آن

@anchannel1


شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد
«آن» حقیقت رنج را در جهان می پذیرد و برای رستن از آن در پی دستاویز است. دستاویز، اندوختگی ثروت‌های ذهنی و معنوی است با ادبیات، فلسفه، کتاب، موسیقی، نوشتن ، سفر‌، و عشق ....

@drmsaadzadeh

آن

22 Oct, 19:49


در ابتدای اندوه، آیا فکر تغییر و یا خود تغییر یک رابطه ی مطمئن بین من و زندگی ایجاد می کند؟ " مریم سعدزاده "
@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:15


رقص دختر شمالی.........
شاد باشید........

@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:12


ترانه ی شاد مازندرانی در عروسی ها..........
دلتون شاد..........

@Anchannel1

آن

22 Oct, 15:05


نمی دونم شما هم با ظرفهای گل سرخی خاطره دارید یا نه؟
مامانم هر کدوم از نوه هاش که ازدواج می کنند موقع پاگشا، بهشون یک دست، ظرف ‌گل سرخ قدیمی میده........ قدمت ۶۰ ساله 😍😍
@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:52


یادم اومد....... داشتم اینو می نوشتم که بهتون بگم این فیلم رو ببینید و لذت ببرید ......باغ وحشِ " آن".....😍😍😍

آن

22 Oct, 14:43


به یک نتیجه ای رسیدم که در این موقعیتی که الان هستم، لذت برای من بسیار ساده و دمِ دستیست........ الان از خونه ی مامان و بابام و یا بوسیدن اونها و یا دیدن یک پرنده، و پیوستن به طبیعت شگفت انگیز و یا دیدن شکوه دریا......یا زنگ زدن به یک دوست قدیمی آنقدر لذت می برم که فکر نمی ‌کنم دیدن نقاشی داوینچی و یا دیدن اهرام ثلاثه به من لذت بده.........
به نظرم هر چه که بیشتر می فهمم ، ساده تر می شم...... حتی لذت ها و خواسته هام هم ساده تر شده اند........
الان دستهای مامانم رو می بوسم و کیف می کنم....... امشب مامانم مهمون داره و توان کار و آشپزی هم نداره ولی خوب چون نوه ی عزیزش عروس شده، باید پاگشا می کرد و یک ماه تموم یکریز بهمون می گفت....... وقتی من و داداشم زحمات مامانم رو مرور می کردیم و غذاهایی که با عشق برامون می پخت، لذت حضورشو بیشتر درک می کنیم....... شادی یعنی خوشحالی مامانم برای امشب ....." مریم سعدزاده"
@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:32


@Anchannel1

آن

22 Oct, 14:30


بسیار خاموش بودی و سخن نگفتی و چون بگفتی، سنگ مَنجَنیق بود که در آبگینه‌خانه انداختی.


هنگام آن است که لختی قلم را بر وی بگریانم.

تاریخ بیهقی/
ابوالفضل بیهقی

امروز بزرگداشت اوست.
@Anchannel1

آن

22 Oct, 12:11


@Anchannel1

آن

22 Oct, 12:04


عشق تنها احساس نیست و توسط عشق، امری شناخته نمی‌شود؛ بلکه عشق ارزشی را در می‌یابد که قبلا عرضه نشده است. عاشق به همین دلیل قادر نیست بیان کند که بخاطر چه ارزشی انسانی را دوست دارد. او هر چه هم بکوشد که برای آن دلیلی بیاورد، آن دلیل با آنچه او بخاطر آن، به معشوق عشق میورزد، انطباق ندارد.

فلسفه ماکس شلر
@Anchannel1

آن

22 Oct, 09:32


فرازی از داستان « بر دار کردن حسنک»
شرح و تحلیل: مریم سعدزاده

@Anchannel1

آن

22 Oct, 09:31


حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند، بر مرکبی‌ که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلّادش‌ استوار ببست و رسنها فرود آورد. و آواز دادند که سنگ دهید، هیچ کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زارزار می‌گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود که جلّادش رسن بگلو افکنده بود و خبه‌ کرده. این است حسنک و روزگارش. و گفتارش، رحمة اللّه علیه، این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان‌ بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع‌ و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم‌ که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمة اللّه علیهم. و این افسانه‌یی‌ است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت‌ از بهر حطام‌ دنیا بیک سوی نهادند . احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند .

چون ازین فارغ شدند، بو سهل و قوم از پای دار بازگشتند و «حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود از شکم مادر.»
تاریخ بیهقی داستان « بر دار کردن حسنک»

شرح و تحلیل:👇👇👇👇
@Anchannel1

آن

22 Oct, 08:41


یکم آبان‌ماه؛

روز نکوداشت ابوالفضل بیهقی
تاریخ‌نگار بزرگ ایران در سده پنجم
و
روز ملی نثر پارسی
@Anchannel1

آن

21 Oct, 19:19


تصور کن که امروز مُرده‌ای
و داستان زندگی‌ات به پایان رسیده
از این پس باقی عمر را
هماهنگ با طبیعت سپری کن.

تأملات: مارکوس اورلیوس، ترجمۀ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، ص 107.

@Anchannel1

آن

21 Oct, 19:18


"الهی!
ندانستم،
چون دانستم،
نتوانستم!
"

@Anchannel1

آن

21 Oct, 16:00


آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.........

( سهراب سپهری )
@Anchannel1

آن

21 Oct, 15:58


از آنها که تسلایشان می‌داد(ی‍)م، غمگین‌تر بود(ی‍)م!

@Anchannel1

آن

21 Oct, 15:55


زوربا سرش را خاراند و گفت:
کله من خشک است، ارباب!
خیلی خوب نمی فهمم....
کاش می توانستی همه این ها را که گفتی با رقص بگویی تا من بفهمم!
زوربای_یونانی



⁨@Anchannel1

1,180

subscribers

2,169

photos

1,263

videos