سکانس پایانی فیلم سینمایی «راه های افتخار»ساخته ی استنلی کوبریک با بازی جاودانه ی کرک داگلاس يک شاهکار است.
یک شاهکار ضد جنگ،
از شاهکارهای تاریخ سینما سربازان فرانسوی خسته وفرسوده از زخمهای جنگ جهانی اول درکافهای نشستهاند.
جنگی که یکی از بیمعناترین و بیحاصلترین جنگهای تاریخ بود.
صاحب کافه، یک خوانندهی زن آلمانی (با بازی کریستین هارلن) را روی صحنه میآورد تا برای سربازان بخواند.
موج تحقیر و تمسخر به سوی زن که از کشور دشمن است، روانه میشود.
زن شروع به خواندن می کند. سربازان کلمات آواز را که به زبان آلمانی است نمیفهمند، ولی کم کم در اندوه آواز زن غرق می شوند.
و آرام آرام با صدای زن، ملودی آواز را زمزمه میکنند.
جادوی موسیقی که زبان تمام مردم جهان است، اثر خود را میگذارد و انگار درآن لحظه ی جادویی نه تنها پوچی جنگ و بیهودگی آنهمه کشتار و ویرانی بر آنها آشکار می شود،
بلکه با اشک های زن که درد مشترک همه ی آنهاست، اشک می ریزند.
وبدينگونه کوبریک یکی از زیباترین سکانسهای ضدجنگ تاریخ سینما را بر پرده خلق میکند.
گولن مرا یاد حاجی بازاریهای مخالف بانکداری ربوی میاندازد یاد صندوقهای قرض الحسنه یاد «خر هم همه چیزش اقتصاد است» و طیف گسترده ای از صدر تا بنی صدر از اقتصادنا تا اقتصاد ما
گولن مرا یاد انجمن های خیریه مذهبی میاندازد از حجتیه تا عسگریه و یاد مدارس با مدیریت مذهبی از مفید تا علوی و تولیداتش از خزعلی و خرازی تا ظریف و ظفرقندی از مطهری و ولایتی تا سروش و حداد عادل از محمد اصفهانی و محمدرضا شریفی نیا تا مجتبی خامنه ای و علی اکبر محتشمی
گولن مرا یاد مذهبیملیها می اندازد که خود را ملیمذهبی مینامند ولی در لحظه سرنوشتساز ملت را به پای مذهب قربانی میکنند، یاد نهضت آزادی یاد بازرگان و سحابی میاندازد.
گولن مرا یاد ترکیه یاد تِرکیTurkey یاد بوقلمونی رنگ شده در نقش طاووس در ویترین میاندازد.
گولن مرا یاد غول یاد گول می اندازد. و مالش چراغی که در آن زندانیست.
. روزی که این شکارو در اینستا گرام کردم،روح الله زم زنده بودو از طریق دوستی مشترک پیام داد و خواست مطلبو مطمئن بشه.
اما نکته ی جالب داستان اینجا بود که این خانم(نوه ی خمینی)علنا بنده رو در اینستاگرام تهدید کرد با این جمله:
برای خودت بهتره که پاکش کنی.
اونروزها من در گزارش مربوطه نوشته بودم که کیف از کانادا خریده شده و ایشون با حالت لودگی گفت تا بحال کانادا نرفتم و از انگلیس خریدم.
وقتی که دید این تصویر در مجازی پخش شده،شروع کرد به خوشمزه بازی و پرت و پلا گویی(مثل تصویر آخر).
بگذریم،اما مهم بیداریه، مهم اینه که ما(جامعه) بیدار بشیم و شوک نشیم از اینکه به اسم حمایت از مستضعفین،این خانواده ی تودرتو با غارت یک ایران،
مستضعف ساختند و در این مبارزه جیب هارو قراره پُر کنند،اما نه ثروت ایران تمومی داره و نه جیب این جواکش انتها!
مهم اینه که برای ما عجیب نباشه و با دهان باز و چشمان از حدقه دراومده در مورد زندگی تجملاتی مدعیان «مقاومت»و «محور»و پر گویان «برای مردم» از مشتی سید حاکم و اسلامیست افراطی،
توقع شرافت نداشته باشیم و با سایر عناوین مردمی و گول زنک همچنان فریب نخوریم،
اونهم برای جامعه ای که دل سیر از چپگرایان فریب خورده و این جماعت آخوند باز،نزدیک به نیم قرنه همه جوره سرمون گول مالیده و کلاهی بر سرمون گذاشتند که تا قوزک پامون رو پوشونده.
