اَزنای قدیم

@aznayeghadim


📌لینک تلگرام :

https://t.me/joinchat/AAAAAEUcxJDmxLCc9Rr38g

📌لینک اینستاگرام :

https://www.instagram.com/aznayeghadim

ارتباط با ادمین :👈 @mozafariiman

اَزنای قدیم

22 Oct, 12:58


از خاطرات سردار اسعد بختیاری


موقعی که پدرم «ایلخانی» را کشتند و من و برادرم «اسفندیارخان» در حبس بودیم، عموها و عموزاده‌های ما برای تصاحب مایملک پدرم، مادر پیرم را زیر فشار گذاشتند.

هنگامی که من از سیاه‌چال «ظل‌السلطان» آزاد شدم، با لباس کثیف و مندرس و موهای ژولیده و پای برهنه در کوچه‌های اصفهان سرگردان بودم و نمی‌دانستم چه بکنم… بعضاً به‌خاطر آوردم که پدرم مبلغی وجه نقد نزد یکی از دوستان قدیمش که تاجر معتبری بود، دارد؛ لذا به خانه او رفتم و دق‌الباب را کوبیدم و کمی بعد در باز شد و آن تاجر اصفهانی در آستانه در نگاهی به من انداخت و فوراً مرا شناخت، ولی بدون این‌که کلمه‌ای گفت‌وگو کند، در را به‌روی من بست. من از این برخورد بسیار ملول و افسرده شدم و با خود گفتم، بهتر است به میان ایل برگردم و نزد عمویم «حاجی ایلخانی» به چقاخور بروم. با این خیال اصفهان را با پای پیاده به‌سوی چقاخور تَرک گفتم.

در حوالیِ چقاخور به چند سیاه‌چادر متعلق به یکی از طوایف بختیاری برخورد کردم. در میان رمه در کنار سیاه‌چادرها، چند مادیان را در حال چَرا دیدم، به طرف آن‌ها پیش رفتم. خوشبختانه صاحب آن مادیان‌ها مرا شناخت و یکی به رسم امانت به من داد تا خود را به چقاخور رسانیدم. از دور چادر بزرگ سفید درپوش پدرم را که در میان دشت برافراشته بود، دیدم و اندوهی جان‌کاه به من دست داد و کوهی از غم بر دلم نشست. لاجرم پیش رفتم و افسار مادیان را به گوشه‌ای بستم و با آن هیئت ژولیده وارد چادر شدم. دیدم عمویم «حاجی ایلخانی» در صدر مجلس نشسته و تمام خویشاوندان و رؤسای طوایف بختیاری به ترتیب در کنار هم نشسته‌اند. در مقابل عمویم تعظیم کردم. به‌طور اجمال مرا ورانداز کرد و بدون این‌که یک‌کلمه بگوید، سر را به زیر انداخت و برای یک‌لحظه همه نگاه‌ها متوجه من شد و بعد سرها برگشت و سکوت سنگینی سراسر مجلس را فرا گرفت. هیچ‌کس نپرسید کی هستم و از کجا آمده‌ام؟ همان‌طوری که سرپا ایستاده بودم، گوشه‌وکنار مجلس را نگاه کردم و چشمم به یکی از بستگان پدرم که همیشه از احسان و محبت او برخوردار بود، افتاد و رفتم در کنار او نشستم، یک‌وقت متوجه شدم که آن شخص کمی از من فاصله گرفت و روی خود را از من برگردانید. من چنان از فضای مشمئزکننده آن مجلس و رفتار نامردمیِ عموها و خویشاوندان و دیگر برادران بختیاری منقلب شدم، که بلااراده از جا بلند شدم و سوار همان مادیان لخت شدم و به طرف اصفهان حرکت کردم. در حین اینکه سوار می‌شدم، یکی از بستگان پدرم که زمانی منشیِ او بود، به من نزدیک شد و آهسته گفت: «آ علیقلی، خدا پسری به تو عنایت کرده است.» من به قدری نومید و افسرده‌خاطر بودم که در جوابش گفتم: «من در چنین حال و روزی بچه می‌خواهم چه‌کنم؟» در بین راه مادیان را به صاحبش برگرداندم و پیاده به طرف اصفهان رفتم. نوکری داشتم که قبل از دستگیری‌ام همراهم به اصفهان آمده بود، بعد از آن‌که زندانی شدم در اصفهان ماند و با شغل عمله‌گی گهگاهی پولی پس‌انداز می‌کرد و در زندان به من می‌رسانید.

