Nuance

@nuance_0


گفتنی‌ها و دیدنی‌هایی از سینما، فرهنگ و
چیزهای دیگر

بابەتە کوردییەکان لە:
@kurdi_feed

لترباکسد:
https://boxd.it/9wdv

ویدیوها:
@nuance_video
لینک کانال‌های اقماری در این کانال پین شده.

تجسمی:
@gallerymajazibasir

Nuance

15 Oct, 08:37


کاری به خوب و بد نوسفراتوی مورنائو ندارم ولی سرلوحه‌ش حقیقتاً رعشه‌آور و فوق‌العاده‌س:

نوسفراتو
آیا طنین این واژه به گوش شما
همچو نعیق نیمه‌شبان پرندهٔ مرگ نیست؟
مباد که بر زبانش آورید،
ورنه صورت‌های حیات در سایه‌ها محو می‌شوند
و کابوس‌های موحش از قلب‌تان
سر بر می‌دارند و خود را از خون‌تان
پروار می‌کنند.

نــوانــس

Nuance

14 Oct, 19:11


عارضم به حضورتون، یکی از رفقا کتابفروشی آنلاینی داره به اسم ناقوس که اونجا کتاب‌های زبان اصلی عرضه می‌کنه - البته فقط از نوع کاغذی. نکتهٔ جالب ماجرا اینجاست که کتاب‌های حوزهٔ سینما و ادبیات نمایشی هم میاره و موجودیش رو اینجا لیست می‌کنه.

نــوانــس

Nuance

11 Oct, 19:09


#منتشر_شد‌
افسانۀ هزار سالۀ بردگی آنجیو و زوشیو، که با داستان سانشوی مباشر اوگای موری در سال ۱۹۱۵ و فیلم کنجی میزوگوچی در سال ۱۹۵۴ شناخته شد، نه‌فقط به‌خاطر پیشینۀ دورودرازش بلکه به‌خاطر سازگاریش با قرن‌ها بازنگری و بازگویی در مرکز توجه بوده است. با طیب خاطر می‌توان گفت که اگر اوگای موری این افسانه را در قالب نثر امروزی نمی‌ریخت، میزوگوچی آن را در هیئت فیلم بازگو نمی‌کرد. سانشوی مباشر رمانس جدایی و میل به رجعت است، میلی که این افسانه را در قرن بیستم به‌سمت دو بازگویی با سبک‌های مختلف سوق داده، یکی سنتی و دیگری مدرن؛ زیرا هر دو، یعنی افسانۀ پریان و ملودرام، دربارهٔ مراحل گذار زندگی افراد در نقش اعضای خانواده، پیش‌فرض‌های مشترکی دارند. همۀ نسخه‌ها از تبعید سیاسی می‌آغازند؛ بنابراین، جای تعجبی ندارد که سیاستْ داستان را در راستای اهداف خود به خدمت گرفته باشد. با اینکه‌ گفتمان عمومی این حکایت را مفید دانسته، اما باید بدانیم که این فقط کشمکش آدم‌ها و دولت‌ها در روایت نیست که داستان را زنده نگه داشته است.

سانشوی مباشر
اوگای موری
فرهاد بیگدلو
۷۶ صفحه
۶۵ هزار تومان

#سانشوی_مباشر
#اتاق_نوولا
#نشر_رایبد

@raybodpub

Nuance

07 Oct, 08:11


قسمت دوم اوزوماکی هم اومد، بشتابید و از اینجا دانلودش کنید.

نــوانــس

Nuance

06 Oct, 12:28


امروز سر کلاس سٶالی پیش اومد که بعداً به جواب کاملش رسیدم و فکر کنم چیز جالبی باشه.

