای شناسایی رسمی این کشور است".

تاثیر نزدیک‌تر شدن عراق به عربستان و تغییر یارگیری‌های منطقه‌ای، بر چشم‌انداز مناسبات عربستان با قطر و سوریه چیست؟ با توجه به وقایعی که با سرعت یکی پس از دیگری در حال ورق خوردن است، بعید نیست در آینده نه چندان دور تنش‌های پیش امده میان عربستان و قطر رفع و حتی بشار اسد نیز به دعوت عربستان مبنی بر بازگشت این کشور به اتحادیه عرب (به شرط تغییر رویه‌ها و دوری از ایران)، پاسخ مثبت بدهد. در کنار بوی سرمست کننده و اغواگر دلارهای نفتی عربستان، ممکن است دیر یا زود فیل عرب‌گرایی سوریه یاد خاستگاه جهان اسلام را بکند و سر از ریاض در بیاورد.

علی دینی ترکمانی
۳۰ فروردین ۱۳۹۸

https://t.me/alidinee

علی دینی ترکمانی

30 Dec, 13:09


برداشت مرسوم از صندوق، شکست صندوق است

تله تو در توی بودجه

مصاحبه با روزنامه شرق، ۱۰ دی ۱۳۹۹

شرق: کسری بودجه بالاست؛ چون سرمایه گذاری، تولید و مالیات ضعیف است. در نتیجه از صندوق برداشت می شود و مشکل سرمایه گذاری و تولید و مالیات ضعیف پایدارتر می شود. در دوره زمانی بعد، اتکا به صندوق بیشتر می شود. شکست صندوق توسعه در اقتصاد ایران، نشانه مهمی از افتادن اقتصاد در تله تودرتوی نهادی است که به واسطه این اتفاقات بودجه نمود پیدا می کند. علی دینی ترکمانی، کارشناس اقتصاد و نویسنده کتاب «اقتصاد ایران: رکود تورمی و سقوط ارزش پول ملی»، در گفت وگو با «شرق» می گوید: سال آینده کسری بودجه احتمالا در حد ۴۰۰ هزار میلیارد تومان خواهد بود، مگر اینکه درآمدهای نفتی محقق شود که بسیار بعید است. درآمدهای مالیاتی نیز بدون بازسازی ساختار نظام مالیاتی و حذف معافیت ها و ممانعت از فرارها امکان تحقق ندارد؛ به همین صورت، فروش اوراق بدهی و واگذار‌ ها. آنچه مسلم است این است که هزینه ها که تا حد ۹۰ درصد مصرفی یا عملیاتی است، قطعا محقق می شوند، ولی درآمدها با فاصله زیاد محقق نمی شوند و کسری بالا اجتناب ناپذیر می شود...

https://www.magiran.com/article/4132075

علی دینی ترکمانی

23 Dec, 22:13


عراق، آذربایجانی دیگر برای ترکیه!

اخیرا اتفاق مهمی در مناسبات ترکیه و عراق رخ‌ داد که در سایه داستان شعر "آراز" در آذربایجان، مورد توجه قرار نگرفت در حالی که بسیار مهم و کاملا هم‌سو با ان است.

الکاظمی نخست وزیر عراق در راس هیئتی به آنکارا رفت و اردوغان با تشریفاتی عالی، از وی، استقبالی در سطح رییس دولتی برجسته کرد.
موافقتنامه‌های اقتصادی و امنیتی منعقد شد و آنچه باید به عنوان خطوط اشتراک راهبردی دو کشور بیان شود
در مصاحبه مطبوعاتی مشترک ذکر شد.

اردوغان: "ترکیه اهمیت خاصی برای حفاظت از تمامیت ارضی عراق قائل است و آماده ارائه هرگونه کمک برای روند بازسازی این کشور است...ما تمامی اقشار ملت عراق را صرف نظر از طایفه و قومیت، برادر خود می‌دانیم و امکان افزایش حجم تجارت میان دو کشور به سالانه ۲۰ میلیارد دلار وجود دارد...با ترمیم خط لوله تخریب شده توسط داعش، ما می‌خواهیم نفت کرکوک را با مقادیر بیشتری به بازارهای جهانی تزریق کنیم. ...مسئله آب باید زمینه‌ای برای همکاری میان دو طرف باشد نه درگیری و منازعه".

