یدالله رویایی

@yadollah_royai


کانالی برای شعر یدالله رویایی و شعر حجم

http://royai.malakut.org سایت یدالله رویایی

یدالله رویایی

11 Jul, 12:22


ديدار احمدرضا احمدی و يدالله رويايی با «ايوبُن فوا» شاعر فرانسوی

@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

07 Apr, 17:03


#هفتادسنگ‌قبر
#سنگ‌صادق
۱۹ فروردین سالروز درگذشت صادق هدایت

نگاهم کن زائر!
زمان درازی نگاهم کن
تا برای تو جالب شوم.

سنگ گور طوری تراشیده شود که اگر دقّت کنی آن را چهره‌ای می‌بینی.
در اتاقک آرامگاه: یک عینک قدیمی تَرَک‌خورده، چشم کلاغ، و سایه‌ی صادق که در نگاه چیزی از انتظار می‌دید وقتی که گفت: در تو انتظار نظربازی است.

@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

21 Mar, 16:12


مسخِ طبیعت، تن
غیبت چیزی در من!

آوارهٔ معنا در یعنی
غیبتِ چیز از نگاه، لغت را
در رقصِ آنچه هست
به کشفِ آنچه نیست می‌خواند.

#حجم
#درجست‌وجوی‌آن‌لغت‌تنها

یداله رویایی

یدالله رویایی

06 Feb, 22:28


#لبریخته‌ها ۸


او
در کجای افق گوشه می‌گیرد
وقتی که زخم بر می‌دارد
مثل افق که گوشه می‌گیرد؟

او در کجای زخمِ افق
– مثل افق که زخمِ بزرگش را
به گوشه می‌بَرَد
و گوشه می‌گیرد در زخم-
با زخمِ گوشه‌گیرش می‌خوابد؟

یداله رویایی

یدالله رویایی

09 Dec, 17:27


#درجستجوی‌آن‌لغت‌تنها
#واریاسیون‌های‌ظهربردار ۱۷

بی‌نهایت نهایت در تو می‌گیرد
بی‌نهایت نهایت از تو می‌بازد.

کبودِ بالا چرخی زد
کبود بالا طولِ طناب شد
فرود آمد
و زیر پای تو چرخی شد
با ساق‌های تو چرخِ کبود پَر
با ساق‌های تو چرخِ کبود پا
با ساق‌های تو چرخِ کبود یک دایره پا
یک دایره پَر برای یک دایره پا کبود
کبودِ ساق‌های تو چرخِ تو
کبودِ ساق‌های تو پای تو
پای تو پرّه
پای تو پَر
حالا که بی‌نهایت از تو نهایت می‌گیرد.

یداله رویایی

یدالله رویایی

14 Oct, 18:05


#نامه‌ها

عباس عزیز،

در رمان ِ "برادران کارامازوف" اثر معروف داستایوفسکی می‌خوانیم:

«خداشناسی باعث می‌شود که مردم عادی خیلی از جنایت‌ها را بخاطر خدا نکنند.»

اما حالا کجاست داستایوفسکی تا ببیند که امروز مردم عادی همه‌ی جنایت‌هاشان را بخاطر خدا می‌کنند؟ و مردم غیر‌عادی‌ از خود می‌پرسند:

آیا واقعا اللهُ، اکبر؟


یداله رویایی

یدالله رویایی

20 Sep, 19:19


عباس عزیز ،

آدورنو متفکر آلمانی، جملۀ معروفی دارد:

- بعداز آشویتس شعر توجیهی ندارد. یا (چطور می‌شود بعد از آشویتس شعر گفت؟)

اما من از خود می‌پرسم چطور می‌شود بعد از شعر، اینهمه شعر، آشویتس داشت؟ و کهریزک داشت؟
گاهی حس می‌کنم که با اعدام و آزار ِ اینهمه معصوم، شعر به بیعاری می‌ماند، چه در تهران "پست مدرن" باشی چه غزل‌سرا در لندن.
آشویتس ننگین بود سرمشق شد (از روآندا، دارفور، بوسنی... تا کهریزک) .
بعدِ کهریزک هم آنکه از "گل و بلبل" می‌سراید، ندانسته مشق زیر سرمشق می‌دهد.

