پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

@pixels_thatarelife


من بر درت از روزی که درخت بود، کوبیده‌ام.
(ضیف فهد)



ارتباط با من
@AutumnSonata

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

20 Oct, 19:34


دوستت دارم، چون توفانی
که در آسمان بر پا می‌شود
اعتراف می‌کنم
دوستت دارم چنین بی‌تابانه
زیرا می‌سوزانی و دندان بر تن فرو می‌کنی

زندگیِ پُررازِ ما
راهی جدا از هم می‌گیرد در سیاهی جاده‌ها
وسوسه‌ی تو از یک‌سو
و سرنوشت سیاه، از سویی دیگر

از تو، ای شیطان دماغ عقابی‌ام
با تمامی دل پوزش می‌خواهم
گویی بر تابوتت خم شده باشم
می‌دانم دیگر دیر شده است برای نجات تو.


مارینا تسوِتایوا
سودای کولی‌وار
ترجمه‌ی احمد پوری


پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

19 Oct, 10:13


عاشق شدنم دوامی نداشت. سر هفته یا خودم دلسرد می‌شدم یا طرف مقابلم.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

19 Oct, 09:39


این زخم هم فراموش خواهد شد. اما باید بگویم به‌شدت تحقیر شده‌ام و احساس می‌کنم به من خیانت شده است. گمان نمی‌کردم بعد از آن‌همه دوندگی و گرو گذاردنِ ریش پیشِ این و آن این‌طور کودکانه عمل کنی. اگر بخواهم حقیقت را گفته باشم باید بگویم که مجموعه‌ی اعمال و رفتارت نشان می‌دهد آدمی هستی خودویرانگر!
‌ ‌ مایلم نامه‌ام را با این مَثَلِ قدیمی به آخر برم: خدایا تو مرا از شرِ دوستانم حفظ کن، خودم از پسِ دشمنانم برمی‌آیم.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

19 Oct, 09:28


این «گذشته» است که شب می‌خزد زیرِ شمدت. پشت می‌کنی می‌بینی روبه‌روی توست. سر در بالش فرو می‌کنی می‌بینی میانِ بالشِ توست. مثل سایه است و از آن بدتر. سایه، نور که نباشد، دیگر نیست. اما گذشته در خموشی و ظلمت با توست.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

19 Oct, 09:25


ترسِ از ادبیات قوی‌تر است تا ترسِ از روزِ داوری.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

18 Oct, 14:49


چرا نباید بخواهیم تخیل بهمان چیزی یاد بدهد درباره‌ی اینکه چطور بیاموزیم و درباره‌ی اینکه در زندگی چطور باید تصمیم گرفت؟

جنیفر چِرچ
چرا دودِل بودن آن‌قدرها هم بد نیست؟
ترجمه‌ی نصراله مرادیانی

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

18 Oct, 14:17


احترام قائل شدن برای تمام وجوه درهم‌وبرهم و متعارض یک شخص کار آسانی نیست.


جنیفر چِرچ
چرا دودِل بودن آن‌قدرها هم بد نیست؟
ترجمه‌ی نصراله مرادیانی

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

16 Oct, 16:19


هیچ چیز روی زمین نیست که فراموش‌کاری محوش نکند و حافظه تغییرش ندهد.

خورخه لوئیس بورخس
در ستایش تاریکی
ترجمه‌ی مانی صالحی‌علامه

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

15 Oct, 07:21


و من برگ و برکه نبودم* نه باد و نه باران* ای روحِ گیاهی! تنِ من زندانِ تو بود*
...
‌چون زاده شدم چشمانم به دو برگِ نارون می‌مانست، رگانم به ساقه‌ی نیلوفر، دستانم به پنجه‌ی افرا* و روحی لغزنده به‌سانِ باد و برکه، به‌گونه‌‌ی باران* و چندان که نارونِ پیر از غضبِ رعد به خاک افتاد دردی جان‌گزا چونان فریادِ مرگ در من شکست*
و من ای طبیعتِ مشقت‌آلوده‌، ای پدر! فرزندِ تو بودم.