وقتی به اصفهان برگشتم، همان شخص با مختصر پس‌اندازی که داشت، یک جفت گیوه برایم خرید و با همان پای پیاده خود را به تهران رسانیدم و یک‌راست روانه خانه صدراعظم «امین‌السلطان» شدم. هنگامی به درِ خانه رسیدم که کالسکه صدراعظم دمِ دروازه ایستاده بود و ظاهراً «امین‌السلطان» می‌خواست به دربار برود. نوکری که جلوی دروازه ایستاده بود، از من سؤال کرد که چه می‌خواهم؟ گفتم به صدراعظم عرض کنید که «علی‌قلی» پسر «حسینقلی‌خان» ایلخانیِ بختیاری هستم.

آن مرد در نهایت تعجب سراپای مرا ورانداز کرد و به داخل حیاط رفت. من از گوشه دروازه که نگاه می‌کردم، دیدم نوکر به درون خانه رفت و طولی نکشید که پرده درِ ورودی کنار رفت و صدراعظم در آستانه ظاهر گردید، ولی به مجردی که از برابر چشمش به من افتاد، خود را عقب کشید و پرده را انداخت. من از دیدن این صحنه یکه خوردم و داشتم ناامید می‌شدم. طولی نکشید که دوباره همان نوکر به سراغم آمد، اما این‌بار با احترام تعارف کرد که همراه او بروم.

او مرا مستقیماً به حمام برد و بعد از یک‌سال و اندی که حمام نرفتم، شست‌وشویی کامل کردم و حمامی مرا کیسه کشید و مُشت‌ومال حسابی کرد و سلمانی مرا پس از مدت‌ها اصلاح کرد و هنگامی که خود را به قسمت بیرونیِ حمام رساندم و روی صفحه نشستم، همان نوکر یک بقچه جلویم گذاشت، وقتی آن را باز کردم، یک‌دست لباس کامل در آن دیدم و با کمال تعجب یک کیسه پُر از اشرفی برای مخارج توجیبی روی لباس‌ها گذاشته بودند. بعد از آن‌که لباس پوشیدم، همراه او به اتاق راهنمایی شدم و پس از صرف یک ناهار لذیذ، صدراعظم وارد اتاق گردید و با کمال فروتنی از من احوال‌پرسی کرد و آن‌گاه دستور داد تا مرا به ریاست فوج سوار منصوب کردند


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

22 Oct, 12:55


علی‌قلی‌خان سردار اسعد
(زادهٔ ۱۲۳۶ منطقه بختیاری
ترور ۰۱ آبان ۱۲۹۶ تهران)
معروف به
سردار اسعد بختیاری
از رجال سیاسی دوره قاجار و از رؤسای ایل بختیاری بود، که حیات سیاسی وی مقارن با به قدرت رسیدن چهار پادشاه در ایران می‌باشد.
ناصرالدین شاه
مظفرالدین شاه
محمدعلی شاه
احمدشاه

عملیات‌ها: فتح تهران انقلاب مشروطیت
فرزندان: جعفرقلی خان بختیاری
دین اسلام، شیعه
خویشاوندان:
صمصام‌السلطنه (برادر)
بی‌بی مریم بختیاری (خواهر)
حسین‌قلی‌خان ایلخانی (پدر)

وی پسر چهارم حسین‌قلی‌خان ایلخانی بود، که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی‌شاه، به پشتیبانی از برادرش نجف‌قلی‌خان صمصام‌السلطنه و پسرعموی خود، ابراهیم‌خان ضرغام‌السلطنه، در اعتراض به این عمل برخاست و پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیاری، از راه اراک، خود را به منطقه بختیاری رسانید و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را، در فتح تهران و احیای مشروطیت، عهده‌دار شد.

از دیگر وقایع مهم در زمان حیات سیاسی علیقلی‌خان، اکتشاف نفت در مناطق جنوب و جنوب‌غربی فلات ایران، توسط کنسرسیوم دارسی، در استان خوزستان و چاه شماره یک مسجدسلیمان است.


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

05 Oct, 07:18


📸 قبض آب شرکت زراعی ازنا !
۱۳۶۸ خورشیدی

📌پرداخت شده در بانک ملت شعبه شرکت زراعی

شرکت زراعی ( شهرک المهدی ازنا )در ۳۵ سال پیش بانک داشت !

😳 اکنون هیچ شعبه بانک در این منطقه وجود ندارد! این منطقه اکنون جزء شهر ازناست


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

26 Sep, 19:46


📸 تعاونی مصرف کارکنان جهادسازندگی ازنا
دهه ۶۰ خورشیدی

📌این تعاونی مصرف همه گونه مایحتاج کارکنان را تهیه میکرد

📌تعاونی مصرف کارکنان جهاد ازنا در ایام‌نوروز مرغ ، گوشت قرمز ، میوه و سایر نیازمندی های مردم شهر ازنا را نیز تهیه میکرد


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

26 Sep, 19:36


📸 بورس طلا و ساعت فیروزه ازنا پرهیزکار
۱۳۷۱ خورشیدی، ازنا ، خیابان انقلاب

📌۱۳ گرم طلا  ۱۹هزار و ۹۰۰ تومان !!!
به قیمت امروز حدود ۵۴ میلیون تومان !

