یادها

@yaadha


مانند هر مخاطبی، بخش هایی از تاریخ برایم جذاب است. در اینجا با سایر مخاطبان در میان می گذارم

یادها

23 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٢ آبان ۶٠

در مجلس‌، بیشتر مسأله‌ نخست‌ وزیری‌ مطرح‌ است‌. آقای‌ خامنه‌ای‌، پس‌ از ملاقات‌ امام‌ و موافقت‌ حزب‌، تصمیم‌ گرفته‌اند آقای‌ [محمد] غرضی‌ را معرفی‌ کنند. ولی‌ موج‌ مخالفت‌ وسیع‌ است‌. سپاه‌، مجاهدین‌ انقلاب‌ اسلامی‌،[جامعه‌] مدرسین‌ [حوزه‌ علمیه‌] قم‌، متفرقه‌ها و عده‌ای‌ ازحزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ تماس‌ گرفتند و اظهار مخالفت‌ کردند.
اول‌ شب‌ بهزاد نبوی‌ و دوستانش‌ آمدند، برای‌ ابراز مخالفت‌ با نخست‌ وزیری‌ مهندس‌ [محمد] غرضی‌. گفتند: چون‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ در جلسه‌ هیأت‌ دولت‌ به‌ طور قاطع‌ اعلام‌ داشته‌اند، کسی‌ مخالفت‌ نکرده‌ و آقای‌ مهدوی‌ [کنی‌] بعداً گفته‌اند من‌ اصراری‌ به‌ کناره‌گیری‌ [از نخست وزیری] ندارم‌.
امروز عراق‌ به‌ آبادان‌ حمله‌ هوائی‌ کرده‌ و یکصد و پنجاه‌ خانه‌ را با بمباران‌ ویران‌ کرده‌ است‌؛ پدافند ما ضعیف‌ یا مقصر بوده‌ است‌.

یادها

22 Oct, 20:26


#مخملباف

در همین ایام با گروهی آشنا شدم که در تکیه جماران تمرین تئاتر مذهبی میکردند. نمایشنامه ای که آنها روی آن کار میکردند حجر بن عدی نام داشت. حجر بن عدی از یاران امام علی و از مخالفین صلح امام حسن بود. اما بعد از آنکه با امام حسن خصوصی ملاقات کرده بود، اعلام کرده بود حق با امام حسن است و با او برای صلح بیعت کرده بود. ولی بعد از چندی به دلیل مبارزه مسلحانه مخفی شهید شد. در واقع تـز نمایشنامه این بود که صلح امام حسن چیزی جز مبارزه مسلحانه مخفی نبوده است و امام حسن هم همان راه امام حسین را می رفته است.

یادها

22 Oct, 16:32


#فاشیسم

حکومت جایگزین، در جایی که دولت قبلی خصلتی مشروطه داشته، معمولاً خصلتی دموکراتیک می یابد. حال آنکه در جایی که دولت قبلی خصلتی استبدادی داشته باشد، حکومت جایگزین معمولاً خصلتی عوام گرایانه می یابد.
مردم سالاری شکل پایداری از حکومت است، حال آنکه عوام گرایی به راحتی جای خود را به اشکال جدیدی از استبداد میدهد.

یادها

22 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان:

در جواب کسی که بپرسد چرا فکلی بزرگترین خصم ایران است، میگویم به این علت که در هنگام حمله تمدن فرنگی به ایران، این دشمنِ خانگی، همدست بیگانه است. و به امید آنکه تمدن فرنگی ما را زودتر بگیرد، از خیانت به فکر و زبان و آداب و رسوم خوب ما روگردان نیست. اگر تمدن فرنگی را دفع نکنیم، ملت ایران از میان خواهد رفت.

