..و هنوز هم؛ اگر روزی به چنان نتیجه ای برسم و بدانم که با نوشتن، کاری به سودِ همِگان از پیش نخواهم بُرد، بی شک باز می گردم... "زیرا نوشتن برای من چیزی جز درد نبوده است" ارتباط با ما 👇 @MohammadRezaPanahi67
ما پرچمِ خونینِ حقطلبیِ مولایمان #علی را به دوش میکشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. ما سلمانِ پارسی و بلالِ حبشی را از اعماقِ قلبمان میستاییم، گرچه هرگز ایشان را ندیدهایم.
شرطِ پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصولِ مبارزهی افرادِ آن نهضت است.
آقای ما #حسین برای این حسین نشده است که ما او را دیدهایم، دستش را بوسیدهایم، در آغوشش گرفتهایم، خاک پایش را سرمهی چشمانمان کردهایم، یا او از نقشههایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته…
نه … ما حسین را دوست داریم به خاطرِ آنکه با نامِ او، عِطرِ نجابت در فضا پراکنده میشود؛ عِطرِ ایمان، عطرِ مقاومت در برابرِ ظلم – از این سو تا آن سویِ جهان، از زمین تا ستارگان...
حتی اگر حسینی هم وجود نداشت، این عطرِ حسینیِ پیچیده در فضا کافی بود تا ما را به ارادتِ حسین و مرکزِ شهادت بکشاند. این که دستِ من – دست هایِ من – هرگز به قبای حسین نمی رسد [و] به خاطرِ او شمشیر میزنم و به هوای وصلِ او با کرور کرور اجنبی میجنگم، حسین را حسین نگه میدارد.
حسین، حسین نشد برایِ آنکه آفتابِ حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزاند؛ بل حسین شد به خاطرِ حضور ازلیاش در ذهنِ هرکس که میخواهد در راه عدالت شمشیر بزند.
برایِ ساختنِ یک جهانِ جعلی، که در آن هیچ چیز، همان چیزی نباشد که باید، گروهانی از آدم ها ، سرسختانه تلاش کرده اند؛ و ایشان ، به احترامِ همین تلاشِ جان فرسایِ غول آسایِ کمر شکن، دَمی به صداقت باز نخواهند گشت؛ دَمی .
هر کس که شرفی دارد ،ممکن نیست بتواند نسبت به آنچه در وطنش می گذرد بی اعتنا باشد و هر کس که نسبت به مسائل جاری در وطنش حساس است و هوشیار، اهل سیاست است و مردِ میدان...