🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

@hawargoli


🌹 وێنــــە

🌹 فیــلم

🌹کوڵە رازێ

🌹 هۆنێ(شێعر)

🌹 گۆرانیێ




🌻ده‌س وه‌شی جه پاڵ پشتیتا

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

22 Oct, 18:36


با سلام و احترام 🌱🌱🌱

اطلاع رسانی...

چنانچه کسی از مریوان‌ به مقصد کلجی مسافرت می‌نماید. با شماره‌ی ذیل تماس بفرمایید.
09184158552

کاکه لقمان (محمد حاجی رشید) سجادی

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

22 Oct, 12:11


با سلام و احترام 🌺🌺🌺

اطلاع رسانی ...

امروز سەشنبە (1 آبان) چنانچه کسی با خودروی شخصی از سنندج به مقصد مریوان مسافرت می‌نماید با شماره‌ی زیر تماس حاصل فرمایید.

کاکە علی (غفور) سجادی

09180076330

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

20 Oct, 21:05


از دوران کودکی و ابتدایی‌ کاکە رضا خاطرات آنچنانی به یاد ندارم اما روزی در روستا دیدم که  با دوچرخه روی گوشه‌های  بام خانه‌شان با حرکات سریع دور می‌زند طوری که همه تعجب می‌کردند که چگونه  نمی‌افتد؟ این حرکات نشانی  از توانایی جسمی و ذهنی  کسی را نشان می داد که آینده‌ای درخشان دارد. خیلی پر جنب‌ و جوش و فعال بود. فصل تابستان موقع درو رضا را با ابوبکر دیدم که درو گندم می‌کردند اوایل جوانیش بود ایشان با علاقه‌ی بیشتری در دەرەویان کار می کرد  من این شوق و نشاط را در او احساس می‌کردم  و خیلی با دقت و ایمان درو می کرد  چون هیچ‌گونه گله‌ای از این کار نداشت. شب فرا رسید مهمان آنها بودم  دیدم اصلا  زمان‌ را هدر نمی‌دهد چون مرتب مشغول حفظ لغات انگلیسی  دوره‌ی دانشسرای مقدماتی مریوان بود. این حرکاتش باعث انتقال انرژی مثبت  به من می شد. زمان گذشت تا اینکه او را در مدرسه‌ی روستای  کلجی دیدم با هم همکار بودیم  چه بگویم؟ از کجایش توصیف کنم؟ از  زود آمدنش به سر کلاس و دیر رفتنش به منزل ؟  از صفای تدریسش؟ از نظم و انضباطش؟  از تعهد و ایمانش؟ از نظافت کلاسش؟  یا از ظاهر آراسته‌اش که  چون ماه بدر می درخشید؟ یا از  سلام و احوالپرسی وخدا حافظی با همکارانش؟   یا از بر داشتن قدم‌های استوارش؟
حضرت عیسی می‌فرمایند: "انی عبدالله"  من هم   بدونه مبالغه می‌گویم  کاکه رضا  بنده‌ی صالح خدا بود  چون الان همه از او راضی هستند.
در روستای ناو که تدریس ابتدایی داشت بدونه صرف ناهار به مدرسه‌ی راهنمایی کلجی می آمد  و تا غروب تدریس می‌کرد آن‌هم بدونه حقوق ومنت، می‌دیدم شب‌ها به جای استراحت  به دانش آموزان درس قرآن می گفت. در تعطیلات نوروز  خود عملا دور آرامگاه کلجی را دیوار کشید.
نقشی اساسی وی را در جاده‌ی خاکی از کلجی به هه وار گۆڵی شاهدم.  در تعمیر و ساخت مسجد  حضوری فعال داشت  در امر تبلیغ دینی و تشکیل کلاس‌ها لحظه‌ای آرام نگرفت.
هرگز از والدینش دوری نگرفت.  روزی به من گفت کاکه یاسین هرگز بدونه بوسیدن کفشهای مادرم  به خانه‌ام نمی‌روم.
  در سال 1376  من در سنندج منزل داشتم  پدرش  در بیمارستان توحید بستری بود. مدت 45 روز همراهش بود.  در تشکیل و ادغام دو صندوق خیریه‌ی روستای کلجی لحظه‌ای آرام نداشت در حل اختلافات خانوادگی بسیار او را دیده‌ام  شاهد  حضور وی در صحنه‌های اجتماعی از جمله کمک به بیماران ‌ـ نیازمندان و افراد صدمه دیده در تصادفات بودم  همدرد دردمندان بود دهها جلسات در حل مشکلات افراد مقروض داشتند شبها به یاد هه‌ژاران می‌خوابید و روزها به یاد آن‌ها  برمی‌خواست.
کاکه رضا عابد و زاهد بود اهل وفای به عهد و پیمان بود. آشنا  و  ناآشنا برای او یکسان بود او لذت را در خدمت کردن به انسان می دانست در  تهیه‌ی آمبولانس کلجی فعال بود حقوق ذی‌القربا  را رعایت می‌کرد به خاطر چهار  روز دنیا در قبال زور  سر خم نکرد.  در یک کلمه کاکه رضا بنده‌‌ی مخلص خدا بود. آری وی شیوه‌ی عملی درست  زندگی کردن را به همه آموخت. اکنون رفت تا دامنش از گرد خاک پاک بماند آسمانی‌تر از آن بود که در خاک بماند. خداوند کاکه رضا را با صالحان محشور نماید.
الـــهــــی آمین. 
  