یادها

22 Oct, 08:32


#سحابی

عباس شیبانی در سال ۳۵ دانشجوی پزشکی بود. در جریان حمله مشترک اسرائیل و فرانسه و انگلیس به مصر، عباس شیبانی از جمله چهره های فعال در برپایی تظاهرات دانشجویی به هواداری از مصر در ایران بود. در جریان یکی از این تظاهرات عباس شیبانی بر روی پلکان جلوی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در مقابل جمعیت سخنرانی بسیار مؤثری کرد. در آن سخنرانی شیبانی به سیاستهای رژیم و دکتر اقبال (که رئیس دانشگاه تهران بود) حمله کرد و به همین دلیل هم ایشان را از تهران به مشهد تبعید کردند. در مشهد هم وی بیکار ننشست و با فعالین نهضت در مشهد یعنی مرحوم استاد شریعتی، علی شریعتی، طاهر احمدزاده، مرحوم آسایش و سایر فعالین نهضت مقاومت به همکاری پرداخت. به همین دلیل در جریان دستگیری اعضای نهضت مقاومت در سال ۱۳۳۶، عباس شیبانی هم دستگیر و به زندان قزل قلعه در تهران منتقل شد. پس از آن هم شیبانی در دانشگاه تهران بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفت.
در جریان تشکیل جبهه ملی دوم، او به عضویت کمیته دانشگاه جبهه ملی درآمد. بعد از آن هم به نهضت آزادی پیوست و در زمره افراد فعال نهضت آزادی قرار داشت.
در سال ۱۳۳۹ دانشجویان میتینگی برگزار کردند. در ادامه میتینگ، دانشجویان به سوی مجلس به راه افتادند. در چهارراه قوام السلطنه (تقاطع خیابان جمهوری و سی تیر فعلی) پلیس جلوی تظاهر کنندگان را سد کرد. در آن هنگام شیبانی - که در جلوی تظاهر کنندگان حرکت میکرد - سیلی محکمی بر گونه یکی از افسران پلیس نواخت. عباس شیبانی از این گونه اقدامات چندین بار انجام داد.
تحصیل دکتر شیبانی در دانشگاه تا سال ۱۳۴۸ یعنی مدت ۱۵ سال به طول انجامید و دلیل آن هم این بود که ایشان در فاصله سال های ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۸ چندین بار دستگیر شد و به زندان رفت. آخرین بار آن در سال ۱۳۴۱ بود که به همراه سران نهضت آزادی دستگیر و به ۶ سال زندان محکوم شد. بعد از اتمام محکومیت، بار دیگر به دانشگاه برگشت و توانست دکترای خود را بگیرد.
ایشان از جمله کسانی بود که زندگی خود را وقف مبارزه کرده بود. حتی ازدواج ایشان هم در ارتباط با خط مبارزاتی بود: برادر خانم آقای شیبانی، شهید محمد مفیدی بود. محمد مفیدی عضو جریانی بود به نام حزب الله که در جریان مبارزه با رژیم، با تشکیلات سازمان مجاهدین خلق مرتبط شد و سرتیپ طاهری را ترور کردند. به دلیل ادغام جریان حزب الله در سازمان مجاهدین، شیبانی هم از طریق مفیدی با سازمان مرتبط شد و در همین رابطه در سال ۵۲ به زندان افتاد. در زندان از سازمان فاصله گرفت و معتقد بود که اینها سرانجام به مارکسیسم خواهند رسید و به همین دلیل به روحانیت گرایش پیدا کرد. بعد از انقلاب هم گرایش به روحانیت در وی باقی ماند، ولی این گرایش و تمایل از سر فرصت طلبی و منفعت طلبی نبود.

یادها

22 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

١ آبان ۶٢

در مجلس‌، پیش‌ از دستور درباره‌ جنایات‌ موشک‌ باران‌ صدامیان‌ به‌ شهرها و مردم‌ غیر نظامی‌ صحبت‌ کردم. ساعت‌ نه‌ و نیم‌، برای‌ تعقیب‌ کار جنگ‌ و شهرهای‌ آسیب‌ دیده‌ به‌ دفترم‌ آمدم‌. آقای‌ هادی‌ آمد و راجع‌ به‌ نشان‌ دادن‌  عکس‌العمل‌ در مقابل‌ شورویها ـ که‌ این‌ موشکها را در اختیار عراق‌ گذاشته‌اند ـ بحث‌ شد. تظاهرات‌ آرام‌ دانشجویان‌ دزفولی‌ در مقابل‌ سفارت‌ شوروی‌ را مطرح‌ کرد؛ وزارت‌ کشور هم‌ کسب‌ تکلیف‌ کرد.
آقای‌ طهماسبی‌ مخترع‌ تانک‌ کوچک‌ خودکار ـ که‌ با پیدا شدن‌ مواد منفجره‌ متحرک‌ در فاصله‌ دو کیلومتری‌ به‌ صورت‌ اتوماتیک‌ به‌ کار می‌افتد و به‌ طرف‌ آن‌ تیراندازی‌ می‌کند ـ از اصفهان‌ آمد. مشکلات‌ کارش‌ را گفت‌؛ برای‌ رفع‌ آن‌ اقدام‌ کردم‌. اختراع‌ خوبی‌ است‌. طلبه‌ای‌ است‌ که‌ با ذوق‌ خودش‌ عمل‌ کرده‌ است‌؛ حساس‌ و زود رنج‌ است‌ و مسئولان‌ ادارات‌، سخت‌ می‌توانند با او همکاری‌ کنند. بیشتر مخارجش‌ را از پولهای‌ جنگ‌ که‌ در اختیار مجلس‌ بوده‌، پرداخت‌ کرده‌ام‌. با [آقای‌ محسن‌ رفیق‌دوست‌] وزیر سپاه‌ صحبت‌ کردم‌ که‌ بیشتر توجه‌ کند.
ظهر در اخبار گفتند که‌ دو مقر فرماندهی‌ آمریکاییها و فرانسویها در بیروت‌ منفجر شده‌ و تعداد زیادی‌ از تفنگداران‌ آمریکا و فرانسه‌ کشته‌ و مجروح‌ شده‌اند. آمریکاییها، ایران‌ را متهم‌ به‌ دست‌ داشتن‌ در این‌ انفجار کرده‌اند و تهدید به‌ انتقام‌ نموده‌اند. قرار شد وزارت‌ امور خارجه‌ تکذیب‌ کند.