ازنای قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

14 Sep, 00:20


📸یادی از شهید سیدمصطفی طهامی درآستانه چهل و دومین سالگرد شهادت وی

متولد ۱۳۴۵
شهادت ۲۷ شهریور ۱۳۶۱

📌پدر و مادر این شهید عزیز اصالتا اهل روستای قره دین شهرستان ازنا بودند که به شهر اراک مهاجرت میکنند.

📌 این شهید والامقام در وصیت خود نوشته: ... وقتی عاشق خدا شدی سعادت آنرا پیدا میکنی و آنگاه خداوند هم عاشق تو میشود...

📌این شهید ۱۶ ساله ابتدا به دست گروههای تجزیه طلب به اسارت گرفته میشود سپس زیر شکنجه آنان به فیض شهادت نائل میشود.

📌یادش جاودان و راهش پررهرو باد


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

10 Sep, 18:14


✔️رد پای زبان تاتی در شهرستان ازنا - بخش دوم

همانطور که در پست قبلی اشاره کردیم برخی کلمات در زبان محاوره ایی شهرستان ازنا که مردمان این سرزمین سالها با آن سخن می گفتند ریشه در زبان تاتی دارد.

تاتی یکی از زبانهای باستانی ایران زمین است که مناطق بسیاری از ایران از جمله قزوین ، مرکزی ، همدان ، لرستان ، بختیاری ، گیلان و بخشهایی از تهران و روستاهای آن با آن سخن می گفتند ریشه در زبان مادها دارد.

معنی و مفهوم این کلمات ممکن است در برخی مناطق با هم فرق کنند که در اثر مرور زمان تغییر کرده.

این تغییرات وارد زبان لری و کردی شده یعنی در برخی لغات بین تاتی و لری و کردی مشترکند

در دوره قاجار به ملایر ، تویسرکان و نهاوند شهرهای سه گانه یا ثلاث می گفتند. این اصطلاح در دوره قاجار شکل گرفت . به لهجه این سه شهر ثلاثی می گفتند که شباهت زیادی به گاپله ایی دارد. برخی لهجه گاپله ایی را با ثلاثی یکی میدانند. در صورتی که این لهجه از همدان تا نزدیکی اصفهان و از ازنا تا سمنان و سبزوار و کاشان امتداد می یابد.

بسیاری از این‌کلمات در زبان مردم شهرستان ازنا بویژه در گاپله کاربرد دارند که در زیر به آنها می پردازیم.