سٶال این بود:
شما از کانت نقل می‌کنید که اثر هنری (در محدودهٔ هنرهای زیبا) باید بی‌غرض و بی‌نفع باشه اما مثلاً فیلم‌های پروپاگاندا یا اجتماعی رو داریم و خب معلومه که اینها غرضی پشت‌شونه. این رو چطور می‌شه توجیه کرد؟

جواب من اینه:
ابتدا اینکه هر فیلمی لزوماً اثر هنری نیست، همون‌طور که هر خط‌خطی‌ای نقاشی و به تبع اثر هنری نیست. اما در کل این مسئله رو فقط زمان می‌تونه حل کنه. یعنی وقتی اون غرضی که پشت کاره بی‌وجه و بی‌اعتبار شد و فیلم یا هر اثری در قالب‌های هنری بالاجبار روی پای خودش ایستاد و به ارزش‌های زیبایی‌شناختی خودش تکیه کرد. مثلاً کارهای آیزنشتاین همه کمابیش پروپاگاندا هستن، اما حالا که دیگه نه شوروی‌ای در کاره و نه چیز خاصی از حزب کمونیست شوروی باقی مونده و به‌طور کلی اغراض سیاسی فیلم‌هاش رنگ باختن ما با آثار هنری یکه‌ای طرفیم که نشان از ذهن درخشان یک هنرمند نابغه دارن. البته این در مورد همهٔ فیلم‌های آیزنشتاین هم صادق نیست، مثلاً کم پیش میاد کسی در مورد فیلم خط مشی عمومی (کهنه و نو، ١٩٢٩) صحبت کنه، چون الان که نگاهش می‌کنی بیشتر به یک بولتن سازمانی شبیهه تا یک مستند هنرمندانه. کما اینکه آثار خیلی از همنسلان آیزنشتاین در حد همون بولتن یا آگهی تبلیغاتی بودن و حالا به دست فراموشی سپرده شدن. البته شاید اینجا مثال آیزنشتاین خیلی جالب نباشه چون وجه زیبایی‌شناسانهٔ کارهاش انقدر عیان بود که در زمانهٔ خودش هم جزو پیشتازان هنر سینما محسوب می‌شد، اما به قول معروف در مثل مناقشه نیست.

نــوانــس

Nuance

05 Oct, 11:09


خوشبختانه از باستر کیتون بی‌نهایت عکس وجود داره، این دوتا رو جدیداً ازش دیدم.

نــوانــس

Nuance

03 Oct, 17:05


دوستانی که به ترجمهٔ ادبی علاقه‌مندن یا مترجم ادبی هستن و دنبال کار می‌گردن با این آیدی به من پیام بدن:
@b_alaqeband

نــوانــس

Nuance

02 Oct, 07:16


قسمت اول از مینی‌سری انیمهٔ اوزوماکی (٢٠٢٤)، اقتباسی از مانگای افسانه‌ای جونجی ایتو و یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین پروژه‌های انیمه در سال‌های اخیر، داخل نوانس فایلز قرار گرفت. فایلْ زیرنویس انگلیسی چسبیده داره.

نــوانــس

Nuance

28 Sep, 07:31


«مدت‌هاست نقاشی نکرده‌ام. معتقدم عمر نقاشی به سر آمده. دیگر جایی برای کار ندارد. یعنی نه حتی بعد از پیکاسو بلکه بعد از سزان. او به آستانهٔ ناشدنی‌ها رسید. دیگران نقاشی می‌کنند شاید چون از نسل دیگری هستند، اما من خیلی زود فهمیدم که نباید ادامه داد. وقتی دست کشیدم، وحشتناک بود. اوایل، سینما صرفاً چاره‌ای موقتی بود، برای اینکه فکرم را مشغول کنم. گمانم انتخاب درستی کردم، چون سینما می‌تواند از نقاشی فراتر برود. در واقع، آیندهٔ نوشتن و نقاشی است، البته با دو نوع جوهر، یکی برای چشم و یکی برای گوش.»

