📚انجمن نویسندگان برتر ایران

@nevisandehbartar


انجمن نویسندگان برتر ایران
همراه و حامی نوقلم ها از آموزش تا چاپ و نشر اثر

@nevisandehbartar


برای اطلاع از شرایط عضویت به آیدی زیر پیام دهید


👇👇👇👇
ارتباط با معاون اجرایی

@Ay23MO16

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

21 Oct, 08:47


به‌جای " هم به مو رسیده بود، هم پاره شده بود، ولی هی گره میزد"، چه واژه‌ها یا جمله هایی را می توان به کار برد؟

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

21 Oct, 04:27


📘طرز تهیه عشق

در کارگاه قنادی، مشغول پخت شیرینی بودم که ناگهان بهمن(یکی از شاگردهای قنادی) بی مقدمه از من پرسید:
_استاد؟ میشه به من بگین عشق چیه؟!
در حالی که کوکی‌های گردویی را آرام آرام از کاغذ روغنی جدا می‌کردم، لبخندی زدم و گفتم:
_عشق، یه نوع کوکی با ظاهری وسوسه انگیزه. بافت این کوکی، خیلی شیرینه و طعم خاص و دل‌پذیری داره، ولی داخلش پُر از تیکه‌های شکلات تلخه! وقتی که داری از طعم شیرین و بی‌نظیرش لذت می‌بری، تیکه‌های تلخ شکلات، غافلگیرت می‌کنه. با این حال، این تلخی شدید رو تحمل می‌کنی و به خوردن کوکی ادامه میدی تا دوباره اون طعم خاص و لذیذ بافتش رو بچشی. یعنی اگه بخوای بافت شیرین و بی‌نظیرش رو تجربه کنی، باید تلخی شدید و اذیت کننده تیکه‌های شکلات رو هم تحمل کنی.
طرز پخت این کوکی هم این‌طوریه که ۲ قاشق غذاخوری نیاز، یک پیمانه هیجان، یک پیمانه وابستگی و ۲ قاشق غذاخوری لذت رو با هم خوب ورز می‌دیم و بعدش خمیرمون رو دایره دایره می‌کنیم. آخرش هم تو تنور داغ دل‌مون می‌پزیم‌شون.
_عجب! پس احساس علاقه‌اش چی‌شد؟
_علاقه، تو مواد اوليه این کوکی نیست. ولی بعد از تحمل تلخی‌ها، کم کم علاقه با چاشنی تعهد، احترام و گذشت به وجود میاد.

فاطمه زهرا(آیدا) فیروزپور

#داستان_کوتاه
#سی‌جمله‌ای

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

21 Oct, 04:20


حق با جناب جبران خلیل جبران است:

احترام از هر چیزی مهم‌تر است.
مهم‌تر از دوستی و خویشاوندی،حتّی از عشق هم مهم‌تر است.

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 22:49


صبح‌تون به خیر🌸🌿

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 21:44


یکی اخمو بودنش به دل می‌شینه، یکی خنده‌رو بودنش! یکی سرسنگین بودنش، به دل می‌شینه، یکی شیطون بودنش! یکی کم حرفیش دوست داشتنیه، یکی پرحرفیش!
اگه ادای کسی رو دربیاری، جذاب نمیشی، مسخره میشی😊
هر مدل که هستی،
همون باشی قشنگه،
خودِ خودت
!!!

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 21:29


می‌خوای بنویسی اما ایده نداری؟
از بد بودن قلمت می‌ترسی؟
اصلاً نگران نباش
در انجمن نویسندگان برتر ایران، می‌تونی صفر تا صد نویسندگی رو یاد بگیری

البته این‌جا تا می‌تونی برای بهتر شدن باید تلاش کنی
تضمین می‌کنم در کوتاه ترین زمان ممکن، قلمت حسابی تغییر کنه


برای کسب اطلاع از شرایط عضویت
فقط و فقط به آیدی های زیر پیام بدین





🟥 موسس و مدیر انجمن: استاد سیدرضا حسینی

@Ay23MO16🔥
معاون اجرایی و امور مالی


@somaye4117
معاون تبلیغات و مدیر استان مازندران

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 11:28


بنا بر توافق رایزن فرهنگی ایران و رئیس بخش ادبیات ارمنی در آکادمی علوم ارمنستان، همکاری دو کشور در زمینه چاپ و نشر و ترجمه آثار ایرانی به زبان ارمنی توسعه می‌یابد.


#نشر_چاپ

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 09:14


🔵قابل توجه اعضای محترم کانال🔵



هر کدام از شما می تواند یک داستان کوتاه( ۳۰ جمله‌ای) بنویسد و برای ما ارسال کند.

📚داستان بعد از بررسی و ویرایش با نام خودتان در کانال گذاشته می شود.