لا La: سمت ، جهت
ایلا ila : این طرف
اولا ula: آن طرف
کله لا kalela : واژگون شدن ، چپ شدن!
بول bol: جهت رو به بالا . بول گرفتن یعنی بهانه به دست آوردن
وه ve: به
ته te: نزد، پیش ( وه ته آقات رویی ! )
پل pel: کج راه رفتن. سرگیجه دارم ، وه پل میرم
قیل ghil: عمیق ، ژرف
یگیر yagir: ساماندهی کردن. زندگی ات را یگیر کن !
هریز hiriz: دانه گیاه هرز داخل گندم‌
شومی shomi: هندوانه
توله tole: طالبی
شن shan: صاف کردن ، ردیف کردن
مرک merk: آرنج
پت pet: دماغ
زنج zenj: چانه
تله tela : شکم
تلو telu: آدمی که شکم بزرگ دارد
ورتل vartel: حالتی از بدن که موقع خوردن زیاد رخ میدهد و بدن یک طرفه میشود
تشنی teshni: گلو
هشت hesht: گذاشتن
دس هشت تشنی ام . دست گذاشت بر گلوم!
سرخور sarkhor: کسی که بد قدم است
ووژ vuzh : فشار دادن چیزی
بووژ bevuzh: فشار بده . مچاله کن !
پیا pia: مرد ، جنس مذکر
دوری douri: ظرف شبیه بشقاب
اوو aow: آب
کووه kowaa: سرفه ، صدای گلو
گونج gonj: زنبور
لپ lep: سرشار، سرریز
ریت rit: کم پشت ، صاف
دووال dowal: تکی، لاغر
چوقون choghon: نشستن نه بطور کامل
چوتولی chotoli: نوعی حالت نشستن. چمباتمه
هیف hif: صدای تخلیه بینی
کومش komesh: حفار چاه و قنات
ته توال tatoal : ته مانده چیزی
انگلات angelat: مزاحمت ایجاد کردن
ریقو righu: ترسو ، کسی که در اثر ترس خودش را خراب می کند
قوژ ghozh : ورم کردن چیزی . باد کردن
قورنجه ghorenje : نیشگون
دستووه dastowa : نوعی کار در آشپزی که با آب، ته مانده مواد در ظرف را استفاده می کنند
دس به آب dasbeab: توالت رفتن
زپرت zepert: بی ارزش به درد نخور
گواال goal: کیسه ایی که فضولات را با آن جابجا و تخلیه میکردند
گووش gosh: نوعی گیاه که از آن نخ سست درست میکنند .
تیجه teije: چیزی مانند سبد
سووته savate:  نوعی سبد دستباف
قالی ghali : فرش
نالی nali: تشک خواب
پنگه pange: پنجه دست
دس چلنگ dascheleng : ساخته دست کسی
زیردنگ zirdeng : از کسی ضعف گرفتن ، زیر پر و بال کسی رفتن
لاته Lata : خواب
مرژنگ merjeng : مژه چشم
الال Elal : آرامش ، سکون
تیچ tich : پراکنده شدن
تیچید tichid : پراکنده شد
کوروخت korokht: نصف و نیمه له شدن چیزی
هومال homal : رقیب ، فرد آشنا
سرامال saramal : از بین رفتن ، نابود شدن
لییوه livaa : دیوانه ، مجنون
تولونگ tolong: ول گشتن بدون هدف
سیی، سیل sei  , seil : نگاه کردن
تیا tia: چشم
تپ tap : چیز گرد و گندله
تپید tapid : با فشار چیزی را راندن
پرکل perkel: نوعی نخ مورد استفاده در بسته بندی
گرگیگ gergik : این‌کلمه نایاب بوده است به  نوعی وسیله گویند که قلوزه پنبه را از دانه جدا میکرده
هوونی honi: دلاک ، آرایشگران قدیم
تیار tiyar: کامل ، درست ، آماده
آشین یا آشیر ashir  : چنگک کشاورزی
خین khin : خون
نک نال nekenal : آه و ناله کردن
سره قورچ saraghorch: چیدن گیاه بطور ناقص
چنگریت changerit: تلاش کردن ، کوشش کردن
مردازما mardezma: غول بیابانی ترسناک
گومبلک gomblak: بالاپایین پریدن
کشکوار kashkowar : نوعی حالت بدن موقع از خواب برخواستن که خستگی را رفع میکند.
چک چنه cha'k chena :جر و بحث
دیله dila:دوده
کاکیله kakile :دندان آسیاب
کلیته kelite :گردن
مل mel : گردن
ختی متی kheti meti :غلغلک
کژآو kazhaow :جلبک
خینی khini :قاتل
سریت serit : ساقه باقیمانده گندم در زمین کشاورزی .
تلابه telabe :دردسر، مصیبت
مزگونا mezgona :مژدگانی
کرژلنگ khachang :خرچنگ
گورچن gorchen :عصا
موزبره mozbere : عصا


لینک پست اول کلمات مشترک زبان تاتی در ازنا
👇
https://t.me/aznayeghadim/889


#ازنای_قدیم
@Aznayeghadim

اَزنای قدیم

06 Sep, 19:49


رد پای زبان تاتی در لهجه شهرستان ازنا

زبان تاتی یکی از زبانهای باستانی دنیا میباشد که اکنون حدود چهارصد هزار نفر بصورت پراکنده با آن سخن میگویند و این زبان هنوز زنده است.

پراکندگی این زبان به حدی است که بین چند استان از جمله آذربایجان، قزوین ، گیلان و تهران و روستاهای استان مرکزی پراکنده هستند.

محققان پس از بررسی های فراوان و مقایسه آواها و ترکیبات و کلمات پی بردند این زبان در اصل بقایای زبانی بوده است که قوم ماد در هزاران سال پیش با آن صحبت میکرده اند و با زبان پارسی ترکیب شده و بسیاری از کلمات آن باقی مانده است.

همیشه این پرسش وجود داشت که این‌کلمات از کجا وارد زبان مردم شهرستان ازنا شده اند و اصل و ریشه این کلمات از کجا آمده است ؟

برخی از بکار بردن کلمات اصیل و قدیمی خجالت می کشند و از آن ننگ و عار میکنند و به کار بردن آن را نوعی بی کلاسی و نشانه عقب ماندگی میدانند! باید گفت برعکس بکار بردن این کلمات نشانه افتخار و پوپایی زبانی است که هزاران سال است زنده مانده .

این بزرگترین خطری است که یک زبان را تهدید میکند و البته به عوامل مختلف هم بستگی دارد.

هر وقت یک زبان به کار برده نشود و پدر و مادر آن را به فرزندان خود آموزش ندهند ، به مرور و در طی چند نسل به ویژه نسل کنونی ،  زبان رو به نابودی میرود.

باید گفت این کلماتی است که چند هزار سال نیاکان‌ما با آنها زندگی کرده و نسل به نسل به فرزندان خود آموخته اند ! و با آن تمام امورات زندگی را انجام میداده اند !