الکاظمی:"شرکت‌های ترکیه‌ای سهم مهمی در سرمایه‌گذاری در عراق دارند و ما اجازه انجام هیچ عملیاتی از خاک عراق علیه ترکیه را نمی‌دهیم....ما خواستار افزایش میزان شراکت با ترکیه هستیم و توافقنامه‌هایی را با آنکارا امضا کرده‌ایم" (ایسنا، ۲ دی)

ترکیه به‌رهبری رهبران قبلی و فعلی، در کنار رفتارهای غیرقابل قبولی چون سرکوب خونین کردها، از زاویه تامین منافع ملی این کشور و گسترش دامنه‌ی نفوذ منطقه‌ای آن، بدون درگیر شدن در جنگی، در مجموع بسیار خوب عمل کرده است. اگر بتواند با عبور از ایدئولوژی آتاتورکیسم و ناسیونالیسم افراطی، مساله‌ی مطالبات کردها را به‌روشی دموکراتیک حل کند، بعید نیست که به الگویی بسیار موفق برای جهان اسلام و غیر اسلام تبدیل شود.

در مناقشه قره‌باغ، با هماهنگی با روسیه، ارمنستان را وادار به تسلیم می‌کند و جمهوری آذربایجان را بیش‌تر از قبل تحت سیطره‌ی خود در می‌آورد. حالا نوبت عراق است. امتیازی در مورد آب دجله و فرات می‌دهد و سه امتیاز مهم می‌گیرد:
۱. نفوذ اقتصادی و سیاسی در عراق
۲. هدایت عراق به کنترل نوار مرزی
۳. کاهش نفوذ ایران در عراق
از این پس، بازار عراق که تا پیش از خروج ترامپ از برجام تا حد زیادی در اختیار ایران بود و حتی امکان دور زدن بخشی از تحریم‌ها را ممکن می‌کرد، با سرعت بیش‌تری از ایران فاصله گرفته، در اختیار دو رقیب منطقه‌ای، عربستان و ترکیه، قرار خواهد گرفت.

فروردین ۹۸ در مطلبی با عنوان "حرکت آرام عراق به سوی جبهه‌ی عربستان و چشم‌انداز مناسبات قطر و سوریه با عربستان" ذکر کردم که عراق آرام آرام در حال جدا کردن مسیر راهبردی خود از مسیر ایران است.
ترکیه با توجه به ساختار متنوع تولیدات کارخانه‌ای با مزبت رقابتی بالا همان کاری را با صادرات ایران خواهد کرد که در آسیای میانه کرد. اگر عربستان توانایی حمایت مالی بالا و زیرساخت‌سازی‌ها و تامین ورزشگاه‌ها و بیمارستان‌های اهدایی را دارد و بر افکار عمومی عراق تاثیر می‌گذارد، ترکیه توانایی تامین نیازهای کالایی و خدمات فنی مهندسی عراق و مشارکت در پروژه‌های سرمایه‌گذاری آن، با رعایت استانداردهای اروپایی را دارد. امری که رویای تبدیل عراق به ترکیه را در افکار عمومی این کشور احتمالا خلق می‌کند و موجب ایجاد شکاف بیش‌تر میان آنان و ایران می‌شود.

این کشور، صرف نظر از نقدهای وارد بر آن، تا حدی درک درستی از قدرت و امنیت ملی دارد. تا جایی که امکان دارد در تله‌ی برخوردهای نظامی رو در رو نمی‌افتد. وقتی جنگنده‌ی روسیه را زد با عذرخواهی رسمی مانع از تبدیل آن به جنگی رو در رو شد. تلنگری به اسرائیل می‌زند ولی ان‌قدر پیش نمی‌رود که روابط دیپلماتیک خود را قطع کند. با آمریکا در مورد مسائل مختلف چالش پیدا می‌کند و خط و نشان می‌کشد ولی در زمان مناسب نرمش نشان می‌دهد. در همه‌ی جبهه‌های همسایگی مناقشه دارد ولی درگیری مستقیم ایجاد نمی‌کند. سعی می‌کند با اتکا به برآیندی از مولفه‌‌های قدرت ملی ( اقتصادی، دیپلماسی، و نظامی) منافع ملی خود را تامین کند.

