نیه توچکا شیفتهی ناپدری ست او در مشاجرات مادر و ناپدریش پیوسته جانب پدر را میگیرد. بله، پدر چون او نمیداند ویولنیست دیوانه و بیکار پدر او نیست. او آرزو دارد که مادرش بمیرد تا با پدر از آن خانه برود و زندگی خوشی را آغاز کند. زیرا او برای دخترک قصه میگوید و جهان کودکانهی او را با تخیل خود رنگ آمیزی میکند. مادر به سختی کار میکند تا مخارج زندگی را تامین کند. او پیوسته خسته و خشمگین است و دخترک درک نمیکند دلیل این همه خشم، فشار سنگینیست که مادر متحمل میشود…
این کتاب قرار بود اولین اثر داستایفسکی باشه اما یک اثر ناتمام موند چون فئودور حین نوشتن داستان تبعید و دستگیر شد و بعد از تبعید سراغ کامل کردن داستان نرفت اما داستان آنقدر قشنگه که فکر میکنی ناتمام موندن هم جزیی از فرم داستانه… این کتاب در بین آثار فئودور استثناست چون فئودور در داستان هاش معمولا به مرد ها میپردازه و این اولین باریه که از زاویه ی دید یک دختر مینویسه و به شدت تو این کار ماهره…این کتاب تمام شخصیت های بعدی کتاب های فئودور رو دربر میگیره و یجورایی شناسنامهی تمام آثار فئودوره…داستایفسکی بعد از این کتاب هرگز نام هیچکدوم از آثارش رو بر اساس اسم شخصیت انتخاب نکرد..
T.me/sattabook