سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

@a_kahyanisa


سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

23 Sep, 10:29


آخرین سفرِ شمال

از راهِ هراز رفتم بابلسر؛ بابلسر را از قدیم‌الایام بخاطر وجودِ امیرحسین دوست داشتم. دوسه روزی ماندم و راهی شرق مازندران شدم، تکرارِ مکررات؛ جنگل و دریا و تفریحاتِ دریایی و شلوغی و بی‌نظمی و... چند روزی طول کشید و برگشتن را از مسیر جاده چالوس برگشتم، و ترافیک وحشتناکِ تهران به سمت چالوس و تکرار مداوم این جمله در سرم که "مگه مجورید در این ترافیک؟!" باری به من در سفرِ به جاهای شلوغ نه خوب می‌گذرد نه خوش؛ من عاشقِ خلوتگاه‌های دورافتاده‌ام، نه جاهای شلوغ و پر از انواع و اقسام فرهنگ‌ها و افراد و تمدن‌ها...


#مازندران
#ایران_جان

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

23 Sep, 10:04


هرجا کسی باشد که نشان او داشته و دارد اهلِ دل را به آنجا خواهد کشید؛ در جادهٔ شلوغ و پرترافیکِ منتهی به سواحلِ خزر، راهی خلوت و پر پیچ و خم تو را می‌کشاند کنارِ آرامگاهِ علامه حسن‌زادهٔ آملی؛ برعکس جادهٔ پایینِ روستا، راهِ رسیدن به آنجا خلوت است دقیقا مانند هر راهِ دیگری که سمت و سوی حق و‌حقیقت می‌رود.

چیزی لازم نداشتم اما از فروشگاهِ روستای ایرا خرید کردم تا برکتِ علامه پس از زندگی‌اش هم به اهالی آنجا برسد.

#ایرا
#مازندران
#ایران_جان

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

27 Aug, 16:10


مجموعه تصویر

#عراق

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

27 Aug, 10:17


راستش را بخواهید می‌خواستم سفر اربعین را چنان مفصل بنویسم که یک سفرنامه بشود اما هم سختی‌های سفر هم عجایب سفر آنقدر زیاد و غیر قابل باور بوده‌اند که نه قلم من توان نگارش‌شان را دارد نه واژه‌های موجود توان بیان‌شان، لذاست که دست می‌شویم از این آرزو تا سفر بعد و علی الحساب کلیات را در همین یک پست می‌نویسم.

سپس؛ نوزدهم مرداد ماه بود که آقاسید نوشت می‌آیی برویم؟ گفتم با پای جان می‌آیم، پای جسم که چیزی نیست. او را همسفر خوبی یافتم، دل در گروی اهل‌بیت دارد، همین مرا بس بود تا به او و راهبری‌اش! اعتماد کنم، کارهای بلیط و سفر را هم به ملاطفت، خودش انجام داد، خداوند جزای خیرش دهد.

قرار بر این بود که سی و یکم بلیط تهیه کنند، دو روز مانده به سفر گفتند نشد باید بیست و نهم برویم! من هم کلی کار و برنامه داشتم و مهم‌تر اینکه محال بود یک روزه بلیط از شهر ما به تهران یافت شود! گفتم آقای امام حسین جان، با خودت همه‌چیز! از قضا نه تنها بلیط یافت شد بلکه برای اولین بار کوله‌پشتی‌ام هم صندلی داشت هم کمربند:)

باری نیمه شب رسیدم مهرآباد، از همان‌جا رفتم فرودگاه امام و منتظر ماندم تا دوستان برسند. رسیدند، آشنا شدیم! سوار شدیم و یک ساعت بعد فرودگاه نجف بودیم. از قافله جدا شدیم و با سید تاکسی گرفتیم تا نزدیکی حرم امیرالمومنین، تاکسی ۲۵ دینار گرفت، رانندگی افتضاح! رسیدیم یک جایی که متعلق به دوستِ مادرِ دوستِ ما بود! استراحت کردیم، زیارت رفتیم، عصر راه افتادیم.