حزب عدالت و توسعه نمونه‌ای از احزابی است که اسلام سیاسی را نمایندگی می‌کنند. ولی برخلاف بنیادگرایان است که با تعصب بر روی باورهایی، توانایی درک درست مسائل و برقراری ارتباط با نیروهای مختلف در ورای باورهای دینی را ندارند. تنها مشکل این حزب و اردوغان که میراث سیطره‌ی آتاتورکیسم هست، ناتوانی در تعامل صحیح با گروه اجتماعی کردهاست که ناشی از پیوند زدن امنیت ملی با قومیت‌گرایی ضد کرد است و نه مرزبندی دینی.

آیا در چشم‌انداز، عراق را می‌توان آذربایجانی دیگر دید؟ با توجه به انچه ذکر شد بعید نیست ترکیه با سرعت بیشتری در این کشور نفوذ و با تامین بهتر نیازهای رفاهی مردم ان، عراق را نیز با خود همراه کند.

علی دینی ترکمانی
۴ دی ۱۳۹۹

@alidinee

علی دینی ترکمانی

12 Dec, 19:10


اردوغان، ارس و آذربایجان

سخنان اردوغان را برخلاف برخی که با خوش‌بینی از کنارش عبور می‌کنند باید جدی گرفت. در عرف دیپلماتیک، خواندن شعر " آراز آراز آی آراز" را با هرگونه مسامحه و نرمشی نمی‌توان به چیزی جز اقدامی تحریک‌امیز و مداخله‌جویانه در امر تمامیت ارضی ایران، ارزیابی کرد. بخصوص، وقتی مشخص است که در این سو، هستند افرادی "پان ترکیست" که سودای یکی شدن دو سوی ارس را در سر می‌پرورانند، ولو اینکه درصد قابل توجهی نباشند.

ضمن محکوم بودن چنین سخنان تحریک آمیزی، من بر این باورم که اردوغان به‌عمد این حرف را زده است تا از آن به عنوان تاکتیکی در جهت پیشبرد استراتژی تقویت نفوذ منطقه‌ای خود و واداشتن ایران به رعایت منافع این کشور در جایی چون سوریه استفاده کند.

با فرض صحیح بودن این حدس، می‌توان نکته‌ی دیگری را بر آن اضافه کرد. اگر طی چند دهه‌ی گذشته، ایران به لحاظ اقتصادی، مانند ترکیه رشد می‌کرد و با قدرت‌های بزرگ و کشورهای منطقه تعاملات بی‌تنش یا کم‌تنش می‌داشت و در تامین مطالبات قومیت‌ها موفق بود، هم جمهوری آذربایجان با توجه به قرابت فرهنگی تاریخی، بیش‌تر تحت هژمونی ایران قرار می‌گرفت و در نتیجه ذکر شعر آراز آراز تعبیر وارونه پیدا می‌کرد و هم ترکیه نمی‌توانست در موقعیتی قرار بگیرد که با احساس برتری در تعادل قوا، دست به چنین تلنگر‌زدن‌های شیطنت‌آمیزی بزند.

دیوارکشی به طول ۸۰ کیلومتر در نوار مرزی ایران و ترکیه و ایجاد کریدور ریلی بین ترکیه و چین شاخص‌هایی از نوع نگاه از بالا به پایین ترکیه به ایران و تلاش این کشور برای دور زدن ایران است.

در سال ۱۳۸۹، در پژوهشی با عنوان " چشم‌انداز نظام اقتصاد بین‌الملل و جایگاه ایران در آن" که بعدا در سال ۱۳۹۰ کتاب شد، چنین اتفاقاتی را کم و بیش پیش بینی کرده بودم:

"تركيه و ايران دو قدرت اصلي منطقه‌اي خاورميانه هستند. البته تركيه بر مبنای شاخص قدرت ملی رتبه‌ي بالاتري دارد و به نظر مي‌رسد كه با توجه به مناسبات بهتري كه در سطح اقتصاد جهاني با قدرت‌هاي مركزي دارد توانايي ادامه‌ي اين جايگاه را نيز دارد. براي مثال، شاخص جذب سرمايه‌گذاري خارجي نشان مي‌دهد كه فاصله قابل توجهي ميان عملكرد تركيه و ايران وجود دارد.

استمرار اين وضع، به معناي امكان دسترسي بيشتر تركيه به دانش علمي و فني پيشرو جهاني، امكان افزايش ظرفيت‌هاي توليدي با مزیت رقابتي بالا و در تحليل نهايي اثرگذاري بر شكل‌گيري نظم منطقه‌اي است. اين نظم، به عنوان فيلتري كه نظم جهاني از درون آن عبور مي‌كند و شكل مي‌يابد، مستلزم مناسبات دست‌كم قابل تحمل در سطح كشورهاي يك منطقه است (همگني سياسي و فرهنگي).