روبر برسون در مصاحبه با میشل سیمان

نــوانــس

Nuance

26 Sep, 11:49


تبریکات زادروز برسون رو که دیدم، کنجکاو شدم ببینم در موردش به فارسی کتاب چی گیر میاد. توی سایت کتابخونهٔ ملی گشتم و به اینها برخوردم:

١- آشنایی با روبر برسون
ژان-میشل فرودون

٢- ب‍اد ه‍ر ج‍ا ب‍خ‍واه‍د م‍ی‌وزد: ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ا و ف‍ی‍ل‍م‌ه‍ای‌ روب‍ر برس‍ون‌
ب‍اب‍ک‌ اح‍م‍دی‌
از این کتاب سه ویراست منتشر شده و ظاهراً هرکدوم چندبار چاپ شدن.

٣- برسون از زبان برسون‏: گفت‌و‌گوهای روبر برسون ۱۹۸۳-۱۹۴۳
میلن برسون

٤- پول
کنت جونز
این کتاب قبلاً در انتشارات شورآفرین هم چاپ شده.

٥- روبر برسون: سبکی معنوی در فیلم
جوزف کانین

٦- س‍ب‍ک‌ اس‍ت‍ع‍لای‍ی‌ در س‍ی‍ن‍م‍ا: از‌و٬ ب‍رس‍ون‌٬ درای‍ر
پ‍ل‌ ش‍ری‍در

٧-١- ی‍ادداش‍ت‌ه‍ای‍ی‌ درب‍اب‌ س‍ی‍ن‍م‍ات‍وگ‍راف‍ی‌
روب‍ر ب‍رس‍ون‌/ مترجم: علی‌اکبر علیزاد
نشر ماکان
نشر بیدگل/ یه مقاله از سونتاگ بهش اضافه کردن.
این ترجمه از روی ترجمهٔ انگلیسی کتاب انجام شده.

٧-٢- ی‍اددادش‍ت‌ه‍ای‍ی‌ درب‍اره‌ی‌ س‍ی‍ن‍م‍ات‍وگ‍راف‌
روب‍ر ب‍رس‍ون‌/ مترجم: بهرنگ صدیقی
نشر مرکز
ننوشتن از چه زبانی ترجمه شده.

٨- موشت
روبر برسون

نــوانــس

Nuance

25 Sep, 11:39


یکی از اصول هنر مدرن تفاوته. یعنی اساساً شما در قامت یک هنرمند مدرن با تفاوت‌هاتون یا به قولی امضاتون شناخته می‌شین؛ در تقابل با هنر سنتی که برعکس شما باید اصول از پیش موجود رو مراعات کنین و هرچه پایبندی‌تون به اونها بیشتر باشه موفق‌تر به حساب میاین. اما تفاوت چیزی نیست که همین‌طوری به وجود بیاد. معدود هنرمندانی به‌خاطر تربیت و نوع زیست خاص‌شون از این تفاوت می‌شه گفت ذاتی بهره‌مند هستن، اما مابقی می‌بایست طی زمان و با مطالعه و تمرین و تجربه‌گری بهش برسن. چیزی که واقعاً سخته و بنا به استعداد و پشتکار طرف دیر یا زود داره. هرچند ممکنه اصلاً به‌دست نیاد. نظریهٔ مٶلف در سینما هم کمابیش تلاشی بود برای تئوریزه‌کردن همین مفهوم. اما تٲکید روی تفاوت آسیب‌های خودش رو هم داره. یکی از بدترین‌هاش ریاکاریه. شاهدیم که چطور در دهه‌های اخیر سینماگران زیادی با تفاوت‌نمایی سعی کردن خودشون رو بالا بکشن اما بعد از مدت کوتاهی دست‌شون رو شده یا وقتی موجی که سوارش شده بودن خوابیده از مد افتادن. فراتر از اینها، تداوم تفاوت هم دشواری‌های زیادی داره. در دنیایی که صنعت فرهنگ برش چیره شده هر اثر هنری خیلی زود به کالای فرهنگی تبدیل می‌شه و میفته توی خط تولید انبوه، بنابراین اثر اصلی در دریایی از کپی‌ها گم می‌شه. در این وضعیت، بی‌نهایت سخته که هنرمند بتونه همچنان تفاوت خودش رو حفظ کنه. از طرفی، همین شرایط صنعتی او رو به‌سمت تکرار خودش سوق می‌ده و تا آخرین رمق ازش کالای سودآور مشابه طلب می‌کنه یا گاهی خودش در جایگاه تاجر می‌شینه و دست به چنین کاری می‌زنه. مقاومت در برابر چنین وسوسه‌ای کار هر کسی نیست و معدودی می‌تونن حد نگه دارن. به‌خاطر همینه که تعداد بسیار کمی از چهره‌های مطرحِ امروز در سال‌های آینده به یاد آورده می‌شن.