رفیق  همیشگی‌ات یاسین (محمد سعید).
👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

20 Oct, 09:48


‌ ای یوسف خوشنام ما

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
🌹سعدی🌹

وقتی که از لابه لای گونه های سرخ انار خبر افتادنت رسید بغضم گرفت ،اما به احترام دوباره ی نفس هایت به قطره اشک، گوشه ی چشمم بسنده کردم وبرای یکصدمین بار دعا کردم ، خواستم که حداقل این مهر از میانمان نروی ...
یادت هست ؟ کنار همین پنجره قول دادیم لبخند مادرم را پیوست و مقدمه ی اولین باران ییلاق کنیم ، یادت هست قول دادیم تا همیشه تو کفش هایش را نثار بوسه کنی و من هم همان شاگرد دست و پا چلفتیت باشم یادت هست برایت تعریف کردم وقتی شهر بیروت می سوخت همه به این فکر بودند که باقی مانده ی ثروت شخصی خود را نجات دهند اما یکی ناگهان به یاد آورد که معشوقه اش را نجات دهد اشک در چشمانت سرازیر شد و گفتم اگر زندگی ناچارمان کند ما میراث مشترکمان را و دارایی عاطفیمان را نجات دهیم ،یادت هست تو اول لب گشودی و
گفتی اول و آخر همه چیز خداست ما سببیم
تاریخ دوباره تکرار شد ما سوختیم وتو با لشکر خزان رقص کنان افتادی و ما همه وارث نداشتنت شدیم ،به وسعت زیباییت مردم آمدند ، قامتت در سرمنزل مقصود آرمید وماه تابیدن گرفت...

آن شب به درازنای سالی خوابم نبرد غرق در درد فراق تاسپیده ی صبح به خود پیچیدم برای چندمین بار متوالی پاییز را به قصاص محکوم کردم به یکباره صدای اذان شفای عاجلم شد فهمیدم ،تو زنده ای ، تو حاضری ، تو هنوز اثر داری وقتی شهر به شهر و کوچه به کوچه و خانه به خانه یاد، یاد توست ، وقتی هنوز اشک از چشمان (مهربان) ،دختر مامو غفور خشک نمیشود ، وقتی هنوز گرمای وجودت در همه جریان دارد تنها ظاهر قضیه صحیح است باطن چیز دیگری است
چه افتخاری بالاتر از این که حتی نبودنت تلنگرو پوست انداختنی شد برای تغییر ، خوب بودن و خوب زیستن ، وقتی به خاطر مهر تو برای اولین بار کسی سجود میکندصبرم جوانه میزند وقتی واژه ی خدمت دوباره تعریف میشود اینبار اشک شوق است که جاری میشود، وقتی عمیقا درک میکنم تو تنها متعلق به ما نیستی و یوسف خوشنام یک شهر شدی قلمم سست میشود و سالها باید نسخه ی سکوت را تمدید کنم

آرام جانم : بارها درخلوت خودم برای از دست دادنت گریه کردم ، بارها مسیر به سمت خانە ات کج کردم از شیشه ی پنجره احساست را دریافت کردمو سرازیر زندگی شدم، بارها از خدا خواستم که با مرگ تنها فرزندم امتحان شوم ولی قرعه به نام تو نیافتد ، ما مهمتر از نسبت برادری رفیق بودیم ، شفیق بودیم ، دوست بودیم قشنگ تر از همه ی اینها را همدیگر را میفهمیدیم....

