دلبرم
میشود امروز عصر کنار تو نشست...؟
با تو شعر خواند
با تو قهوه خورد
میشود کمی نزدیکتر بیایی...
موهایم را نوازش کنی...
در چشمانت خیره شوم
میشود در این عصرهای سرد قلبی
با تو از عشق شقایق ها گفت...؟
با تو از پرواز پرستو ها گفت...؟
میدانی که قلب ویران من به تکرار نام تو را میگوید...
و دلم را جزتو دلبری نیست
ای یگانه...
تو را مثل نفس هایم هر روز به تکرار میخواهم
بی اختیار و با عشق....