روابط و مناسبات در حال گسترش تركيه با كشورهاي خاورميانه و موقعيت بهتر آن بر مبناي شاخص قدرت ملي نشان مي‌دهد كه در صورت ادامه‌ي تنش‌هاي موجود ميان ايران و كشورهاي منطقه و همين‌طور ميان ايران و قدرت‌هاي مركزي به ويژه آمريكا، ايران به‌رغم برخورداري از موقعيت ژئوپلتيك بسيار خوب، توانايي لازم براي شكل دادن به نظم منطقه‌اي را از دست خواهد داد

در چارچوب تنش‌هاي موجود،به نظر مي‌رسد تركيه با جا پا باز كردن بيش‌تر و نزديك شدن به روياي احياي امپراتوري عثماني، موقعيت ژئوپلتيك ايران را تهديد خواهد كرد. يعني، اين كشور با پيشبرد پروژه‌هايي چون خط لوله نفت باكو - جيحون در گذشته‌ي نزديك و خط لوله ي تركمنستان - تركيه - اروپا در چند سال آينده، به عنوان تامين كننده‌ي انرژي اروپا ظاهر مي‌شود وبه نوعي بر موقعيت منابع طبيعي ايران سايه مي‌اندازد. در اصل، تركيه بدون برخورداري از منابع طبيعي نفت و گاز، صرفا به خاطر مناسبات باثبات منطقه اي و جهاني تبديل به مكاني براي انتقال اين منابع شده كه از يك سو حكم گلوگاه استراتژيك براي كشورهاي صادر‌كننده را پيدا مي‌كند و از سوي ديگر ايران را دور مي‌زند.

اگر پروژه‌هاي ديگري چون خط لوله گاز تركمنستان -افغانستان- پاكستان – هند (تاپي) را به اين مجموعه اضافه كنيم، مي توان تضعيف اين موقعيت ژئوپلتيك را بيش‌تر دريافت. بنابراين، جذب ضعيف سرمايه خارجي كه در چنين پروژه‌هايي و همينطور ظرفيت توليدي پايين‌تر نفت و گاز ايران تبلور مي‌يابد، در كوتاه مدت به از دست رفتن فرصت‌هاي اقتصادي و در ميان‌مدت و بلند‌مدت به از دست رفتن موقعيت ژئوپلتيك منجر خواهد شد. بنابراين، در اين چارچوب انتظاري كه می‌رود حاشيه‌اي شدن اقتصاد ايران و کاهش نفوذ آن است".


گذشته چراغ راه آینده است. مناقشات مرزی و مداخله‌ها بخشی از چالش‌های پیش‌روی کشورهاست. این واقعیت مسلم پیش‌روی ماست. عوامل مختلفی از جاه‌طلبی‌های رهبران سیاسی گرفته تا تقسیمات جغرافیایی مناقشه‌برانگیز و مسائل قومی، موجب بروز چنین مناقشه‌هایی می‌شود.

در چنین شرایطی، در صورت احساس برتری در تعادل قوا، امکان تغییر نوع بازی منطقه‌ای توسط کشوری چون ترکیه وجود دارد.

علی دینی‌ترکمانی
۲۲ آذر ۱۳۹۹
@alidinee

علی دینی ترکمانی

09 Dec, 19:13


انتخابات آمریکا: نبرد ایدئولوژی‌ها یا پایان ایدئولوژی؟(نگاهی دیگر)

انتخابات اخیر آمریکا شاید یکی از انتخابات‌هایی باشد که منازعه میان طرفداران حزب جمهوری‌خواه و حزب دموکرات را به سطح بالایی رساند و در عین حال چه از نظر میزان مشارکت مردم آمریکا و چه از نظر میزان رایی که ترامپ کسب کرد برای بسیاری تعجب انگیز بوده است.

