تا بيشتر رنج خويش در علم رياضى برى كه علم احكام علمى وافرست داد او بتمامى نهتوان دادن بىخطائى از ان كه كس چنان مصيب نباشد كه بر وى خطائى نهرود. اما بهمه حال ثمرۀ نجوم احكامست كه چون تقويم كردى فايده از تقويم احكامست پس چون از احكامى نه مىگزيرد جهد كن تا اصولش نيكو بدانى و بر مقومى قادر باشى كه اصل حكم آنگه راست آيد كه تقويم سيارگان راست بود و طالع درست بود. نگر كه بر طالع تخمينى اعتماد نهكنى الا كه باستقصاى سخت بحساب و نمودارات ممهّد كن و چون حساب و نمودارات راست آيد آنگه حكمى كه از انجا كنى راست بود و بهر حكمى كه كنى مولدى و ضميرى تا از حالات كواكب آگاه نهگردى و از طالع و درجۀ طالع و خداوند طالع و قمر و برج قمر و خداوند برج و مزاج بروجها كه در هر برجى چون باشد و از خداوند خانۀ حاجت و آن كوكب كه ماه ازو برگشته باشد و آن كوكب كه بدو خواهد پيوست و آن كوكب كه مستولى بود بر درجۀ طالع و خانۀ حاجت و آن كوكب [كه] مستولى بود بر درجۀ سير كواكب و آن كوكب ثابته كه مسير بدو رسيده باشد و از درجۀ مبتز مسعود و درجۀ مظلمه و درجۀ آبار و حصار و از درجۀ محترقه كه در حرم آفتاب بود و صاعد. و ازين هيچ غافل مباش و سهمها و اثنا عشريات و دريجان و جانبات و نهبهر و ارباب مثلثات و حد و صورت و شرف و هبوط و خانۀ وبال و حزن و فرح و اوج و حضيض. و آنگه بنگر در حالات قمر و كواكب چون اقبال و ادبار و نيز نظر، مقارنه و اتصال و انصراف و بعد النور و بعد الاتصال و خالى السير و وحشى السير، نقل و جمع و منع و رد، دفع التدبير، دفع القوه، دفع الطبيعه، انتكاث، اعراض، قوت، مكافات، قبول، تشريق و تغريب، اجتماعى و استقبالى، معرفت هيلاج و كدخدا و عطيت دادن و كم كردن و زيادت كردن عمر و راندن سيرها [ى] پنجگانه. چون ازين همه آگاه گردى آنگاه در احكام سخن گوى تا حكم تو راست آيد و حكم از تقويمى معتمد كن چنانكه حكيم آن تقويم را زيجى كرده باشد كه بخطى معروف بود و در اوساط وى نگاه كرده و مجموعه و مبسوطۀ وى نيكو ديده و مكرر كرده و تعديلهاى تأمل كرده، با اين همه احتراز كنى از سهو و از خطا تا غلطى نيفتد. و چون اين همه احتياط كرده باشى بايد كه ترا اعتقاد بود كه هر حكمى كه من كردم چنان خواهد بودن، اگر بر آن قول معتقد نباشى هيچ اصابت نيفتد. و در مسئلهاى كه پرسند ضميرى هر چه گويى توان گفت چنانكه بيشتر حكم تو راست آيد اما حديث مولدها، من از استاد خويش چنان شنودم كه مولد مردم نه آنست بحقيقت كه از مادر جدا شود كه مولد اصلى طالع زرعست، وقت مسقط النطفه، آن طالع كه آب مرد اندر رحم زن افتد و قبول كند آن طالع مولد اصليست، نيك و بد همه بدان پيوسته است. اما آن ساعت كه از مادر جدا شود
آن طالع را تحويل كبرى خوانند و تحويل سال كه بيوفتد آن را تحويل وسطى خوانند و تحويل شهور را تحويل صغرى و بر سر مردم آن گذرد كه در طالع مسقط النطفه بود و دليل خبر رسول عليه السلام: «السعيد من سعد فى بطن امّه و الشقى من شقى فى بطن امه» و سيد عالم عليه السلام اين سخن ازين گفته است كه من ترا گفتم. اما ترا در طالع زرع سخن نيست كه نهبپاى چون تويى بافتهاند اما اينكه از طالع تحويل كبرى بجويى طريق استادان گذشته نگاه دار اندر هر حكمى كه كنى چنانكه پيش ازين فرمودم. و اگر مسئلهاى وقتى پرسند اول بطالع وقت نگر و بصاحب طالع و پس بقمر و برج قمر و خداوندش و بدان كواكب [كه قمر بدو خواهد پيوست و بدان كوكب] كه قمر ازو باز گشته بود و بدان كوكب كه در طالع يابى يا در وتدى و اگر در وتدى بيش از كوكب يابى بنگر كه مستولى كيست و شهادت بيشتر كراست سخن از ان كوكب گوى تا مصيب باشى.