یادها

21 Oct, 20:28


#مخملباف

وقتی همه چیز سروسامان گرفته بود و کتابخانه ما رونق گرفته بود، یك شب وارد مسجد شدم و مثل همیشه به دوستانم سلام کردم. اما جواب سلام مرا ندادند و از من رو برگرداندند. فکر کردم دسته جمعی تصمیم گرفته اند سر به سرم بگذارند. نماز جماعت که تمام شد، باز سراغ تك تك آنها رفتم تا به عادت معمول دست بدهم و روبوسی کنم اما همه آنها باز از من رو برگرداندند. هیچکس حاضر نبود با من حرف بزند. حتی بازیگرانی که من در تئاتر آنها را کارگردانی میکردم، از من دوری میکردند و از من رو برمیگرداندند. دست آخر یکی از آنها که موذن مسجد بود و جعفرآقا نام داشت جلو آمد و گفت: «کلید کتابخانه را به من بده و دیگر پای نجس ات را در این مسجد مقدس نگذار» پرسیدم چرا؟ آیا کار بدی کرده ام و خودم نمیدانم؟ گفت: «تو کتاب های شریعتی کافر را آورده ای و در مسجد تبلیغ کفر میکنی.» گفتم کی گفته شریعتی کافر است؟ آیا خودت حرفهای او را شنیده ای یا کتابهای او را خوانده ای؟ او گفت: «تو هم مثل شریعتی نجسی و من دیگر نمی خواهم با تو حرف بزنم. فقط کلید کتابخانه را بده و گمشو.»
کلید را کف دست او گذاشتم و او بیدرنگ پشتش را به من کرد و رفت. انگار نه انگار که سالها دوست بوده ایم. انگار نه انگار کتابخانه را مـن و دوستم محمد راه انداخته بودیم و اینها کوچکترین کمکی در راه اندازی کتابخانه نکرده بودند. با یک کلام کتابخانه ای که من و دوستم راه انداخته بودیم را مصادره کردند و مرا از مسجد بیرون انداختند.
می خواست گریه کنم و با کسی درد دل کنم. به سراغ دوست دانشجویم رفتم که دکتر شریعتی را به من معرفی کرده بود. قصه را به او گفتم. او گفت: «اگر در این راه بمانی، این آخرین بایکوت عمر تو هم نخواهد بود». برای اولین بار بود که کلمه بایکوت را از زبان کسی می شنیدم. دوستم گفت: «تا این مردم ناآگاه به آگاهی برسند، هزاران بلای بدتر از این بر سر امثال ما خواهند آورد.» بعد خودش قصه کرد که چگونه او را هم از کتابخانه مسجد دیگری اخراج کرده بودند. از او خواستم که مواظب خودش باشد و دیگر به مسجد و کتابخانه ما نرود، چرا که موذن گفته بود برای دوستت هم خوابهایی دیده ایم.

