أخم تو اگر! باعث صد دلنگرانى ست
لبخند تو داروى مريض سرطانى ست
در هر نفست معجزه اى دارى! و ديدم
اين معجزه ها يك نه، دوتا نه و سه تا نيست
تو مسئله آموز دوصد شاعر شهرى
در حلقه ى درس تو غزل مصرع آنى ست
يك نكته كه از درس معانى بسرايى
پر بار ترين دائرةالگنج معانى ست
بگذار كه معتاد دوتا لب بشوم، كه
لبهاى تو شيرازه ى ترياك جوانى ست
تا بوسه زدى قند فرو ريخت، شكر شد
اين فلسفه ى روز و شب بوسه تكانى ست
چشمان تو از بس كه جنون زاست، هميشه
معقول ترين شاعر اين شهر روانى ست
بايد بنويسم كه نظر هاى تو بر من
بهتر ز هزاران خبر و نامه رسانى ست
-
يك جمله ى كوتاه دراين شعر بگويم!؟
معشوقه ى من شهر نشينى ملدانى ست
معشوقه ى من معجزه ى حضرت حوا
معشوقه ى من پاك ترين مريم ثانى ست
لبخند زد و شهر فرو ريخت به پايش
بايد بنويسم صفت آش پسته دهانى ست
بايد بنويسم، بنويسم، بنويسم
بايد بنويسم صفت اش پسته! ببخشيد
اين بيت كمى بيشتر از من هيجانى ست
اين شعر اگر وصف قد اش را نه نموده است
تقصير از الفاظ من و ضعف زبانى ست