هر سخنِ نو، رنجی نو را به همراه میآورد و اضطرابی نو را در دلها مینشاند و آرامشِ سنگوارهییِ سنگوارهها را به هم میریزد و تالابِ راکدِ خاموش را به دریای پُرخروش مُبدّل میکند و زلزله به تنِ بناهای پوسیده امّا بر پای مانده میاَندازد و خوابِ خوشِ درخواب ماندگان را آشفته میکند و «آب در خوابگهِ مورچگان میریزد».
آنچه مهم است این است که تاب بیاوریم. و صبر کنیم تا به چشم خود ببینیم که استعداد بی همتای انسان در اوج تلاش و کوشش، چگونه یک پایان غم انگیز را به پیروزی عظیم و یک وضعیت بحرانی را به فتحی پیروزمندانه بدل میکند.
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند. این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مىبینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بىنقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مىتوانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.
طبیعت، یک عاشق کامل واقعی است. چرا که هرگز خود را تکرار نمیکند. دو پاییز همرنگ، دو بهار همسان، دو تابستان همگون، دو زمستان مثل هم، هرگز، در تمام طول حیات انسان پیش نیامده است.
هیچوقت هیچ چیز غیر ممکن نیست، تنها عدم سر سختی شما باعث غیر ممکن شدن آن میشود. هیچ چیز ننگین تر از این نیست که خود را دست کم بگیرید. اگر شما حداکثر تلاش خود را به عمل آورید اگر چه احتمال دارد همیشه جزو بهترینها نباشید، ولی به یقین در یک قدمی بهترینها قرار خواهید گرفت.
خودتان را نگیرید. شوخطبعی نمک زندگی است و میتواند کام کودک درون دیگری را شیرین کند. خنده نیز گاهی بار سنگین وظیفه و مسئولیت را سبک میکند.
وقتی گرچن بچه بود، یک روز به دلیل شیطنتی که کرده بود، شروع کردم به نصیحتهای مادرانه و بالاخره گفتم: نمیدونم با تو چکار کنم. گفت: "میتونی منو ببوسی." امروز یادم نیست موضوع چه بود، امّا آن بوسه به یادم مانده است.
قول میدهم در جهان قدرتی وجود ندارد که بتواند عشق را به کینه تبدیل کند و این نشان میدهد که جهان با همه عظمتش در برابر قدرت عشق چقدر حقیر است و ناتوان ...
این اشتباهِ خودِ ما بود که دربارهی این لحظه با دیگران صحبت کردیم و قصد داشتیم آن را به عنوان لحظهای بهیادماندنی به ثبت برسانیم؛ میتوانستیم خودمان از این واقعیتی که اتفاق افتاده بود، لذت ببریم.