چانگبین: جینیـا~ لطفا کولر را روشن کنید. هیونجین: عام ببخشید، جینی من هستم؟ چانگبین: اوه؟ پس زنده شدید؟ هیونجین: سلام عرض شد. چانگبین: جینیـا~ هیونجین: بله بفرمایید..؟ چانگبین: لطفا درجه کولر را پایین بیاورید.
بحث راجع به این بود که چانگبین نمیتونه چندتا کارو همزمان انجام بده. این وسط کامنت استی: هیونجینـا، بیا ازدواج کنیم.
چانگبین: منظورشون چیه-؟ میگن چون به هیون نیاز دارم باهاش ازدواج کنم ازونجایی که نمیتونم همزمان چندتا کارو انجام بدم؛ یا میگن منو ترک کنی سر این قضیه بری باهاشون ازدواج کنی؟! هیونجین: فقط دارن میگن دلشون میخواد باهام ازدواج کنن.
چانگبین: من اول اومدم استرالیا درسته؟ هیونجین: بله. چانگبین: من اول رسیدم اینجا. ازبس هرروز وقتمو با هیونجین میگذرونم سر اینکه باهم زندگی میکنیم، وقتایی که اولین نفر میام اینجا احساس پوچی بهم دست میده.(بدون حضور هیونجین) هیونجین: وای باید تمومش کنی! چانگبین: اخه اگه اون حسو نداشته باشم میای میگی چرا نداریش🌚(ناراحت میشی)