صرف‌نظر از اقدامات اقتصادی‌گرای ناسیونالیستی ترامپ چون محدودسازی مهاجرت غیرقانونی (با هدف جلب رضایت بیکاران)، افزایش تعرفه واردات از چین (باهدف حمایت از تولید داخلی و جلب حمایت تولیدکنندگان و کارگران) و وادارسازی کشورهای اروپایی به افزایش سهم خود در تامین هزینه‌های ناتو(با هدف صرفه‌جویی هزینه‌ای و جلب حمایت افکار عمومی داخلی) که بر طرفداری از وی بی‌تاثیر نبوده، آنچه این انتخابات نشان می‌دهد دو قطبی بودن جامعه‌ی آمریکا و مفصل‌بندی گروه‌های اجتماعی مختلف، حول ویژگی‌های هر کدام از احزاب و تقابل و تضاد جدی میان آن‌هاست.

در یک‌سو، گروه‌های اجتماعی نخبه‌گرا و نژاد‌پرست و ضد مساوات‌گرای عمدتا ساکن در نواحی مرکزی آمریکا قرار دارند که بافت بومی خود را تا حد زیادی حفظ کرده‌اند. در سوی دیگر، نیروهای اجتماعی مساوات‌گرا و ضد نژادپرست و نخبه‌گرا هستند که عمدتا در ایالت‌هایی چون کالیفرنیا با بافت جمعیتی چند ملیتی مهاجر قرار دارند.

آنچه می‌خواهم با توجه به این مشاهدات و بر مبنای کتاب خواندنی شانتال موفه به نام "درباره‌ی امر سیاسی" عرض کنم این است:

برخلاف آنچه بعد از فروپاشی شوروی سابق تبدیل به گفتمان فراگیری شد، عصر ایدئولوژی پایان نیافته است. گفتمان پایان ایدئولوژی، برساخته‌ی فکری اندیشه‌ی نئولیبرالی، در پی تبدیل امر سیاسی معطوف به تغییر ساخت قدرت به امر "سیاست زندگی" و " خرده سیاست" و " دموکراسی گفت و گویی" و سیاست مبتنی بر جامعه‌ی شبکه‌ای فردگرایانه است. تقلیل ماهیت گروهی و اجتماعی امر سیاسی به مساله‌ای فردی و تبدیل ماهیت جانبدارانه‌ی دولت به نهادی خنثی و بی‌طرف هدف این گفتمان است.

سیاست زندگی و خرده سیاست به این معناست که جای کشمکش‌های سیاسی پیشینِ حول قطب‌بندی چپ و راست را دغدغه‌ها و کنش‌هایی گرفته که بازتاب و انعکاسی از اثار مدرنیته و مدرنیسم است. پیشرفت اقتصادی و گذار از مرحله‌ی اول مدرنیته و مدرنیسم به مرحله‌ی بعدی، موجب به هم خوردن مرزبندی‌های طبقاتی و اجتماعی پیشین شده و در نتیجه به جای جنبش‌های برامده از این مرزبندی‌ها، افراد، بدون چنین هویتی، بازیگر اصلی در سطح خانواده و محله و جامعه هستند.

دموکراسی گفت و گویی نیز به معنای امکان نیل به اجماع حداکثری در باره‌ی نحوه‌ی‌ساماندهی جامعه از طریق تاسیس قواعدی است که مساله‌ی فردی حقوق بشر را با مساله‌ی حاکمیت مردم سازگار می‌کند. در اینجا، فرض بر این است که افراد با برخورداری از عقلانیت حداکثری، قواعد عام جهانشمولی را وضع می‌کنند که این سازگاری را ایجاد کند. گویی فقط یک مسیر برای نیل به چنین هدفی وجود دارد.

خروجی این مفاهیم و نظریه‌های مرتبط با آن‌ها این است که امکان حذف "انتاگونیسم" یا تضاد دشمنی‌جویانه و جایگزینی کامل ان با تساهل و مدارای بدون تنش و تضاد وجود دارد.
همین‌طور، این است که دولت نهاد بیطرف و خنثایی است که صرف نظر از ویژگی‌های اجتماعی، کارکردهای خود در زمینه‌ی تامین حقوق مالکیت و امنیت و خدمات عمومی را انجام می‌دهد، و در نتیجه، در مسیر میدان دادن به برخی گروه‌های اجتماعی و سرکوب یا کم‌رنگ کردن حضور برخی دیگر عمل نمی‌کند.