احمد شاملو
لحظه‌ها و همیشه

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

14 Oct, 19:17


می‌گویند فراموشی دفاعِ طبیعیِ بدن است در برابر رنج. می‌گویند دردی که نوزاد، هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ، متحمل می‌شود چنان شدید است که کودک ترجیح می‌دهد رنجِ زاده‌شدن را برای همیشه از یاد ببرد.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

14 Oct, 09:46


به خانه که می‌آمدم، در به‌سختی باز می‌شد. هوای فشرده‌ی اندوه که به مرور متراکم شده بود، به محض ورود، مرا هم در خود مچاله می‌کرد.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

14 Oct, 09:24


مثل زندانیِ محکوم به مرگی بودم که مرگش قطعی است اما روز و ساعت آن را نمی‌داند. هر کلیدی که در قفلی می‌چرخید، هر صدای پایی که نزدیک می‌شد، هر ضربه‌ای که به در می‌خورد می‌توانست نشانه‌ی پایانِ کار باشد. مرگی فجیع که گاه‌گاه اخگرِ کم‌سوی امیدی آن را تحمل‌پذیر می‌کرد.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

13 Oct, 09:57


این‌جا آدم‌ها چنان خوشبخت‌اند
که دیگر عاشق نمی‌شوند
هیچِ هیچ‌اند
به کس دیگری نیاز ندارند
به خدا هم همین‌طور
صبح می‌نشینند جلوی خانه‌های غرقِ نورشان
و تا شب منتظر مرگ می‌مانند
هیچ‌کس بر نمی‌گردد
هیچ‌کدام از این دوستان شرمنده
نمی‌گذارند روی پیشانی‌ام
ستاره‌ی بی‌رحم نگاهت را
نمی‌خواهم یخ بزنم
این شهر دریده از باد را هم نمی‌خواهم
منتظر می‌مانم و تو هم منتظر می‌مانی
در نور خسته‌ی پاییز
این نور چهره‌ات را رنگ‌پریده می‌کند
این نور شبیه مرگ است
تو را هم
همین‌ نور تا این‌جا هدایت کرد
و غم زخمی شب‌های اکتبر


منتظر می‌مانی در نور لرزان
خانه‌ها فرو می‌ریزند روی هم
باد پاییز شهر را می‌درد
پشت درهای بسته
آن‌هایی که منتظر مرگ‌اند
خوشبخت خوابیده‌اند لبریز از صبر


آگوتا کریستوف
میخ‌ها، ترجمه‌ی اصغر نوری

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

09 Oct, 10:52


از بدِ حادثه، در آن ایامی که هنوز می‌توانستم به کسی سر بسپارم، برخورده بودم به مردی که آبِ پاکی را روی دستم ریخته بود.‌

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

09 Oct, 10:43


حالا من مانده‌ام و این ته‌مانده‌ی غلیظ و تیره‌ی روز.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

08 Oct, 22:27


منظره‌ی ویرانی آدم‌ها غم‌انگیزترین منظره‌ی دنیاست. ببینی کسی مثل طاوس می‌رفته، حالا مرغِ نحیفی است، پرش ریخته، ببینی کسی خود را ملکه‌ای می‌پنداشته و تو را بنده‌ی زرخرید، حالا منتظرِ گوشه‌ی چشمی است به او بکنی.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

08 Oct, 22:08


حسِ شهادت‌طلبی و مظلومیت که مشخصه‌ای کاملاً ایرانی است، هیچ‌گاه در طول تاریخ اجازه نداده است تا مسائلی را که با یک سیلی حل می‌شود به‌موقع رفع و رجوع کنیم؛ گذاشته‌ایم تا وقتی که با کُشت‌وکُشتار هم حل نمی‌شود خونمان به جوش آید و همه‌چیز را به آتش بکشیم و هیچ چیزی را هم حل نکنیم.


رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

08 Oct, 20:22


پروبالش زخمی بود و برای آنکه بتواند گذشته را فراموش کند نیاز به زمان داشت و نیاز به حضور کسی که با همه‌ی وجود دوستش بدارد و به او چشم‌اندازِ زندگیِ آرام و مستقری را بدهد.
‌نه اتاقِ کوچک و زندگیِ محقرم به او چنین چشم‌اندازی می‌داد و نه شخصیتِ متلاطمم.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

06 Oct, 10:19


آنطور که او می‌نگریست، هر پرسشی، هنوز به زبان نیامده، بی‌معنا بودنِ خودش را آشکار می‌کرد.
مثل کسی که میان اثاث‌های گردگرفته‌ی یک انباریِ متروک به دنبال چیزِ مجهولی بگردد بی‌وقفه میان خاطراتِ گنگ و فراموش‌شده‌ام به دنبال پاسخی می‌گشتم که سؤالش هنوز برای خودم روشن نبود.
به او خیره شدم. از همه‌ی وجودش چیزی در فضا منتشر می‌شد که به من می‌گفت او کسی است از گوشت و پوستِ من و از جنسِ حضورِ من.


رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها

پیکسل‌هایی که زندگی‌ست

06 Oct, 10:13


حالت کسی را داشتم که ناگهان دریابد آنچه را چاردیواریِ امنی می‌پنداشته صحنه‌ی تماشاخانه است.

رضا قاسمی
همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها