بانک کشاورزی ویست
همین اول کار بگویم ویست و ویستیها خیلی مظلومند!
آنها که جاده نه چندان درست و حسابی خوانسار به ویست را رفتهاند، دست کم پنجاه مرغداری و گاوداری دیدهاند که ضمن آن که جلوه نامطلوبی دار، البته تحفه تمدن و انقلاب بوده و نود درصد آن هم مالکان خوانساری دارد. (فعلا بماند که چرا برای این امتیازها سکوت شد!) شهرت ویست هم از ازل به کشاورزیاش بوده که در این چهل سال اخیر با چاههای فراوانی که بالا دست زدند رمقی از آن نمانده و حداقل چهار قنات باستانی آن به لانه روباه تبدیل شده اما هیچکدام از این موارد ارزش کشاورزی منطقه را کم نمیکند زیرا کشاورزی بالا دست و مرغداریهای فراوان و مراکز تولید لبنیات که بعضیشان از برندهای کشوری هستند پتانسیل گردش مالی خوبی را نوید میدهند. مسولین هم به وقتش پز صنایع دستی، محصولات لبنی و کشاورزی ویست را می دهند اما در وقت عمل...
مظلومیت اما این جاست که با این پتانسیل موجود و اضافه بر آن شهر شدن ویست در سه سال گذشته، از هفته قبل بانک کشاورزی ویست را تعطیل کردند و افکار عمومی این مردم نجیب را در بهت و نارضایتی شدید فروبردند. شگفتانه این است که دستگاه دولتی مربوط که نتوانسته از قدرت نهادهای نظارتی برای استفاده از توانایی مالی صنایع مذکور که تماما کشاورزی هستند استفاده کند، با بهانه کردن «به صرفه نبودن»! بانک را تعطیل کرده و به این وسیله ناتوانی خود را پوشانده است.
این روزها تب و تاب فراوانی از سوی شورای برای پاسخ به نارضایتی مردم و انتقال صورت وضعیت افکار مردم به نهادهای ذیربط در جریان است ولی از مسولین بالادست هیچ کس نمیگوید چرا نتوانستند صنایع موجود در محل را به تدبیر با خود همراه کنند. آیا مردم ویست که تنها سهمشان از صنایع جدید همین مرغداریها بوده باید شب و روز بوی آنها را تحمل و مرض آنها را بگیرند و هر روز شاهد تعطیلی نهادهای دولتی در محل خودشان باشند؟ آیا تصور می کنید نارضایتی از انقلاب چگونه ایجاد میشود؟ تصور میکنید مهاجرت به شهرهای بزرگ به چه دلایلی اتفاق میافتد؟ آیا تعطیلی بانک کشاورزی با اهداف نظام همسو است؟
آیا این قصهی مظلومیت نیست؟
چو سلطان عنایت کند با بدان
کجا ماند آسایش بخردان؟
محمد حسین فروغی