صُدغَیها

@sodqaihaa


مختارات من الرومانسیات الکلاسیکیة و المعاصرة

منتخبی از عاشقانه های کلاسیک و معاصر عرب

ـ صدغیها: دو طره‌ی آویخته بر بناگوشش...

انتخاب‌ها و ترجمه‌های خودتان را به اينجا بفرستيد:
@alimim63

اصول صدغیها:
https://t.me/sodqaihaa/1048

صُدغَیها

21 Oct, 08:05


أمشي وحيدة على أرض المطار وسعيدة
لم يودّعني أحد في المطار السابق
ولا ينتظرني أحد في المطار الآتي
وما من مخلوق يتبعني
وحده موظف الأمن في المطار يسألني:
- ما اسمك؟

-اسمي الحرية..

در سالن فرودگاه
خوشبخت و تنها
راه می‌روم
کسی در فرودگاه قبلی با من خداحافظی نمی‌کند*
کسی در فرودگاه بعدی منتظرم نیست
نگاه هیچ کس مرا دنبال نمی‌کند
هیچ آفریده‌ای جز مأمور فرودگاه
که می‌پرسد:
- نامت را بگو؟!

-من آزادی‌ام!

غادة السمان
میسون پرنیایی‌فرد

*درخصوص کلمه «لم‌یودّعني» که «لم» بر سر فعل مضارع آمده، صحیح آن است که در ترجمه، ماضی یا ماضی نقلی برگردان شود. [خداحافظی نکرد یا خداحافظی نکرده است]
لکن «صدغیها» به مترجم این قطعه دسترسی نداشت و اجازه دخل و تصرف در عبارات را به خود نداد.

@sodqaihaa

📷 تصویری از فرود هواپیمای مسافربری به فرودگاه بیروت در میانهٔ انفجارهای شب ۲۰ اکتبر

صُدغَیها

14 Oct, 12:36


از دل مردم درت میارم که تنهایی دوستت داشته باشم!

@sodqaihaa

صُدغَیها

13 Oct, 09:21


المذيع: على من أنت ثائر؟
نزار قباني: على مدن الحجر التي قتلت أختي.

«وصال» خواهر «نزار قباني» در ۲۵سالگی خودکشی کرد، چون خانواده، مانع ازدواجش با مردی شدند که دلباخته‌اش بود.
نزار آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشت.
بعدها در زمان شُهرتش، در مصاحبه‌ای از او پرسیدند:
شما و شعرتان علیه چه عصیان می کنید؟

گفت:
«علیه رسومِ سنگواره‌گشتهٔ شهری که خواهرم را کشتند»

نزار قباني
مسعود باب‌الحوائجی

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


سَبت سلمیٰ بِصُدغَيها فؤادي!

«سلمی» دلم را با دو طرّه آویخته بر بناگوشش ربود!

حافظ

«صُدغیها» این بار بر دیوارهای دمشق!

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


لنا من نوره فی کل وقت
ضیاء ما تغیره الدهور

از آن به دير مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه، در دل ماست

شبلي
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


الماءُ في ناظري والنار في كبدي
إنْ شِئتِ فاغترِفي، أوْ شئتِ فاقتبسِي..

در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست
اين دل زار نزار اشكبارانم چو شمع..

الشريف الرضي
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق..

حافظ

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


فلستُ أرى قلبي لغيرك يصلحُ..

حرامم باد اگر من جان به‌جای دوست بگزینم..

سمنون المحب
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


إنّي أتيتُ بأشتاتي لتجمعها
ما لي أراكَ وقد شتّتَ أشتاتي؟!

در خلاف آمد عادت بطلب کام، که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم!

عربيات
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


‏ألا إنّمَا الدّهرُ لَيَالٍ وَ أعْصُرٌ
و ليسَ على شيء قويم بمستمرّ..

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور..

أمرؤ القيس
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر...

عربیات
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


إن لحظة حب تبرر عمراً كاملاً من الإنتظار..

جفاي يار پريچهره عاشقانه بكش
كه يك كرشمه تلافی صد جفا بكند..

أحلام مستغانمي
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


و فتّانَةَ العَینَینِ قتّالةَ الهَوی
إذا نَفَخَت شَیخاََ رَوائِحُها شَبّا..

گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم..

المتنبي
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


و ماشابَ راسِی مِن سِنینَ تَتابَعَت
علیَّ و لکِن شیّبَتنِی الوقائِعُ..

من پیرِ سال و ماه نیَم یار بی وفاست
بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم..


عامر بن واثلة [أبو الطّفیل الکنانی]*
حافظ

*از آخرین صحابه خاتم‌النبیین و متوفی به ۱۰۲ ه. ق.

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی، زمانه خون‌ریز است..

إخفوا کؤوسَكُم فی کمامِكم المُرَقَّعَة
فالدهر يا اصدقائي سفّاح يُریقُ الدّمَ كما تُراقُ الرّاحُ من عُیونِ الأباریق..

حافظ
تعریب: فاروق نجم‌الدین

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


وملأتُ روحي منك حتى لم يَعُد
مني لروحي موضعٌ ومكانُ..

چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم..

أحمد مطر
حافظ

#تطبیق

@sodqaihaa

صُدغَیها

11 Oct, 14:08


برای حافظ..

@sodqaihaa

صُدغَیها

09 Oct, 06:10


حدّثيني عن الثورة و الحريّة و النّضال.. ثمّ قبّليني!

[هرچه می خواهی] برایم از انقلاب، از آزادی و از جنگ بگو..[اما] بعد از آن مرا ببوس!

عربيات
علی م


@sodqaihaa

صُدغَیها

27 Sep, 19:09


در آستانه گریستن
چشم هایش را از آنها پوشاند و خواند:
«رحم آر بر این دل غم‌اندوز»

@sodqaihaa

صُدغَیها

22 Sep, 08:11


خوفي اذا عاد الخريف وما رجعت مع المطر
خوفي اذا ما الشوق عربد داخلي و برغم اخفائي ظهر..

ترسم از آن است که پاییز برگردد و با باران برنگردی
ترسم از آن است که اشتیاقم علی‌رغم آن‌که پنهانش ساخته‌ام از درون جانم فریاد برآورد..

از قصیده زیبای «نشاز في همس السحر» اثر شاعر سودانی «روضة الحاج»
علی م

کامل این شعر را اینجا ببینید:
https://www.adab.com/post/view_post/39894

@sodqaihaa