مدرسه و دانشگاه، مانند کارخانههایی هستند که هدفشان تولید کارمندان و کارگران بهتری است. آنها به دنبال افرادی با تفکر باز و خلاق نیستند؛ آنها میخواهند شما همیشه در حال کار کردن باشید و در مسیر مشخصی حرکت کنید.
شما ۴۰ سال از زندگیتان را صرف کار میکنید، روزی هشت ساعت، و در پایان هنوز هم با فقر دست و پنجه نرم میکنید. به شما یاد میدهند که یک مصرفکننده خوب باشید، نه یک تولیدکننده. ثروتمندها کسانی هستند که میتوانند ارزش خلق کنند و به جای مصرف، تولید کنند.
با این حجم از سرگرمیهایی مانند بازی، فیلم و موسیقی که در دسترس همه است، تلاش میشود تا حس بیخیالی و راحتی را در شما ایجاد کنند. این وضعیت شبیه به اعتیاد است؛ چون هیچ انسانی در تاریخ وجود ندارد که نامش به عنوان کسی که زندگی راحت و بیدغدغهای داشته، ثبت شده باشد.
بنابراین، باید به این نکته توجه کنید که زندگی در آسایش و راحتی ممکن است فریبنده باشد، اما در واقعیت، این یک زندان خاموش است که مانع از پیشرفت و تحقق رویاهای واقعی شما میشود.