یداله رویایی

یدالله رویایی

16 Sep, 12:09


#هفتادسنگ‌قبر
#سنگ‌رؤیا



در برابر کدام گور ایستاده‌ام
وقتی که در برابر من
ایستاده‌ای؟


دستی که سنگ روی سنگ می‌گذارد، با نقش برجسته‌ بتراشند. در تزیین‌های مقبره آینه‌ای با قابی قدیمی گذاشته‌اند، و کمی تَرَک از شقیقه‌ی رؤیا که می‌گفت: دایره‌ها را روحانی می‌بینم. وقتی که در مداین از دجله می‌شنید: شاعر در آینه بی‌تکرار می‌ماند.


یداله رویایی

یدالله رویایی

15 Sep, 12:24


نام‌های مرگ را
همه جز مرگ دیدم
و مرگ نامی
جز مرگ نداشت


یداله رویایی شاعر شعر حجم، میانِ زمان ایستاد.

@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

07 May, 09:11


#دلتنگی‌ها ۹

در باز بود اما،
بسیار دور بود.

ما با نقیب قافله می‌رفتیم
و خون ما که بوی سرخ حماسه داشت
مار و سراب را،
تا انتهای حافظه می‌برد
در انتهای حافظه لبخند جرعه با ما مبادله‌ی رؤیا می‌کرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه شط خشک نفهمیدنی می‌شد
در انتهای حافظه از هیچ‌‌کس سؤال نمی‌کردیم
در انتهای حافظه لبخند می‌شدیم
ما را نقیب قافله با بادهای کاهل می‌برد
و بوی سرخ جرعه در باد
رفتار ابرهای کاهل را
مست می‌کرد.
شن را سکونت شادی‌‌های قدیمی بود
و ما میان شن‌هایی مستعمل
و چیزهایی از شن می‌رفتیم
پخش سکوت بود و حریق دقیقه‌های کویری.



*هفده اردیبهشت شکلی دیگر از تولدِ رؤیاست...

@Yadollah_royai

یدالله رویایی

14 Jan, 20:19


#لبریخته‌ها ۱۱۲


دردِ آب
داروی رویا

در راه‌های آبی وقتی
رویای راه، خشک است
و دست‌های خشک
بر آب زخم می‌زند آنقدر
که تاولِ سفر از درد
می‌ترکد.

@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

07 Jan, 21:36


 
#درجست‌وجوی‌آن‌لغت‌تنها
#برنیمکت‌های‌عذاب


« و گوشت‌های ساطوری بر نیمکت‌های عذاب پیغام می‌نوشتند.»


و آشنای عذاب، صورت من
با تختهٔ شکنجه می‌آمیخت
در تخته خود
و تخته در خود
آئینه‌ای برای آینه می‌شد.

با چشم‌هایی از غربت
مردمکم مدّت می‌شد

پرسه‌ٔ زانو در زخم
و تازیانهٔ امضا بر پشت.

در درد دروغ بود
و در حماسه توهین
و زیرِ یوغ، سرهایی
که خوابشان را شب‌ها میان موهاشان پرت می‌کردند

باروی کهنه در فتحی وحشی بیدار می‌شود 

بر بام‌های شهر
وقتی که شعله از درخت شبانه بالا می‌رفت
عقل سیاه
جای جنون جهان را زخمی زد سرخ

 
@Yadollah_Royai
 

یدالله رویایی

10 Dec, 20:09


#فنومنولوژی‌حجم

ما دوزخ درونمان را باید بشناسیم. آن که دوزخِ خود را هنوز نمی‌شناسد، ناچار ناشی و نادان مانده است و نه رند و زرنگ. شناختن این حقیقت مثل هر حقیقت دیگری، فکرش را که می‌کنم، جز برای دوزخی، آن که خود جزئی از آن است، میسر نیست. وقتی که خود بخشی از حقیقت خویش است، در شناساندن خود دروغ می‌شود، خود‌به‌خود. در این دنیا هر چیزی سر جای خودش که هست حقیقتی‌ست، به محض این که به دیگران منتقل شود (تعریف می‌شود)، قلب می‌شود. جزئی از آن و یا تمام آن تقلب از آب در می‌آید.

همه‌ی اطلاعاتی که به ما می‌دهند و ما به دیگران داده‌ایم تقلب از آب درمی‌آید وقتی که اراده کنیم «حقیقت»‌اش را بگوییم. تلاش برای راست گفتن (راستش را گفتن) راست گفتنِ یک سوژه، یک واقعه، یک وضعیت، زودتر از محرک‌های دیگر ما را در قلب و مسخ آن وضعیت کمک می‌کند.حافظ این دوزخ را شناخته بود، شمس هم. هر دو می‌دانستند وقتی که می‌نویسند تقلب می‌کنند. خیام بیشتر از آن دو.

