#پارت914
حاال که بحث ازدواج مون جدیه و دیگه کسی نیست که خرابش
کنه تو حقته که تموم حقیقت رو بدونی...بدونی که اگر با من
ازدواج کنی هیچ وقت بچه دار نمیشی!...
عمیق نگاهش کردم و گفتم:
_من مطمئنم که مشکل تو حل میشه نیک...تو اصال هیچ وقت
دنبال درمان این مشکل بودی...؟قطعا نبودی...!حتی اگر درمان
نشه من باز هم کنارت میمونم چون خیلی خیلی خیلی دوستت
دارم.
نیک:دنبال درمانش نرفتم اما...
میون کالمش پریدم:
_امایی این وسط وجود نداره...ازدواج می کنیم و بعد باهم دیگه
دنبال درمان مشکلت میریم...حتی اگه هیچ راه حلی هم وجود
نداشته باشه برای من اصال مهم نیست... چون عشقی که من به
تو دارم ب ه خاطر یه بچه خراب نمیشه!...
دستشو قاب صورتم قرار داد و سرشو کمی جلو آورد.
آروم پچ زد:
_قول میدی که هرچی که شد کنارم بمونی... ؟929
دایان
با اخم گفتم:
_من تا پای مرگ رفتم و برگشتم نیک...یعنی واقعا هنوز به عالقه
من شک داری!...
توجهی به حرفم نکرد و با تحکم گفت:
_قول میدی...؟
لبخند زدم و گفتم:
_قول میدم!...