نــوانــس

Nuance

23 Sep, 09:18


بلا لوگوسی و بوریس کارلف سر جلسهٔ تمرین فیلم کلاغ (١٩٣٥)

نــوانــس

Nuance

20 Sep, 12:23


دیشب داشتم با یک زامبی قدم زدم (١٩٤٣) ژاک تورنور رو می‌دیدم که توجهم به شباهت داستانش با جین اِیرِ شارلوت برونته جلب شد؛ توی تیتراژ بهش اشاره نکرده بودن. البته وقتی فیلم‌های هالیوودی، خاصه کلاسیک، رو می‌بینی خیلی وقت‌ها این اتفاق می‌افته، انگار هر فیلمی بازیافت یک یا چند داستان قدیمیه. نویسنده‌های زبردستی مثل پرستون استرجس به لطایف‌الحیل و با ترکیب انواع ایده‌ها و پیرنگ‌ها و حتی دیالوگ‌ها رد پای اثر/آثار اصلی رو محو می‌کنن و نویسنده‌های رده‌پایین از این کار عاجزن. البته خب پرواضحه این تز بیشتر در مورد فیلم‌هایی کاربرد داره که یا فیلمنامهٔ به‌اصطلاح اوریجینال دارن یا اونهایی که از داستان‌های باسمه‌ای و تجاری‌تر اقتباس شدن. به‌طور کل دربارهٔ جریان در هالیوود خیلی گفتن و نوشتن و یکی از تزهای اصلیش اینه که هالیوود منطقاً برای دستیابی به سود تضمین‌شده از آثار پرفروش و مشهور اقتباس کرده و می‌کنه. اما نکته‌ای که اینجا مطرح کردم اینه که حتی در آثار غیراقتباسی هم این جریان به نحو دیگه‌ای دیده می‌شه و اون استفاده از ایده‌ها، پیرنگ‌ها و خطوط داستانی کلاسیک‌شده و امتحان‌پس‌داده‌ایه که می‌شه اونها رو به انحای مختلف با هم تلفیق کرد. تو همین فیلم تورنور می‌بینیم که پیرنگ جین اِیر به یک پس‌زمینهٔ کاملاً متفاوت، یعنی جزایر دریای کاراییب، منتقل شده و با بکارگیری آیین بومی وودو و پدیدهٔ زامبی شکل دیگه‌ای به ریشه‌های گوتیک اثر دادن و جنبه‌های روانشناختی اون رو از بیخ‌وبن تغییر دادن. از طرف دیگه، دو شخصیت محوری به پیرنگ اضافه شدن: مادر و برادر نانتی ارباب؛ و شخصیت دختربچه حذف شده و به جاش همسر دیوانهٔ ارباب از پستو دراومده و جین اِیر با تغییر ماهیت شغلی‌ش از معلم سرخانه به پرستار سرخانه به مراقبت از اون گماشته شده. ازقضا اضافه‌کردن دو شخصیت یادشده بُعد منطقی داستان رو تقویت کرده. در جین اِیر ما بالاخره نمی‌دونیم که دقیقاً دلیل دیوانگی زن ارباب چیه و آیا خود ارباب نقشی در اون داشته یا نه. اینجا در با یک زامبی قدم زدم دلیل ظاهری به آیین وودو و نفرین مادر ارباب نسبت داده می‌شه و دلیل اصلی گناهیه که زن مرتکب شده: خیانت به شوهرش و اقدام به فرار با معشوقش که همون برادر ناتنی اربابه. این البته می‌تونه اشارهٔ غیرمستقیمی باشه به رابطهٔ غیرمشروع خود مادر، چراکه پسر کوچکترش از ازدواج دوم (شاید هم در اصل خیانتی که منجر به مرگ شوهر اول شده) برخلاف پسر بزرگتر تقریباً هیچ نکتهٔ مثبتی جز ظاهر غلط‌اندازش نداره و پیشتر با خیانت به برادرش و حالا با اعتیاد به الکل داره تیشه به ریشهٔ خانواده می‌زنه. در نتیجه، مادر برای جبران گناهانش و جلوگیری از تبعات مرگبارشون مجبور می‌شه دست به انتخابی وحشیانه بزنه که کمابیش شبیه آیین قربانی‌کردن انسانه. البته مقیاس کوچک فیلم و رویکرد تقلیل‌گرایانه‌ش راه رو بر فعلیت‌یافتن خیلی از پتانسیل‌های جذاب پیرنگ بسته و خاصه تمام بار شخصیت‌پردازی رو برعهدهٔ چند خط دیالوگ عالی و توانایی بازیگران خوش‌چهره و خوش‌صداش گذاشته. با این همه، خمیرمایهٔ فیلم انقدر مستحکم و فضاش انقدر جذابه که در ردیف کلاسیک‌های سینمای هارور قرار گرفته. به بیان دیگه، ورای امتیازات سبکی، شناخت عمیق نویسندگان فیلم از سنت ادبیات داستانی انگلیسی و ذوق‌وسلیقه‌ای که در ترکیب اون با عناصر بومی دریای کاراییب به خرج دادن (که البته اون عناصر پیشتر هم در داستان‌های انگلیسی‌زبان دیده شده) باعث شده فیلم بعد از ٨١ سال هنوز هم جذابیت‌های خاص خودش رو داشته باشه.