یادها

21 Oct, 16:32


#فاشیسم

مردم سالاری کاملا با حاکمیت قانون سازگار است، به شرط آنکه جامعه خصلتی کثرت گرایانه داشته باشد. جامعه کثرت گرا از مردم سالاری حمایت میکند ولی جامعه توده ای از عوام گرایی. ساختار اجتماعی جامعة کثرت گرا، قدرت را به حوزه های خاصی محدود میکند و فرصتهایی برای به چالش کشیدن نحوه اعمال قدرت (از طریق تشریفات قانونی، آزادی بیان و... ) به وجود میآورد. جامعه توده ای استفاده از قدرت را محدود نمی سازد و حتی وقتی که محدودیت های رسمی برای قدرت وجود دارد، اثر بخشی این محدودیتها را (با فقدان گروه های مستقل برای محافظت از فرد و اقلیت در مقابل اعمال نفوذ و اجبار) از بین میبرد. عوام گرایی با کنش مستقیم شمار زیادی از مردم همراه است که اغلب به طفره از مجاری نهادی و تجاوز موردی به حریم خصوصی افراد می انجامد. مردم سالاری با کنش سیاسی از طریق قواعد نهادی و در نتیجه محدودیت هایی برای استفاده از قدرت همراه است.
تفاوت مردم سالاری با عوام گرایی در این نیست که چه کسی به قدرت دسترسی دارد (در هر دو حالت، حکومت نمایندگی وجود دارد) بلکه در شیوه دسترسی به قدرت است. در مردم سالاری شیوهٔ دسترسی به قدرت معمولاً با رویه های نهادی و انجمنهای میانی کنترل میشود حال آنکه در عوام گرایی شیوۀ دسترسی معمولاً مستقیم و کنترل نشده است.

یادها

21 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان معتقد بود دشمن واقعی ایران نه اروپاییان بلکه ایرانیانی هستند که می خواهند کشورشان را بر طبق دریافتهای غلط و کم عمقی که از اروپا دارند، تغییر دهند. واژه ای که او برای این قماش از ایرانیان جدید به کار میبرد فکلی است که از واژهٔ فرانسوی Faux-col به معنی «یقۀ برگردان» گرفته شده (که روی پیراهن گذاشته میشد تا بتوان به آن کراوات یا پاپیون وصل کرد) و در اینجا به ایرانیانی اطلاق میشود که ادعاهای سطحی آنان دربارۀ مدرنیته مربوط به لباس و ظاهر میشود. خطای اصلی فکلی عبارت بود از آنکه غرق در سطحی نگری فرهنگی است یعنی هم نمیتواند کاملاً اروپایی شود و هم فراموش کرده چگونه ایرانی باشد:

فکلی بدترین و پست ترین دشمن ملت ایران است. فکلی بی شرم نیمه زبانی است که کمی زبان فرنگی و از آن کمتر فارسـی یــاد گرفته و مدعی است که میتواند به زبانی که آن را نمی داند، تمدن فرنگستانی را که نمیشناسد، برای ما وصف کند.

فکلی شادمان الگوی «آدم غرب زده» آل احمد است. هر دوی آنها موجودات سردرگم و گمشده ای هستند، هم با فرهنگ ایران بیگانه اند و هم با فرهنگ اروپا و از این رو دچار بی اصالتی مکرر هستند. از آن گذشته فکلی همچون «آدم غرب زده» آل احمد، مردی زنانه است که نمیداند زن است یا مرد و این امر مثلاً از اشتیاق او به ازدواج با همسر اروپایی مشهود است. شادمان می گوید اینگونه مرد ایرانی «به جای زن گرفتن، شوهر کرده و زبان و سیاست مملکت و تربیت خود و فرزندان خویش را تابع هوی و هوس زنش ساخته است.»