تعداد کلمات زبان تاتی بسیار زیاد هستند ، تعدادی از کلماتی که از زبان تاتی وارد شهرستان ازنا از جمله لهجه گاپله ایی شده اند در زیر آمده است .

چِنه chena = چرا
گَل gaal = بالا رفتن - رفت گَل درخت
دِلِک delek یا دَلَک = راندن ، هل دادن
دنگلوز dengeloz = آویزان شدن
ملیچ milich = گنجشک
پیس pis = کثیف آلوده
اومن omaen = آمدن، رسیدن
بور bor =بِبَر
گوتن goten = گفتن
ورر verr = گیج و دیوانه
توور tor = دنبال (تور آقاش رفت! یعنی رفت پیش آقاش )
اسپی espi =سفید
بووه bowa  = پدر
وور wurr  = پرت کردن
ایما ima = ما
دار dar =درخت
برار berar = برادر
اسیوو asio =آسیاب
دیار diar = آشکار و پیدا
زوون zevon = زبان
مچد mached = مسجد
وراز voraz = گراز
دس نوماز dasnomaz = وضو
مقنجا meghenja = میان ، وسط
جووال jual = گونی ، کیسه بزرگ
تیتل tital = کوتاه ، کوتاه قد
چتین chatin = زبر و زرنگ ، فرز
مین min  = داخل ، مغز، وسط
تکلو takelu = لابلای چیزی
اوسارosar =افسار
پاک pak = کلا ، همه چیز ، کامل
خرنگز kharangez = مسخره
خرن kharan = شیب ، زمین شیب دار
تخته takhta = تابوت، ( تخته بیفتی! = بمیری )
جلب jalab , jalav = بدجنس
سووز soz  = سبز
کرت karat = مرتبه ، دفعه . چند کررت
کیله kila = پیمانه برای آرد و گندم
مول مول یا موت موت = درنگ کردن به قصد خراب شدن چیزی
نالی nali = تشک
شرق sharagh = صدای ناگهانی
دینگله dingela = تلنگر زدن
راغ ragh = راست و ایستاده
زرت zert, زرتی zerti = ناگهان ، ناگهانی
ورتیز vortiz = لگد زدن خر
موروج muruj = مورچه
هوفه hufa = صدای وزش شدید هوا
شتولوپ shetolup = افتادن ناگهانی
دیزز dizz = صدای توهین آمیز ( صدای ... ) مسخره کردن ، دیزز درآوردن  = گرفتار کردن ،( صدای گ...) درآورد و ما را گرفتار کرد !
زوور zowr = زبر
زیتل zital: پر سروصدا و شیطنت کردن
شولال sholal: دراز و شل و ول ، کم ‌اهمیت
اووگردون owgardon = ملاقه
مرووس meros = طناب متوسط
اوسار و مرووس  = افسار و طناب
روفوزه rofuze = رد کردن و نپذیرفتن چیزی
ننو یا نندی nandi = گهواره
مجر majar = نرده
ناون navan = وسیله ایی که با آن نان به تنور میزنند
اسل esel = برکه کوچک ، آبگیر
قورقوشون ghorghoshon = برف مانده و کهنه شده !
نیشگ nishg = عدس
نیشگه nishga = ذره ، چیزی که اندازه عدس باشد.
پسه pasa = پشت ، نشیمنگاه. دُم پسه دیگران رفتن یعنی دنبال کردن آنها ( درِ پسه ما را ول نمیکند یعنی ما را رها نمیکند ! )
نووا noa = جلو ، روبرو
دوما doma= پشت سر
اشنوفتن eshnoftan = شنیدن
گئو geo = گاو . گئوبار محلی که گاو کشاورزی زیاد دارد
موچه mucha: جمع کردن ، سفت کردن
چاروا charva = گوسفند ، دام
ورچلقس vorcheleghes = خم شد ، صدای خم شدن چیزی ، له شدن
توورکش torkash = کشیدن چیزی روی زمین با بی احترامی!
چنته chanta = کیسه کوچک که خوراکی در آن میگذارند و به گردن می آویزند ( چی توی چنته داری؟)
شوو show: شب
پسین pasin: غروب
دوررو duru= دروغ
بون bun = پشت بام
گووره goraa = بزرگ
قووین یا قه یین ghein = بزرگ
چوله chula = چوب کوچک
ممینه mamina = بد شکل ، زشت ، میمون
نشمین nashmin = بد قیافه
تیچ tich : پراکنده
کوور kor=پسر



https://t.me/aznayeghadim/888

منابع : ویکی پدیا


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

06 Sep, 19:48


📸 پراکندگی زبان تاتی در ایران

#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

28 Aug, 04:50


✔️تصویر شهید والامقام ناصر نادری شهیدی از بخش چاپلق شهرستان ازنا

#صدای_ازنا
@sedayeazna

اَزنای قدیم

26 Aug, 19:15


📸باغ برآفتاب ، جاپلق ، ۱۳۳۸ خورشیدی

فِر مو ، همه ساعات روز در سلمانی روستای باغ برآفتاب ، جاپلق

📌در زمانهای گذشته افرادی بنام دَلاک یا سلمانی بودند که در بسیاری از نقاط دنیا در برخی امور پزشکی و دندانپزشکی نیز دستی داشتند. 

