«ما با یک شمع از میان زندگی میگذریم، با این تصور که نور آن همهی دنیا را به ما نشان میدهد، درحالیکه آن تنها باریکهای از زندگی را روشن میکند. ارزش حقیقی ما نه در این روشنایی، بلکه در تاریکی نهفتهست.»
۱_باید اطمینانخاطر کامل پیدا کنم. ۲_خطر همیشه و همه جا در کمین است. ۳_باید بتوانم قبل از وقوع حادثه یا تهدید، آماده باشم. ۴_باید بتوانم شرایط را کنترل کنم. ۵_اگر نگران هستم پس حتما باید کاری انجام دهم. ۶_باید از هرگونه هیجان ناخوشایند اجتناب کنم. ۷_باید همین الان بتوانم به پاسخ درست دست پیدا کنم. ۸_نباید در زمان حال زندگی کنم. ۹_باید از هر آنچه مرا مضطرب میکند اجتناب کنم.
پذیرفتن اینکه چه و کجا هستید؟ تلاش نکنید چیزی بنوشید خودتان را تبدیل به چیزی نکنید میانجی نباشید هدایتشده نباشید وقتی نشستید بگذارید نشسته باشید وقتی راه میروید هم همینطور به چیزی چنگ نزنید در برابر چیزی مقاومت نکنید
که جوانمردی در مردان، در وجود زنان به حماقت محض تبدیل میشود: مردها بعد از اینکه دست یاری دیگران را میگیرند، خیلی راحتتر از زنها میتوانند خودشان را از شر آن دست نجات دهند.
روزهایی هست که بلند شدن از روی تخت برایم خیلی دشوار است. حرف زدن برایم شاق میشود. پیشرفتم را قدم به قدم حساب میکنم، یک قدم و قدم بعدی تا دستشویی. برداشتن این گامها برایم دستاورد بزرگی است. حواسم را جمع میکنم تا در خمیر دندان را باز کنم و مسواک را تا دهانم بالا بیاورم. حتی برای انجام چنین کاری هم، بالا آوردن دست برایم سخت است. احساس میکنم که بیارزشم، که هر کاری که انجام بدهم بیارزش است و بیشتر از همه برای خودم.
✍️ شخصی كه پیله پروانه را با بخار دهانش گرم کرد، تا آن پروانه زیبا سریعتر پر بگشاید، “نیکوس کازانتزاکیس” نویسنده کتاب معروف “زوربای یونانی” بود! ✅ و او این داستان غمناک را از روزگار کودکی خودش، چنین تعریف کرد: “چون خروج پروانه از پیله طول میکشد، پس تصمیم گرفتم به این فرآیند شتاب ببخشم. با حرارت دهانم پیله را گرم کردم، اما مدتی بعد از بیرون آمدن، پروانه که بالهایش هنوز بسته بود تاب نیاورد و مُرد. بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمیدانستم. ✅ آن جنازه کوچک، تا به امروز یکی از سنگینترین بارها بر روی وجدانم بوده، اما باعث شد بفهمم که فقط یک گناه بزرگ در این دنیا وجود دارد، و آن فشار آوردن بر قوانین کیهان و طبیعت است. بردباری لازم است و صبر، و نیز انتظار کشیدن و با اعتماد راهی را دنبال کردن که کائنات برای زندگی هریک از ما برگزیده است. اگر صبر کردن ندانیم، هزینه سنگینی خواهیم پرداخت …
. عباس شنبهزاده، برادر حسین شنبهزاده: ««بر شما کرد او سلام و داد خواست» حسین را دیدیم. با مادر گریستیم. پرسید کسی به یادم هست؟ سربسته گفتم: همه! یادِ شما روشنش داشت.
قرار بازداشت حسین شنبهزاده تمدید شده اما میتوانیم دو بار در ماه ببینیمش.
شیشهی بینمان را بوسه دادیم و رفتنش را چو جان بهچشمِ خویشتن دیدیم.» .
افکارت تاثیری توی زندگی من نداره. فقط باعث میشه کمی در موردت تجدیدنظر کنم. اینکه این تجدیدنظر تورو توی ذهنم پایین میکشه یا بالا، کاملا به افکار خودت بستگی داره. چون ممکنه یکآن به خودت بیای و ببینی دیگه حتی روی تخم چشمامم جایی نداری.