یادها

21 Oct, 10:28


ورود قوای متفقین به ایران از پنج نقطه

نیویورک تایمز، بیست‌وششم اوت هزار و نهصد و چهل و یک

یادها

21 Oct, 08:32


#سحابی

هنگامی که در تابستان ۱۳۳۳ آزاد شدم، خانواده من، بزرگترهای فامیل، به خصوص عمه خانم و خاله ها آمدند و در گوش پدر ما زمزمه سر دادند که برای این که عزت دنبال این کارها نرود، باید زنش بدهی. و یا آن که او چون زن ندارد خود را مشغول این کارها میکند... در حالی که در آن زمان - برخلاف آن چه امروزه میگویند که جوانها در سنین جوانی نیازهای عاطفی و جسمی خاصی دارند و از این نظر تحت فشار قرار می گیرند - اصلاً در این حال و هوا نبودم. تمامی هوش و حواسم و احساسات و فکر و ذکرم در پی کارهای انجمن و روزنامه و خلاصه دین و سیاست بود و همه عشقم، انجمن اسلامی و مذهب و مكتب و.... حتی تنها که میشدم برای خودم در عالم رؤیا به این مسائل فکر میکردم و خود را در هیاهوی آن میدان تصور میکردم.
به هر حال اصرار خاله خانمهای فامیل بر پدرم اثر گذاشت و ایشان به نزدیکترین دوستش یعنی مهندس بازرگان در این باره سفارش نمود. مهندس بازرگان خواهرزاده خویش را معرفی کردند. اتفاقاً خواهرزاده مهندس بازرگان، خـواهــر دوست خودم یعنی رحیم عطایی بود که سوابق زیادی با او در نهضت مقاومت و مبارزات سیاسی داشتیم و خواهر ایشان را دیده بودم و به همین علت خیلی زود موافقت دو طرف صورت گرفت و مراسم عقدی به یادماندنی برپا شد و در اسفند ماه ۱۳۳۳ زرین خانم همسر من شد. ولی حدود یک سال همین طور نامزد بودیم و او را به خانه خود نبردم. درست یک ماه و نیم پس از عقد ازدواج، در فروردین ۱۳۳۴ برای بار دوم دستگیر شدم. لیکن این بار، بار سنگینی داشتم و مسئولیت من هم زیادتر شده بود. لذا این بار دوره زندان من ۷ ماه به طول انجامید و در واقع دوران اولیه ازدواج معروف به دوران نامزدی را در زندان و همه اش در انفرادی گذراندم.

یادها

21 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٣٠ مهر ۶٠

اولین‌ دستور جلسه علنی مجلس، رأی‌ گیری‌ برای‌ نخست‌ وزیری‌ دکتر ولایتی‌ بود. رأی‌ نیاورد. از207 نفرحضار 74 نفر موافق‌ بودند، رد شد. مخالفان‌ خیلی‌ خوشحال‌ شدند. اما استقلال‌  رأی‌ مجلس‌ را نشان‌ داد و معلوم‌ شد که‌ مجلس‌ در اختیار حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ نیست‌. آقای‌خامنه‌ای‌، آقای‌ محمدرضا بهشتی‌ را فورا فرستادند که‌ درباره‌ تصمیم‌ بعدی‌ مشورت‌ کنند. معلوم‌ شد تلفنی‌ با امام‌ هم‌ مشورت‌ کرده‌اند. قرار شد، بعدا تصمیم‌ بگیریم‌.
ظهر مهندس‌ [عزت‌الله‌] سحابی‌، [محمدمهدی‌] جعفری‌  و خانم‌ [اعظم‌] طالقانی‌آمدند و از اینکه‌ دیروز در فرودگاه‌ به‌ آنها اهانت‌ شده‌  و اتومبیلشان‌ را توقیف‌ کرده‌اند، شکایت‌ داشتند و تهدید به‌ استعفا کردند و گفتند در چنین‌ شرایطی‌ نمی‌توانند خوب‌ کار بکنند. آقای‌ زواره‌ای‌ هم‌ آمد و از نتیجه‌ رأی‌ ناراحت‌ بود.
بعدازظهر، گروهی‌ از سران‌ جنبش‌ امل‌ لبنان‌ آمدند و کمک‌ خواستند و ابراز همراهی‌ با انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ می‌کردند. چون‌ شیعه‌ هستند، طبیعی‌ترین‌ دوستان‌ مایند.