محبوبم :فاصله چه اهمیتی دارد وقتی یکی میتواند در هر جایی که هست حالت راخوب کند ، از روستا خبر میرسد دسته دسته زنان و مردان با وفا بر سر کویت عهدی تازه میکنند و میروند تو بسان خورشیدو ماه برای همیشه بی توقع میدرخشی ومن مثل دیروز تورا دوست ندارم دیگر، متحول شده ام دوست ترت میدارم

مهربان خوب :حال ما خوب است به قول بانوی شرافت صاحبه، (ما دوباره میخندیم ) ما دوباره باران پشت پنجره را باعشق نظاره میکنیم ، باغ انار باران زده را دوباره قدم میزنیم و برایت انار دان ، میکنیم ، از گلهای محمدی باغچه مشرف به پنجره ی قرار هایمان گلاب میگیریم و سوغات برای مریضان میبریم دستی بر سر پاییز نامهربان میکشیم و آخرین بوسه ی فراق بردرخت گردوی حادثه میزنیم.

مخاطب خاص تمام دلنوشته هایم !، تو حاضری ، تو زنده ای ، تو هنوز اثر داری ....

تقدیم به تمام دوست دارانت آنانکه شکر گزار نعمت اند و قدر دان اندیشه هایت

https://t.me/HawarGoli

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

17 Oct, 10:56


آرسن میناسیان
👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

16 Oct, 19:50


🔲 کارت شناسایی وسیلە‌ی نقلیه به مشخصات تصویر بالا به نام کاکه نوید سجادی پیدا شده جهت دریافت به کاکه کامران (عیسی) سجادی مراجعه بفرمایید.

