– در پـردهی سرمایهٔ شـب، پیداست اشکانی که از آتـش حسرتش سخـتی خود را میسـوزاند؛
شیطانـی که در هجومـی از دیوانـگی اشکهایـش را به نیکـویی بیاشامـاند اما در حقیقـت آن اشکها نه از درد پاکیـزه میشوند، بلکه عمیـقترین نفـرت و بیـم از واقعیـت هستند.
در این پردهی تیـره هر گوشـهای از دلِ مظلوم شیـطان، هزاران رمز و اسرار خونین پنهـان شده است.
مگر که فردایی برخواسـته از تاریـکیها، تواند رازهای این اشکان پـرده بردارد و آنها را در آیینـهی حقیقـت بنگـرد.
شیطانـی که در هجومـی از دیوانـگی اشکهایـش را به نیکـویی بیاشامـاند اما در حقیقـت آن اشکها نه از درد پاکیـزه میشوند، بلکه عمیـقترین نفـرت و بیـم از واقعیـت هستند.
در این پردهی تیـره هر گوشـهای از دلِ مظلوم شیـطان، هزاران رمز و اسرار خونین پنهـان شده است.
مگر که فردایی برخواسـته از تاریـکیها، تواند رازهای این اشکان پـرده بردارد و آنها را در آیینـهی حقیقـت بنگـرد.