نــوانــس

Nuance

18 Sep, 18:48


این جناب هاکس هم شانس آورد زود به دنیا اومد وگرنه با این تردلی زبانزدش تینتو براس و خسوس فرانکو رو می‌ذاشت تو جیب راست و چپش.

نــوانــس

Nuance

17 Sep, 22:12


یکی از مسخره‌ترین چیزهایی که تا به حال دیدم این تابلوئه. در نفس حرکت مشکلی نیست، هرچند شهیدثالث با نظام فکری حاکم چه تناسبی داره و چی شده که حالا به فکرش افتادن بماند، ولی مسخرگی کار در لقب استاده. اساساً در هنر مدرن مفهوم استاد و شاگردی وجود خارجی نداره. دلیلش هم اینه که هنر مدرن از اصول قراردادی و پیش‌ساخته‌ای پیروی نمی‌کنه که کسی بخواد استادش بشه، بلکه برعکس می‌گرده ببینه کجا سنت چه قاعده‌ای گذاشته که اون رو نقض کنه. مثلاً احمقانه‌ست بخوایم بگیم استاد پیکاسو، استاد ون‌گوگ، استاد گدار، استاد فون تریه، .... در نتیجه، برای شهیدثالث هم که تا مغز استخون یه هنرمند مدرن بود نامیدنش به‌عنوان استاد نقض غرضه. و البته نشون‌دهندهٔ بیگانگی جامعه با اندیشه و هنر مدرن. جالب اینکه شهیدثالث از همون سن پایین با تربیت اروپایی بار اومد و ریشهٔ تفاوتش رو می‌شه در همین‌جا جست‌وجو کرد.

نــوانــس

Nuance

13 Sep, 09:55


١- مریلین مونرو و گربه‌ش میتسو که گفته شده از نژاد پرشینه، عکاس: ارل لیف.

٢- الیور رید و گربه‌ش «Jardins sous la pluie» (باغ در باران) که اسم قطعهٔ موسیقی مورد علاقه‌ش از کلود دبوسی بود.

٣- آلن دلون و یه گربهٔ ناشناس.

نــوانــس