حمید: تو واقعا خودتی؟ تو همون آدمِ دو سال پیشی؟تو اون آدمی هستی که من میشناختمت ،آره؟ تو یعنی اصلا عوض نشدی؟ مهشید: نه عوض نشدم،تو رو دیگه دوست ندارم... حمید: واقعا اینجوریه؟یعنی همه اون زمزمه ها،زندگیا،عشقا همه،دروغ بود؟ 🎬هامون
شاید احمقانه به نظر برسه ولی من حاضرم کل روز کنار کسِ دیگه ای باشی ولی شبا یه ثانیه قبل از اینکه مغزت بخوابه به من فکر کنی،اون یه ثانیه قبل خواب آدم فقط به اونی که شدیدا براش مهمه فکر میکنه..
"تو رفتی" و این یک جمله خبری است خبرش ولی رفتنِ تو نیست، خبرش؛ مردنِ کسی است که رفتنت را دید و نتوانست کاری کند که این جمله خبری نشود... #فاطمه_جوادی @daasttkhatt
ما مناسب ترین آدمهای ممکن بودیم برایِ هم، که توی نامناسب ترین زمانِ ممکن برخوردیم به هم... تو خسته بودی از زخم هایِ روی تنت، من خسته از مرهم گذاشتن روی تنِ زخمیِ آدمها و نماندنشان... #فاطمه_جوادی
رهایش کن،منتظر برگشت هیچ کس نباش. تجربه در زندگیمن ثابت کرده تمام آنهایی که روزی از کنارم رفته اند به بهانه ای برگشته اند،جز اویی که انتظارش را میکشم. #فرزانه_صدهزاری
بمان کنار من امشب، دوباره شعر بخوان تا برای هردویمان بعدِ گریه چای بریزم دلم گرفته از اینجا، کمی مراقب من باش دلم گرفته برای تو، شب بخیر عزیزم... حامد ابراهیم پور
زنها چیز های غیر منتظره را دوست دارند؛ وسط یک چهار راهِ شلوغ دوستت دارم شنیدن را، دسته گل به مناسبت هیچ چیز را، کلیدی که به جای ساعتِ هفت ساعتِ چهار بچرخد تویِ قفل را، مردی که پیش بند ببندد و صورت کفیش عجیب دیدن دارد را... زنها چیزهای غیر منتظره را دوست دارند؛ بوسه های ناگهانی را، بوسه های ناگهانی را، بوسه های ناگهانی را... #فاطمه_جوادی @Daasttkhatt