یادها

20 Oct, 21:13


#مخملباف

یکی از دانشجویان که عضو کتابخانه بود، تعدادی جزوه دکتر شریعتی را به کتابخانه هدیه کرد و به من توصیه کرد که اول خودم آنها را بخوانم. شب جزوه ها را به خانه بردم و شروع به خواندن اولین جزوه کردم. نام جزوه اول «پدر، مادر، ما متهمیم» بود. آن قدر جذب آن جزوه و جزوه های دیگر شریعتی شدم که تا آخرین جزوه را بدون وقفـه تـا سـه روز بعـد خواندم. انگار معجزه ای شده بود و یک صدای تازه وارد مغز من میشد.
آن دانشجو با من قرار گذاشت و یک روز با هم به حسینیه ارشاد رفتیم. قرار بود دکتر شریعتی ساعت چهار برای سخنرانی بیاید، اما تا ساعت هشت شب مردم منتظر ماندند و شریعتی نیامد. دوست دانشجویم گفت: «این شیوه اوست. همیشه دیر میآید تا آنها که واقعا مشتاق نیستند، بروند.» ساعت هشت که شد دکتر شریعتی پیدایش شد. به خلاف مسجد محل ما که مردم روی زمین مینشستند، در حسینیه ارشاد مردم روی مبل مینشستند. بیشتر شرکت کنندگان جوانان دانشجو یا افراد تحصیل کرده بودند. دکتر شریعتی کراوات زده بود و هنگام سخنرانی پشت سر هم سیگار میکشید. شریعتی آن روز درباره عین القضات سخنرانی کرد. میگفت عین القضات آنچه را حق میدانست، بیان میکرد و برای بیان حق، بی پروایی میکرد و میگفت اگر مرا بر دار کشند یا شمع آجین کنند، حسرت شنیدن يك آخ را بر دلشان خواهم گذاشت.
وقتی به خانه برمیگشتم، تمام راه به حرفهای او فکر میکردم. از هفته بعد جزوات دکتر شریعتی را به اعضای کتابخانه توصیه میکردم. دوستی که برایم کتابهای شریعتی را آورده بود، رفته رفته بقیه کتابها، جزوات و نوارهای سخنرانی او را هم آورد. شنیدن صدای شریعتی تاثیر دیگری داشت. صدای او پر از درد و زبان او پر از شعر بود. او با منطق شعر حرف میزد و من مغلوب زیبایی کلام او میشدم. البته فقط زیبایی کلام نبود، احساس دردمندی او هم مُسری بود. شنیدن سخن او به من احساس مسئولیت اجتماعی می داد. یک سره طرفدار شریعتی شدم، عاشق و بی قرار حرفهایش. از بس نوارهای او را گوش کردم و جزوه های او را خواندم، نحوه حرف زدن و استدلال من شبيه او شد.

یادها

20 Oct, 16:31


#فاشیسم

در گذار به حکومت مردم سالار، این مسئله مطرح است که آیا تشکلهای اجتماعی لازم برای حمایت هم زمان از اقتدار و آزادی وجود دارد یا خیر؟
هرگاه مردم سالاری بدون حفاظت کافی از اقتدار توسعه یابد، حاکمیت جدید در معرض جنبشهای توده ای قرار میگیرد که آن را نابود میکنند. همچنین هرگاه مردم سالاری بدون حفاظت کافی از آزادی توسعه یابد، افراد جامعه تحت سلطه نخبگان توده ای قرار میگیرند.
اگر فرایندهای مردم سالارانه با اقتدار پایدار و محدود همراه نباشد، این فرایندها به ظهور جنبشهای توده ای کمک میکنند که آزادی و خودِ مردم سالاری را نابود میکنند.

یادها

20 Oct, 12:31


#شرقی_غربی

فخرالدین شادمان تا حدی عقاید کسروی و کاظم زاده را در این باره که تمدن اروپا «بیمار و عمیقاً گرفتار مشکل» است، می پذیرفت. با اینحال از آنها نام نمی برد و بسیاری از پژوهندگان تاریخ روشنفکری ایران نیز او را طلایه دار گفتمان غرب زدگی محسوب کرده اند. کتاب شادمان با سبک و سیاقی که آل احمد بعدتر در آغاز کتاب غرب زدگی آن را تکرار کرد، شروع میشد:

امروزه ایرانیان با فاجعه ای روبه رو هستند که نظیر آن را هرگز ندیده اند. فاجعه ای که آنان را از بیخ و بن برخواهد کند و نام آنها را از صفحه تاریخ پاک خواهد کرد.
از عمر دراز ملت ایران، دوهزار و پانصد سالِ آن تاریخ مدون دارد. و در سراسر این دورانِ پر از فتح و شکست، دشمنی صعب به قدرت و بیرحمی تمدن فرنگی به ایران روی نکرده است. اقوامی که مملکت ما را میدان تاخت و تاز خود کرده اند، پس از آنکه دست خویش را به خون ما آلودند و آتش شهوت قتل و غارت را فرونشاندند، کم کم با فکر و تمدن ما آشنا گشتند و سرِ تسلیم فرود آوردند.
تـاریـخ هــر مـلـت مثل زندگی انسان است. عمرِ درازِ بی نشیب و فراز، و تاریخ چندین قرنه ی بی فتح و شکست، تصور پذیر نیست. ضعیف ملتی ست که به یک یا دو شکست از پا درآید. و ما از ملل بزرگی هستیم که چندین شکست بزرگ را یافته ایم.
ولیکن تمدن فرنگی دشمنی دیگر است و حربه ای دیگر دارد. و به عقیده من فتح تمدن فرنگی در ایران، آخرین شکست ما خواهد بود.