نباید تعجب کنیم که خبرگزاریها از ده هزار و هشتصد دلار همراه #يحي_السنوار حرفی نمیزنند و عجیبتر اینکه مردم ما کیف رو دیدن،اما تونلی رو که با پول دهها صدها هزار کیف اون مدلی ساخته شده،ندیدند،
زندگی مرفه یک موش کور زیر زمینی با اتاق و گاو صندوق پر از پول و دو دستشویی و حمام اونهم چند ده متر زیر زمین،
دستگاههای اکسیژن رسان و تهویه و نور و خلاصه پولهایی که اون زیر تا میاد خرج بشه،نصفش هاپولی میشه،نصفش هم خرج مشتی تروریست بزدل و تمام اینها در حالی هست که جمهوری اسلامی یک عدد پناهگاه در ایران نساخته.
ما با بدترین مدل از حکومت روبرو هستیم که از نوه ی خمینی تا زن سنوار در حالی با کیف های چند هزار دلاری رو و زیر زمین پرسه میزنند که مردانشون زیر زمین خزیدند و در گوشه ای از وحشت خیالشون بفکر عمیقتر شدن تونل بعدی هستند.
یادمون باشه این کیف ها،با خونهای بسیاری خریداری شده و ما کیف و گوشی آیفون زینب رو میبینیم،اما معلمین شیاطین در چهره ی زنان و دختران و نوه ی ایشان را هرگز!
یادمون باشه تاریخ سراسر از این زنان عفریته ایست که در حال تاراج هستند،برخی با خون فروشی برخی هم در قالب فعال حقوق بشری و خبرنگار آزاد با طرح # غرامت گیت ایران فروشی
. تحریم کالاهای اسرائیلی توسط حامیان حماس؛ استفاده رهبران حماس از همین محصولات!
انتشار تصویری از وسایل همراه "یحیی سنوار" مورد توجه بسیاری از کاربران ایرانی قرار گرفته است.
بایکوت اجناس ساخت اسرائیل توسط حامیان حماس در شبکههای اجتماعی با انتشار ویدئوها و تصاویری از شکستن و تخریب این محصولات همراه بود.
اما اکنون، انتشار تصویری از وسایل همراه یحیی سنوار، نشاندهنده استفاده از محصولات اسرائیلی توسط رهبران حماس است.
همچنین، در روزهای گذشته انتشار ویدئویی از عبور خانواده سنوار از تونلهای زیرزمینی قبل از حمله ۷ اکتبر، واکنشهای گستردهای در شبکههای اجتماعی به دنبال داشته است.
میرزا محمد متخلص به «فرخی یزدی »متولد ۱۲۷۶ در یزد و درگذشته ۲۵ مهر سال ۱۳۱۸ بوسیله آمپول هوا، از آزادیخواهان ، وطن پرستان و شاعران بنام ایران بود .
در آغازین روز های مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران فرخی از دموکرات های جدی و در شمار آزادی خواهان شهر یزد قرار گرفت.
قسم به عزت و قدرت و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
هزار بار بود به ز صبح استبداد برای دسته پا بسته ، شام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آن کس که داشت از دل و جان احترام آزادی
در نوروز ۱۲۸۸ مسمطی خطاب به حاکم یزد در مجمع آزادی خواهان یزد می خواند و موجب خشم حاکم شد تا جایی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان بیافکنند ولی وی به کمک چند تن از دوستان از زندان گریخت.
عید جم شد ای فریدون خو ، بت پرست مستبدی خوی ضحاک است این خونه ز دست
خود تو میدانی ، بیم از شاعران چاپلوس کز برای سیم ، بنمای کسی را پا بوس
یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس من نمیگویم تویی درگاه هیجا همچو طوس
لیک گویم ف گر به قانون مجری قانون شوی بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
در اواخر سال ۱۳۸۸ به تهران رفت و اشعار و مقالات موثری درباره آزادی ایران در جراید آن شهر انتشار داد که مورد توجه ملیون و آزادیخواهان قرار گرفت.
در آواخر سال ۱۳۰۰ روزنامه طوفان را منتشر کرد .
این روزنامه به طرفداری از توده رنجبر و کارگران انتشار می شد به همین جهت فرخی، بارها در حبس و تبعید به سر می برد .
فرخی اشعار حتی در زندان اشعار سیاسی می سراید و بین زندانیان منتشر می کند .
خشم حکومت از او باعث می شود او را از زندان قصر به زندان موقت تهران انتقال داده و در سلول انفرادی می گذارند و در شب ۲۵ مهر ماه ۱۳۱۸ به بیمارستان زندان می برند و به زندگی سراسر رنج و مبارزه اش با تزریق آمپول هوا توسط دکتر احمدی خاتمه می دهند.