📞شماره‌ی تماس کاکه کامران

09187774800

👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

16 Oct, 10:52


سینە خواهم شرحە شرحە از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
انقدر ذکر خیر ، تعریف و تمجیدش را  در شیوە نوین تدریس  ،  گرمی صدا  و صمیمیت کلام از شاگردانش شنیدە بودم کە نتوانستم در موردش ننویسم .  در دورانی  کە در همە جای ایران ، معلمان شاگردان خود را  تنبیە بدنی  می کردند ، هیچ وقت دست بە کتک نمی برد . شاگردانش درسش را انقدر خوب می فهمیدند  کە اصلا نیازی بە تنبیە نبود . تنبیە کە هیچ ، وقتی شروع بە تدریس می کرد  ، حتی صندلی ها گوش می کردند و لذت می بردند .. اگر چە درس را بە شیوە ای  جالب  در قالب داستانهای  جذاب  بیان می کرد ، هرگز بە این حد  بسندە نمی کرد و چون  تقریبا در  همە کارهای فنی و غیر فنی و حتی در  برخی کارهای هنری  ، سر رشتەای داشت ، شیوە تدریسش  عملی و عینی بود و کلاس درسش را تا جایی کە امکانات اجازە می داد ،  بە یک کارگاە کار عملی تبدیل می کرد .  او با آمدن هر  وسیلە جدیدی بە روستا ، برای نصب و راە اندازی  آن بە خانە ها دعوت می شد  و هر بار می گفت با امدن هر وسیلە جدیدی ،  آسایش کە نمی آید هیچ ، بخشی از ارامش و بخشی از خاطراتمان از بین می رود . اما هزار و یک نکتە باریکتر از مو اینجا بود در کلاس درسش .  هزار را مجال گفتن نیست ولی  یک را می گویم چون از همە مهمتر و یگانە راز محبوبیتش بود  .  او بە تدریسش چاشنی مهر و محبت  می افزود .  مهر و محبتی کە ساختگی نبود بلکە برخاستە از اعماق وجود محنت کشیدە اش در فراق یاری مهربان بود  .  یار دیرینەای کە هر گاە معصومیتش را در چشم شاگردان معصوم می دید ، نمی توانست بە ان چشمها چیزی جز مهر  ببخشد  .  کە 
این چشم  اگر نە  چشم یار است                      
زان چشم سیە یادگار است .  
وقتی  دلتنگی  هجوم می اورد و کسی نمی توانست  شرایطش را ان گونە کە هست درک کند ،  سیگاری روشن می کرد  .  سیگار کشیدن برای او بە هیچ عنوان از سر سرگرمی و تفریح نبود  .  درست شبیە سیگار  کشیدن یک فیلسوف بود  و با اندوهی عمیق ،  در بلند شدن دود و محو شدن  موجهای ان در هوا ، خیرە می گشت .
و اما دلیل مهمترم برای نوشتن در مورد  وی  این بود کە برادرم کاک عطا در بین دوستان  ، او  ،  کاک برهان ، کاک معروف و کاک اولیاء را بە شیوەای متفاوت دوست می داشت . وقتی دلیل را از وی می پرسیدم می گفت در دوران کودکی یک چیز مشترک ما چند نفر را بە هم نزدیکتر می کرد . همە از گرمای وجود مادر محروم بودیم . با این تفاوت کە من ، برهان ،  معروف و اولیاء بە گونەای بە گور مادرمان و بە خاکی کە با بی رحمی ، مادرمان را سخت در اغوش گرفتە بود ، دلخوش بودیم اما او از این یک ذرە دلخوشی هم محروم بود و همیشە در پی یک سوال بی جواب بود . البتە هرگاە من و برهان را قسم می داد ، جز بە قبر مادر هر سە تایمان بە چیزی دیگر  سوگند نمی خورد .  او سرانجام  جواب سوالش را باز یافت اما دیگر دیر شدە بود . انقدر دیر کە سینە شرحە شرحە بود ولی محبوب دیگر حوصلەای برای گفتن و برای شنیدن  درد اشتیاق برایش باقی نماندە بود . همە چیز نگاهی بود و سکوتی و گاه سخنی و لبخندی و بە دنبالش اشکی  و آهی  .  اشک و اهی  غمگینتر و عمیقتر از  لحظەهای سخت انتظار .  پایان امدن شب فرقت یار  برایش انقدر غیرقابل باور بود  کە حتی در حضور وی و دو یار دیرینەاش ، باز بە گور مادر هرسەتایشان قسم می خورد و هنوز هم با ان لحن ارام و اندوهناکش می گفت بە قەبرەو ئەڐاو هەر یەرەیما . وقتی دوستان می خندیدند می گفت : 
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصە غصە  کە در دولت یار اخر شد
این معلم متفاوت کە بە قدر تشنگی  خود و شاگردانش و از زبان  برخی  از انها  ، دربارەاش نوشتم کسی جز (کاکە کامل )  نیست . برایشان ارزوی سعادت ،  سلامت و تندرستی دارم .
آب دریا را گرچە نتوان سر کشید
هم بە قدر تشنگی باید چشید .
من مستقیم ، سعادت تلمذ در خدمت ایشان را نداشتە ام اما ین دو شاە بیت را برای بار اول از ایشان شنیدەام  کە اولی سرلوحە کارم بودە است
و دیگری این سالها و این روزها بە بخشی از زندگیم تبدیل شدە است . 
درس معلم ار بود زمزمە محبتی
جمعە بە مکتب اورد طفل گریز پای را . 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ نالە خیزد  روز وداع یاران
ص . سجادی  5 / 7 / 1403

👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

15 Oct, 20:05


📌 آگهی

بە یک مغازه اجاره‌ای برای اصلاح و آرایشگری مردانه نیازمندیم.

کاکه بختیار (مختار) سجادی

درصورت اطلاع با شماره‌ی ذیل تماس بگیرید.


📞تماس
09920964377

👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

15 Oct, 04:12


🏵توفیق ورود به دروازه هاي‌ دنیای علم و دانش موهبتی از سوی خداوند علیم است که بدون شک آدمی در سایه تلاش و جهد در کسب دانش از این موهبت بهره‌مند می‌گردد.