فکرش را که می‌کنم می‌بینم که یک عمر، چه دراز، روی صفحه به اندازه‌ی همه حقیقت‌های دنیا قلب حقیقت کرده‌ام. تمامِ حرف‌های مأنوس آشنای من به وقتِ نوشتن به طرزی ناآشنا و نامأنوس به خواننده منتقل شده‌اند. نویسش چه قدر به واقعیت خیانت کرده است (در انتقال حقیقت). حافظه‌ی ما هم واقعه را همان‌طور که اتفاق افتاده ضبط می‌کند، با جزئیاتش، دقیق، ولی بیرون که می‌ریزد چیز دیگری غیر از آن‌چه بود می‌شود. همین که اراده کنیم حقیقت واقعه را شرح دهیم، شرح ما مطابق اراده‌ی ما در می‌آید نه حقیقتِ واقعه. چون حقیقت شرح و بسط نمی‌طلبد، مطلق است و مطلقاً منتقل نمی‌شود، چیزی از شک و چیزی از انتقال پشت در آن سر می‌کشد. ما باید با دورخ درونمان بمانیم، و یاد بگیریم به واقعیت، و صراحتِ آن، و به آن‌چه در برابر چشم ماست خیانت کنیم. در پهلوی واقعیت همیشه راهی برای گریز از آن می‌شود یافت، و برای پیوستن دوباره به آن‌چه واقعیت را خود پهلویی می‌کند.

@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

19 Nov, 20:49


#دلتنگی‌ها ۱۷


و بین آسمان و صبحانه
آوار بیزاری‌ست

وقتی که بیزاری،
در خستگی کاغذ،
                      ناسازی اعداد
آوار شود
و خستگی کاغذ بیمار رقم؛
با دست قدم روی صدایی بگذارم
که طول مدید خون اسبی را
وقتی که جوان بودم
در کوچه‌های تنگ شیهه می‌کرد

قلبی که جنگل مؤنث ضربان است
                                     اینک!

با طول مدید خون من
رفتاری مردانه دارد.


@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

24 Oct, 18:48


در وقت مرگ
هر چگونه که می‌کنم سکوت را
پر از سکوت می‌کنم...



در فقدانِ شاعری همیشه، در همیشگیِ هوشنگ چالنگی «که انسان تنی مردنی دارد و روزهایی نمردنی‌.»

یدالله رویایی

01 Oct, 20:01


#عبارت‌ازچیست

نادرپور در پاسخ به صدرالدین الهی می‌گوید که رویایی از نامفهوم حرف زدن و مخاطبان را به حیرت افکندن لذتی شیطنت‌آمیز می‌برد. بین خودمان باشد! آیا این گفته‌ی نادرپور را قبول دارید؟

 

نه، اصلاً، نادرپور در این نوع از قضاوت‌هایش بیشتر خاطره‌ها و معاشرت‌هایش را ملاک داوری قرار می‌دهد تا آثار و نوشته‌های آدم را. در این مصاحبه هم از حافظه‌ی نادرپور برای نوعی تاریخ‌سازی از جریان‌ها و جنبش‌های گوناگون شعر معاصر استفاده شده است، حافظه‌ی بسته‌ای دارد. و همین حافظه‌ی بسته را روی کاغذ ریخته است با عنوان «طفل صدساله‌ای به نام شعر نو». منظور من هم از تاریخ‌سازی که گفتم، ساختن جریان‌های کاذب نیست. که این یکی را نادرپور نکرده است، لااقل در شعر، ولی از جعل و تحریف، در زندگی خصوصی آدم‌ها ابایی ندارد. البته در ثبت و ضبط جریان‌های صد ساله‌ی شعر نو نادرپور هم تمایلات شعری خودش را محور و مدار می‌کند، چرا که حافظه‌ی او را هم همین مدار و محور اداره می‌کند. او جریان‌سازی نمی‌کند اما جریان بی‌شناسنامه‌ای راشناسنامه می‌دهد، و یا برجسته می‌کند، مثل اصرار و تأکیدی که بر «مکتب سخن» می‌کند که تعریفی هم اگر به دست ندهد پیداست که یعنی او و دکتر خانلری. خوب. این حق اوست، اشکالی هم ندارد او می‌نویسد تا جریانی را نجات بدهد، یعنی تمایل‌های نادرپوری را در شعر امروز نجات بدهد. و به نظر می‌رسد که دستپاچه شده است.