رفتیم مسجد سهله و کوفه و... و مسیر پیاده‌روی را از طریق‌العلما شروع کردیم. همراهان ما که بستگان سید بودند نه تنها خونسرد بودند بلکه خون‌‌یخ بودند! بسیار باحوصله و صبور [گمان کنم هنوز نرسیده‌اند!] روز دوم از هم جدا شدیم، می‌دانستیم کل مسیر را سخت است برویم، از عمود ۱۴۰ تا ۷۰۰ و اندی را سوار رفتیم و به قول سید دوپینگ کردیم! باقی مسیر را شبانه راه می‌رفتیم و روزها استراحت می‌کردیم، از اتفاقات هیچ نمی‌گویم چون نه توان بیان دارم نه کسی باور می‌کند! باید بروی ببینی تا بدانی که عشق هم واژه‌ای نیست که بتواند بیان کند جنونِ مجانینِ حسین علیه السلام را.

باری صبح روز چهارم تصمیم گرفتیم مسیر باقی‌مانده را روز راه برویم، قسمتی را سوار شدیم و باقیمانده را پیاده رفتیم [زیاد نبود البته] ظهر رسیدیم کربلا و خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد...

رفتیم خانه‌ای که خانوادهٔ آقاسید گرفته بودند، استراحتی کردیم، شب رفتیم حرم و یک ساعت بعد تاکسی گرفتم برای مطارِ نجف! بلیطم برای چهار روز بعد بود، اما به محض رسیدن به کربلا بلیط برگشت گرفتم و شبانه برگشتم. در مسیر با راننده تاکسی عین بلبلِ عربی حرف زدم! لکن خیلی نمی‌فهمید چه می‌گویم! سه فرزند داشت که دخترش پزشکِ پزشکی قانونی بود! سه بار ایران آمده بود و طهران شهرِ قشنگی بود براش، دلش می‌رفت برای تهران؛ رسیدم فرودگاه و آمدند پی‌مان و تا حوالیِ شب تهران بودم، یک ادکلن هدیهٔ تولد گرفتم و برگشتم خانه!

خیلی خلاصه نوشتم کلیات سفر نقل بشوند.

#کربلا
#عراق
#نجف

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

22 Aug, 22:02


#آسیا
#عراق
#کربلا

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

22 Aug, 10:08


بسم الله الرحمن الرحیم

ستاره‌ای در کهکشان

این سفر، سفر عشق است. سفری از تاریکی خویش به نور او، از تاریکی تا ستاره شدن در میان جمعی که به هم پیوستند و کهکشان شدند، نورانی‌تر از همهٔ کهکشان‌های عالم؛ مقصد، سرچشمهٔ‌نور، جایی که کسی خویشتن را فدای نور مطلق کرد تا تاریکی بر این عالم چیره نشود؛ و نورِ خدا، تا خودِ ابد روشن است و روشنایی می‌بخشد.

راستی، من که آدمِ سفرِ این‌چنینی نبودم، من که آدم سختی کشیدن در سفر نبودم، همین تو نبودی که می‌گفتی وقتی که می‌خواهی به دیدار شاه بروی، باید شاهانه رفت؟ حالا چه شده است که این‌چنین دست از خود شستی و رنج این سفر را به جان و تن خریدی؟ چه شد که منیتت را خاکِ چهل‌ساله کردی و پای به راهِ شدن گذاشتی؟ نمی‌دانم، هیچ نمی‌دانم، در این راه باید دانستن‌ها را کُشت، عقل‌ها را حیران و حیرت‌زده رها کرد و به کوی عشق گریخت، جواب‌ها همه آنجاست؛ سراسر نور و روشنی. اصلا مگر حسین علیه السلام و راه او را جز به نور عشق می‌توان فهمید؟ با خود حدیثِ نفس می‌کنم شاید خداوند خواسته است تاریکی وجودم را به نورِ ستاگان این کهکشان، روشن کند تا من هم ستاره‌ای شوم که نور حسین-علیه السلام- را گرفته‌. نمی‌دانم، همین‌قدر می‌دانم که با پای عقل به این سفر نمی‌روم، پای دلم مرا به این راه کشانده؛ عاشقی شیوهٔ "رندان بلاکش" باشد...