🌸 دانش آموز گرامی خانم #هدیه‌سجادی (فرزند کاکه منصور) با رتبه‌ی قبولی 922 در مرحله‌ی اول رشته‌ی علوم انسانی و پذیرش نهایی در رشته‌ی علوم تربیتی دانشگاه تهران و طی مدارج علمی در آینده مژده‌ی کیمیا شدن رابه مس وجودتان داده ايد؛ ما نیز به نوبه‌ی خود کسب این موفقیت رابه شما و خانواده محترمتان و رهجویان مسیر علم و تعلم تبریک عرض می‌نمائیم.

🌺از خداوند متعال استمرار موفقیت وتداوم دانشجویی را برایتان خواستاریم و امیدواریم برای وطن عزیزمان همواره افتخار آفرینی نمایید.

👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

13 Oct, 18:56


شرایط فروش زمین‌های شهرک صنعتی جدید مریوان به‌صورت اقساطی

ارسالی: کاکه شاهد (یاسین) سجادی

👉  @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

12 Oct, 20:34


ارسالی : کاکە شاهد (یاسین) سجادی

فروش زمین‌های شهرک صنعتی جدید مریوان
مناسب برای سرمایه‌گذاری

~ دارای ۱۰۰۰ واحد صنفی در ابعاد ۷۰متری (۵×۱۴ )و ۵۰ متری(۴×۱۲/۵)

~ دارای سه نوع نونوایی بربری و سنگک

~ بانک ، ایستگاه پلیس، آتش نشانی ، رستوران ،سوپر مارکت ، مسجد ، ده دستگاه عابر بانک ، آب و برق و گاز وفیبر نوری، معابر ۲۰ و ۲۴ متری , تاکسی تلفنی و سایر خدمات رفاهی و امنیتی

09121230155
مدیر عامل : دکتر احمدنژاد
09180524952
مسئول دفتر ثبت نام : اقای اخترثمر
آدرس دفتر ثبت نام :
مریوان نبش میدان اصلی فاز دو بهاران ، دفتر شهرک صنوف

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

11 Oct, 21:32


🌸ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
مولوی

دانش‌آموز گرامی خانم #سیده‌سایە‌سجادی
(فرزند: کاکه ادریس سجادی و خانم عطیه ازنب)
کسب رتبە ۱۸۲ کشوری و رتبه‌ی اول دانشگاه در رشته‌ی طراحی و دوخت دانشگاه ملی مهارت سنندج موهبتی ارزشمند از تلاش‌های شما در جهت کسب علم و ادب. عنایت پروردگار ارحم‌الرحمین است. این سرافرازی را به شما و خانواده‌ی محترمتان تبریک و شادباش می‌گوییم.
به امید آن‌که مسیر رشد و تعالی خود را همچنان پرتوان و کامیاب تا رسیدن به اوج زیبایی‌های باغ علم و معرفت ادامه داده و شاهد موفقیت روزافزون شما در سایه‌ی الطاف حضرت حق باشیم.

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

11 Oct, 19:10


🌷سایه ی حق بر سر بنده بود
عاقبت، جوینده یابنده بود
مولانا

🌺  خواهر بزرگوار #مهساسجادی (فرزند کاکه یاسین) خبر مسرت بخش، همواره دل را شاد ولحظه ها را ماندگار می سازد، و اینک خبر شادمانه‌ی موفقیت شما نیز مایه‌ی مباهات است.قبولی شما در رشته‌ی گرافیک دانشگاه فنی دختران سنندج را به شما و خانواده‌ی محترمتان تبریک عرض می‌نماییم و برایتان از خداوند مهربان دلی ازجنس بلور، به رنگ آسمان و وسعت دریا خواستاریم.

👈 هموارە در اکتشاف هنرهای طبیعی و معانی معنوی جوینده و یابنده باشید.

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

11 Oct, 18:01


🌱دانش آموز گرامی خانم #ژینوسجادی (فرزند کاکە قادراسماعیل) امروز یکی از بهترین روزهای‌‌ زندگی تو اسـت سال‌ها سختی و تلاش و فداکاری در نهایت بزرگ‌ترین میوه ای که ممکن بود در دستانت گذاشت. با قبولی در رشته‌ی دندان‌پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بـه همه ثابت کردی که با تلاش می‌توان بـه موفقیت های‌‌ بزرگی در زندگی رسید این موفقیت را به شما و خانواده‌ی محترمتان  تبریک و شادباش می‌گوییم.  مطمئنا فرصت های‌‌ طلایی و موفقیت‌های‌‌ بیشتری در زندگی انتظارت را می‌کشند.