اما، تجربه‌ی انتخابات آمریکا نشان می‌دهد که:

۱. هویت‌های اجتماعی واقعیتی مسلم است که فردگرایی روان‌شناختی و روش‌شناختی را رد می‌کند؛

۲. این هویت‌ها در قالب رویکردهای ایدئولوژیک و تضاد آن‌ها با یکدیگر بازتاب پیدا می‌کنند. یعنی هویت ایدئولوژیک مبنای عینی دارد و واقعیت زندگی اجتماعی است؛

۳. امکانی برای حذف تضادهای ایدئولوژیک وجود ندارد. ولی می‌شود از حالت آنتاگونیستی یا تضاد دشمنی‌جویانه به " آگونیستی" یا تضاد رقابت‌جویانه تبدیل بشوند. در اولی، حذف رقیب و در دومی، پیشی گرفتن از رقیب با التزام به قواعد بازی دموکراتیک (ساز و کارهای پارلمانی و رای‌گیری) مد نظر است؛

۴. هر ایدئولوژی به دنبال کسب قدرت و اعمال هژمونی خود است؛ این وجه‌مشخصه‌ی عینی سیاست است؛

۴. تا زمانی که ساز و کارهای مشروعی برای آگونیسم وجود داشته باشد، انتاگونیسم شکل نمی‌گیرد. ولی اگر چنین ساز و کارهایی وجود نداشته یا قدرت مسلط، تمایلی به تامین و رعایت آن نداشته باشد، تضاد رقابت‌جویانه تبدیل به تضاد دشمنی‌جویانه می‌شود؛

۵. گفتمان‌هایی چون اول کار فرهنگی بعد کار سیاسی یا هر کسی در هر جایی که هست عنصری از فعالیت سیاسی محسوب می‌شود و در نتیجه نباید سودای تغییر قدرت را داشت، تخدیرکننده و محافطه‌کارانه هستند.


علی دینی‌ترکمانی
۱۹ آذر ۱۳۹۹

@alidinee

علی دینی ترکمانی

05 Dec, 12:35


بودجه: امری فنی یا سیاسی؟

بودجه سالیانه در هر اقتصادی همچون دماسنجی است که با ان می‌توان علایم بالینی اقتصاد سالم را از اقتصاد بیمار و درمانده تشخیص داد.
سند مالی کوتاه‌مدت یک‌ساله‌ای است که از سویی عدم تحقق هدف اصلی ان، یعنی تراز دخل و خرج، معلول عملکرد ضعیف بلندمدت اقتصادی است؛ و از سوی دیگر عدم تعادل زیاد میان این دخل و خرج، خود علت تشدید چالش‌های ساختاری توسعه‌ای در حال و اینده است.

از بودجه انتظار می‌رود که سه اصل را برآورده کند: ۱. نداشتن کسری یا داشتن کسری در حد معقول؛ ۲. تخصیص منابع به‌سوی انباشت سرمایه مولد؛،۳. توزیع عادلانه منابع و امکانات، چه میان گروه‌های اجتماعی و چه میان مناطق مختلف یک کشور.

به بیانی دیگر، بودجه هم کارکرد تخصیصی دارد و هم کارکرد توزیعی. بنابراین، انتظار می‌رود که از سویی در خدمت تخصیص منابع به اموری باشد که بیش‌ترین بازدهی اجتماعی را دارند و از سوی دیگر موجب کاهش نابرابری درامدی و کاهش شکاف‌های منطقه‌ای بشود.

با این اوصاف، بودجه سال ۱۴۰۰ تا چه حد به این اصول نزدیک خواهد بود؟ پاسخ بر مبنای تجربه‌ی زیست شده مشخص است. هر سال، بودجه به نحوی تنظیم می‌شود که منابع با مصارف تراز شود و کسری پیش نیاید. ولی عملا کسری افزایش می‌یابد. چون منابع درآمدی محقق نمی‌شوند و مصارف کاملا محقق می‌شوند. در برخی از سال‌ها بدلایلی چون کرونا و حوادث طبیعی چون سیل و موارد دیگر، بیش‌تر از آنچه پیش‌بینی شده رشد می‌کنند.

تخصیص منابع به انباشت سرمایه که در بودجه با عنوان "هزینه‌های تملک سرمایه" ذکر می‌شود، رفته رفته ته کشیده و در برخی از سال‌ها مانند سال گذشته و جاری ان‌قدر نبوده که حتی جبران استهلاک سرمایه‌ بشود. یعنی سرمایه‌گذاری خالص، منفی شده است. یعنی، ظرفیت‌های تولیدی به جای رشد کردن یا حتی ثابت ماندن، کاهش یافته است.