#کربلا
#عراق
#آسیا

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

17 Aug, 18:49


سفرنامه‌های متعددی خواندم [وشنیدم] برای اینکه درک کلی از نگاه سفرنامه‌نویسان به موضوع داشته باشم. بسیاری از سفرنامه‌ها، اتلاف وقت و حرام کردنِ کاغذ و درخت هست.

از میان فارسی نویسان، سفرنامهٔ ناصرخسرو در نوع خودش بی‌نظیر و شاهکار است پس از آن حجِ دکتر شریعتی -که البته بیشتر دل‌نامه است تا سفرنامه- باقی هم جزئی‌نگاری است از قیمت سفر و سختی‌های سفر و فرهنگ و ابنیه و مسائل این‌چنینی که خیلی مقبول و مطلوب نبود. زنانِ سفرنامه نویس هم جزئی‌نگاری‌های بسیاری دارند که برای محققان تاریخی-فرهنگی مناسب هستند.

چیزی که من دوست دارم نگاهِ تمدنی-فلسفی به مقاصد سفر است که الزام این موضوع، همان نگاه سفرنامه‌نویسانه بعلاوه تلفیق آن با جهان‌بینی نویسنده است که می‌کوشم تلفیقی از بهترین‌ها را با نگاهی امروزی بنگارم؛ ان‌شاالله.

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

10 Aug, 18:20


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

ستاره‌ای در کهکشان

عنوان سفرنامهٔ جدید، بهترین سفرنامهٔ عمرم خواهد بود ان‌شاالله، جزنویسی، تصویری و قلمم را دست دلم خواهم داد نه عقلم...

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

27 Jul, 07:46


تعطیل کردن مملکت! مرا یاد موضوعی انداخت. ویدئوی فوق را پاریس گرفتم، ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه هنوز خورشید بیرون نیامده بود!

بچه که بودیم، می‌گفتند ژاپن گفته است اگر برق آمریکا ۳ ساعت قطع شود از اقتصاد آمریکا پیشی می‌گیرم! کاری ندارم که این گزاره درست است یا نه اما ارزش برق در پیشرفت اقتصاد یک کشور را نشان می‌دهد.

سپس؛ بسیاری از قوانین کشور ما، از نظام آموزشی تا حقوق، تا دانشگاه تا ساعات کار و... از فرانسه اقتباس شده است. [می‌گفت تنها فرق قوانین ما با فرانسه اینه که فرانسه ولی فقیه نداره ما داریم!]

شروع کار در ساعت ۸ هم یکی از همین تقلیدات بوده است با این تفاوت که آن احمقی که چنین قانونی وضع کرده به این نیندیشیده که در فرانسه ساعت ۸ آفتاب طلوع نکرده است و در ایران ساعت ۵ آفتاب طلوع می‌کند و ساعت ۸ خورشید وسط آسمان است!

بعد هم که انقلاب شد این قانون بی‌تغییر مانده است. تولید برق خورشیدی در کشوری که ۷۰ درصد مناطقش بیشتر از ۲۷۰ روزِ آفتابی دارند پیشکش! کاش نمایندگانی که اقلیت به مجلس فرستاده‌اند، حداقل بهرهٔ کوچکی از هوش برده باشند و این قانون را اصلاح کنند تا حداقل همین "دومثقال" برق تولیدی هدر نرود.

@A_kahyaniSA

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

20 Jun, 14:48


حیف بود این لذت را به اشتراک نگذارم!

لذت‌های کوچک را اگر نتوانیم ببینیم، به هیچ لذت بزرگی نمی‌توانیم دل خوش کنیم.

آن کس که دلی دارد آراسته معنی | گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد

#ایران_جان

سفرنامه | علی کهیانی | كادِح

13 Jun, 19:00


این ماه را هم امشب با دوربینِ غیر مسلح! فیلم برداشتم...