🌷در پناه خالق مهربان سرافراز و سلامت باشید.

👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

10 Oct, 18:51


بسم الله الرحمن الرحیم

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»
به دام دیو در اُفتی دریغ آن باشد
جنازه ام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بود

در سوگ و فراق معلم اخلاق نکته‌های قابل تامل فراوانی به‌صورت شفاهی و کتبی توسط دوستان و عزیزان نقل شد که در این روزگار مادی گرای محض بسیار حیاتی و جای اندیشدن دارد اما ذکر چند نکته‌ی ذیل هم به عنوان الگویی از دین در اجتماع و روزگار غربت دین می‌تواند حائز اهمیت باشد:

1) سبک زندگی:  آقای سجادی در روزگار و جامعه‌‌‌ای زندگی کرد که جلوه‌های مادی گرایی و لذت‌های زندگی غوغا می‌کند در این هیاهوی عصیان و طغیان انتخاب آگاهانه و عامدانه‌ی ساده‌ترین  سبک زندگی و چشم پوشی اختیاری از آن لذت‌ها همچون پایین‌ترین سطوح معیشتی جامعه کار هر کسی نیست. کما اینکه آقای رضا سجادی همچون تمام افراد جامعه توانایی و آزادی انتخاب پر زرق و برق‌ترین نوع سبک زندگی را داشت اما آگاهانه ـ عامدانه در تمام معیارهای سبک زندگی از جمله: محل زندگی ـ وسیله‌ی نقلیه ـ خوراک و پوشاک و ...  همچون رهبر فکری و اخلاقی خود آقای احمد مفتی‌زاده ساده زندگی کرد.

2) تقدم عمل محوری بر علم محوری: آقای رضا سجادی اهل مطالعه در زمینه‌های گوناگون علمی و اخلاقی بود و درباره‌ی مسائل جزئی و سادە تا اصول مهم زندگی همواره در پی کشف ناشناخته‌ها و نادانسته‌های زندگی می‌کوشید. اما مطالعه‌ی او صرفا برای ذهن نبود. بلکه به محض آگاهی به درستی گزاره‌ای علمی و اخلاقی به آن عمل می‌نمود. در حقیقت مطالعه همچون چراغی برای او تاریکی‌ها را روشن و حتما به آن عمل می‌کرد. نکته‌ی مهم اینکه هیچگاه مطالعه‌اش بیشتر از عملش نبود بلکه همواره عمل او بر علمش پیشی داشت. این نکته‌ای حیاتی است که متاسفانه امروز به ندرت می‌توان کسی را یافت عمل را بر علم مقدم بدارد و با اهتمام به آن عملا چنان زندگی کند.

3) انضباط شخصی تنبیه برای تنبه: یکی از مقام‌های معرفتی بزرگان جهت جلوگیری از "غفلت " و "ساوازه‌گی" تنبیه جسم برای هوشیاری روح است. آقای رضا سجادی برای اعتلای جوهره‌ی وجودی خود ریاضت‌‌ها و سختی‌های جسمی را به طرق گوناگون (کم‌خوری ـ تمیزکاری محیط ازجمله نظافت اماکن عمومی مثل مسجد و مدرسه ـ عبادات ـ شب‌زنده‌داری و تهجد ـ نماز و روزه) به خود می‌چشاند تا همواره در مسیر هدایت و تزکیە‌ی نفس طی طریق کند و همچون ما به درد سرسری بودن و غفلت و" ساوازه‌گی " دچار نگردد.

4) اهتمام به جمع محوری و حذر از تک‌روی:  آقای رضا سجادی با تبعیت از رهبر خود آقای مفتی‌زاده همواره از تک‌روی حذر می‌کرد و همگان را به حرکت جمع محور سوق می‌داد تا همه از درد کشنده‌ی استکبار و عوارضش درامان باشند و صدالبته بازده و برآیند کارهای جمعی او دامنه‌ای گسترده و فراگیر پیدا کرده دلیل واضح برای این امر آن است که هیچوقت در حصار انزوا و ترک جامعه قدم ننهاد و جز لاینفک امور اجتماعی دایره‌ی ارتباطات خود در همه‌ی روستاها و شهرهای محل سکونت و خدمتش بود.