داستان سهم‌بری مناطق محروم از بودجه هم مشخص است. شکاف میان تهران و چند کلان‌شهر بزرگ در یک‌طرف و مناطق محرومی چون سیستان و بلوچستان، کهکیلویه و بویر احمد، خوزستان، چهار محال و بختیاری، گلستان و کردستان در طرف دیگر، سال به سال افزایش افزایش یافته است.

در بودجه سال آینده توجه بیش‌تری به افزایش حقوق پرسنل دولت شده است که بخش عمده‌ی هزینه‌های جاری یا عملیاتی را تشکیل می‌دهد. این توجه، از زاویه تلاش برای حفظ قدرت خرید کارکنان دولت قابل فهم است. ولی طبعا همراه با تشدید شکاف میان هزینه‌های عمرانی و جاری خواهد شد. یعنی مشکل انباشت سرمایه کما فی‌السابق باقی خواهد ماند.

بعید است با آمدن جو بایدن امکان سریعی برای رفع تحریم‌ها و افزایش صادرات نفت و پوشش هزینه‌ها از این محل وجود داشته باشد. اگر درامدها از محل مالیات‌ها نیز چندان قابل افزایش نباشد، کسری بودجه بالا را باید همچنان شاهد بود. حتی اگر اقتصاد جهان و ایران از گردونه‌ی کرونا عبور کند و رشد اقتصادی مثبت بشود، پایه تولید و درآمدهای مالیاتی مرتبط با آن نمی‌تواند آنقدر افزایش یابد که مصارف افزایش یافته در حد ۴۷ درصد را پوشش دهد.

داستان بودجه در اقتصاد ایران، داستانی تکراری است. تامین درآمدهایی برای مصارف مشخص. مصارفی که در چارچوب اصل " وابستگی به مسیر گذشته" خود را باز تولید می‌کنند بدون این‌که بخشی از آن‌ها کارکرد تخصیصی و توزیعی مثبت داشته باشند. نهادها و دستگهاه‌های زیادی از بودجه سهم می‌برند که نقشی در انباشت سرمایه ندارند. بازدهی اجتماعی فعالیت‌شان صفر یا حتی ممکن است منفی باشد.
به همین دلیل، در سوی دیگر، امکان انباشت سرمایه قوی در جهت افزایش پایه تولید و جایگزین‌سازی درآمدهای مالیاتی تولیدی به جای درآمدهای نفتی وجود ندارد. در تحلیل نهایی این یعنی بروز اجتناب‌ناپذیر مشکل ساختاری: وابستگی به درآمدهای نفتی با سهم حدود ۴۰ درصدی از درآمدها و ناتوانی از رهایی از مصارف نامولد.

مادامی که بودجه و بودجه‌ریزی چنین قاعده‌ای دارد، نمی‌توان انتظار تحقق بودجه‌ای متعادل، با کارکردهای تخصیصی و توزیعی توسعه‌‌ای را داشت.
کسری بودجه افزایش خواهد یافت و شکاف‌های منطقه‌ای بیش‌تر خواهد شد.

ریشه‌های مشکلات بودجه، ساختاری و مرتبط با ساخت قدرت مبتنی بر "تو در تویی نهادی" است. یعنی، بودجه، برخلاف تصور رایج، امری صرفا فنی نیست که با رعایت ملاحظات ان، چالش‌ها، رفع و رجوع بشود. بودجه، در اصل، امری سیاسی است. اینکه ترکیب منابع و مصارف چگونه باشد را ویژگی‌های ساخت قدرت تعیین می‌کند نه کارشناسانی که حکم ابزار فنی در بودجه‌ریزی را دارند. مادامی که این ساخت ویژگی‌های ماهوی خود را حفظ کند، بودجه نمی‌تواند از نظر کارکردهای تخصیصی و توزیعی خوب عمل کند و در خدمت پیشبرد اهداف توسعه‌گرایانه باشد.

علی دینی ترکمانی
۱۵ آذر ۱۳۹۹

@alidinee

علی دینی ترکمانی

03 Dec, 19:58


‏بزرگداشت روز دانشــجو ۹۹
«عدالـت اجتماعـی»

معضلات اجتماعی و مسئله عدالت در زمانه کرونایی با حضور سعید مدنی و علی دینی ترکمانی

شنبه ۱۵ آذر | ساعت ۱۹
از صفحه ی اینستاگرامی انجمن

https://www.instagram.com/p/CIVVOPDHtWS/?igshid=m73wtj4bmau

‎@anjomanpgu