📌در ایران، اموری مانند جراحی، زخم‌بندی، دندان‌کشی و حجامت  برعهدهٔ دلاک بود و شغل دوم وی به‌شمار می‌آمد.

همچنین، برخی از مداواهای اورژانس، مانند بریدگی‌ها، جراحت‌ها،  عقرب‌گزیدگی و  مار گزیدگی  بدون  اجرت انجام شده و در هر محل از وظایف دلاکان بود.

📌علاوه بر سلمانی‌هایی که دکان داشتند، سلمانی‌هایی نیز بوده‌اند که فاقد محل ثابت کسب بوده و به‌صورت سیار و دوره‌گرد کار می‌کردند. پاتوق این قبیل سلمانی‌ها، میدان‌های پرتردد و قهوه‌خانه‌ها بوده‌است.

📌هر روستا یک یا دو دلاک داشت و همیشه و همه اوقات شبانه روز در دسترس بودند و اگر هر روستایی از آنها تقاضای خدمات میکرد موظف به انجام آن بودند.

📌دلاکان حقوق خود را سالیانه و در موسم برداشت خرمنهای گندم از مردم آبادی دریافت میکردند.

🌏 لطفا تصاویر قدیمی را برای انتشار، ارسال فرمائید.

#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

03 Aug, 17:59


📸به مناسبت بیستمین سالگرد  درگذشت جوان ناکام زنده یاد مرحوم مسعود امانی

▪️وی درسال ۱۳۸۳ در دریاچه گهر درگذشت ..
روحش شاد 🍀
#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

01 Aug, 09:54


تصویرقدیمی از مهندسان روسی سیلوی ازنا

  

۵۲ سال پیش  ( ۲۸ آبان ۱۳۴۹)  دولت ایران ۹ سیلو از شوروی خریداری کرد.سیلوی شماره یک شهرستان ازنا یکی از این سیلوها بود   مهندس والری ایوانوویچ مهندس ژنه نفر وسط ناشناس

مهندس والری ایوانوویچ
مهندس ژنه
نفر وسط ناشناس

https://www.instagram.com/reel/C9uEEwRsWVG/?igsh=MWd4cHEzbG5mN3JrdA==

اَزنای قدیم

15 Jul, 12:11


📸 گنجه ، جاپلق دهه ۵۰ خورشیدی
عزاداری محرم

📌 این ویدیوی کمیاب عزاداری ماه محرم در روستای گنجه بخش جاپلق را نشان میدهد.

📌در ابتدای تصویر لشکریان جن بصورت نمادین برای کمک حضرت علی اکبر ع حاضر میشوند ولی با پیکر غرق به خون آن حضرت روبرو میشوند که در حال تشییع است.

📌سپس عزاداران روستای گنجه به دنبال پیکر نمادین به عزاداری مشغول میشوند.

📌صدای ابتدای ویدیو بعلت قدیمی بودن نامفهوم است

📌در بخشهای دیگر این ویدیو که بعلت طولانی بودن منتشر نشده عزاداران وارد مسجد قدیمی گنجه میشوند .
ادیت: حمید صوفی

#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

06 Jul, 21:12


📸گزارش سفر تیمسار علی فولادند ، دره تخت ، شهرستان ازنا

1781 /2 الف تاریخ:19 /4 /1340

📌از: ستاد ژاندارمری کل کشور رکن 2 شعبه 1

📌به: ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
پیرو شماره 1558 /2 الف - 6 /4 /40

📌گزارش بعدی هنگ لرستان حاکی است همراهان تیمسار فولادوند، آقایان اللهیار صالح ، کشاورزصدر ،  محمودخان برادر ناصر قشقائی و دکتر اردلان و فرزندش بوده‌اند و پس از چند روز توقف در دره تخت، بدون هیچگونه عملی ساعت ۲۳  روز نهم تیرماه ۱۳۴۰ به وسیله راه‌آهن به تهران عزیمت و روز بعد هم تیمسار فولادوند به مرکز حرکت نموده است.

از طرف فرمانده ژاندارمری کل کشور . سرلشکر معزی
به عرض رسیده است، فعلاً اقدامی ندارد. جواهری 24 /4


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

05 Jul, 11:41


یادی از حاج مهدی گلابی - قسمت دوم ... ادامه از پست قبلی )

آن موقع محله اصغرآباد جزیی از شهر ازنا بود ولی اصغرآبادی ها هر وقت میخواستند به آن سمت رودخانه بروند ، می گفتند میخواهیم به ازنا برویم . گویی این اصطلاح از زمان قدیم پابرجا بود که فاصله محله اصغرآباد تا ازنا بعلت نبود وسیله نقلیه طولانی بود !