بنابراین نباید تعجب کنید که نادرپور به جنبش شعر حجم و شاعران‌شان حمله می‌کند و شعر آن‌ها را پیچیده و نامفهوم و لذا مردود می‌بیند. او با شعر شاعران دفتر «شعر به دقیقه‌ی اکنون» حتا پس از چندین بار خواندن رابطه‌ای برقرار نمی‌کند، همین برای او کافی‌ست که بنویسد: «این شعرها» حاصل ناتوانی شاعران‌شان‌اند.

مشکل نادرپور مشکل جریان‌ها و نام‌هاست نه مشکل شعر و آن‌چه شعر را می‌سازد. مسئله او برای او این نیست که چرا حرف‌های مرا درباره‌ی شعر حجم بغرنج دیده است، بلکه مسئله‌اش مثلاً این است که چرا فرامرز سلیمانی نام ۳۷ تن از شاعران موج سوم و شعر حجم را قاطی کرده است (کجا؟) نتیجه‌ی انباشتن این‌همه ارقام و آمار و اسماء در ذهن نادرپور (در این مصاحبه‌ی یکساله برای آن «طفل صد ساله») این می‌شود که با یک جمله‌ی ادبی تکلیف شعر حجم و شاعران آن را روشن می‌کند:
«حجمی مواج از ابر و دود، در آسمانِ زلالِ سخنِ اصیلِ فارسی.»
زبان نقد را که ملاحظه می‌فرمایید! ما اگر فرهنگ نقادی نداریم، برای این است که تمام تاریخ ادبیات ما با همین زبان نوشته شده است.

 
عبارت از چیست؟  شبانه‌ی بحث
رمان و فرم، شعرِ مفهوم، پست‌مدرن
برچیده از «مجله‌ی عاشقانه» ویژه‌نامه‌ی یدالله رویایی، شماره‌ی ۷، هوستون، به ابتکار بیژن اسدی‌پور
مهر ماه ۱۳۷۳

 

یدالله رویایی

17 Sep, 18:43


#شعرهای‌دریایی ۳۰


دریای عاشقان غریق،
سربازهای مغروق،
دریای بردگان مفقود.
                  دریا
                  ی
                 غرق
 
دریای قهرمانان،
که با نجات معجزه‌آساشان
پایان برای قصه‌های عجیب
                  می‌سازند،

دریای فاتحان بیگانه،
دریای ناخدایان پیروز ـ
بر مردم گرسنه‌ی ساحل،

ای روح آلبو کرک ـ
گسترده در کبودی بی‌انتها!
ای روح آب‌ها همه از تو!
یکبار از خلیجِ مجروح فارس،
وز تنگنای حوصله‌ی عمان،
و هرمز فسانه،
تا زنگبار و ساحل دارالسلام،
کف‌های تشنه‌ی عظمت را
که عاشقانِ قدرتند،
که دختران تسلیمند،
تا پرتقال، سوی تو خواهم راند.
تا پرتقالِ موعود،
تا پرتقال ملوانان بزرگ
تا پرتقال تاریخ
تا پرتقال سلطه
             تا پرتقالِ
                        درد.

دریای دوستی:
در آب‌های بدرقه،
در آب‌های استقبال،

دریای دشنام
ـ دریای رهزنان
دریای جاده‌های معمّایی ـ

دریای مرگ
ـ مرگِ در آب‌های مشقت
مرگِ در آب‌های جنایی

دریای دور و نزدیک
دریای آب و ساحل 

دریای کار و بیکاری،
               بیعاری،
دریای اعتراف بدن‌ها
در راه رفتن پسران بلوغ
با جامه‌های تنگ کنایی
دریای خشم و آرام،
با دوزخ و بهشت بهم ریخته.

       مجموع کارهای درهم،
       تصویر ذهن آشفته،
                                   ای ذهن،
                                   آشفته!



@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

20 Aug, 19:56


#هفتادسنگ‌قبر
سنگ موریس


میل مرگ
زنده از زندگی بود
مثل باید
آن‌چه این‌جا نباید.



کاینات او سپیده بود، روزبهان که روی کاینات می‌نوشت: نوشت. و بلای نوشت در این بود که حامل حرف بود.


@Yadollah_Royai

یدالله رویایی

06 Aug, 20:10


یداله رویایی، پرویز اسلامپور

یدالله رویایی

06 Aug, 19:59


#لبریخته‌ها ۲

راه از تو می‌آید بر تو
راه می‌آید از من بر من
در جلوه‌ی مجهولی می‌آید ناگاه
بر راهِ تو از من خندق می‌خندد
و راه،
می‌افتد

می‌افتد بر خنده‌ی خندق راه
چیزی دیگر در تو با من می‌افتد.


@Yadollah_Royai