نکته‌ی آخر اینکه آقای رضا سجادی مثل همه‌ی انسان‌ها بری از عیب و خطا نبود اما برخلاف ما با جان و دل خطاها و کاستی‌ها را قبول می‌کرد و در جهت برطرف کردن آن‌ها می‌کوشید.

ارسالی: یکی از شاگردان کاکه رضا سجادی

👉@HawarGoli
✾࿐༅ 🍁༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

10 Oct, 18:34


👉@HawarGoli
✾࿐༅ 🍁༅࿐✾‌‎

🌱 هـــــەوارو گــــۆڵــــی🌱

09 Oct, 10:16


🍁🌿🍃🌾🌱🍂
🍀🥀💐🌾🍁
🌾🌺🍂🌿
🍃🍂🌱
🌾🌺
🍂
نیکان یک به یک رفتند
خوشا آنان که با عزت زگیتی بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند
احتمالا دیگربا پاییزمیانه خوبی نخواهم داشت وچون برگی زردکه نمی داندبرشاخه بماند یابرزمین بیفتداین پاییز غم انگیزتر از همیشه راهم سپری می کنم.
غروبهای پاییزبه اندازه کافی غم انگیز بود.اما رفتن کاک رضاغم انگیزترین اتفاق بود.
وقتی غروب باشدوجنازه بهترین معلمت درمسجدمنتظررسیدن عزیزانش باشدتا با وی وداع بگویند فقط خداوند می داندکه چه حجمی از غم و اندوه برشانه هایت حس می کنی.پاییز برای معلمان شروع یکسال جدید است امابرای دوتا از معلمان خوبم پایان دنیای فانی بود.معلمانی که هردوغریبانه زیستندوغریبانه رفتند. هردودریک روزبی مهرپاییزی بدون خداحافظی ازخانه بیرون آمدندودیگربرنگشتند.قطعارفته بودند تادرکمال آرامش، جان ازکالبدتن رها کنند. رفتنداما غم، یادوخاطرات زیادشان درقلب باقی میماند وباقی خواهد ماندتادرزمانه باقی است آواز باد و باران.
وقتی ازکنار مدرسه روستا رد می شوم، اندوهی ناشی از سکوت مدرسه قلبم را در هم می شکندقدمهایم راکه ازغصه تندترمی کنم سراز قبرستان روستا در می آورم آنجا هم سکوت موج می زند، سکوتی عمیق تر و دردناکتر. تازه به یادم می آیدکه مدرسه ازهیاهوی گذشته خالی است ومعلمان در کنار هم درسینه ی قبرستان خوابیده اندو وقارومتانت همیشگیشان بروقار قبرستان افزوده است. باخود گویم حیف باشدکه شما در خواب باشید و ما بیدار. به راستی که شیوه ی مرگشان مانندشیوه زندگیشان قابل تامل بود.
کاک عطا ازمهمانی و ضیافت الهی که درخانه ای خلوت برای خود ترتیب داده بودبرمی گشت ودر حالی که با عشق قدم برمی داشت، خداوند او را برای همیشه به نزدخود فرا خواند. کاک رضادرحالی که به یکی از دوستان خودگفته بودعموم اهالی بایدبه ضیافت مولود رسول خدادعوت شوند،خودبرای همیشه به ضیافت فرشتگان رفته بود.
دعای خیرعموم مردم عزیز کردستان و هورامان و مردم قدرشناس کلجی خاصتا شاگردانشان بدرقه راهشان باد.
محب وغمخوار شما سیدحمیدسجادی سید صدیق

🌺
🍂🍃
🌾🍁🍀
🌸🌾🍁🍃
🍂🌿🍀🥀🌾
🌺🍁🌱🍃🥀

♡ ㅤ   ❍ㅤ    ⎙ㅤ    ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ    ˢʰᵃʳᵉ
👉   @HawarGoli
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾‌‎

1,164

subscribers

1,496

photos

431

videos