به ازنا رفتم و به چند مغازه سر زدم یکی نمی خرید و یکی ایراد از محصول می گرفت و یکی میگفت .... تا به مغازه ایی در روبروی راه بند قطار ازنا رسیدم.

همینطور که با بار موتور مقابل مغازه رسیدم درب باز بود از بیرون سلام و علیک گفتم و گفتم حاج آقا لوبیا میخرید؟ دقیقا یادم هست لوبیا سفید بود . حاج مهدی گفت چه نوع لوبیا ؟ گفتم سفید.

از آنجا که غذای مورد علاقه مردم ازنا آبگوشت بود و گاهی آبگوشت غذای اعیانی بود  و لوبیا سفید در بقول قدیمی ها در " قس گوشت " کاربرد فراوانی داشت، مشتری لوبیا سفید فراوان‌بود .

حاج مهدی لبخندی زد و گفت : بله عزیزم لوبیا هم میخریم. بیارشون.   با خوشحالی گونی ها را زمین گذاشتم و بار باسکول کرده وزن کردیم .

حاج مهدی نگاهی به لوبیا کرد و مشتی از آن برداشت. سپس گفت من چند نوع لوبیا سفید مختلف دارم بیا و نگاه کن و چند نوع لوبیا داخل مغازه را نگاه گردیم  من هم آنها را بررسی کردم تا لوبیاها را بررسی گرده و قیمت را درآوردیم.  حاج مهدی گفت : قیمت لوبیا فلان مبلغ هست. چون نوجوان هستی و میخواهی سود کنی من به آن قیمت که خودم می فروشم از تو لوبیاها را میخرم و به نوعی محصول لوبیا را بمبلغ بالاتری از من خرید.

حاجی دست در دخل کرد و مبالغ لوبیا را تمام و کمال تحویلم داد و گفت خدا به شما برکت دهد. پول را گرفتم و به خانه برگشتم و تحویل پدرم دادم .

ماجرا پایان یافت . تا اینکه حدود ۳ سال گذشت و نمیدانم برای چه کاری پای پیاده از کنار خط آهن ازنا از روبروی مغازه حاج مهدی گلابی عبور کردم و به سمت پارک شهر میرفتم . غرق تماشای بازار بودم که صدایی توجه من را به خود جلب کرد !!! آقا... آقا .... صبر کن . صبر کن .!

پشت سرم را نگاه کردم و دیدم حاج مهدی گلابی است که دوان دوان پشت سر من است تا به من رسید.  با تعجب سلام عرض کردم و حاجی مهدی پاسخ داد . با خودم گفتم یعنی حاج مهدی گلابی چه کاری با من دارد ؟؟؟ حاج مهدی گفت : پسر !!! چرا خودت را معرفی نکرده بودی ؟ من سه سال منتظر تو بودم !!! یادت می آید مقداری لوبیا سفید آوردی و به مغازه من فروختی ؟ گفتم بله حاجی جان قربانت یادم هست .

حاجی گفت : پس از اینکه رفتی من دوباره مبلغ لوبیا را جهت اطمینان خاطر حساب کردم دیدم مبلغ ۱۵۰۰ تومان به تو کمتر داده ام . به دنبال تو امدم ولی تو رفته بودی . نام و فامیل تو را نمیدانستم که چه کسی هستی و از کجا اومدی.  سه سال منتظر تو بودم تا شاید راهت به اینجا بیفتد تا طلبت را به تو بدهم . و دست در جیبش کرد و ۱۵۰۰ تومن به من داد!!!! هرچه گفتم نمیخوام فایده نداشت . گفت : حساب باید درست دربیاید روز حساب در پیش است !!!!!!

متحیر ماندم که این چه حسابی است و ناراحت بودم ای کاش خودم را معرفی میکردم که حاج مهدی اینقدر معطل من نماند !!! داستان آن مرد نازنین همیشه در ذهنم هست و هرگاه گذارم به راه بند قطار ازنا میافتد یاد حاج مهدی این مرد درستکار و امین میافتم.

این ماجرا را برای این تعریف کردم که نسل کنونی کاسب بازاری در هر معامله و داد و ستدی بدانند بزرگمردانی اینچنین درستکار در بازار مشغول کار بودند که چقدر به حق الناس توجه میکردند . البته که امروز هم کاسب بازاری های ازنا اینچنین هستند. یاد برادران گلابی بخیر باد.
حمید صوفی

https://t.me/aznayeghadim/878


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

05 Jul, 11:38


📸یادی از زنده نام حاج مهدی گلابی

گاهی در جامعه ستارگانی بوجود می آیند که پس از سالها از درگذشتشان یاد ، نام و روش آنها هنوز در اذهان مردم زنده است.