یادها

20 Oct, 08:32


#سحابی

ما در آن سالها با مرحوم مطهری مرتبط بودیم و من اخبار و تحولات و اقدامات نهضت مقاومت را برای ایشان میگفتم. یک روز من به آقای مطهری گفتم که این نهضت مقاومت، احتیاج به پشتیبانی و گسترش دارد و خوب است که شما و سایر روحانیونی که میشناسید مقداری به ما کمک کنید. آقای مطهری در پاسخ من گفت چنان که میدانید من اهل سیاست نیستم، ولی یک روحانی را که استعداد این امور را دارد و فرد بسیار خوبی است به شما معرفی میکنم.
فرد مورد نظرِ مرحوم مطهری، آقای بهشتی بود (که در آن موقع هنوز دکتر نبود). قراری با آقای بهشتی گذاشتم تا ایشان را در مسجد سپهسالار ببینم. آن زمان آقای بهشتی خیلی جوان بود. در مسجد سپهسالار ایشان را ملاقات کردم و درباره حمایت از نهضت مقاومت و لزوم همکاری و کمک به آن با ایشان صحبت کردم. آقای بهشتی میگفت که قصد من فعالیت در زمینه فرهنگی است و فعلاً تمام همّ خود را روی مدرسه دین و دانش در قم گذارده ام و الان قصد کار سیاسی ندارم. در جریان این ملاقات متوجه شدم که در دوران مصدق، بهشتی عضو جبهه ملی اصفهان و فعال بوده است.
مرحوم بهشتی بعدها به همراه مرحوم باهنر و آقای گلزاده غفوری از طریق آقای سیدرضا برقعی در زمینه برنامه ریزی تحصیلی در وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار شدند و به تدوین کتابهای دینی مدارس پرداختند. در سالهای ۴۶ - ۱۳۴۲ که ما در زندان بودیم، ایشان جزوه هایی را که برای معلمین و محصلین آماده میکرد، برای ما به زندان میآورد و از ما میخواست با توجه به ایام فراغت در زندان، آنها را مطالعه و نظرات خودمان را منعکس کنیم. این کار مرحوم بهشتی و باهنر و برقعی کارهای ارزنده ای بود و آن کتابهای دینی در ایجاد اندیشه های اسلامی در میان بچه های مدارس مؤثر بود. بعد از آن هم که ایشان چندی را برای امامت جماعت مسجد هامبورگ به آلمان رفت، علاوه بر امامت جماعت مسجد هامبورگ، یک مرکز اسلامی هم تأسیس کرد که در جمع آوری و تشکل دانشجویان مسلمان و مبارز در اروپا بسیار مؤثر بود.

یادها

20 Oct, 04:32


خاطرات هاشمی

٢٩ مهر ۶٢

با زنگ‌ تلفن‌ آقای‌ محسن‌ رضایی‌ از جبهه‌، از خواب‌ بیدار شدم‌. از مرحله‌ دوم‌ عملیات‌ دیشب‌ که‌ پیشرفتهایی‌ داشته‌اند، مطالبی‌ برای‌ طرح‌ در نماز جمعه‌ گفت‌. تا ساعت‌ ده‌ ونیم‌ در خانه‌ برای‌ خطبه‌های‌ نماز جمعه‌ مطالعه‌ می‌کردم‌. یک‌ خطبه‌ را به‌ عملیات‌ والفجر 4 اختصاص‌ دادم.

