شعری از #نزار_قبانی
بازسرایی #حسین_برهمت
نامت جنوب است
ای برتنت سزا قبای حسین و آفتاب کربلا
ای تک درخت پرگل، ای استاد فداییان
ای انقلاب زمین و آسمان
ای خاک پاک
که از تو روییده است
گندم
و روییده پیامبران
***
نامت جنوب است
ای ماه غم که شب بر آمدی از چشم فاطمه
ای کشتی صیادی استاد در مقاومت
ای کتاب شعرِ مقاومت
ای غوک توی جوی
که سر دادهای در تمام شب آوای مقاومت
***
نامت جنوب است
ای شمع بر افروخته در کنیسهها
ای حنای کف دست نو عروسکان
ای شعر حماسی ماندگار بر زبان کودکان
نامت کتاب سرخ
همنام گلولههای نبطیه - و کوچههاش
تو برانگیختگی و قیامتی
گرمای تابستانهی پنهان در پرهای پرندگان
***
نامت جنوب است
تو چکاوکی
تو کودکی که در باغ میچمد
تو مردان تفنگدارِ شب زندهدارِ کنار آتشی
تو چکامهای کبود
تو آذرخشی و آتش فکندهای
تو آن تفنگ کوچک پنهان در گیسوان زنانهای
تو همچو مردگان برخواسته و بازگشته پس از خاک کردنی
آنان که پس از مرگ برای شام به خانه بازگشتهاند و روی مبل به کودکان خویش نگاه میکنند
و بامداد
دو باره رهسپار میشوند سوی آسمان
تاریخ یک روز خواهد نوشت که
" معرکه " آن روستای در جنوب
با سینهاش نگاهبان شرافت این آب و خاک بود
و آن بزدلان و ترس زدگان، پنهان به گوشهای
***
نامت جنوب است
تو بانگ ناقوسهایی در شادی و سرور
لبخند آفتاب بر گاهوارهها
قدیسی و شاعر و شهید
در بند آهنین
ای تیر نشسته به پیشانی خفتگان کهف
پیغمبر قیام و خشم
ما را تو از بند وا رهاندهای
بند ترس را، تو بازکردهای
***
تنها تویی که میان خارها و شیشه شکستهها
قدم زنان به پیش میروی
آنجا که بزرگان قوم روی تخمهایشان چو مرغ نشستهاند
و وقت جنگ چو مرغ فرار میکنند
آقای من جنوب!
در شهر نمک که خانه طاعون و غبارها است
در شهر مرگ که باران نمی چکد ز ترس
جز تو کسی
در باغ زندگی
نخل و انگور و ماه را نکاشته
جز تو نیست کس!
پس باز کن دروازه صبح را به روی ما!
https://t.me/nizar_qabbani2