زنده یاد حاج مهدی و حاج حسین گلابی از این دسته افراد هستند . دو برادر که از ابتدای شکل گیری بازار ازنا تا کنون یادشان و محل کسب و کارشان پابرجاست و خودشان مورد وثوق و اعتماد مردم ازنا بودند.

داستان درستکاری و دستگیری این دو برادر در میان مردم و از مردم خواندنی است .سالها پیش که نوجوانی بیش نبودم روزی پدرم گفت چند گونی لوبیا از محصول سال در خانه باقی است بیا و اینها را به بازار ببر و بفروش.

طبق معمول اطاعت امر کرده و دستی بر چشمم گذاشته و گونی ها را بار موتور کردم . موتور در آن موقع حکم تراکتورهای کنونی را داشت و مخصوصا یاماها۱۰۰ بینوا که هرچه بارش میکردی نه نمی گفت! و ناله کنان طی طریق میکرد. بار را  محکم به ترکبند بستم و از محله اصغرآباد سمت بازار ازنا راه افتادم .

(ادامه ماجرا در پست بعدی )...


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

23 Jun, 05:11


📸 تصویر قدیمی مقبره داوود پیغمبر جاپلق ، شهرستان ازنا

یکی از مناطقی که احتمال میدهند آرامگاه حضرت داوود علیه السلام و پدر حضرت سلیمان باشد در این نقطه است.

#ازنای_قدیم
@aznayeghadim

اَزنای قدیم

22 Jun, 03:46


ماجرای به توپ بستن مجلس شورای ملی چه بود ؟

🔺بمناسبت دوم تير ماه ۱۲۸۷خورشيدي (۲۳ ژوئن ۱۹۰۸) روز به توپ بستن مجلس

📌سرهنگ لياخوف فرمانده روس واحد مركزی قزاق دستور داد كه ساختمان مجلس در ميدان تاريخي بهارستان را با توپ گلوله باران كنند.

📌محمدعلي شاه قاجار روز پيش از اين، ضمن صدور اعلاميه اي كه براي مقامات دولتي در تهران و شهرهاي ديگر ارسال شد چگونگي انتخاب نمايندگان مجلس و رفتار اين نمايندگان را مغاير اصول دمكراسي خوانده و دستور داده بود كه مجلس تا اصلاح اين نقائص به مدت سه ماه تعطيل شود.

📌چون بسياري از نمايندگان حاضر به ترك ساختمان مجلس نشده بودند؛ در اجراي دستور محمدعلي شاه، يك واحد قزاق به بهارستان فرستاده شد تا مجلس را محاصره و نمايندگان را از آنجا بيرون كند كه اين نيرو با مقاومت هواداران مسلح مجلس كه از پيش در آنجا سنگربندي كرده بودند رو به رو شد و عقب نشيني كرد.

📌لياخوف پس از اطلاع از اين مقاومت مسلحانه بود كه تصميم گرفت ساختمان مجلس را با توپ گلوله باران كنند.

📌در پشت پرده، دست انگلستان و روسيه كه با هم رقابت استعماري داشتند ــ هركدام به حمايت از يك طرف ــ دركار بود!.

📌در جريان تيراندازي با توپ به عمارت بهارستان، بسياري از مدافعان مجلس كشته و يا مجروح شدند و نمايندگان متحصّن، از آنجا به پارك امين الدوله كه در همان نزديكي واقع بود گريختند و در آنجا پنهان شدند.

📌قزاقها پس از تصرف مجلس به پارك امين الدوله حمله بردند و نمايندگان را مضروب و دستگير كردند و به باغ شاه منتقل ساختند.

📌چون جماعتي از مجلسيان و هواداران آنان از جمله تني چند از اصحاب جرايد عازم سفارت انگلستان شده بودند تا در آنجا متحصن شوند، قزاقها باغ سفارت (واقع در محل فعلي ــ خيابان فردوسي) را محاصره كردند و راه آن عده را كه هنوز پاي به سفارت نگذارده بودند بستند و آنان را دستگير كردند كه اين عمل باعث اعتراض شديد نماينده سياسي انگلستان شد.

📌گروهي از دست اندركاران نشريات نيز كه جداگانه دستگير شده بودند به زندان باغ شاه (پادگان حرّ) منتقل شدند و از همين روز در تهران حكومت نظامي برقرار شد و ... .

📌روز بعد (سوم تيرماه) خبر مربوط به اعدام ميرزا جهانگيرخان شيرازي ناشر صور اسرافيل،
و ملك المتكلمين و سلطان العلماي خراساني از دست اندركاران نشريات ديگر به گوش رسيد كه در ميان بازداشت شدگان بودند و در باغ شاه اعدام شده بودند.


#ازنای_قدیم
@aznayeghadim