یادها

19 Oct, 20:27


#مخملباف

وقتی به تهران برگشتم، دیگر مسجد به تنهایی مرا ارضاء نمیکرد. به دنبال کاری بودم کارستان. مسجدروها، یا کسبه محل بودند یا پیران و به آخر خط رسیده ها. همگی کم سواد و یا بیسواد. جوانها و نوجوانان به مسجد نمی آمدند، با اینکه پدر و مادرها بدشان نمیآمد که آنها را به مسجد بکشانند، امـا مسـجد برای نوجوانان و جوانان جاذبه ای نداشت. فکر راه انداختن کتابخانه ای به سرم زد. میخواستم برای آگاه کردن بچه ها و جوانها کاری بکنم. با محمد (دوست طلبه ام) که گهگاه به تهران می آمد، فکرهایمان را روی هم ریختیم و تصمیم گرفتیم یک کتابخانه راه بیندازیم. منطق مان این بود که اگر هر کسی برای ثبت نام یک کتاب بیاورد، به تعداد اعضاء كتاب خواهیم داشت. پیشبینی ما درست از آب در نیامد. آنها که برای ثبت نام می آمدند، کتابی نداشتند و حاضر هم نبودند به اندازه پول يك كتاب برای ثبت نام بپردازند. در نتیجه من و محمد دست به کار شدیم و به سراغ کتابفروشیها و کتابخانه ها رفتیم تا از آنها کتاب بگیریم. من حتی سراغ اشخاصی که فکر میکردم ممکن است کتابی در خانه داشته باشند هم رفتم. محمد دوستم به قم برگشت و به در حجره ها رفت و از هر حجره ای کتابی گرفت.
يك ماه بعد که کتابخانه را افتتاح کردیم حدود چهارصد کتاب و چهارصد عضو داشتیم. کتابخانه در بالاخانه ی مسجد نو شماره ۲ واقع شده بود که پیش از این بی استفاده مانده بود. نام کتابخانه را دانش گذاشتیم. کتابخانه پنج شنبه ها عصر و جمعه ها تمام طول روز باز بود. در کتابخانه دانش تمرین تئاتر را هم شروع کردیم.

یادها

19 Oct, 16:32


#فاشیسم

دوتوکویل:

در کشورهای اشرافی، مجموعه اشراف و ثروتمندان اجتماعاتی را تشکیل میدهند که جلوی سوء استفاده از قدرت مرکزی را میگیرند. در کشورهایی که چنین اجتماعاتی وجود ندارند، اگر افراد نتوانند جایگزینی برای آنها به وجود آورند، برای من هیچ سپری در مقابل تحقیر آمیزترین نوع استبداد قابل پیش بینی نیست. و یک ملت بزرگ ممکن است از طرف عده ای قلیل (یا حتی یک فرد) بدون ترس از عواقب، سرکوب شود.

یادها

19 Oct, 12:32


#شرقی_غربی

قالب قانونی و فرهنگ سیاسی که میتوانست لیبرال باشد، به شکلی مقدماتی در انقلاب مشروطه مطرح شد. ولی ظرفیت نهادینه کردن تدریجی حکومت لیبرالی، از طریق چرخش سیاسی و روشنفکرانه دهه ۱۳۰۰ به سوی ملی گرایی آمرانه، سرکوب گردید. ایدئولوژی لیبرال نمی توانست در جوی فاقد روزنامه های آزاد، تحزب، حقوق شهروندی و انتخابات آزاد رشد کند. در ایران خواست این نهادها از طرف سوسیال دموکرات ها مطرح و عمدتاً توسط ملی گراها سرکوب شد.
دولتمردان روشنفکری چون حسن تقی زاده، محمد علی فروغی، علی اصغر حکمت، عیسی صدیق یا علی اکبر سیاسی کارنامه یا عملی که بتوان آن را «لیبرالی» خواند از خود به جای ننهادند. اخیراً یک گرایش سیاسی در پی آن است تا از این افراد به عنوان لیبرالهای پنهان و اسیر موانع فرهنـگ نـاليبرال سنتی ایران، اعاده حیثیت کند. یکی از پیشقراولان این ژانر، امیرعباس هویدا را «قلباً لیبرالی که در خدمت اربابی نالیبرال بود» معرفی می کند. این قبیل مدعیان گفته ها و نوشته های خارج از متن را سرهم میکنند تا به افرادی همچون هويدا، تقی زاده یا فروغی - که آگاهانه در خدمت پادشاهان خودکامه و سرکوبگر نظام مشروطه بودند - مقاصد لیبرالی نسبت دهند. یکی از مفسران مدعی است «امید و آرمان فروغی، خلق شرایطی مناسب برای تحقق اصول مدرن و لیبرال در ایران از طریق متمرکز کردن کوششهایش به منظور اصلاح دولت از بالا بود.» این مفسر سپس از سیر حکمت در اروپا که چاپ اول آن به سال ۱۳۱۶ بازمی گردد به عنوان سندی در دفاع از ارزشهای لیبرالی یاد می کند. این کتاب - که نخستین شرح مفصل تاریخ فکری اروپایی به زبان فارسی است - درواقع محافظه کاری عمیق فروغی را منعکس میکند که مونتسکیو را سرآمد فلاسفه سیاسی می شمارد. محافظه کاری فروغی به قدری شدید است که از هرگونه بحثی درباره فیلسوفان ماتریالیست قرن هجدهم اجتناب میورزد و آنها را خداناباوران میخواند.