لطفا داستان را به یکی از آیدی های زیر ارسال کنید👇

@Ay23mo16 معاون اجرایی 

@somaye4117 معاون تبلیغات

دقت کنید که داستان تان واژه های خارجی نداشته باشد و از اشتباهات فضای مجازی به دور باشد.

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 06:56


🧷حقیقت تلخ...


صدای تیک تیک عقربه های ساعت،  همچون پژواکی آزار دهنده، روح خسته ام را  می آزارد.
روزهایم انگار، در نقطه ای توقف کرده است. به در بسته اتاق، خیره می شوم، دلم خالی می شود.
به سمت آینه کوچک کنج اتاق می روم، خودم را آراسته می کنم، که اگر امروز آمدند، مرا شاداب و زیبا ببینند.
صدای در اتاق، حواسم را پرت می کند.  پشت چشمی برای مریم، نازک می کنم.
مریم آرام می گوید:
_ خانم چقدر قشنگ شدین!
لبخند کوچکی برکنج لبم می نشیند.

_برای پسرم آماده می شم، نباید، کنار همسرش، به خاطر من، خجالت زده بشه.
  شاید، امروز پسرم با نوه هام، به دیدنم بیان.
چینی، میان ابروانش میفتد، با لبخند مسخره ای می گوید:
_چرا هر روز برای دیدن پسرتون آماده میشین؟ اون ماه هاست که حتی یک زنگم نزده!
به همین خاطر است که از او خوشم نمی آید، هر روز، این جمله را مانند پتک برسرم می کوباند.
از او روی بر می گردانم،  پسرم حتما دل تنگ من شده است، شاید به او هم دروغ می گویند.
اعتنایی نمی کنم. به دلم افتاده است که امروز حتما می آید.
با صدای کوبیده شدن در، برمی گردم. لحظه ای دلم می گیرد، شاید او حقیقت را می گوید.

سیده فاطمه صالحی امیری



#داستان_کوتاه
#سی‌جمله‌ای

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 04:21


کلیپ های انجمن نویسندگان برتر ایران را در آپارات مشاهده کنید

https://aparat.com/v/qec4dt5

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

20 Oct, 03:22


صبح شد، خیر است🤲😊

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 20:25


و خدا، هر آن چه با ما کردید و هر آن چه به خاطر شما بر ما گذشت را، برای تان جبران خواهد کرد.

صبور باشید!
❤️‍🔥

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 15:41


تا وقتی که با کفش های من راه نرفتی، راه رفتنم رو قضاوت نکن


📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 09:14


عبدالحسین کلانتری معاون فرهنگیِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد


#نشر_چاپ

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 08:22


چند جایگزین فارسی

اجتناب             پرهیز، دوری   
اجیر                 مزدور 
احسنت             آفرین
احضار کردن      فراخواندن 
جانب               سو 
اجرت               دستمزد
اوایل               آغاز
از قدیم             از دیرباز 

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 06:34


طی هفته‌های اخیر قیمت کاغذ و سایر ملزومات حوزه نشر با نوسانات زیادی همراه بود.
کاهش ۵۰ هزار تومانی قیمت کاغذ، ابتدای هفته و افزایش ۳۰ هزار تومانی در روزهای پایانی هفته تنها نمونه‌ای از این نوسانات است.

#نشر_چاپ

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 04:17


📕روزهای اول

روزهای اولی که او را شناختم، برایم مثل خیلی ها نبود! نه تپش قلب داشتم و نه سرخی گونه! ما از آن، اقلیت عشق های امروزی بودیم، که اوایل به راه افتادن گروه های مجازی، هم دیگر را شناخته بودیم.
آن روزها دلم احساسی که نسبت به او داشت را نمی فهمید. گاهی او را تا دوردست ها دور می کردم و گاهی او را از نفس هایم به خودم نزدیک تر!
نمی دانم... خیلی ها می گویند، عشق از راه دور احمقانه است! دوست های خوبی برای هم بودیم، ولی هنوز هم در عشق تردید داشتم!
اولین بار، ۸ ماه بعد بود که او لب به اعتراف گشود و گفت:
- من ازت خیلی خوشم میاد! قبول می کنی، رابطه مون جدی تر بشه؟
برای من، این‌ سوال، شوک بزرگی بود! اولین بار بود، که جدی به این پیام‌های گاه و بی گاه مان نگاه می کردم.
پاسخم، "نه"بود!
من ناز می فروختم و او تا ۴ماه خریدار بود. سرانجام یک روزی که او، انتظارش را نداشت، در پاسخ صدا زدنش، گفتم: جانم...

زهرا ترزبان

#داستان_کوتاه
#سی‌جمله‌ای

📚انجمن نویسندگان برتر ایران

19 Oct, 04:05


صبح تون به خیر

3,780

subscribers

1,832

photos

830

videos